روزنامه اعتماد با اشاره به نهی شدن احمدی نژاد از کاندیداتوری انتخابات ریاست جمهوری نوشت:وقتی که یک نفر هشت سال رییسجمهور بوده ولی هنوز معادلات سیاسی در کشور را نشناسد و با هدف کسب تایید برای حضور دوباره اقدام کند، نشان از نوعی سادهلوحی است و سادگی بیشتر وقتی است که گمان کند میتواند این مخالفت صریح را نادیده بگیرد و با فشار اندک طرفداران خود آن را نادیده بگیرد یا تغییر دهد.
وقتی میگوییم سادهلوح هستند، قصد توهین نیست، بلکه این بهترین حالت برای آنان است که رفتارشان را ناشی از بیاطلاعی و ناآگاهی سیاسی تفسیر کنیم، در غیر این صورت باید بگوییم که با فهم کامل از تبعات رفتارشان درصدد نوعی تقابل با سطوح بالای سیاست هستند تا از این طریق به نوعی استقلال خود را از ساخت قدرت نشان دهند.
در این صورت باید گفت این آگاهی آنان از وضعیت جز اینکه خطمشی تقابلجویانه آنان را نشان میدهد، ولی کماکان نوعی سادهاندیشی دیگر را نیز بازتاب میدهد. این سادهنگری که برای خودشان مستقل از ساخت سیاسی در ایران اعتبار و قدرت قایل هستند. این اشتباه و سادهنگری آنان مضحکتر از اشتباه قبلی است. مجموعه احمدینژاد را اگر از ساخت رسمی قدرت و سیاست منفک کنید، هیچچیز نیستند. هرچه دارند از این ساختار دارند، نه تنها شهرت و قدرتشان، بلکه ثروت و امکانات آنان هم از این ساختار است.
بنابراین اگر فکر میکنند که اعتبار مستقلی از ساختاری سیاسی دارند، در اشتباه هستند وقتی که بلافاصله پس از پایان دورهاش، معاون اول او را به محاکمه کشانده و به زندان میبرند، یا دست راستش را رد صلاحیت میکنند و جامعه حتی آخ هم نمیکشد، باید متوجه ابعاد قدرت نداشته خودش باشد. کشیدن این دندان برای سیاست در ایران از کشیدن یک دندان شیری لق نیز سادهتر است و اگر تاکنون هم کشیده نشده است انگیزههایش قابل فهم است. اگر احمدینژاد و دوستانش گمان میکنند که ساختار نیازمند حضور آنان است در مسیر اشتباه سیر میکنند، آنها نباید خود را با سایر نیروها مقایسه کنند.
بسیاری از نیروها حدی از استقلال و تصمیمگیری را بهواسطه پایگاه اجتماعی مستقل برای خود تعریف کردهاند، اتفاقا این استقلال آنان را مسوولیتپذیرتر هم کرده است. مساله حضور یا عدم حضور احمدینژاد به شانس رایآوری او ربطی ندارد، چرا که چنین شانسی کمتر از آن است که قابل بحث باشد، ولی دوقطبی کردن جامعه در اثر چنین حضوری، زهری است که یکبار از سوی این جماعت به کام جامعه ریخته شده است و آن را تا مرز فلج عصبی پیش برد و دلیلی ندارد که دوباره بخواهد تکرار شود.