آیت الله سیدمحمد غروی :
آیت الله مهدوی کنی اصلا معتقد نبود که جلیلی در حد ریاست جمهوری است / نظر جامعه روحانیت در سال 92 روی ولایتی و قالیباف بود / احمدی نژاد به خاطر پرونده هایی که دارد، کاندیدا نمی شود
آیت الله سیدمحمد غروی می گوید که بزرگان کشور سعید جلیلی را برای مذاکرات مناسب نمی دانند.
استاد حوزه و دانشگاه در گفت و گو با انتخاب ، در پاسخ به پرسشی در مورد اظهارات اخیر سعید جلیلی علیه دولت گفت: هنوز ما برآورد کاملی از شخصیت این آقا نداریم، نه تنها من بلکه خیلی از افراد چنین برداشتی دارند. بنابر گفته بعضی از بزرگان، ایشان در حدی نیست که بتواند مدیریت کلان را در سطح کشور داشته باشند و مدیریت کنند.
عضو جامعه مدرسین در ادامه افزود: با اینکه آقای سعید جلیلی از دانش آموختگان دانشگاه امام صادق است ولی مرحوم آیت الله مهدوی کنی اصلا معتقد نبود که آقای جلیلی می تواند مدیریتی در سطح کلان در حد ریاست جمهوری را عهده دار شود، لذا همان موقعه جامعه روحانیت مبارز نظرش معطوف به آقای جلیلی نبود. آقای جلیلی را پایداری ها علم و مطرح کردند ولی روحانیت مبارز که در راس آن مرحوم آیت الله مهدوی کنی بود، نظرش بیشتر معطوف به آقای قالیباف و آقای ولایتی بود.
حجت السلام غروی تصریح کرد: من شناخت چندانی از آقای جلیلی ندارم ولی کسانی که با ایشان شناخت داشتند اعتقادشان این است که در عین حالی که آدم متدین و خوبی و سالمی است ولی در اینکه بتواند مدیریت کلان را در سطح مملکت داشته باشد و از طرف دیگر بتواند نیروهای قوی را با خودش بیاورد جای تردید دارد.
عضو جامعه مدرسین قم با اشاره به رفتارهای انتخاباتی احمدی نژاد گفت: آقای احمدی نژاد با توجه به سابقه دو دوره ریاست جمهوری و عملکردی که برجای گذاشت و همچنین مشکلاتی که از نظر قانونی و اجرایی و پرونده های باز مختلفی که برای ایشان و نزدیکانشان وجود دارد، بعید می دانم ورود پیدا کند.
وی افزود: از همه مهمتر شورای نگهبان از این موارد چشم پوشی نمی کند. احمدی نژاد و اطرافیان وی با سخنرانی کردن و رفتن یه شهرهای مختلف مردم را محک می زنند تا ببینند آیا زمینه بر آنها فراهم است یا خیر. آنها می خواهند بازخورد مردم را بگیرند تا دریابند چقدر از این موضوع استقبال می شود. آنها همچنین می خواند بازخورد مسئولین کشور از جمله وزارت کشور و شورای نگبهان را رصد کنند.
غروی تصریح کرد: اگر زمینه برای احمدی نژاد مناسب بود، قاعدتا خودش دست به کار می شود ولی اگر زمینه را مساعد نبیند افرادی که خط فکر خودش را حمایت می کنند مثل آقای سعید جلیلی را حمایت می کند.
به گزارش فارس، محمد جواد جمالی عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس شورای اسلامی در گفتوگو با شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ در خصوص دستگیری جاسوس در تیم مذاکره هستهای اظهار داشت: فرد دستگیر شده مشاور اقتصادی تیم هستهای بوده که مدتی در برخی از بانکها به عنوان عضو هیئت مدیره و مدیر عامل بانک فعالیت داشته و دارای تابعیت دوگانه است.
وی افزود: این فرد هم اکنون به قید وثیقه آزاد است و از آنجایی که این پرونده ابعاد گوناگونی دارد و رسانهای شدن برخی از موضوعات آن به روند تحقیقات ضربه وارد میکند، باید یک فضای آرام ایجاد کنیم تا دستگاههای امنیتی و قضایی به خوبی کار خود را انجام دهند.
عضو کمیسیون امنیت ملی وسیاست خارجی مجلس با بیان اینکه دستگاههای مسئول کار خود را روی پرونده دستگیری جاسوس در تیم مذاکره کننده به خوبی انجام میدهند اظهار داشت: متاسفانه اکثر کسانی که اخیرا در رابطه با ارتباط ناسالم با بیگانه چه در حد جاسوسی و چه در سایر مسائل دستگیر میشوند کسانی هستند که تابیعت دوگانه دارند.
جمالی ادامه داد: این افراد دارای نقاط ضعف مادی و معنوی بسیاری از قبیل تحصیل فرزندان در خارج از کشور و اموالی که در کشورهای خارجی دارند، هستند و سرویسهای بیگانه هم به خوبی از این نقاط ضعف استفاده میکنند.
وی با بیان اینکه دوتابعیتیها، تابعیت اضافه خود را آشکارا بیان نمیکنند و همین موضوع کار دستگاههای مسئول را سخت میکند عنوان کرد: این افراد برای نفوذ در ردههای گوناگون تربیت میشوند؛ یعنی دشمن برای هرکاری که یک روز بتواند امنیت جامعه را به خطر اندازد ولو یک کار کوچک و پیش پاافتاده آدمتراشی میکند و این افراد همیشه هم در ردههای بالا نیستند.
عضو کمیسیون امنیت ملی تصریح کرد: این افراد همیشه هم از اول برای جاسوسی و نفوذ تربیت نشدهاند و گاهی سرویسهای بیگانه از نقاط ضعفشان برای جذب آنها استفاده میکند.
جمالی با بیان اینکه فرد دستگیر شده در تیم مذاکره کننده هستهای هم اکنون ممنوع الخروج است گفت: این افراد گاهی نیازی به جاسوسی ندارند و همین که بتوانند اولویتهای کشور را در نظر مسئولان تغییر دهند بزرگترین ضربه را وارد کردهاند، این امری است که در دوران جنگ سرد هم ما با آن روبهرو بودهایم و متاسفانه این دست افراد در خیلی از ردهها رخنه کردهاند.
وی در خصوص آزادسازی مقداری از پولهای بلوکه شده کشورمان اظهار داشت: این پولها مربوط به خریدهای نظامی است که ما پیش از انقلاب انجام دادیم؛ چون آمریکاییها قرارداد را یک طرفه لغو کرده بودند و با توجه به دعاوی صورت گرفته علیه آمریکا، آنها محکوم شدند که یک میلیارد و 700 میلیون دلار به ایران پرداخت کنند.
عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس گفت: علت آزادسازی این پولها هم برجام نبوده و در رابطه با مسائل امنیتی است که بین ما و آمریکا وجود داشت؛ مسائلی از قبیل آزاد سازی برخی از جاسوسان آمریکایی مثل جیسون رضائیان.
