فان ساز

مجله تفریحی فرهنگی هنری

فان ساز

مجله تفریحی فرهنگی هنری

مردی تنها دختر بازمانده از چهار ازدواجش را کشت / آبرویم را برده بود،چاره دیگری نداشتم



مصاحبه با مردی که قاتل دخترش است مصاحبه ای انجام داده و به دلایل ابن قتل پرداخته است:

به گزارش میزان، خیلی خونسرد است و از جنایتی که مرتکب شده، احساس پشیمانی ندارد. در زندگی چهاربار شکست خورده و قتل دخترش را پنجمین شکست بزرگ زندگی‌اش می‌داند و می‌گوید: نتوانستم دخترم را درست تربیت کنم و پایان انحرافات او در زندگی مرگ بود. باید او را می‌کشتم تا این لکه ننگ از زندگی‌ام پاک شود. حالا هم حاضرم مجازات شوم. چند بار از نسترن خواستم رفتارش را تغییر دهد، اما او قبول نکرد و به کارهایش ادامه داد.
 
حسن درباره داستان زندگی‌اش می‌گوید: در خانواده‌ای در اوج فقر متولد شدم. هرچه بود چیزی جز فقر نبود. از وقتی چشم باز کردم و دنیا را شناختم مجبور بودم برای یک لقمه نان فقط کار کنم. نه محبت مادری و نه نگاه پدری، هیچ کدام متوجه من نبود. از جمع کردن ضایعات شروع کردم تا به دست فروشی کنار خیابان رسیدم. 15 ساله بودم که با نگاهی عجولانه و قدم‌هایی سست ازدواج کردم. این زندگی دو سال بیشتر دوام نیاورد و از همسرم جدا شدم. هر دویمان بچه بودیم و نمی‌دانستیم ازدواج یعنی چه؟ چند سالی گذشت تا باز دوباره فیل‌ام یاد هندوستان کرد و دوباره ازدواج کردم. این بار زندگی‌ام بد نبود ولی چرخ روزگار به کام ما نچرخید و همسرم صاحب فرزند نمی‌شد. بسیار دوا ودرمان کردیم ولی فایده‌ای نداشت و ناخواسته و به اجبار از هم جدا شدیم.
 
روزها در پی یکدیگر می‌گذشت تا بار دیگر با زنی با پادرمیانی یکی از بستگان آشنا شده و با هم ازدواج کردیم. حاصل این ازدواج دختری به نام نسترن بود. بعد از مدتی متوجه شدم همسرم سومم به مواد مخدر اعتیاد دارد. چندبار ترکش دادم، اما فایده نداشت. شیشه مصرف می‌کرد و رفتارهایش خطرناک بود. به خاطر نسترن از همسرم جدا شدم و سرپرستی نسترن را به عهده گرفتم و تمام تلاشم این بود در زندگی کمبودی نداشته باشد.

دیگر ازدواج نکردی؟
تا 15 سالگی دخترم صبر کردم و این بار با زنی ازدواج کردم که سه فرزند داشت. همزمان هم یکی از اقوام این زن از نسترن خواستگاری کرد. نسترن پسر جوان را دوست داشت و با اصرارهای او با ازدواجشان موافقت کردم. همسر چهارم نیز با برنامه وارد زندگی‌ام شده بود و می‌خواست اموالم را تصاحب کند. من هم او را طلاق دادم. یک روز دامادم به خانه‌ام آمد و گفت: نسترن را طلاق داده است و ادعا می‌کرد، نسترن با مردان غریبه ارتباط داشته و به همین دلیل تصمیم گرفته بی‌سر و صدا دخترم را طلاق بدهد.


تو چکار کردی؟
باورم نمی‌شد. نسترن دختر خوبی بود. فکر کردم، دامادم می‌خواهد با این تهمت از پرداخت مهریه فرار کند. نسترن را به خانه خودم آوردم. او از طلاق نه‌تنها ناراحت نبود، بلکه خوشحال هم بود. چند ماه گذشت. رفتارهای نسترن مشکوک بود و تا دیر وقت بیرون خانه می‌ماند. چند بار با او حرف زدم و خواستم این رفتارش را کنار بگذارد و به فکر آبروی من هم باشد، اما کو گوش شنوا. حتی او را پیش مشاور هم بردم. چند نفر از بستگان نیز واسطه شده و با او صحبت کردند. افسوس که فقط آب در هاونگ و مشت بر دیوارکوبیدن بود و فایده‌ای نداشت و نسترن همچنان داشت به مسیر شوم خود ادامه می‌داد.
 
