گرایشهای جناحی در مسائل ملی یعنی چی؟ یعنی شعار داده شود که میخواهیم یک اصلاحطلب را در سال 96 رئیسجمهور کنیم؟ وقتی سال 94 تجربه رد صلاحیتها حتی تا رده سوم اصلاحطلبان را در انتخابات مجلس را داریم! حال میخواهید در انتخابات ریاست جمهوری کاندیدای شاخص اصلاحطلب داشته باشیم؟
هیچ اصلاحطلبی در بهمن 94 به این فکر نمیکرد که مجلسی تشکیل میشود که متفکرترین و بهترین قوه مقننه تاریخ قانونگذاری کشور باشد! پس اتفاقاتی که در حاشیه فراکسیون امید افتاد قابل پیشبینی بود
آقای صفایی فراهانی! هرچند عدهای میگویند که اساساً رد صلاحیت حسن روحانی به دلیل هزینهبر بودن آن امکانپذیر نیست، اما تاریخ نشان داده که اگر لازم باشد، این اتفاق میافتد، ردصلاحیتهاشمی در سال 92 و همین طور ردصلاحیت سید حسن خمینی در مجلس خبرگان گواه بر این موضوع است. ازسویی عدهای معتقدند در سال 92 یا حتی در مجلس خبرگان در مقابل این افراد، کسانی نیز ردصلاحیت شدند تا بار این هزینه کاهش یابد. مثل ردصلاحیت مشایی در انتخابات ریاست جمهوری 92. اکنون هم عدهای معتقدند عَلمکردن کسی مثل احمدینژاد به خاطر همین موضوع است. او آمده تا با ردصلاحیت شدنش، ردصلاحیت حسن روحانی هزینه کمتری داشته باشد. چقدر ممکن است در سال 96، مدلهاشمی – مشایی 92، بهصورت روحانی – احمدی نژاد تکرار شود؟
37 سال از انقلاب میگذرد و متاسفانه هنوز دیالوگهای رادیکال در ادبیات سیاسی کشور ساری و جاری است. مطلقاً به عوارض و مشکلاتی که این ادبیات در جامعه ایران و صحنههای بینالملل ایجاد میکند، توجه نمیشود، این نشان میدهد صاحبان تریبونها، اکثراً نمیتوانند مسائل خرد و کلان را تفکیک کرده و بعد بیان کنند! تمامی اسامی که شما ذکر کردید و رد صلاحیت شدند، (ردصلاحیتشان) برای کشور بارمنفی به وجود آورده است مطمئناً ادامه روند، فرآیند مطلوبی برای کشور نیست.
اساساً اگر رئیس جمهور ردصلاحیت شود در آن صورت نمیتواند ادامه مسئولیت دهد! ضمن اینکه این از اختیارات مجلس شورای اسلامی است که باید طرح عدمصلاحیت رئیسجمهور را در مجلس مطرح کند، وقتی حرفی را میزنند باید به عوارض آن حرف نیز توجه کنند. متاسفانه بسیاری از کسانی که امروز تریبونها را در اختیار دارند، دقت نمیکنند که دامنه حرف آنها، میتواند چه آثاری در پی داشته باشد، ادبیات گفتاری آنها فقط در سطح شهر یا محله خودشان باقی نمیماند، بلکه حرفهای آنها آثارش را در جامعه باقی میگذارد و بیانگر میزان بلوغ سیاسی آنهاست! فکر نمیکنند این نوع نگاهها و ادبیات برای کشوری که میخواهد عقبماندگیهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی خودش را جبران کند شایسته نیست.
وقتی شعار امسال توجه کامل به اقتصاد است و قرار میشود فعالیتهای اقتصادی از حرف به عمل تبدیل شود، نمیتوان با چنین ادبیاتی شرایط حصول آن را بهوجود آورد! امروز کشور نیاز به رویکردهای مثبت و تعامل بیشتری دارد، متاسفانه به الزامات این نیاز توجه نمیشود! باید ادبیات منفی را تغییر داده، ثبات و هماهنگی سیاسی داخلی کشور را ارائه دهند.
امنیت داخلی فقط به این نیست که چون بمبی در کشور منفجر نمیشود پس امنیت برقرار است، برونداد کشور باید حاکی از یکپارچگی و امنیت گفتاری و کرداری باشد و نوع نگاه در جامعه، از عقلانیت نشات بگیرد. مثلاً اگر اصلاحطلبان در سال 92 به یک اصولگرای معتدل رای دادند، عین عقلانیت بود. اصلاحطلبان احساس کردند در آن شرایط کشور و صدماتی که اقشار جامعه دیده است، رویکرد عقلانی حکم میکند که به سمت آن انتخاب بروند. ایدهآلطلبی در آن روز به ضرر جامعه میشد.
بنابراین امروز هم کسانی که تریبونهای مختلفی در اختیار دارند قبل از آنکه حرفی بزنند باید ابعاد آن را بسنجند که واقعاً گفتن آن کلمات برای جامعه بار است، یا یار؟ اگر آن حرف برای جامعه بار ایجاد میکند! چرا باید گفته شود؟ حتی اگر آن حرف ناپسند به ظاهر برای مردم عامی خوش بیاید، ولی در شرایط کلان کشور، نگرانیها دو چندان میشود مثل هدفمندکردن یارانهها! مردم کوچه و خیابان بابت 45 هزار تومان دریافتی ماهیانه خوشحال شدند، ولی نمیدانستند که دریافت این وجه کوچک! چه وجه کلانی از جیب بزرگ کشور خارج میکند! ) به کار بردن ادبیات رادیکال، برخی مردم کوچه و خیابان را خوشحال میکند، اما باید توجه کرد که شنونده آنها فقط مردم نیستند بلکه تحلیلگران اقتصادی و سیاسی هم به این مناقشات بین مقامات کشور توجه جدی دارند!