۴۷ ساله است. زمانی که ۳۰ ساله بود، به عضویت مجلس ششم در آمد و آن روزگار، جوانترین نماینده مجلس بود. شاید شگفتانگیز باشد اما او رئیس انجمن دندانپزشکان ایران است. او بیش و پیش از آنکه خود را یک فعال سیاسی بداند، معتقد است که فردی تشکیلاتی است. این روزها به نمایندگی از تشکل انجمن اسلامی جامعه پزشکی ایران، ریاست شورای هماهنگی جبهه اصلاحات را بر عهده دارد.«علی تاجرنیا» از جمله اصلاحطلبانی است که به واسطه ریاست دورهای بر شورای هماهنگی، کاملا درگیر بحث ادامه فعالیت شورای عالی سیاستگذاری اصلاحطلبان است.
شورایی که این روزها شکاف عمیقی بین اصلاحطلبان ایجاد کرده و کار تا آنجا پیش رفته که این اختلاف به علم شیطان بدل شده و سوژه خبری ۳۰: ۲۰ گشته است. اما گفتوگوی تفصیلی با «علی تاجرنیا» به واکاوی این شکاف میپردازد. هرچند که تاجرنیا پیشبینی میکند که اختلافات شدیدتری در راه است اما مباحث لذت بخش و شیرین در مصاحبه با او، به سیاق بسیاری از مصاحبههای دیگر، با خاموش کردن دستگاه ضبط صدا همراه بود و نقدا سخنی از آنها به میان نخواهد آمد. در ادامه مشروح مصاحبه «آرمان امروز» با «علی تاجرنیا» رئیس دورهای شورای هماهنگی جبهه اصلاحات را میخوانید.
پیش از ورود به بحث، بگویید که ترتیب ریاست دورهای شورای هماهنگی جبهه اصلاحات، به چه صورت است؟
شورای هماهنگی در مقاطع مختلف ۲۲ عضو داشته که این تعداد بین ۱۸ تا ۲۲ عضو تغییر کرده است. از بین این تعداد، جبهه مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، دو عضوی هستند که به صورت غیرقانونی منحل اعلام شدند و البته شورای هماهنگی هم آن را نپذیرفت. اما نمایندگان این تشکلها هم در شورای هماهنگی حضور پیدا نمیکنند. نخستینباری که آیین نامه به شکل جدید نوشته شد، اسامی اعضا به صورت قرعه درآمد و هر سه ماه یک بار، نوبت ریاست یک تشکل است. بنابراین، نماینده این تشکل، رئیس دورهای شورای هماهنگی جبهه اصلاحات است. در واقع رئیس دورهای، شخص علی تاجرنیا نیست، بلکه تشکیلات انجمن اسلامی جامعه پزشکان ایران است.
بعد از انتخابات اسفند ۹۴، برخی از مخالفان شورای سیاستگذاری از همان موقع اعلام کردند که ماموریت این شورا به اتمام رسیده و باقی اقدامات باید در قالب شورای هماهنگی جبهه اصلاحات ادامه یابد. با این حساب، حدس میزدید بحث در باب شورای سیاستگذاری تا این حد جنجالی شود؟
شخصا با توجه به سابقهای که در شورای هماهنگی دارم و اطلاعاتی که از نقطه نظرات بعضی از اعضای شورای هماهنگی دارم، مسائلی که بعد از تصمیم شورای هماهنگی اتفاق افتاد، برای من کاملا قابل پیشبینی بود. مضاف بر اینکه من اتفاقات بدتر از این را هم پیشبینی میکنم!
«از این بدتر» دقیقا به چه معناست؟!
به هر حال، مجموعه جناح مخالف اصلاحات با توجه به ابزارهای رسانهای که در اختیار دارد، به نوعی سعی خواهد کرد که این شکاف میان اصلاحطلبان را تشدید کند و حتی موضوع را به تریبونهای عمومی مثل صدا و سیما بکشد! در این میان، دوستانی هم حضور دارند که مستعد آن هستند که این اختلافات را طرح کنند و سابقه چنین اقداماتی را هم در گذشته دارند! بنابراین فکر میکنم تا زمان رسیدن به موعد انتخابات، بعضی از دوستان بیش از پیش این اختلاف را به حوزه عمومی خواهند کشید.
اما مخالفان شورای سیاستگذاری از جناح مخالف اصلاحات نیستند و از قضا، بعضی از آنها از شخصیتهای شناخته شده اصلاحطلب هستند!
ببینید! شورای هماهنگی تمامی ظرفیت اصلاحطلبی نیست. همین الان، چند تشکیلات خارج از شورای هماهنگی وجود دارند که ظرفیتهای آنها، اگر از احزاب داخل در شورای هماهنگی بیشتر نباشد، کمتر نیست.
مثلا؟
جمع روحانیون مبارز، حزب اتحاد ملت ایران، حزب ندای ایرانیان و مجمع ایثارگران، تشکیلاتی هستند که از بابتی از بسیاری احزاب داخل در شورای هماهنگی ظرفیت بیشتری دارند. این بخشی از ماجراست. بخش دیگر آن است که در داخل شورای هماهنگی، مخالفان جدی شورای سیاستگذاری، از مجموع ۲۰ تشکل، بیش از ۴ یا ۵ تشکل نیستند. مباحث اختلافی هم همیشه وجود داشته اما در دورههای گذشته، همه ملتزم بودند که اگر تصمیمی گرفته شد و اکثریت به آن رای داد، مخالفان نیز بپذیرند. مانند آنچه در دوره قبلی شورای هماهنگی در باب ورود به شورای سیاستگذاری اتفاق افتاد. در حال حاضر، وضعیت متفاوت است.
مساله تنها نقطه نظرات این احزاب نیست. مساله این است که در خارج از حوزه اصلاحطلبان، مجموعههایی حضور دارند که در پی دو مطلب هستند. اول، میخواهند بین اصلاحطلبان اختلاف وجود داشته باشد و این اختلاف به حوزه عمومی کشیده شود و افکار عمومی هم نسبت به جبهه اصلاحات، مسالهدار شود و نکته دوم این است که چون شورای سیاستگذاری ظرفیتهای دیگر و بیشتری را به اصلاحات اضافه میکند، قصد دارند تا حد امکان از چنین اتفاقی جلوگیری کنند. بنابراین، اینبار اختلاف پیش آمده، جدیتر است.
برخی از مخالفان شورای سیاستگذاری کسانی هستند که در شورای سیاستگذاری دوره قبل حضور داشتند و تا سطح هیات رئیسه هم پیش رفتند و در جلسات آن نیز شرکت میکردند.
حرف عمده من با این دوستان آن است که تمام ادلههایی که در دوره گذشته باعث شد شورای هماهنگی، کار کمیته انتخابات را متوقف کرده و کار خود را در قالب شورای سیاستگذاری ادامه دهد، همچنان در شرایط فعلی برقرار است. تمام ادلههایی که باعث حدوث شورای سیاستگذاری شد، درباره بقای آن نیز صادق است. با توجه به اینکه این اختلاف تنها در درون جبهه اصلاحات نیست، بعید نیست که در ماههای آینده بیش از پیش به اختلافات دامن زده شود.