یک روز نسترن به من گفت تصمیم گرفته در یکی از شرکت‌های شهرهای اطراف به عنوان منشی مشغول به کار شود. هر چه به او گفتم زندگی در شهرهای بزرگ مشکلات فراوانی دارد گوشش بدهکار نبود که نبود.
 
آدرس شرکت را گرفتم و یک روز سر زده برای تحقیق به آنجا رفتم. روابط کارکنان در آنجا کنترل شده نبود و با شناختی که از دخترم داشتم، می‌دانستم اگر به آنجا برود دسته گل دیگری به آب می‌دهد. به همین دلیل با رفتن او مخالفت کردم.


نسترن چه واکنشی نشان داد؟
نسترن دختری سرکش بود و هر وقت کاری برخلاف میلش انجام می‌دادم، لجبازی‌اش صد برابر می‌شد و در برابرم جبهه می‌گرفت و من را تهدید به خودکشی می‌کرد. یک بار زمانی که هنوز ازدواج نکرده بود، رگ دستش را زد که به موقع متوجه شدیم ونجاتش دادیم. در زمان ازدواجش با بابک نیز چون بابک چندان توجهی به او نداشت و از کمبود محبت رنج می‌برد با خوردن قرص قصد خودکشی داشت که موفق به انجام این کار نشد. این بار برای این‌که بلایی سر خودش نیاورد، برخلاف میل باطنیم مجبور شدم او را در خانه حبس کنم.


چرا؟
چون دیگر طاقت نداشتم و هر روز او یک دسته گل به آب می‌داد و با آبروی من بازی می‌کرد. دیگر هر وقت کاری داشت خودم او را بیرون می‌بردم. روزی با او برای خرید به بیرون رفتیم. به داروخانه رفت و به بهانه خرید قرص سردرد، قرص اعصاب گرفت. فردای آن روز دیدم ظهر شده ولی نسترن هنوز از خواب بیدار نشده، از روی کنجکاوی به اتاقش رفتم و صدایش کردم. فایده‌ای نداشت. بدنش را تکان دادم، اما بیهوش بود. فهمیدم باز هم قرص مصرف کرده است. برگه‌ای در زیر بالش گذاشته بود. شروع به خواندن آن برگه کردم.
 
نوشته بود از من بدش می‌آید و به علت مخالفت‌های پیوسته من با کارهایش، با خوردن قرص خودکشی کرده است. با خواندن آن نوشته، سر تا پای وجودم را خشم گرفت و با دستان خودم خفه‌اش کردم.

 

بعد چه کردی؟
با پلیس تماس گرفتم و خودم را تسلیم کردم.


پشیمان نیستی؟
چرا باید پشیمان باشم؟ من به نسترن خیلی فرصت دادم تا رفتارش را اصلاح کند، اما او همچنان به رفتارش ادامه داد. من هم یک لکه ننگ را از زندگی‌ام پاک کردم. نسترن قدر محبت و توجه‌های مرا ندانست و به مسیری که خودش دوست داشت رفت و بر رفتارش اصرار کرد.

 

زنی به‌خاطر 2میلیون تومان که از او سرقت شده بود،خواهرش را 10سال در زندان نگه داشت



 نیکوکار البرزی که تاکنون مقدمات آزادی ده‌ها زندانی بدهکار را فراهم کرده است، به یک زن درمانده برای رهایی از زندان نیز آزادی هدیه کرد.این زن به 6 ماه زندان و ردمال محکوم شده بود. اما با گذشت 10 سال نتوانسته بود خسارت شاکی پرونده را جبران کند و به همین خاطر روزهای سختی را در حسرت وانتظار پشت میله‌های زندان می‌گذراند.

 به  گزارش  ایران؛رسیدگی به این ماجرا به درخواست مددکار ندامتگاه فردیس در دفتر دادستان کرج آغاز شد. وی در ملاقات حضوری با «حاجی رضا شاه‌کرمی» در تشریح وضعیت زندگی سخت و غم‌انگیز یکی از مددجویان پرداخت و گفت: از 6 سال پیش که برای انجام خدمت به‌این ندامتگاه منتقل شدم، تلاش زیادی برای آزادی زندانیان زن و جلب رضایت شاکی‌های پرونده کرده‌ام چرا که زندانی شدن یک زن، نه تنها باعث فروپاشی زندگی خانوادگی بلکه سرگردانی فرزندانش و سایر اعضای خانواده نیز می‌شود.