پس میگویید مردم از شنیدن شائبه ردصلاحیت حسن روحانی یا توهینهایی که به او شده خوشحال هستند؟
ممکن است! عدهای از اینکه ببینند یک نفر به یک مسئولی میتازد، خوششان بیاید!! چون میگویند آن فرد جرات دارد ولی متوجه نیستند که این نحوه بیان، چه باری بر دوش کشور میگذارد! این خوشحالی مردم به خاطر نفرتشان از یک مسئول نیست بلکه از آن جرات ظاهری است که علیه یک مسئول سخن گفته است!
در پاسخ به بخشی از صحبتهای شما بد نیست اشارهای کنیم به اظهارات آقای کدخدایی که گفتهاند تایید صلاحیتها برای یک دوره است! نکتهای که شاید به این معنا باشد که حسن روحانی در اسفند 95 شاید در خطر ردصلاحیت است. حتی اگر تا مرداد 96 او قانونا رئیسجمهور بماند!
اگر قرار است عدمصلاحیت رئیسجمهور مورد بحث باشد، طبق قانوناساسی، مجلس شورای اسلامی بایستی ورود کند! اساساً با این بحث از پایه مخالفم و این را توهین به اقتدار مدیریتی کشور میدانم.
به بحث پیادهسازی مدلهاشمی - مشایی92، در سال 96 اشاره نکردید، آیا ممکن است با رد احمدینژاد، هزینه ردصلاحیت روحانی کاهش یابد؟
این مسائل زاییده رسانههاست و ماخذ مشخصی ندارد. به نظر من، حرف شما برداشتهایی است که رسانهها از اتفاقاتی که در جامعه میافتد، دارند. اصلاً این دو قابل مقایسه با هم نیستند، آن دو نفر در سال 92 هیچکدام رئیسجمهور نبودند، در حال حاضر شما در مورد نفر دوم کشور که یک شخصیت حقوقی است و هر نوع اقدامی در مورد ایشان باید در چارچوب قانون باشد و از اختیارات این و آن خارج است! صحبت میکنید.
اگر از اکثر اصلاحطلبان در مورد انتخابات96 بپرسیم آنها با اطمینان خاصی از حمایت قاطع از حسن روحانی میگویند، نکتهای که سعید حجاریان هم به آن اشاره داشته و گفته چون روحانی خیالش از حمایت اصلاحطلبان راحت است به فکر جلبنظر اصولگرایان است. جابهجاییهای اخیر در معاونت حقوقی و پارلمانی یکی از همین موضوعات تلقی شده است، جایگزینی «امیری» اصولگرا به جای «انصاری» اصلاحطلب در معاونت پارلمانی و قرارگرفتن انصاری در جایگاه معاون حقوقی، مورد نقد بسیاری از اصلاحطلبان بود، آیا روحانی به خاطر آسودگی خیالش از حمایت اصلاحطلبان، به سمت جریان راست غش کرده است؟
دور دوم ریاست جمهوری، زمانی است که باید وی به توانمندی کشور بیندیشد، ضمن آنکه حسن روحانی به 70 سالگی نزدیک شده است، بنابراین او شانس برگشتن مجدد در آینده بعد از 4 سال دوم ریاست جمهوری را برای خود متصور نیست، بنابراین قبل از اینکه ما به گرایشات ایشان فکر کنیم باید به این امر بیندیشیم که چگونه میشود کمک کرد که بتواند تعامل با دنیا را افزایش داده و کاری کند تا کشور از این مشکلاتی که دارد خارج شود. آنچه اهمیت دارد این است که همه بخواهند روی فرآیندهایی که او باید انجام دهد تا در سرنوشت کشور موثر باشد تمرکز کنند. حل مشکلات امروز به دو عامل تعامل با دنیا و اصلاح ساختار درونی کشور بستگی دارد، باید نگاه کرد که آیا نیروهایی که رئیسجمهور بهکار گرفته، چنین نگاهی را دارند؟ اگر این نیروها در این ظرف میگنجند و همسو حرکت میکنند، حاشیههای فرعی معیار مهمی نیستند.
مهم این است که در تعامل با کشورهای منطقه و جهان از روشهای عقلانی و دیپلماتیک و کاملاً هماهنگ استفاده شود، در رابطه با اصلاح زیرساختها با توجه به اینکه برنامه ششم توسعه در دستور کار مجلس قرار دارد، باید با استفاده از نظرات تمامی صاحبنظران برنامهریزی اقتصادی و تجربیات گذشته کشورها بهخصوص بلوک شرق سابق، در این برنامه از کلیگویی پرهیز شود و راهبردهای عملی که میتواند زمینهساز حرکت بلندمدت باشد را فراهم آورد.
به نظر میآید که این روزها اصلاحطلبان از جمله خود شما از محافظهکاران هم محافظهکارتر شدید و دیگر سخنی از گرایشهای جناحی نمیکنید. حتی از سال 92 نیز خنثیتر هستید.
گرایشهای جناحی در مسائل ملی یعنی چی؟ یعنی شعار داده شود که میخواهیم یک اصلاحطلب را در سال 96 رئیسجمهور کنیم؟ وقتی سال 94 تجربه ردصلاحیتها را حتی تا رده سوم اصلاحطلبان را در انتخابات مجلس داریم! حال میخواهید در انتخابات ریاستجمهوری، رادیکال شویم و کاندیدای شاخص اصلاحطلب داشته باشیم؟
به نظر من بین ایدهآلطلبی و واقعبینی، دومی
در شرایط سیاسی حاضر عقلانیتر است و این محافظهکاری نیست.
باید عامل انتخاب کاندیدای اصلاحطلبان برای ریاستجمهوری، عقل و منطق باشد. وقتی شمای خبرنگار ابهام دارید که رئیس دولت فعلی و رئیسجمهور قبلی اگر کاندیدا شوند، ردصلاحیت خواهند شد! چگونه فکر میکنید هنگامی که یک اصلاحطلب رایآور معرفی شود، تایید صلاحیت میشود؟ پس باید به واقعیتهای کشور توجه کرد. وقتی میگوییم در انتخاب باید عقلانی و منطقی باشیم، این به معنی مسامحه کاری نیست، بلکه اقدام برای مصلحت کشور است. همان طور که در انتخابات 94 با توجه به مصلحت کشور با انتخابات قهر نکردیم و برای مقابله با عملکردی که منافع ملی مورد توجه آنها نبود به اصولگرایان معتدلتر روی آوردیم. اولویت اصلاحطلبان، فراهم شدن شرایط پیشرفت کشور و زندگی مناسب برای مردم است، برای تحقق آن، این نگاه گروهی و جناحی در این شرایط توجیه ندارد.