مخالفان شورای سیاستگذاری دو استدلال عمده دارند. نخست، بحث شوراهای موازی است که در جناح اصلاحات وجود دارد و دوم، پر رنگ شدن نقش افراد و کمرنگ شدن نقش احزاب است. پاسخ شما به این نگرانیها چیست؟
من از استدلال دوم شروع میکنم. میدانیم که ایراداتی به شورای سیاستگذاری دوره گذشته که بنده هم در آن حضور نداشتم، وارد بود. از جمله ایرادات، همین استدلال مخالفان شورای سیاستگذاری است. در دوره جدید، تعداد اشخاص حقیقی نباید بیش از نصف تعداد شخصیتهای حقوقی باشد. این دقیقا معادل چیزی است که دوستان ما در کمیته انتخابات شورای هماهنگی در دوره گذشته، تصویب کردند. بنابراین این ایراد، در کمیته انتخابات شورای هماهنگی هم برقرار است. اگر پذیرفتیم که برخی اشخاص حقیقی وجود دارند که این اشخاص حقیقی، جدای از احزاب و گروههای سیاسی میتوانند به ایجاد ظرفیت بیشتر کمک کنند، پس این ایراد وارد نیست.
بحثی که اتفاقا در کمیته منتخب شورای سیاستگذاری مطرح شده و الان هم تصویب شده و به مرحله اجرا در خواهد آمد، این است که اشخاص حقیقی که قصد دارند در این شورا حضور داشته باشند، نباید عضو هیچ حزبی از احزابی که وارد شورای سیاستگذاری شدهاند، باشند. یعنی اینکه برخی استدلال میکنند که فلان حزب در شورای سیاستگذاری ۵ یا ۶ نماینده دارد، با این مصوبه از بین میرود. ضمن اینکه آن استدلال هم تا حد زیادی جوسازی بود.
اما باید به این سمت پیش برویم که هر شورا یا تشکلی که میخواهد شکل بگیرد، از شخصیتهای حقوقی و احزاب شکل بگیرد. همین الان از یک حزب که مخالف شورای سیاستگذاری است، سه نفر در آن شورا حضور دارند. بنابراین بحث پررنگ شدن نقش افراد، نمیتواند محکمه پسند باشد. البته این نکته را اضافه کنم اگر ظرفیتهای شورای هماهنگی به گونهای بود که میتوانست تمام جریان اصلاحطلبی را پوشش دهد، بنده موافق این موضوع بودم که تمام اعضای شورای هماهنگی جبهه اصلاحات، شخصیتهای حقیقی باشند. در این شرایط، افراد را مکلف میکنیم که خود را در قالب احزاب تعریف کنند.
به هر حال باید بپذیریم که با واقعیتهای جامعه زندگی میکنیم. این شورای سیاستگذاری که در حال تشکیل است، نسبت به شورای سیاستگذاری دوره قبلی و نسبت به شورای مشورتی، یک گام به پیش است. یعنی در این شورا، نقش احزاب و گروههای سیاسی تقویت و نقش افراد، کمرنگ میشود. اما در بحث شوراهای موازی باید بگویم که از ابتدای شکلگیری جبهه اصلاحات، تشکیلات موازی متعددی نیز شکل گرفت. بالغ بر ۱۰ سال است که ما جبهه مردمی اصلاحات را داریم. اتفاقا یکی از دوستانی که مخالف شورای سیاستگذاری است و در حال حاضر هم در شورای هماهنگی حضور دارد، قبلا عضو این مجموعه بوده است.
اسم میبرید؟
حزب مردم سالاری! این حزب قبلا جزو آن مجموعه بود و بعدا در شورای هماهنگی پذیرفته شد. پس بحث وجود نهادهای موازی، در مجموعه اصلاحات مسبوق به سابقه است. این طور نیست که با شورای سیاستگذاری ایجاد شده باشد. ضمن اینکه نهایتا، افکار عمومی و مردم، آن جبههای را که به شکل واقعیتر و بیشتری مجموعه اصلاحطلبی را نمایندگی میکند، کاملا تمیز و تشخیص دادند. بنابراین، شورای سیاستگذاری، باید به شکل اصلاح شده به کار خود ادامه دهد. اما در باب سازو کار انتخابات که البته بحث مهمی نیز هست، طبیعتا شورای هماهنگی باید به دنبال آن باشد که یک صدا از درون جبهه اصلاحات بیرون آید و ما فکر میکنیم که این وقتی میتواند اتفاق افتد که تمامی مجموعهها احساس کنند که در جبهه اصلاحات تاثیرگذار هستند.
در عرصه سیاسی واقعیت این نیست که شما یک حزب به ثبت برسانید و بگویید که من صاحب یک حق رای هستم. همین الان در شورای هماهنگی، یک تشکیلات حضور دارد که تعداد اعضای آن نسبت به تشکل دیگری، ده برابر است، اما هر دو تشکل رای مساوی دارند. ریشه این بحث که ما مجبوریم وارد این فرایند شویم، برمیگردد به نوع ترکیب شورای هماهنگی که اتفاقا اگر قرار باشد بحث اعتبار سنجی احزاب و تشکلها پیش کشیده میشود و اگر هر تشکیلاتی بخواهد متناسب با ظرفیتهای تشکیلاتی، مالی و گفتمانی خود صاحب رای باشد، کسانی در آینده معترض خواهند بود که امروز به تشکیل شورای سیاستگذاری معترض اند!
دوسوم از اعضای شورای هماهنگی به ادامه کار شورای سیاستگذاری رای دادند. با این وجود، آقای حکیمی پور اعلام کردند که چنین موضوعی در آن جلسه تصویب نشد. اما قطعا آقای حکیمی پور در جریان هستند که هر میزان که اختلافات میان اصلاحطلبان رسانهای شود، میتواند به سوژه مطبوعات جناح راست و ۳۰: ۲۰ تبدیل شود. حال سوال اینجاست که این اختلافات کجا تمام خواهد شد؟
اول اینکه، یک رای کمتر از دوسوم به این موضوع رای دادند. ما کاری به رای دوسوم نداریم. چون برخی در حال شبهه در این امر هستند. اما بعضی از تشکلهایی که در آن جلسه غایب بودند، مثل حزب کارگزاران یا حزب جوانان ایران اسلامی، موافق ادامه فعالیت شورای سیاستگذاری هستند. یعنی اگر همه اعضای شورای هماهنگی در جلسه حاضر بودند، قطعا دوسوم آرا را داشتیم. اما در پاسخ به سوال شما باید بگویم که شورای سیاستگذاری ظرف این هفته یا هفته آینده تشکیل خواهد شد و به مسیر خود ادامه خواهد داد و من پیشبینی میکنم که بعضی از دوستان ما از مصوبه شورای هماهنگی تمکین نکنند.
این انتخابات، بسته به اینکه تمکین اعضا و اکثریت رای شورای هماهنگی را داشته یا نداشته باشیم، میتواند آرایش شورای هماهنگی را در دوره آینده تغییر دهد. شورای هماهنگی در جایگاه خود حضور خواهد داشت و اگر این شورا، احساس کند تصمیماتی که اتخاذ میشود توسط اعضا تمکین نمیشود، طبق آیین نامه نسبت به آنها عمل خواهد کرد. واقعیت این است تا زمانی که ما کار و رفتار حزبی نداریم، این مساله ادامه خواهد داشت. متاسفانه در مجموعه اصلاحطلبان هم سعی شده که بسیاری از اختلافات با ریش سفیدی حل شود. چون عمل کردن به آیین نامه هزینههایی دارد. همیشه ترسیدیم که ایجاد و پرداخت این هزینه موجب کدورت شود. اما من فکر میکنم چیزی که مهمتر هست این است که ما در هر انتخاباتی این اختلاف نظرها را داریم و همین امر باعث میشود که کار اجرایی و ستاد انتخاباتی ما به تاخیر بیفتد. ما نزدیک به چهار ماه است که در حال بحث روی موضوع شورای سیاستگذاری هستیم.