 

همیشه نیز از این زنان قول گرفته‌ام خطاهای گذشته را جبران کنند و در این روزها، مهارتی یاد بگیرند تا پس از آزادی، درآمد و پشتوانه‌ای داشته باشند. حتی بارها با دعوت از خانواده‌هایشان، از آنها خواسته‌ایم پس از آزادی، این زنان بی‌پناه را طرد نکنند و پناهشان دهند. اما در میان این زندانیان، تنها یک زن است که هرچه برای جلب رضایت شاکی‌اش تلاش کرده‌ایم، فایده‌ای نداشته است. او 10 سال قبل به 6 ماه زندان و پرداخت کمتر از 2 میلیون تومان طلا محکوم شده بود. اما به‌دلیل افزایش نرخ طلا حالا باید 20 میلیون تومان به شاکی برگرداند. در این سال‌ها، هیچ‌کس به ملاقات این زندانی نیامده است و او همیشه با چشمانی اشکبار و یک دنیا حسرت و درد، سراغ تنها فرزندش را می‌گیرد. اما با تمام ناملایمات و فضای سرد و تلخ زندان، هنوز براحساس گرم مادرانه‌اش چیره نشده و او همچنان بی‌تاب در آغوش کشیدن دخترش است.


«فریده» در این سال‌ها هیچ تخلف و شرارتی در زندان نداشته و در حالی که به 6 ماه زندان محکوم شده بود، 10 سال حبس را تحمل کرده است. اگر زندان قرار است در رفتار او تأثیر بگذارد، تا امروز او تنبیه شده و توانسته مهارت‌های زیادی از جمله قالیبافی را یاد بگیرد. بنابراین ادامه این وضع باعث آسیب‌های شدید‌تر روحی او خواهد شد. از سویی دیگر به‌دلیل اینکه این زندانی مرتکب جرم عمدی شده و مبلغ زیادی بدهکار است، کمک‌های ستادی دیه شامل حالش نمی‌شود و معلوم نیست سرنوشت این زن چه خواهد شد.


گزارش مددکار زندان و برگ اعلام وضعیت «فریده» حکایت از آن داشت که وی به جرم سرقت و تهدید از سوی دادگاه عمومی کرج بازداشت و روانه زندان زنان شده است و محکومیت وی با جریمه دولتی در سال 86 پایان یافته است، شاکی پرونده نیز خواهرش بوده و با وجود اینکه بارها به صلح و سازش دعوت شده بود، همچنان بر شکایت خود و بازداشت خواهرش اصرار داشت و حاضر به آشتی نبود. بدین‌ترتیب با هماهنگی دفتر دادستان کرج، «ر.ف» نیکوکار کرجی که هر سال با نیت خداپسندانه اقدام به آزادی ده‌ها زندانی بدهکار کرده و در چند مورد نیز با پرداخت دیه به اولیای دم، مقدمات آزادی اعدامی‌های پشیمان را فراهم کرده، این بار نیز برای پایان دادن به کابوس‌های تنهایی یک زن درمانده اعلام آمادگی کرد.


سپس نماینده مرد نیکوکار به همراه خبرنگار «ایران» در حوزه ریاست دادستانی حضور یافت تا با پرداخت بدهی این مددجو، نور سخاوت و دوستی را به سلول تاریک و سرد وی بتاباند.زندانی بدهکار در حالی که بشدت بی‌قرار و سردرگم بود، به همراه مأموران بدرقه به اتاق ملاقات منتقل شد. او آشکارا می‌لرزید. زیر لب زمزمه‌ای کرد و برترسش که غلبه کرد، بلند‌تر گفت: فکر کنم اگر خدا بخواهد امروز با روزهای دیگر فرق دارد. این را می‌دانم اما نمی‌دانم چرا؟! و بی‌امان به گریه افتاد.


بعد از سال‌ها تنهایی، امروز کسی به ملاقاتش آمده بود و انگار این زن زندانی عطر آزادی را از حضور ملاقات کننده‌اش حس می‌کرد.


زن دعا می‌خواند و بی‌توجه به اطراف کلمات را تکرار می‌کرد. او برای آزادی هزار در بسته را پیش‌رو داشت. زندگی‌اش قربانی ندانم‌کاری‌هایش شده بود. این را به تلخی بارها در ذهنش مرور کرده بود و در پی فرصتی برای جبران گذشته بود....


پدرم با من مانند پسرها رفتار می‌کرد و من از کودکی با پسردایی‌هایم همبازی بودم و در نوجوانی معتاد به هروئین شدم. تمایل به تهیه مواد داشتم و هر روز در خانه دایی‌ام پای بساط می‌نشستم. کسی متوجه اعتیادم نشد و پس از اینکه دیپلم گرفتم، به عقد یک مهندس عمران درآمدم. زندگی راحت و بی دردسری داشتم و فامیل همسرم مدام از کشورهای خارجی برایم هدیه‌ می‌فرستادند. تولد دخترم زندگی‌مان را شیرین‌تر از قبل کرد، اما هیچ‌چیز نمی‌توانست مانع آمد و رفت من به خانه دایی‌ام و آن بساط خانمان‌سوز شود و پنهانی آتش به خوشبختی‌ام زدم.