بنابراین از روی ناچاری است که اصلاحطلبان بار دیگر حسن روحانی را برمیگزینند؟
این نوع ادبیات به نفع جامعه نیست! ضمن اینکه دولت آقای روحانی با توجه به بحرانهای موجود، نسبتاً موفق عمل کرده است، باید واقعبین بود.
پس اصلاحطلبان بیقید و شرط باید روحانی را بپذیرند!
وقتی از لفظ قید و شرط استفاده میشود، من احساس میکنم که انگار داریم چیزی را معامله میکنیم، اما انتخاب رئیسجمهور معاملهکردن نیست. بلکه انتخابی است برای اینکه بدانیم چگونه میتوان فرآیندی را به وجود آورد که این نهاد ملی بتواند اثرگذارتر باشد نه اینکه چگونه میتوان با او(رئیسجمهور) معامله کرد. اصلاحطلب نمیتواند برای یک نهاد ملی با نگاه معاملهگری اقدام کند، اگر شخص دوم کشور دارای ویژگی لازم برای این سمت باشد، قید و شرط گذاشتن جایی ندارد! به نظر من اساساً از عقلانیت به دور است که با این نگاه به سمت انتخابات برویم.
البته طبیعی است که اگر یک آدم تندرویی به جای ایشان(روحانی) میخواست انتخاب شود، اصلاً نباید به سمت او میرفتند!
اما بر اساس عملکرد دولت حاضر و روشهایش در طول 3 سال باید قضاوت شود، بنابراین فکر نمیکنم که بحثهای اینچنینی که شما کردید منطقی باشد. یعنی شما میگویید در برگزاری انتخابات در کشوری که احزاب، قدرتی در آن ندارند و شرایط انتخابکردن، شرایط آزادی نیست، به فکر معامله هم باشیم!
به نظر من این یعنی کمارزشترکردن فعالیتهای سیاسی در کشور، از اینی که هست!
ساً اصلاحطلبان نباید به یک آلترناتیو و جایگزین برای حسنروحانی نیز
فکر کنند.
نه! من این را نمیگویم. وقتی بدانید که یک نیروی قویتری را میتوانید داشته باشید و او با این شرایط کشور، میتواند به مرحله نهایی انتخابات برسد، حرفی است جدا!
اما ما در یک بستر مطلوب حضور نداریم، در این شرایط، سیاستورزی یعنی واقعنگر بودن، باید در بستر فعلی انتخابات، مناسبترین فعالیت را انتخاب کرد! در شرایط حاضر نه قرار است با صندوق رای قطع رابطه شود و نه به فکر روشی باشیم که از آن نتیجه نگیریم، هر موضوعی که بتواند روند اصلاحی کشور را بهتر کند باید به عنوان روزنهای مورد استفاده قرار گیرد. نه اینکه به سمت این برویم که درها را به روی خود ببندیم. البته اصلاحطلبان، امروز چنین حرفها و نظراتی دارند 4سال دیگر، اگر شرایط بهتر شد، مطمئناً تجدیدنظر
خواهند کرد.
از صحبتهایتان کاملاً معلوم است که در این 3 سال یعنی از سال 92 تا به امروز شرایط ما با دولت سابق تغییری نکرده است؟
خیر. شرایط عمومی کشور به مفهوم اینکه رخداد تازهای صورت بگیرد که در وضع اصلاحطلبان تفاوت اساسی به وجود آورد، تغییر نکرده است.
این روزها یکی از صحبتهایی که میشود عدم تحقق یکی از وعدههای مهم حسن روحانی است. حتی عارف هم نسبت به این موضوع ابراز نگرانی کرد و گفت که روحانی باید نسبت به این وعده در مدت باقیمانده عمل کند. هر چند عدهای میگفتند بعد از بحث برجام، وعده دوم روحانی برگ برندهای خواهد بود که در آستانه انتخابات رو میکند، اما به نظر میآید او نمیتواند کاری انجام دهد، اکنون اصلاحطلبان این عدم توانایی را باید چگونه برای مردم توجیه کنند؟
مسلماً مردم و اصلاحطلبان میدانستند که اختیار اینگونه کارها با رئیسجمهور نیست، اگر هم رئیسجمهور یا هر کس دیگر این بحث را مطرح میکند نشاندهنده اعتقاداتش است. از همان سهسال پیش هم که این بحث مطرح شد محرز بود که ابزار قانونی این کار در اختیار رئیسجمهور نیست مهم تلاش رئیسجمهور بود. اما اگر او ابزار آن را داشت ولی از آن بهره نمیبرد آن وقت باید به او انتقاد میشد. وقتی اصلاحطلبان قبول دارند که دولت فعلی از دولت اصلاحات به مراتب فشار بیشتری را تحمل میکند یعنی اصلاحطلبان از شرایط کشور، شناخت کافی دارند. وقتی با اشراف به این موضوع، میبینیم که رئیسجمهور معتقد است که مشکلاتشان حل شود، این نکته مهمی است.
وقتی من میبینم رئیسجمهور در فیلم تبلیغاتیاش از خیلیها صحبت کرد، ولی هنوز نتوانسته حتی مشکل شجریان را هم حل کند نظرم به او تغییر میکند.
چرا لایحه اختیارات رئیسجمهور در دوره اصلاحات پس گرفته شد؟ به هر حال مسئله اختیارات ایشان فعلاً در حد قوه مجریه و محدود به بودجه و استخدام و... است! آنچه ایشان میگوید درست است، اگر رئیسجمهور فقط رئیس قوهمجریه نباشد و در نقش رئیسجمهور کشور باشد آن حرفهایی که زده عملی میشود!
اما (همین موارد) ابزار تبلیغاتی رئیسجمهور بود.