حدود دو ماه است که فقط موضوع شورای سیاستگذاری در دستور کار قرار داشته است! همین مساله، ما را به لحاظ انتخاباتی، چند ماه عقب انداخته است. فکر میکنم که در آینده، این امکان وجود دارد که در ساختار و سیستمی که در جبهه اصلاحات وجود دارد، پالایشهایی صورت بگیرد. این پالایشها ممکن است در حوزه خروج برخی از افراد باشد یا ممکن است درباره متناسبسازی میزان تاثیرگذاری آن باشد. ما باید بدانیم که اگر اسم تحزب را میآوریم باید به لوازم آن، ملتزم باشیم. شخصا با برخی از استدلالهای منتقدان و مخالفان شورای سیاستگذاری موافق هستم اما یک انسان تشکیلاتی با خود میگوید که باید از خروجی کار تمکین کنیم.
من طرفدار آن هستم که دو جناح کلی کشور، دو حزب فراگیر تشکیل دهند و ما به این بلوغ برسیم که فراکسیونیزم را در مجموعه احزاب خود بپذیریم. اکثریت باید بپذیرند که اگر قرار است کنشی سیاسی داشته باشد، نمیتوانند اقلیت مجموعه خود را در نظر نگیرند و اقلیت هم سعی نکند با عدم تمکین و فشار بر اکثریت، شرایط را به سمت ناکارآمدی سیستم به پیش ببرد. فکر میکنم در آینده از گرفتاریهای قبل از انتخابات ما کم خواهد شد!
اینکه میفرمایید پالایش و خروج، یعنی تشکیلاتی که از مصوبه شورای هماهنگی تمکین نکند را از این شورا اخراج میکنید؟
خیر، فکر نمیکنم که در شورای هماهنگی مجموعهای حضور داشته باشد که معتقد باشد جمعی از این شورا اخراج شوند. اما به هرحال، وقتیساز وکاری شکل میگیرد و بخشی از این مجموعه احساس میکند که در آرمانها و ایدهها با یکدیگر در تعارض هستند، ممکن است چنین اتفاقی رخ دهد. روزی حزب مردم سالاری در مجموعه جبهه مردمی اصلاحات بود و امروز در شورای هماهنگی جبهه اصلاحات حضور دارد. این اتفاقات در فضای سیاسی امری طبیعی است.
گام بعدی در پی تصویب ادامه فعالیت شورای سیاستگذاری چیست؟
شورای هماهنگی، در ارتباط با مسائل کلان سیاسی و موضعگیریها، به فعالیت خود ادامه خواهد داد. مقوله انتخابات به شورای سیاستگذاری سپرده خواهد شد. با توجه به اینکه از عملکرد شورای سیاستگذاری، نقد سهجانبهای، از طرف شورای هماهنگی، شورای مشورتی رئیس دولت اصلاحات و استانها صورت گرفت، جمعبندی کلی این بود که شورای سیاستگذاری به کار خود ادامه دهد اما اصلاح شود.
این اصلاحات، اعم از اصلاح حوزه تصمیمسازی و تصمیمگیری و حوزه ستادی هست. بنابراین کمیتهای تشکیل شد که این کمیته بتواند این مباحث را جمعبندی کند. کمیته به این نتیجه رسید که ترکیب شورای سیاستگذاری کاملا شفاف شود و این شفافیت به اثرگذاری بیشتر کمک میکند. بنابراین این ترکیب تا الان به این صورت شده که ۲۰ تشکل شورای هماهنگی بهعلاوه حداکثر ۶ حزبی که خارج از مجموعه شورای هماهنگی هستند اما در دایره اصلاحطلبی میگنجند، عضو شورای سیاستگذاری شوند، مضاف بر سقف ۱۳ نفر که اشخاص حقیقی و تاثیرگذار اصلاحات در حوزه سیاسی و اجتماعی هستند که الزاما عضو حزب نیستند.
در حال حاضر آن کمیته در حال مشخص کردن مصادیق است و احتمالا یک جلسه دیگر برای قطعی کردن اعضا خواهد داشت. بعد از آن، نخستین اقدام شورای سیاستگذاری، تدوین آییننامه برای خود و تشکیلات استانی است. چراکه در دوره گذشته ما در این حوزه مشکل داشتیم. بعد از آن فعالیت انتخاباتی خود را برای انتخابات آینده ریاستجمهوری و شوراها آغاز خواهد کرد.
به آقایان موسوی تبریزی و نجفی، ماموریتی سپرده شد. این ماموریت دقیقا چه بود و به کجا انجامید؟
یک ماموریت نیست. کمیتهای که مسئولیت آن با آقای موسوی تبریزی است، کمیتهای ۹ نفره است که چکیده شورای سیاستگذاری و شورای هماهنگی بود. این مجموعه ماموریت پیدا کرد تا درباره اصلاح ترکیب شورای سیاستگذاری تصمیمگیری کنند. این کمیته تا امروز ۵ جلسه برگزار کرده و احتمالا یک جلسه دیگری هم خواهد داشت تا برخی از مصادیق را مشخص کنند و بعد از آن، ماموریت این کمیته به اتمام میرسد.
درباره آقای نجفی باید بگویم، چون برخی اقدامات درباره شوراها شکل گرفته بود، بخشی از کسانی که نسبت به حوزه انتخابات حساسیت داشتند، متقاضی آن شدند که نسبت به بحث شوراها ورودی انجام شود. این ورود، بیش از اینکه بحث ساختاری باشد، بحث محتوایی به امر شوراها بود. در این رابطه آقای نجفی ماموریت موقتی پیدا کرد که این بحث را ادامه دهد. طبیعتا با تشکیل نخستین جلسه شورای سیاستگذاری، این دو ماموریت به پایان خواهد رسید و نتایج آنها به شورای سیاستگذاری ارائه خواهد شد و شورای سیاستگذاری نیز این مسیر را به لحاظ شکلی و محتوایی ادامه خواهد داد.
بحث ریاست و هیات رئیسه شورای سیاستگذاری چطور انجام خواهد شد؟
این موضوع از جمله مواردی است که بایستی در ترکیب جدید دیده شود اما آنچه مسلم است، ما در دوره آینده، نقش رئیس و هیات رئیسه، نقشی هماهنگکننده و به نوعی، دبیری مجموعه خواهد بود. فلذا آن مشکلی هم که در دوره گذشته وجود داشت، در این دوره وجود نخواهد داشت.
آقای صوفی تاکید داشتند که در این دوره هم به احتمال قریب به یقین آقای عارف رئیس شورای سیاستگذاری خواهند بود.
ایشان گمانه زنی خود را انجام دادهاند! ضمن اینکه با این تعریف جدید، تفاوت چندانی نمیکند که چه کسی ریاست شورای سیاستگذاری را برعهده بگیرد.