زن با افسوس ادامه داد: در حالی از همسرم طلاق گرفتم که او از اعتیادم بی‌اطلاع بود. به همراه دخترم به خانه مادرم برگشتم و همان‌جا بود که این راز قدیمی فاش شد. خانواده‌ام شوکه شدند و با من لجبازی می‌کردند. مادرم از من شکایت کرد و مرا از خانه بیرون انداخت. وقتی شنیدم قرار است خواهر کوچکترم ازدواج کند، با خوشحالی اعتیادم را ترک کردم و به خانه مادرم برگشتم. اما آنها اجازه ندادند در جشن عروسی شرکت کنم و حتی تلفن‌هایم را جواب نمی‌دادند. زخمی بودم دنبال راهی برای انتقامجویی و جلب توجه! بنابراین یک شب که آنها به مراسم پاگشا دعوت بودند، پنجره را شکستم و وارد خانه شدم. مقداری از طلاها را برداشتم و سراسیمه به خانه دوستم رفتم. طلاها را به برادرش امانت سپردم تا وقتی آتش کینه‌ام خاموش شد، فکری برای آن بکنم. اما روز بعد با شکایت خواهرم دستگیر شدم و برادر دوستم نیز منکر طلاها شد. خواهرم را در برابر پلیس تهدید کردم و به اتهام سرقت و تهدید، زندانی شدم.


«فریده» احساس شرم و گناه می‌کرد. او بارها توبه کرده بود اما هنوز از یادآوری آن روزها احساس بدی داشت: «وقتی زندانی شدم، کسی از اطرافیانم متوجه این موضوع نشد. همسر سابقم از من بی‌خبر بود و در همین شرایط، از دنیا رفت. خانواده او که از یافتن من ناامید بودند، سرپرستی دخترم را پذیرفتند. تنها امید زندگی‌ام، به یک پانسیون در خارج از کشور سپرده شد و فرسنگ‌ها از من فاصله گرفت. من از درد به‌خودم می‌پیچیدم.


دوره محکومیتم تمام شده بود اما قادر به جبران خسارت خواهرم نبودم. برای اینکه درخواست اعصار به دادگاه بدهم، شاهدی نداشتم. حتی اگر بدهی‌ام را قسطی می‌کردند، قادر نبودم پولی به‌عنوان پیش‌قسط بدهم. کسی به ملاقاتم نمی‌آمد و همه فراموشم کرده بودند. دلتنگ مادر پیرم بودم. چندبار با خواهرم تماس گرفتم و درخواست بخشش کردم. اما انگار اصلاً مرا نمی‌شناخت. تهدیدش کردم شاید بترسد و رضایت دهد. اما فایده‌ای نداشت.

 

اعدام برای مردی که از کانال کولر وارد خانه‌ای شد، دست و پای دو خواهر را بست و به یکی تجاوز کرد



حکم اعدام مرد جوانی که از کانال کولر وارد منزلی شده و دختر جوانی را به طرز فجیعی مورد آزار و اذیت قرار داده بود، در دیوان عالی کشور تائید شد.

 به  گزارش خبرجنوب ؛ تحقیقات پلیس در این باره از سال 94 به دنبال اعلام گزارشی به پلیس زرقان آغاز شد. آن روز زنی به دادگاه رفت و گفت شب گذشته مردی ناشناس او را مورد آزار و اذیت قرار داده است.

 

زن جوان در توضیح این ماجرا اظهار داشت: نیمه شب، تک و تنها با خواهرم در خانه بودیم. در حالی که خواب بودیم با سروصدایی که ایجاد شد از خواب بیدار شده و ناگهان متوجه پسری شدیم که بالای سرمان ایستاده بود.زن جوان ادامه داد: مرد جوان تهدید کرد که اگر کوچکترین سر و صدایی بکنیم ما را می کشد. سپس دست ها و پاهایمان را بست. وحشت کرده بودیم و با گریه التماس می کردیم که رهایمان کند اما او مرا مورد آزار و اذیت قرار داد و پس از سرقت طلا و مقادیری وجه نقد از منزل فرار کرد.