رئیسجمهور درست گفته است درباره این مسائل و در فیلمهای تبلیغاتیاش نیز مکنونات قلبیاش را گفته است، اما وقتی روی تریبونها یا سخنرانیهای دیگر به ایشان توهین میشود، چه توقعی میتوان داشت؟
علیالقاعده اگر قانون در کشور اجرا نمیشود آن کسانی که قانون را اجرا نمیکنند باید پاسخگو باشند، نه اینکه شما از رئیسجمهور فاقد ابزار، توقع داشته باشید که او بیاید و همه مشکلات را حل کند! از هر کس به آن اندازهای توقع داشته باشید که اختیارش را دارد وقتی قرار است محدودیت باشد چگونه میتوانید از او توقع کنید؟
در گفتههایتان اشاره به اهانتهایی که این روزها به رئیسجمهور شده است نیز داشتید. به نظر میآید که نوع اهانتها متفاوت از گذشته است و الفاظ خاص. از سادهلوح بگیرید تا خائن به ایشان گفتهاند. چرا هجمهها علیه او از صحبتهای غیرمستقیم و سیاسی تبدیل به «فحاشیهای مستقیم » شده است؟
ظاهرا انتخابات اسفند 94 خیلیها را نگران کرده و متاسفانه بدون کنترل پیش میروند! آنها اگر منطق داشته باشند، نیاز به رادیکال شدن و توهین نیست، میتوانند براساس منطق عمل کنند و مردم نیز در طول انتخابات بلوغ سیاسی خودشان را نشان دادهاند. هر کسی سراغ توهین و ناسزا میرود نشاندهنده این است که هیچ منطقی ندارد و سعی میکند با این روش به نوعی طرف مقابل خودش را بیاعتبار کند. من تصور میکنم، ممکن است اقلیتی از مردم از اینکه عدهای از تریبونها به رئیسجمهور حمله میکنند خوشحال شوند، اما مطمئناً کسی که تفکرش را با منطق منطبق میکند، هرگز به این ادبیات بها نخواهد داد. اتفاقاً با این ادبیاتی که برخی این روزها علیه رئیسجمهور بهکار میبرند، اعتبار آقای روحانی بیشتر میشود، چون کسانی این اهانتها را مطرح میکنند که مردم نسبت به آنها نگاه خیلی مثبتی ندارند. جامعه دلواپسان را کاملاً میشناسد، بنابراین اهانتها باعث بیاعتباری رئیسجمهور نمیشود، هر چند حتماً باعث بیاعتباری کشور میشود، چون عدهای از مقامات از چنین الفاظی استفاده میکنند.
واکنش مجید انصاری، معاون حقوقی رئیسجمهور درباره اینکه به خاطر اهانتها به دادگاه ویژه روحانیت شکایت خواهد کرد را چطور ارزیابی میکنید؟
به هر حال یک اقدام حقوقی است، مهم مباحث این روشهاست، این اتفاقات در هیچ جای دنیا نمیافتد که در اینجا افتاده است. این اهانتها با دادگاه رفتن و... حل نمیشود، بلکه اتفاقاً مشکلات ما را روزبهروز بیشتر هم میکند تا زمانیکه به یک بلوغ سیاسی نرسیدهاند با این شکایتها چیزی عوض نخواهد شد.
برخی میگویند دولت زورش به هیچکس نرسد، به احمدینژاد میرسد. اشارهشان هم به واکنش وزیر و معاون وزیر کشور نسبت به جلسات و میتینگهای سیاسی احمدی نژاد است، اینکه رحمانی فضلی (وزیر کشور) گفته سخنرانیهای رئیس دولت سابق انتخاباتی و فاقد مجوز قانونی است. بسیاری هم این اظهارات را فرصتی برای احمدینژاد میدانند تا او از در مظلومنمایی برآید و بگوید که دولت یازدهم مانع اقدامات وی شده است و از این موضوع به نفع خودش استفاده کند.
به هر حال آقای احمدینژاد 8 سال رئیسجمهور این کشور بوده است. اگر کسی میخواهد نسبت به او انتقادی داشته باشد باید انتقاد منطقی کند، توهین به رئیسجمهور قبلی هم جایی ندارد.
اما اگر این سخنرانیها، مجوز قانونی میخواهد باید طبق قانون مجوز آن گرفته شود و اگر نه، پس ایشان هم نباید مجوز بگیرد. قانون، کاری به مسئول سابق و مسئول فعلی ندارد. بیقانونی برای هر کسی بد است. اینطور نیست که بگوییم بیقانونی برای عدهای ایراد ندارد ولی برای بقیه ایراد دارد.
اما اگر انتقادی به عملکرد ایشان در دو دوره ریاستجمهوری هست بایستی مستند به مردم ارائه شود. به نظر من هم تا روزی که آقای احمدینژاد به دادگاه نرفته و محکوم نشده او مثل هر شهروند دیگری میتواند هر کاری بقیه میتوانند انجام دهند، انجام دهد.
پس میتینگهای او باید بدون دخالت وزارت کشور تداوم بیابد؟
من دقیقاً نمیدانم ایشان میتینگ برگزار میکند یا نه و محتوای آن چیست؟
خودش که میگوید تبیین راه امام.
نمیخواهم نظر ایشان را بدانم! من میگویم اگر برگزاری همه میتینگها در کشور مجوز میخواهد، دیگر اشخاص فرقی نمیکنند. همه باید بگیرند.
فرض را بر این بگیرید که همه باید در این جلسات مجوز بگیرند، اما احمدینژاد بگوید میخواهند مرا به بهانه مجوز، تحتفشار
قرار دهند.
اگر کسی برای اجرای قانون، تبلیغ منفی علیه مجری قانون بکند، به نظر من ضدخودش تبلیغ کرده است. البته ایشان در زمان ریاستجمهوری هم خیلی به قانون پایبند نبودند!