اما آقای عارف در حال حاضر مسئولیتهای زیادی را بر عهده دارند و حتی نقش دبیری و هماهنگکننده هم در این شورا بسیار مهم و حائز اهمیت است!
من هم نگفتم که ایشان حتما رئیس خواهند شد.
به عنوان یک گزینه چطور ارزیابی میکنید؟
جمع تشخیص میدهد که چه کسی رئیس شود. آنچه به نظر من مهم است این است کسی که مسئولیت این کار را بر عهده خواهد گرفت، باید فرصت کافی برای پرداختن به بحث انتخابات را داشته باشد.
چون شنیده شده رئیس دولت اصلاحات، برخلاف دوره قبل که تاکید داشتند حتما آقای عارف رئیس شوند، این دوره چنین تاکیدی ندارند!
من چیزی در این رابطه نشنیدیم.
بسیار خوب! محور بحث را اندکی تغییر دهیم! اصلاحطلبان در انتخابات ریاستجمهوری سال۹۶ از آقای روحانی عبور خواهند کرد؟
فکر میکنم که اگر آقای روحانی داوطلب ریاستجمهوری دوره دوازدهم باشند، قطعا چنین اتفاقی رخ نخواهد داد و اصلاحطلبان از آقای روحانی حمایت خواهند کرد. این حمایت، به لحاظ گفتمانی و نه ساختاری، حمایتی مشروط خواهد بود. اما فکر نمیکنم که با وجود آقای روحانی، اصلاحطلبان به فکر گزینه دیگری باشند.
اینکه میفرمایید اصلاحطلبان به صورت مشروط از آقای روحانی حمایت خواهند کرد، یادآور سخنان آقای باهنر است که تاکید دارند اصولگرایان به صورت مشروط از رئیسجمهور حمایت خواهند کرد! شرط اصلاحطلبان برای حمایت از آقای روحانی چیست؟
به نظر من، حمایت اصولگرایان از آقای روحانی، از سر ناچاری است! چون آقای روحانی یکی از اعضای جامعه روحانیت مبارز هستند که هیچ کدام از تشکلهای اصولگرا در انتخابات گذشته از ایشان حمایت نکردند و در مقابل، اصلاحطلبان با اینکه آقای روحانی هیچگاه خود را به عنوان یک عضو جبهه اصلاحطلبی تلقی نکرده، اما بر اساس منافع کلان ملی از ایشان حمایت کردند. حمایت اصولگرایان از جنس سهمخواهی در درون سیستم دولتی است و حمایت اصلاحطلبان، از جنس حمایت مشروط گفتمانی است. بنابراین این دو نگاه متفاوت است. بحث حمایت مشروط از آقای روحانی نظر شخصی من است و شاید بهتر باشد که سخنان خود را اینطور اصلاح کنم که حمایت اصلاحطلبان، حمایت همراه با نقد خواهد بود. اینکه آقای روحانی میخواهند در دوره آینده به چه سمت و سویی حرکت کنند، سخن دقیقتری است.
انتقاداتی که به آن اشاره میکنید، دقیقا چه مواردی است؟
شخصا فکر میکنم که آقای روحانی باید باور کند آنچه او را رئیسجمهور کرد، جریان اصلاحطلبی و مردمی است که به این جریان اعتماد کردند. بنابراین انتظار این است که آقای روحانی گفتمانی اصلاحطلبی را به پیش ببرد. تا الان من نمره قبولی به آقای روحانی میدهم اما احساس من این است که مجموعهای که حلقه نخست رئیسجمهور محسوب میشوند، به صورت کامل و تمام عیار ملتزم به این نگاه نیستند.
نکته بعدی این است که ما همانطور که از دولت، روش و گفتمان اصلاحطلبی را انتظار داریم، به کار آمدی دولت هم فکر میکنیم. بخشی از این کار آمدی در گرو مجموعهای است که بتواند آن ایدهها را دنبال کند. احساس من این است که بخشی از بدنه دولت، مجموعه پیری است که آن نشاط و چابکی لازم را برای پیاده کردن شعارهای رئیسجمهور ندارد. این موارد، نقدهایی است که به آقای رئیسجمهور وارد میشود. منتها سر اصل اینکه آقای روحانی گزینهای است که به عهد خود وفادار است و خارج از نقطه نظرات اصلاحطلبان حرکت نکرده، فکر نمیکنم که اختلافی در این جهت بین اصلاحطلبان باشد.
با این تفاسیر، شورای سیاستگذاری اصلاحطلبان از آقای روحانی تضمینهای لازم را برای رفع این انتقادات خواهد خواست؟
کشور ما از مساله بسیار بزرگی رنج میبرد و آن عدم شفافیت و رفتارهای صریح و صادقانه است. ما در پله اول با برخی مسائل ناگزیر مواجهیم. به جهت اینکه شاید جریانات سیاسی، نتوانند کاندیدای ایده آل خود را در فضای عمومی جامعه طرح کنند. همین امر چانهزنی گروههای مختلف را کاهش میدهد. مانع دوم این است که متاسفانه در تریبونهای مختلف از «قدرت» و صاحب اثر بودن افراد، بدگویی میشود. حتی لفظ قدرت طلبی، امری منفی تلقی میشود. درحالی که اتفاقا همانهایی که چنین سخنانی میگویند، بیش از دیگران از روشهای مختلف استفاده میکنند تا تاثیرگذاری و قدرت خود را مانا کنند.
متاسفانه قدرت در کشور ما از جمله تعابیری است که میگویند اسمش را نیاور، خودش را بیاور! فردی چندین دوره نماینده مجلس میشود و از هر اهرمی برای حضور در مجلس استفاده میکند اما قدرت طلبی را رذیلت تلقی میکند. طبیعتا وقتی چنین نگرشی وجود دارد، این امکان وجود ندارد که افراد با یکدیگر صراحتا گفتوگو کنند. بنابراین اگر من اینجا اعلام کنم که ما از آقای روحانی سهم نمیخواهیم، بسیاری آن را مثبت تلقی میکنند.
در حالی که من احساس میکنم که این صحبت، سخنی رودربایستی گونه است. این نوع گفتار، نه تنها ممدوح نیست، بلکه مذموم است. ما در عرصه قدرت، به نوعی تعامل میکنیم. این تعاملات، ممکن است که بحث در باب یک پست یا کرسی در درون دولت نباشد. ممکن است یک خواسته بیرونی باشد. ممکن است اصلاحطلبان از آقای روحانی بخواهند که روزنامهنگاران و مطبوعات را آزاد بگذارند که گردش آزاد اطلاعات در کشور صورت بگیرد. در حوزه اقتصادی، شفافیت صورت بگیرد تا همه پیمانکاران شرایط مساوی داشته باشند. در این حوزهها، چه شورای سیاستگذاری و چه شخصیتهای برجسته اصلاحطلب، باید با آقای روحانی صحبت کنند. اگر شورای سیاستگذاری این مسئولیت را بر عهده بگیرد، موظف است که این مسائل را طرح کند.
و بنا هست که شورای سیاستگذاری جلسهای هم با آقای روحانی داشته باشد؟
علی القاعده باید جلسهای گذاشته شود. چون این مجموعه تصمیمگیر است و باید در این رابطه با شخص آقای روحانی صحبت کند.