 

او مرا تهدید کرد که اگر شکایت کنم و موضوع را به خانواده ام بگویم، فیلم هایی که از من گرفته را پخش می کند و آبرویم را می برد. فیلم را که دیدم وحشتم بیشتر شد. او گفت کسی جرأت ندارد از وی شکایت کند.

 

با اظهارات این زن جوان، بازپرس تیمی از کارآگاهان پلیس آگاهی را مأمور شناسایی و دستگیری مرد شیطان صفت کرد. شاکی، مشخصات متهم را چهره نگاری کرد. از سوی دیگر مأموران با کمک وی توانستند به چهره فرضی متهم دست یابند که مطابقت تصویر چهره نگاری شده با عکس های مجرمان سابقه دار، نخستین سرنخ را در اختیار کارآگاهان گذاشت.

 

به این ترتیب وی چندی قبل دستگیر شد اما با وجود اینکه شاکی او را شناسایی کرد، جرمش را انکار و مدعی شد بی گناه است.

 

در چنین شرایطی بازپرس جنایی برای وی قرار صادر و پرونده به دادگاه کیفری فارس ارسال شد. در جلسه دادگاه متهم اقرار کرد که از طریق کانال کولر وارد منزل زن جوان شده و او را مورد آزار و اذیت قرار داده است. 

 

متهم در ادامه جلسه دادگاه بیان کرد: شب حادثه از طریق کانال کولر که در پنجره منزل جانمایی شده بود وارد آنجا شده و با اطمینان از اینکه فقط دو زن در منزل هستند قصد داشتم نقشه خود را عملی کنم. 

 

آنها خواب بودند اما از سروصدای من بیدار شدند. پس از ورود به منزل، دست و پای هردو و دهانشان را بستم سپس یکی از آنها را مورد آزار و اذیت قرار داده و با سرقت طلا و پول از محل متواری شدم. 

 

بدین ترتیب ختم جلسه رسیدگی اعلام و هیات قضایی دادگاه کیفری، متهم را به اعدام محکوم کرد. با اعتراض به حکم صادره، پرونده به دیوان عالی کشور ارسال شد و این حکم به تایید رسید.

 

برخورد پراید با شتر 3 کشته بر جای گذاشت



برخورد پراید با یک شتر در محور کرمان _ ریگان، سه کشته بر جای گذاشت.

 سید مصطفی مرتضوی سخنگوی سازمان امداد و نجات جمعیت هلال احمر در گفت‌وگو با ایسنا، ضمن اشاره به اعزام تیم امدادی جهت امدادرسانی به حادثه دیدگان این حادثه، گفت: ساعت 18:56 روز گذشته برخورد پراید با یک شتر در کرمان-ریگان(کیلومتر۶۵ محور ریگان – ایرانشهر) متاسفانه منجر به جان باختن سه تن از هموطنانمان شد.

خرابی آسانسور بیمارستان،جان بیمار80ساله را گرفت



زن بیمار پس ازانتقال به بیمارستان و به دلیل خرابی آسانسوراز روی تخت سقوط کرد و جان سپرد.

به  گزارش ایران  ؛رئیس بیمارستان رازی قائمشهر ضمن تأیید این خبر گفت: زن بیمار حدود 80 ساله، جمعه شب به خاطر درد شکم به بیمارستان منتقل شد و پزشکان با توجه به مشکوک شدن به بیماری سرطان روده، او را در بخش بستری کردند.

 

دکتر سیدخسرو قاسم پوری تصریح کرد: صبح شنبه، بیمار از بخش طبقه اول برای انجام سونوگرافی با برانکارد توسط خدمه بیمارستان به طبقه همکف منتقل شد اما زمانی که خدمه در حال انتقال بیمار به خارج از آسانسور بودند، ناگهان آسانسور به طرف بالا حرکت کرد. قسمت جلویی برانکارد به طور کامل از آسانسور خارج شده بود و قسمت عقب در حال خروج بود که با حرکت آسانسور به سمت بالا، برانکارد بسرعت سرازیر شده و بیمار با سر به روی زمین سقوط کرد.پس از این حادثه بلافاصله بیمار به اتاق احیا منتقل و عملیات نجات حدود یک ساعت انجام شد ولی تلاش‌ها نتیجه بخش نبود و بیمار فوت کرد.

 

گفتنی است بیمارستان رازی قائمشهر تنها بیمارستان دولتی این شهرستان و مرکز تخصصی بیماری‌های عفونی مازندران است.این بیمارستان با 220 تختخواب، علاوه بر قائمشهر به بیماران شهرستان‌های دیگر استان مازندران هم خدمات می‌دهد.بر اساس گزارش‌های رسمی، ضریب اشغال تخت در این بیمارستان حدود صددرصد است.