آقای صفایی فراهانی! حتماً شما هم این روزها اگر در سطح جامعه صحبتها را بشنوید درخواهید یافت که مردم دیگر آن امید سال92 را نسبت به روحانی ندارند. نمیدانم شما هم مثل من اخیرا حرفهای عامه مردم پیرامون عملکرد او را طی این 3 سال شنیدهاید؟
ببینید! این موضوع از ابعاد مختلف قابل بررسی است. میگویند حالا که برجام اتفاق افتاد چه چیزی بر سر سفره مردم آمد و مردم چه عایدشان شد؟ در حالی که به نظر من باید بگویند که اگر برجام نبود چه بر سر سفره مردم میماند؟ اگر برجام نبود، الان قیمت دلار در بازار چند بود؟ وضعیت تورم به کجا رسیده بود؟ اگر برجام اتفاق نیفتاده بود، امروز صادرات نفتی در کار نبود و دولت برای پرداخت حقوق کارمندان خودش هم مجبور بود از بانک استقراض کند و کسری بودجهاش وحشتناک میشد. پس ما باید این مسئله را بررسی کنیم که اگر برجام نبود چه میشد. برخی رئیسجمهور قبلی را زیر سوال میبرند! به رئیسجمهور قبلتر او هم فحش میدهند، به رئیسجمهور فعلی هم ایراد میگیرند! رئیس مجلس و... هم جای خود دارد! پس چه کسی برای این مملکت کار خوب انجام داده؟ چه کسی میتواند در این مملکت کار خوب انجام دهد؟ آیا قبول است که رئیس مجمع تشخیص، رئیس مجلس، رئیسجمهور و... همه زیر سوال بروند؟ پس واقعاً در این مملکت چه کسی کار درست را انجام میدهد؟! آیا درست است که اجازه داده شود از هر تریبونی هر کس هرچه دلش میخواهد بگوید؟
در حال حاضر برخی مسئولان کشور به برجام حملهور شدهاند! به این مسئولان باید گفت برجام را مگر غیر از ارکان نظام تصویب کرد؟ مگر در شورای عالی امنیت ملی تصمیمگیری نشد؟ مگر تصمیمات شورای امنیت ملی بدون تصویب مقام رهبری اجرا میشود؟ این نوع برخوردهای برخی مسئولان در حمله به برجام، به غیر از آنکه مردم را بیشتر مایوس کند کار دیگری انجام نمیدهد، قرار نیست که سر مردم را کلاه بگذاریم، باید به مردم واقعیتها گفته شود. اگر به مردم واقعیتها گفته میشد چرا مثلاً
برجام را تایید کردیم الان چنین فضای مایوسکنندهای در جامعه نبود. قطعنامه صادره بر علیه ایران بر اساس فصل 7 منشور سازمان ملل متحد بوده است! ایران جزء اولین کشورهایی است که توانسته، بدون آسیب جدی از شر آن خلاص شود، چرا کار به این مهمی را به مردم بد جلوه میدهند، خطر بزرگی از سر کشور برداشته شده و این تلاش هیئت مذاکره کننده و جرات مسئولان رده بالای کشور بوده است.
اما چون حقایق را به مردم بازگو نکردند اکنون مردم ناراضی هستند اگر به مردم میگفتند که چنانچه برجام صورت نمیگرفت چه اتفاقاتی برای کشور میافتاد، اکنون مردم احساس نارضایتی نمیکردند. رویکردهای مسئولان رده بالای حکومت یک رویکرد درونی و یک رویکرد بیرونی دارد. نباید در رویکردهای درونی اطلاعات غلط به مردم داد!
اگر امروز گفته میشود آمریکا بدعهدی میکند برای آن است که واقعاً بدعهدی میکند و باید به آن اعتراض شود. ولی این اعتراض حاکمیت، به آمریکا نباید اسباب، بازی جناحهای سیاسی شود و به کشور و مردم آسیب جدی برسانند، امید را از مردم بگیرند و بگویند هیچ اتفاقی در برجام نیفتاده، با دولتمردان آمریکا از گذشته کشور مشکل داشت و دارد و باید قبول کرد جنس آن مقداری فرق کرده است! ولی با اروپا، ژاپن، کره و... میتوانیم مثل قبل از تحریم کار کنیم که شروع هم شده است.
چرا امروز کسی نمیگوید تولید نفت کشور مجدداً به بالای 4 میلیون بشکه و صادرات نفت خام به دومیلیون و سیصد و پنجاه هزار بشکه در روز رسیده و 600 هزار بشکه میعانات گازی. و اگر برجام نبود، امروز صادرات نفت به صفر رسیده بود! یا اگر دیگر برای نقل و انتقالات ارز نیازی نیست دنیا را دور بزنیم و در آن سیر 15 تا20 درصد آن پولهای کشور رااز دست بدهیم، اینها نتیجه برجام است.
اینها همه در شش ماه اتفاق افتاده است، باید به آنهایی که مرتباً یاس ایجاد میکنند، گفت لطفاً کمی هم نگران کشور باشید و بخش پر لیوان را نگاه کنید!
مگر پیش از برجام سرمایهگذاری صنعتی در کشور به 22- درصد نرسیده بود؟ آیا آن اوضاع نشاندهنده استقبال دنیا بود یا بیانگر فشاربر کشورمان؟ اگر مردم به این فکر میکردند که برجام نبود الان چه اتفاقی میافتاد و چه روی سفره آنها میماند؟ امروز ناراضی نبودند.
آنهایی که کشور را به آن شرایط منفی رساندهاند، امروز بیش از همه در تریبونها در ناامیدکردن مردم متاسفانه نقش دارند!
آنها در سیاسیکاریهای خود باید ببینند منافع ملی را حفظ میکنند؟ یا به آن خدشه وارد ساختهاند؟ مایوسکردن مردم آسان است! اما ساختن کشور مشکل است! مهم این است چقدر در ساختن کمک میکنند؟ پس اگر مقامات عالی کشور به آمریکا ایراد دارند به این معنا نیست که دیگران مسائل داخل کشور را وارونه جلوه دهند. تشرزدن به آمریکا، در ادبیات دیپلماتیک معنی خود را دارد، نباید عدهای از این موضوع سوءاستفاده کرده و در داخل کشور با استناد به آن، آن را شکست برجام توصیف کنند.