اشاره کردید که اصولگرایان از سر ناچاری از آقای روحانی حمایت خواهند کرد. یعنی شما هم به قحط الرجال در درون جناح اصولگرا باور دارید؟
کاملا به این موضوع معتقد هستم. اساسا فکر میکنم که پدیده احمدینژاد، محصول قحط الرجال در مجموعه اصولگرایان بود. هر تشکیلات سیاسی، برای بقای خود نیازمند دو چیز است: سازماندهی و گفتمان. در حوزه اصلاحطلبی، جدا از اختلافات جزئی، نسل جوان اصلاحطلب همان گفتمانی را دارند که چهرههای باسابقه اصلاحطلب دارند. بنابراین صحبت بین مهندس بهزاد نبوی، علی تاجرنیا و یک دانشجوی سال دوم اصلاحطلب، تقریبا یک مسیر را میرود. ضمن اینکه به لحاظ سازماندهی این اجازه به من داده شده که به عنوان یک فرد میانسال، خود را در اندازه بالایی طرح کنم و به جوانان هم اجازه کاندیدا شدن در انتخابات شورای شهر داده شده است. وقتی از اصولگرایی صحبت میکنم، نگاه من اصولگرایی سنتی است. چون برای جریان افراطی و احمدینژادی، هیچ هویت سیاسی قائل نیستم. اصولگریان سنتی در این دو منظر دچار مشکل شدهاند. هم به لحاظ سازمانی، نظیر موتلفه یا جامعه مهندسین، میبینیم که امکان حضور جوان ترها را ندادهاند.
به لحاظ گفتمانی هم حضور جوانان را نپذیرفتهاند. اما این پوست اندازی در مجموعه جناح چپ صورت گرفته و در جناح راست، نه تنها صورت نگرفته، بلکه پس رفته است. اگر میبیند احمدینژادی به اسم اصولگرایی میآید و همه اصولگرایان حمایت میکنند، از همین منظر است. اصولگرایان وقتی تمام قد از احمدینژاد حمایت کردند که او ۴ سال بر کشور مدیریت کرده بود. در سال ۸۸ تمام اصولگرایان به صورت تمامقد پشت سر احمدینژاد ایستادند. بنابراین من به عنوان فردی تشکیلاتی، فکر میکنم برای جناح اصلاحطلب هم خوب است که جناح اصولگرا قوی باشد، رقیب و گفتمان داشته باشد. انتظار دارم که اصولگرایان در چند ماه آینده به جمعبندی برسند و حتما انتخابات را رقابتی کنند.
یعنی در نهایت گزینهای را رونمایی خواهند کرد.
نظر من این است و معتقدم بهتر است که چنین اتفاقی نیز رخ دهد.
فکر میکنید احمدینژاد به عنوان گزینه اصولگرایان مطرح خواهد شد؟
او نمیتواند گزینه اصولگرایان باشد. مگر اینکه خارج از جریانهای اصولگرایی، اراده بالاتری تصمیم بگیرد که آلترناتیوسازی در جبهه طرفداران احمدینژاد شکل بگیرد. در غیر این صورت، چنین اتفاقی رخ نخواهد داد.
احمدینژاد به صورت مستقل به انتخابات ورود خواهد کرد؟
احمدینژاد کارهای غیرقابل پیشبینی زیادی میکند. برعکس آن چیزی که در فضای عمومی جامعه مطرح شده که توصیه شده او به انتخابات ورود نکند، به نظر من احمدینژاد آدمی نیست که راحت و ساکت بنشیند!
اخبار سیاسی - آرمان
مشروح گفتوگوی «اعتماد» با این عضو شورای مرکزی حزب اتحاد ملت ایران اسلامی در ادامه میآید:
عدم حضور محمود احمدینژاد را در انتخابات چگونه تحلیل میکنید؟ آیا این عدم حضور از قطبی شدن انتخابات جلوگیری میکند؟
نهی شدن آقای احمدینژاد از ورود به انتخابات دو نکته را میرساند. نکته اول این است که به نظر میرسد بخشهای ذی نفوذ قدرتمند و اصولگرا اینبار نسبت به امر انتخابات میخواهند پختهتر یا پیچیدهتر عمل کنند. شاید بخواهند از نتایج انتخاباتهای گذشته درس بگیرند. در ادوار گذشته انتخابات، یکی از علل پیروزی نیروهای منتقد و اعتدالگرا و اصلاحطلب اشتباهات فاحش خود اصولگرایان مقتدر بوده است. آنها بودهاند که با رفتارشان و با حمایتهایشان از شعارهای غیر واقعی فضا را دو قطبی میکردند. هر زمان هم فضا در انتخابات دو قطبی شود مشارکت مردم بیشتر میشود و در این حالت اصولگرایان تندرو انتخابات را با رای مردم واگذار میکنند. به نظر میرسد که جریان اصولگرا حساب و کتاب کرده و فهمیده اگر احمدینژاد را کنترل نکنند و به صحنه انتخابات بیاید فضا بهشدت دو قطبی میشود و اصولگرایان شکست فاحشتری میخورند. نکته دیگر این است که تقریبا این اقدامشان نقدی است نانوشته به حمایتهای نا حق هشت سالهای که از اقدامات تخریبی دوره احمدینژاد کردهاند.
البته هرچه سنجشگری در میان نیروهای سیاسی بیشتر شود خودش اقدام خوبی است. هر چه نیروهای سیاسی در کشور ما عقلاییتر عمل کنند و تن به رقابت منصفانه و سالم و به دور از استفاده از امکانات ویژه بدهند بهتر است و به نفع مدیریت کارآمد کشور است.
با حذف احمدینژاد جریان اصولگرا چه گزینههایی را پیش روی خود خواهد داشت؟
حذف نگویید بلکه واژه کنترل احمدینژاد بهتر است. حتی ممکن است آقای ضرغامی از نام احمدینژاد برای تبلیغات انتخاباتی کاندیداتوری احتمالی خود استفاده کند. او را حذف نمیکنند بلکه ادارهاش میکنند. یک ویژگی احمدینژاد این است که اتفاقا ارزش گرا نیست و نیروی اراده بخشهای ذی نفوذ قدرتمند را خوب درک میکند و انعطاف نشان میدهد. شما به حرفهای تبلیغاتیاش توجه نکنید.
سبد رای احتمالی احمدینژاد به جیب کدام کاندیدا وارد میشود؟
غلو شده است. اتفاقا اگر احمدینژاد میآمد خوب بود. همه میفهمیدند میزان واقعی رایش در یک شرایط غیر رانتی چقدر است. در یک شرایط منصفانه ایشان همان رای چهار میلیون مرحله اول انتخابات ۱۳۸۴ را هم ندارد. اما اجمالا میتوان گفت اگر بیاید روی مشارکت محدودی از بخشی از جمعیت ناکام جامعه اثر میگذارد که به پای صندوق رای بیایند.