این درست است که در دولت یازدهم، ارزانی نیامده، اما بهصورت جدی جلو سرعت گرانتر شدن گرفته شده است. وقتی گفته میشود تورم کاهش یافته، به معنی ارزانشدن کالا نیست.
گزارش امسال صندوق بینالمللی پول را در مورد شرایط ونزوئلا ببینید ونزوئلایی که نه در تحریم بوده، نه در فشارهای اقتصادی فقط به خاطر کاهش قیمت نفت و کسری بودجه ناشی از آن، بالای 400درصد تورم دارد!
البته اگر کشور ما هم همان روالی که در سال 92 پیش میرفت را ادامه میداد (با همان ادبیات و سیاق و روش) مطمئناً تورم به بالای 100 درصد میرسید! اینها واقعیتهای کشور است.
ولی متاسفانه به جای آنکه واقعیات گفته شود، به لحاظ مسائل سیاسی، گروهی همه چیز وارونه به مردم گفته میشود، من نمیگویم شرایط فعلی در دولت روحانی شرایط خوب یا ایدهآلی است، اما همین که توانستند جلو بدتر شدن را بگیرند یک موفقیت است.
مردم در انتخابات سال94 فقط به این فکر بودند که هر چه اقلیت خاص اصولگرایی کمتر به مجلس بروند، برد کردند! برای حفظ کشور مجبورید به یکسری حداقلها راضی شوید. پس بهتر است واقعیتها به مردم گفته شود.
حرفهای شما را شخص آقای روحانی نیز بارها گفته، آیا به نظرتان این صحبتها مردم را قانع میکند؟
رادیو و تلویزیونی که مرتب انتقادی از دولت صحبت میکنند، برخی تریبونهایی که دائماً منفی میگویند
طبیعی است که بر افکارعمومی تاثیرخواهند داشت. نمیگویم که همه مردم به حرفهای تلویزیون توجه نشان میدهند ولی در هر صورت در حد همان 20-30 درصد که میبینند، این تبلیغات منفی موثر هستند، بنابراین به خاطر اطلاعات غلطی که رسانهها و تریبونها به مردم میدهند، قشری از مردم نسبت به دولت بدبین و ناراضی شدهاند.
بدیهی است در این سه سال نان بیشتری سر سفره مردم نرفته ولی میزان آن هم کم نشده است، قدرت خرید مردم در دولت دهم کمتر از نصف شد و در این سه سال این اتفاق نیفتاده است، ارزش پول ملی سهسال است با این شرایط و مشکلات حفظ شده است، این نمره مثبت برای این دولت است.
مثل آنکه یادمان رفته با 100 میلیارد دلار درآمد نفتی در سال! ارز 900تومانی به 3600 تومان رسید. ولی اکنون با درآمد 25 تا 30 میلیارد دلار در سال، قیمت ارز ثابت مانده است، بنابراین خدا پدردولت جدید را بیامرزد که وضع را بدتر نکرد!
کمی هم به اتفاقات مجلس بپردازیم، فراکسیونی به نام امید تشکیل شد، فراکسیونی که بسیاری از آن توقعاتی بیش از این را داشتند. در ابتدا با 158 عضو و سپس با کاهش قابل توجهی روبهرو شد، عارف به ریاست مجلس نرسید، این فراکسیون در مدیریت برای تصاحب ریاست کمیسیونها نیز ناکام ماند و به نظر عدهای بین اعضای آن عدم همسویی وجود دارد. عملکرد فراکسیون امید را تا به امروز چگونه ارزیابی میکنید؟
اینها واقعیتهای امروز اوضاع سیاسی است، نمیتوانیم در رویا و توهم باشیم. وقتی که در بهمن سال 94 اکثریت اصلاحطلبان ردصلاحیت شدند، شرایط مشخص بود، هیچکس توقع نداشت که نتیجه انتخابات، بهترین مجلس خواهد بود! حداقل من خودم فکر میکردم که در آن شرایط، مجلسی تشکیل میشود که در آن به ضرر منافع ملی تصمیم نمیگیرند.
واضح است که در انتخابات 94، بین بد و بدتر
عمل شد!
تلاش شد مجلسی به وجود آید که برای عبور از مشکلات فعلی کشور کمک دولت باشد! از تشکیل مجلسی که همواره چوب بالای سر دولت بگیرد یا سایه استیضاح بر سر وزرایش باشد حذر شود! هیچ اصلاحطلبی در بهمن 94 به این فکر نمیکرد که مجلسی تشکیل میشود که متفکرترین و بهترین قوهمقننه تاریخ قانونگذاری کشور باشد! پس اتفاقاتی که در حاشیه فراکسیون امید افتاد قابل پیشبینی بود!
ولی اکنون همه باید به این بیندیشیم که با تشکیل اتاق فکرهایی در کنار مجلس، برای تصمیمگیریهای صحیح قانونگذاری بکوشیم و نه یارگیریها. باید برای توانمندکردن مجلس همه تلاش کنند.
از اول هم کسی انتظار اینکه از چنان لیستی درچنان شرایطی، یک فراکسیون قوی اصلاحطلب بیرون بیاید را نمیکرد.
ولی همه میدانستند که مجلسی انتخاب میشود که باید به آن کمک کرد تا موفق شود! بزرگترین کاری که برای این مجلس میشود انجام داد این است که احزاب اصلاحطلب به آن کمک کنند تا نمایندگان در قانونگذاری از پشتیبانی فکری و کارشناسی بیشتری برخوردار باشند.
یعنی به همین راحتی باید با اتفاقات فراکسیون امید کنار بیاییم؟
مگر موقعی که انتخابات برگزار شد احزاب سهمی در انتخابات داشتند؟ که اکنون توقع داریم چند فراکسیون حزبی قوی در مجلس وجود داشته باشد؟ اصلاً کدام یک از این فراکسیونهای دوره قبل یا این دوره حزبی هستند؟ شما یک کدامشان را معرفی کنید؟ چه اصولگرا، چه اصلاحطلب؟! وقتی چنین چیزی وجود ندارد توقع اینکه فراکسیون امید بتواند به صورت یک فراکسیون حزبی عمل کند بعید است. پس باید فارغ از این مباحث فقط به فکر کمک به این مجلس بود! قراراست برنامه ششم توسعه به تصویب برسد، بنابراین باید به این نهاد و نمایندگانش یاری رساند تا بتوانند این برنامه را طوری به تصویب برسانند که امکان توسعه واقعی در کشور فراهم شود. نباید مجلس دهم را به
حاشیه برد.
اما هیچ کدام از ما این توقع را هم نداشتیم که به عدهای با نام لیست امید رای دهیم ولی این عده بعد از رایآوریشان، به فراکسیون امید پشت کنند. اساساً چرا باید فراکسیونی از 160نفر ناگهان تا این حد تقلیل کرده و حتی تا نیمی از این تعداد (یعنی 80نفر) ریزش داشته باشد؟
ما زمانی این اعداد و ارقام را میتوانستیم باور کنیم که 3 یا 4 حزب قدرتمند داشتیم که با یکدیگر ائتلاف میکردند و ائتلاف این احزاب باعث میشد که یک اکثریت نسبی در مجلس به دست بیاید! و بعد بگوییم چرا آنها ائتلافشان با یکدیگر را حفظ نمیکنند و بدعهدی کردند. اگر چنین فرآیندی بهوجود آمده بود منطق حکم میکرد که از اعضای جدا شده فراکسیون ائتلافی انتقاد کنیم. ولی چنین اتفاقی نیفتاده بود! اکثر این نمایندگان عضو هیچ حزبی نیستند!
چگونه میتوان از آنها انضباط حزبی خواست، بنابراین تنها میتوان این افراد را در قالب مسائل تکنیکی جامعه در کنار هم قرار داد.
این درست است که شما با رایتان پتانسیلی را در مجلس با استناد به یک لیست بهوجود آوردید! اما این پتانسیل، حزبی نبوده است، بنابراین برد اصلاحطلبان در مجلس دهم برد قانونگذاری بود نه حزبی.
موقعی باید توقع برد حزبی میداشتیم که ردصلاحیتی نبود، دو یا سه حزب با هم توافق میکردند و یک ائتلاف قوی را به مجلس میبردند! اما چنین اتفاقی در مجلس دهم نیفتاد. مگر شما روزی که نمایندهها را انتخاب میکردید به این موضوع میاندیشیدید که کدام یک از آنها در کدام حزب هستند؟ شما به لیست رای دادید تا قانونگذاری در مجلس بهتر شود، پس اکنون که چنین اتفاقی افتاده، شما هم باید تلاش کنید شرایطی مهیا شود تا قانونگذاری بهتری در مجلس صورت بگیرد.
بنابراین شما هیچ انتقادی به افرادی مثل نعمتیها و جلالیها و خروجشان و حتی رودرروییشان با فراکسیون امید ندارید؟
شما این افرادی را هم که نام بردید با همین نگاه لیستی انتخاب کردید، نمیتوانید بگویید اینها آمدند در حزب ما عضو شدند ولی اکنون انکار میکنند، مطمئناً میتوان از پتانسیل آنها در قانونگذاری استفاده کرد.
یعنی مقصر مردم هستند که لیستی رای دادند؟
نه! ولی مردم چاره دیگری نداشتند. مردم واقعبینانه انتخاب کردند، برای آنکه اجازه ندادند عدهای خاص به مجلس بروند.
مردم به این امید رای دادند. قبل از انتخابات هم اصلاحطلبان چیزی جز این موضوع نگفتند. آنها استدلال کردند برای جلوگیری از رادیکال شدن مجلس و به بیراهه بردن کشور بهتر است نیروی معتدل و کارشناس به مجلس راه پیدا کند.
اما برخی که قبلاً در لیست امید بودند مثل آقای نعمتی رودرروی فراکسیون امید قرار گرفتند.
بستگی به این دارد که شما رودررویی را در چه تعریف کنید. بهتر است شما رودررویی را در قانونگذاری تعریف کنید. مجلس دو وظیفه اصلی دارد؛ یکی وضع قانون و دیگری بحث نظارتی.
هروقت دیدید که تصمیم این نمایندگان (که نام بردید)، برخلاف منافع ملی است باید بگویید آنها در مقابل اصلاحات هستند و در مقابل مردم قرار گرفتند! اما اگر این نمایندگان برای مردم حرکت میکنند باید کمکشان کنیم مطمئن هم باشید مردم نسبت به عملکرد این افراد آگاهی دارند و در دورههای بعد در انتخابشان دقت بیشتری خواهند کرد. منتهی به شرط آنکه ما مجلس را با اینگونه بحثها به حاشیه نبریم.
فراکسیون سومی به نام فراکسیون اعتدال تشکیل شد، فراکسیونی که داعیه حمایت از دولت را دارد همان طور که فراکسیون امید چنین ادعایی دارد، این در حالی است که مشخصاً این دو فراکسیون با هم دچار اختلافاتی هستند، آیا این موضوع را میتوان سرآغاز اختلافهای نمایندگان حامی دولت در مجلس، دوری اصلاحطلبان از روحانی و کاهش قدرت او در قوهمقننه تلقی کرد؟
من اساساً به هیچ کدام از این سه فراکسیون اعتقادی ندارم. چون همانطور که بارها اشاره کردم فراکسیونی مهم است که از حزب برآمده باشد. فراکسیونی مهم است که پشتیبانی فکری داشته باشد! شما بگویید کدام حزب این فراکسیونها را حمایت فکری و برنامه کاری برای آنها تنظیم میکنند و کار منظمی را برای قانونگذاری انجام میدهند؟ در مجلس قرار است راجع به اقتصاد، فرهنگ، مسائل اجتماعی، مسائل بینالمللی تصمیم بگیرند و یک نماینده نمیتواند درباره همه این مسائل شناخت داشته باشد. پس نیاز به آدمهای پرتوان در پشتیبانی فکری خود دارد. پارلمانهای قوی در دنیا به خاطر احزاب قویای که در پشت سرشان است، قدرتمند هستند و این احزاب یک کار مستمر چندین ساله را انجام میدهند که برونداد آن به نمایندهها داده میشود. یعنی یک بدنه قوی در حزب مرتب کار میکند و آن بدنه قوی اطلاعات را در اختیار نمایندگان حزبی میگذارد.