پایگاه اجتماعی احمدینژاد را چطور تحلیل میکنید؟
بخشی از جمعیتی که مشکل معیشتی زیادی دارد و افق روشنی جلوی خود نمیبیند و به جریانهای اصلی سیاسی چندان امیدوار نیست. اینطور افراد ممکن است بطور ناگهانی به یک شخصیت جنجالی دل ببندند. این اتفاق ویژه ایران هم نیست. در کشور امریکا که یک کشور پساصنعتی است جمعیتی وجود دارد که به ترامپ جارچی امید بستهاند. جمعیتی که نسبت به مهاجران و آسیایی تباران، سیاهان و مسلمانان کینه دارند و بدبختیهای خود را به نا حق تقصیر این قشرها میدانند. چنین افرادی در امریکا به گزافه گوییهای ترامپ دل میبندند. در ضمن اشتباه نکنید جمعیت رایدهنده در گذشته به احمدینژاد را نباید به حساب پایگاه مردمی او گذاشت.
به نظر شما احمدینژاد و جریانی که سعی دارد با او به عرصه قدرت بازگردد از توصیه برای عدم حضور در انتخابات تبعیت خواهد کرد؟
بله. این مساله برمیگردد به اینکه هویت جریان احمدینژاد را چه بدانیم. ماهیت جریان احمدینژاد یک واقعیت جدی و تعیینکنندهای نیست. او در یک دوره باب میل هسته اصلی قدرت میتوانست در فضای ملی حرفهای غیر واقعی بزند و مورد حمایت آن بخش قدرتمند و سازمان یافته برای حذف اصلاحطلبان قرار بگیرد. یعنی مورد حمایت بخشهای ذینفوذ قدرتمند بود. عدهای بودند با تاسی به امکانات حکومت از او حمایت کردند و این طوری این جریان احمدینژاد مطرح شد. ریشه به وجود آمدن آن از ٨٤ و اشتباه اصلاحطلبان که با چند کاندیدا آمدند، شروع شد. آن امکانات بخشهای ذینفوذ قدرتمند بود که هاشمی را به ناحق نماد فساد معرفی کردند و احمدینژاد را نیز به عنوان مرد ناشناخته و مردمی و پاک معرفی کردند. در این فضا آقای احمدینژاد بالا آمد و بعد هشت سال هزینههای سنگین به کشور تحمیل کرد و بخشهای ذینفوذ قدرتمند از او حمایت کرد و حالا میبینند چه بلایی سر کشور آمده. آن هم در شرایطی که بهترین درآمد ارزی و نفتی را داشتیم. به نظر میرسد کسانی که حمایت از احمدینژاد کردهاند دارند بازبینی میکنند. البته روی فرد آقای احمدینژاد دارند بازبینی میکنند نه روی روششان.
بنابر این و به این دلایل شما اگر حمایت بخشهای ذینفوذ قدرتمند را از احمدینژاد و حامیانش بگیرید دیگر چیز جدی باقی نمیماند و جریان جدی نیست. آنچه مهم بود بخشی از امکانات عمومی بود که با کمال بیتدبیری در پشت این جریان برای زدن رقیب که آن زمان آقای هاشمی و اصلاحطلبان بود، قرار گرفت که البته بعد از هشت سال عقب نگه داشتن ایران نتیجه انتخابات ۱۳۹۲ و ۱۳۹۴ به حامیان بخشهای ذینفوذ قدرتمند نشان داد که نتیجه نداد.
یکی از مباحثی که طی یک ماه گذشته مطرح بود این بود که احمدینژاد به دنبال یک برنامه جایگزین (پلن بی) هم برای انتخابات است و آن انتخابات شورای شهر است. به نظر شما این امکان وجود دارد که احمدینژاد از انتخابات ریاستجمهوری به انتخابات شورای شهر شیفت کند؟
انتخابات شورای شهر از نظر دیگری مهم است. اینکه انتخاباتی است که کاندیداهای بیشتری میتوانند در آن شرکت کنند. لذا همه نیروهای سیاسی کشور از جمله همه جریانهای اصلاحطلبی و اصولگرایی فعال میشوند. جریانهای خرد هم ممکن است فعال شوند. عیبی هم ندارد. یکیاش هم همین جریان احمدینژاد است که فعال میشود. عیبی هم ندارد.
اتفاقا وظیفه اصلاحطلبان خیلی سخت است که باید از افرادی حمایت کنند که به درد شوراهای شهر و روستا بخورند. دستشان هم برای این کار باز است. دست همه از جمله طیف احمدینژاد برای انتخابات شورای شهر باز است. چون صحنه باز است و تیغ نظارت استصوابی زیاد تیز نیست. جریان احمدینژاد به نظر من خطری نیست. خوب است که در انتخابات شورای شهر فعال شوند و بیایند.
در انتخابات آینده فقط موفقیت و پیروزی روحانی مطرح نیست. برای تحقق برنامههای روحانی و بازگرداندن جامعه به مسیر عادی رای بالای او در انتخابات ٩٦ مهم است؛ نه پیروزی. خیلی مقابل مسیر آقای روحانی مانع تراشی شده و میشود. شما ببینید بخشهای ذینفوذ قدرتمند، چپ انتقادی، حتی بعضی اقتصاددانهای نهادی و بخشی از تحول طلبها همه دوست دارند زیر پای دولت روحانی را خالی کنند. در حالی که دولت با دست خالی با جسارت کار کرد و با بدهی و بحران اقتصادی و دیگر مسائل دست و پنجه نرم کرد و میکند. علامت موفقیتش همین جیغ بنفشی است که تندروها میزنند. روحانی با چنین مخالفانی رو به رو است. کسانی که مخالفت میکنند امکانات و امنیت و جسارت دارند. لیکن آقای روحانی جز حمایت افکار عمومی و یک سری سیاستهای مدبرانه برای عادی کردن اوضاع کشور چیز دیگری ندارد. در انتخابات ٩٦ آرای بالای ٢٢ میلیون مهم است.
احمدینژاد در فضای سیاسی ایران به دنبال چه مطالباتی است؟
او فردی است که دوست دارد دیده شود. آن هشت سال هم همینگونه بود. کاری نداشت در کشور چه اتفاقی میافتد. برایش مهم بود که رسانههای جهانی او را نشان دهند. الان هم دوست دارد دیده شود اما الان بدشانسی آورده و بخشهای ذینفوذ قدرتمند حمایت زیادی از او نمیکند.
اطرافیان احمدینژاد کلاسهایی با عنوان تبیین گفتمان انقلاب اسلامی برگزار میکنند تحلیل شما از برگزاری این کلاسها چیست؟
برای این میگویم این جریان جدی نیست که اینها فکر و گفتمانی ندارند. آنها نمیتوانند از انقلاب اسلامی دفاع کنند. از انقلاب اسلامی شخصیتهایی با سابقه میتوانند حمایت کنند. کسانی که چنین رفتارهایی در مقابل ارزشهای انقلاب داشتند نمیتوانند از آن دفاع کنند. اگر دفاع هم کنند کسی آنها را جدی نمیگیرد. باید رفتار و کردارشان ارزشی را نشان دهد. ویژگی آنها این است که حرفی ندارند. ببینید آن موقع احمدینژاد مدام میگفت دولت اسلامی و نمیگفت جمهوری اسلامی ولی معلوم نبود این دولت اسلامی که میگوید چیست. ولی خیلیها فسادهایش را دیدند. او عامدا نمیگفت جمهوری اسلامی. دولت اسلامی چیزی بود که پول بیتالمال را به باد داد و تورم ٤٦ درصدی به جا گذاشت؟ اسم امام و انقلاب آوردن برای آنها پوشش است. مکتب ایرانی که میگفتند و چفیه روی مجسمه کوروش انداختند هم همین بود. تاکید آنها آن زمان روی ناسیونالیسم طنز آمیز بود.
رمز و راز در لفافه حرف زدن آقای احمدینژاد را در چه میدانید؟
از نظر من او از ابتدا روشن حرف نمیزد. میگفت قطعنامهها کاغذ پاره است. پول نفت را سر سفره مردم میآورم و میخواست مدیریت جهانی کند.
آینده هواداران و حامیان احمدینژاد را چگونه ارزیابی میکنید؟
آینده به کیفیت و پیشرفت و توسعه کشور برمیگردد. کشور اگر درست اداره شود و تعداد ناکامها و بیکارها کم شود این نوع مشکلات کمتر میشود. اگر کشور خوب اداره نشود و در مسیر توسعه نباشد و تواناییهای مادی و معنوی جامعه بالا نرود آسیبهای اجتماعی رشد میکند و یک عده آسیب دیده یک احمدینژاد دیگری پیدا میکنند. این احمدینژاد فعلی به نظر من امتحانش را پس داده است.
مناطق حاشیه نشین در انتخابات گذشته ٣٠ درصد در انتخابات مشارکت کردهاند. در حالی که همیشه ٧٠ تا ٨٠درصد در انتخابات شرکت میکردند. آنجا پایگاه اصولگرایان تندرو بود. اینها نشان میدهد که دیگر امیدی ندارند به امثال احمدینژاد. فهمیدهاند که قضیه حرف بود و البته برای یک عده معدودی نان داشت.
احمدینژاد برای اینکه از بحران عدم اعتماد و اطمینان حاکمیت و جناح راست بیرون بیاید چه اقداماتی را باید انجام دهد؟
او چنین کاری نمیکند. من اگر به جای احمدینژاد بودم میرفتم درسم را بهتر میخواندم و روی همان مساله ترافیک که برای دکترا کار میکرده تمرکز میکردم. چند مقاله خوب مینوشتم. ولی او نمیتواند یک جا بنشیند و کار پخته علمی بکند. من یک موقع هرچی گشتم یک مقاله پخته از ایشان پیدا نکردم ولی همان موقع خودش را در سخنرانیها کارشناس کارشناسها میدانست! و اصولگراها ایستادند و نگاه کردند.
آیا احمدینژاد به لحاظ شخصیتی چهرهای است که به جناح راست یا جریانهای پرقدرت باج سیاسی بدهد تا از فضای سیاسی حذف نشود؟
به نظر من او با یکی از کاندیداها جلو میآید. باید دید که اصولگراها از چه کسی حمایت میکنند. ممکن است با یکی از نامزدهای اصولگرا جلو بیاید. چون مراکز نظرسنجی درستی نداریم هر کسی پیش خودش فکر میکند بهترین پایگاه مردمی را دارد. خیلیها در ایران دچار توهم میشوند.
از چه فردی ممکن است حمایت کند؟
ممکن است ضرغامی باشد. ممکن است ضرغامی بگوید او را معاون اول یا وزیر میکنم. تندروها نمیدانند چه کار کنند و آنها الان فقط دارند کابوس روحانی را میبینند. میخواستند مردم را از روحانی ناامید کنند و اطرافیان او را بترسانند. این کار را در مرحله دوم آقای خاتمی قبلا انجام داده بودند. البته اصولگرایان بدشان نمیآید از امکانات احمدینژاد هم استفاده کنند. مشکل این است که احمدینژاد دیگر معجون مجذوبی نیست.
در چه نقطهای احمدینژاد و اصولگرایان ممکن است به هم برسند؟
بستگی به شرایط دارد. مخصوصا اگر اصولگرایان طرف میانه روها و عقلایشان را بگیرند، به نظر میرسد مشکل حل میشود یعنی طیف حامی احمدینژاد هم مثل آبادگران میشوند. الان آبادگران کجا هستند؟ آنها موجی بودند و بعد ناپدید شدند. (البته وضع اقتصادیشان خوب شد!) آنها در سرخوردگیها و بیتدبیریهای بخشی از حاکمیت ریشه داشتند.
اصولگرایان منهای احمدینژاد چقدر احتمال موفقیت دارند؟
اصولگرایان یکی از جریانهای جدی کشور هستند در سال ٧٦ هم هفت میلیون رای داشتند اما با رفتار غلطشان آن را هم خراب کردند و ۹۲ آن هفت میلیون شد چهار میلیون رای جلیلی. به جای اینکه جریان آقای ناطق نوری را قوی، قدرتمندتر، سازمان یافتهتر، توسعه گراتر و برای اداره کشور کارآمدتر کنند، پشت ناطق را خالی کردند و بعد پشت مخربترین آدمها رفتند. کار را خراب کردند.
اسم اصولگرایی را با تدبیر غلط خود خراب کردهاند. یکی از ویژگیهای اصولگرایی همین ارزش گرایی است. اصولگرا باید روی مبارزه با فساد بایستد. این یک ارزش است اما دیدیم هشت سال فقط تماشا کردند. همین آقای باهنر را ببینید که مواضعش چه زیگزاگهایی داشته است. من که وقتی به اینها فکر میکنم مغزم سوت میکشد. باید اصولگرایان به طرف اعتدال حرکت کنند. ببینید جریان احمدینژاد همانهایی بودند که تو دادگاه روزنامه سلام سیاه لشکر بودند و اصولگراها سرنوشت خود را هشت سال دست این جریان حاشیهای دادند. آنها یک جریان ریشهدار در جامعه، در انقلاب، در جنگ و در اداره کشور نبودند.
پس پیشنهاد شما به جریان اصولگرا این است که پشت سر ناطق بروند؟
بله. باید به این فکر کنند که اداره کشور به چه چیزهایی نیاز دارد؟
به سمت چه چهرههایی باید بروند؟
کسی که در میان اصولگرایان بیشترین ظرفیت را برای باز گرداندن موقعیت اصولگراها دارد همین آقای ناطق نوری است. آقای علی مطهری و آقای علی لاریجانی هم از دیگر چهرههای جریان اصولگرا هستند که میتوانند به این امر کمک کنند. اخیرا با توجه به مواضع آقای حافظی، عضو شورای شهر میبینیم که او نیز در همین دسته اصولگرایان (خداییاش از بقیه در شورا بهتر عمل میکند) میگنجد. کاری که اصلاحطلبان برای روحانی کردند، اصولگرایان باید برای آقای روحانی انجام میدادند. همین الان هم دیر نشده است. باید از روحانی حمایت کنند. مساله اداره معضلات جانکاه کشور مطرح است و باید منافع ملی را دید. باید با یک حمایت قوی افکار عمومی، روحانی را برای بار دوم تقویت کرد و کشور راه دیگری ندارد.
به گزارش خبرآنلاین، حسامالدین آشنا در واکنش به اخباری که این روزها پیرامون کاندیدا شدن عزت الله ضرغامی رییس پیشین صداوسیما مطرح است، نوشت؛