اما در ایران که پارلمان بر اساس احزاب شکل نگرفته تا بخواهیم غصه فراکسیونهای فعلیمان را بخوریم! این فراکسیونها هم مثل فراکسیونهای قبل! مگر فراکسیونهای قبلی در قانونگذاری چقدر موثر بودند که فراکسیونهای مجلس دهم باشد.
بنابراین شما این 3 فراکسیون فعلی مجلس دهم را نه سیاسی میبینید و نه موثر؟
اینها در حد خودشان فعال هستند، ولی اگر فکر کنید این فراکسیونها برای یک کار سنگین برای قانونگذاری شکل گرفتند، چنین نیست!
فراکسیون امید را هم فراکسیون اصلاحطلبان نمیدانید؟
مهم اصلاحطلب و غیراصلاحطلب بودن آن نیست. مهم این است که آیا این تشکیلات، حمایتی حزبی پشت آن هست که کار منظمی برای به ثمر نشاندن برنامههای فراکسیون بکند؟ باید احزاب اصلاحطلب تلاش کنند چنین اتاق فکرهایی به وجود آید که این نمایندگان را به لحاظ کسب اطلاعات جامع برای قانونگذاری پشتیبانی کند، اگر این اتفاق بیفتد کافی است!
قانون برنامه ششم دچار مشکلات زیادی است، اگر در بیرون یک بدنه کارشناس اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، زیست محیطی وجود داشته باشد که روی این برنامه کار مدون انجام دهند و فراکسیون امید را یاری دهند، مطمئناً بسیار تاثیرگذار خواهد بود.
اگر دقت کرده باشید برای قوانین بودجهای که به مجلس در سنوات مختلف رفته وقت زیادی صرف میشود، ولی در انتها شاهد بودید که بین لایحه و مصوب مجلس حداکثر 2 تا 3درصد تغییرات اتفاق میافتد، چون بدنه کارشناسی در کنار مجلس وجود ندارد که بتواند روی لوایح و برنامه تغییرات اساسی صورت دهد. 2 تا 3 درصد هم برای قانونی مثل بودجه اصلاً به حساب نمیآید.
با این شرایط همان طور که فراکسیونهای قبلی آثار قانونگذاری چشمگیری نداشتند، اینبارهم میتواند همانطور باشد!
مگر در مجلس نهم فراکسیون نبود؟ چند قانون در آن دوره به تصویب رسید که زیرساختهای کشور را ترمیم و تغییرات مطلوب بنیادین ایجاد کرده است؟ آن فراکسیونها به چه دردی خورد؟ فراکسیون فقط برای انتخاب ریاست کمیسیون و ریاست مجلس نیست، فراکسیونی مهم است که بتواند واقعاً آثار قانونگذاری ملی داشته باشد، آثار قانونگذاری مهم است، نه انتخاب رئیس.
اکنون باید ببینیم آیا فراکسیونهای مجلس دهم این پتانسیل را دارد؟
اصلاً فراکسیون بزرگ نمیخواهد! اگر 10 نفر نماینده قوی در مجلس باشند که خوب پشتیبانی فکری و کارشناسی شوند و بتوانند یک فراکسیون کوچک ولی تاثیرگذار تشکیل دهند، میتوانند در این شرایط به کشور بسیار کمک کنند.
خیلیها گفتند که عارف بعد از آنکه رئیس مجلس نشد دچار قهر سیاسی در مجلس شده است، از سویی هم عدهای این اعتقاد را داشتند که کنارهگیری او از ریاست جمهوری 92، سپس ناکامی در انتخابات ریاست مجلس عملاً از وی چهرهای سوخته در عرصه سیاست ساخته است.
من فکر میکنم اینگونه حرفها تحلیلهای روزنامهنگاری است، چون یک رجل سیاسی هرگز با این نگاه به عرصه نمیآید که اگر یک پست و سمتی را گرفت حتماً موفق است و اگر نگرفت حتماً ناموفق. اینکه در مسائل سیاسی صفر و صدی با مسائل برخورد کنیم درست نیست. آقای عارف هم یک رجل سیاسی است وقتی وارد عرصهای میشود، آمده تا اثرگذار باشد، اثرگذاری که در پست و سمت نیست. خیلی از آدمها هستند که در این مملکت هیچ پستی را قبول نمیکنند، اما خیلی هم تاثیرگذارند. اثرگذاری به داشتن سمت یا نداشتن آن نیست. البته بدیهی است اگر ایشان رئیس مجلس میشدند، اصلاحطلبان نگاه مناسبتری به مجلس میداشتند.
ولی این بدان معنی نیست الان که ایشان رئیس نشدند کاراییشان را از دست دادهاند. من تعبیر شما را تعبیر درستی نمیدانم. به نظر من هر فعال سیاسی تلاش میکند تا نهایت اثرگذاری را داشته باشد. اگر غیر از این بود، اصلاحطلبان باید در سال 94 بعد از ردصلاحیتها انتخابات را تحریم میکردند، چون تمام اصلاحطلبان شاخص بهوضوح رد صلاحیت شده و کنار گذاشته شده بودند.
سیاستورزی یعنی تلاش گسترده در تمامی شرایط!
در فعالیت سیاسی مهم این است که رفتار من چقدر به رشد جامعه کمک میکند، نه اینکه من چقدر رشد میکنم.
شاید شرایط ایجاب کند که اساساً من به عنوان یک سیاستمدار نباید جلو بروم و پا پیش بگذارم. اگر بتوانم در حاشیه تاثیرگذار باشم، حتماً باید در حاشیه عمل کنم. بعید میدانم هیچ سیاستورزی با این نگاه پیش رود که چون به من فرصت یا سمتی ندادند پس خانهنشین میشوم!