جک و لطیفه های کودکانه
وقت خنده است...
موهای خشک
دانا سرشو با شامپو، ولی بدون آب می شسته! بهش می گن: چرا آب نمی ریزی؟ می گه: آخه روش نوشته مخصوص موهای خشک!!!
تخم مرغ
دست و دلباز به مهمونش می گه: اگه گرسنه ای مرغ هست، برم بگم برات تخم کنه؟
پسر حاضرجواب
یکی به پسرش می گه: پسرم هیچ می دونی ناپلئون وقتی به سن تو بود، شاگرد اول کلاسش بود؟ پسر به پدر جواب می ده: پدرجان هیچ می دونی که ناپلئون وقتی به سن شما بود، امپراطور بود؟!
مغز بادام
روزی در یک اتوبوس پشت سر راننده یک پیرزن نشسته بود و هر چند دقیقه به راننده میگفت ننه مغز بادام میخوری و راننده جواب می داد بله و میگرفت و میخورد و بعد از چند دفعه گرفتن مغز بادام و خوردن یکدفعه پرسید ننه جون این بادام ها رو از کجا میاری و چطوری مغز میکنی و…
پیرزن جواب میده :ننه اینا مغز شکلات هستند و من کاکاوهاشو میک میزنم و چون دندون ندارم مغزه بادومهاشو میدم به تو!!!
آدم کثیف
یه دوستی دارم خیلی آدم کثیف و غیربهداشتیه، الان داره با سوییچ ماشینم سنگای ته کفششو درمیاره و انگار نه انگار که من با این سوییچ گوشامو تمیز میکنم !
منابع: کتاب لطیفه های شاد ایرانی
جام نیوز
سرگرمی های کودکانه
خنده بارون (لطیفه های کودکانه) بازی های خلاقانه برای کودکان 2 ساله شعر کودکانه من و خواهرم قالیشویی موشها قصه ی رودخانه ی تنها چشمک بزن ستاره
لطیفه های با نمک کودکانه
اتوبوس سواری
مردی سوار اتوبوس دو طبقه می شود. هرچه اصرار می کنند به طبقه بالا برود، نمی رود و می گوید: دفعه پیش که سوار شدم، فهمیدم که طبقه بالا راننده ندارد!
دستور زبان
آموزگار: بچه ها توجه کنید! بعضی از کلمه ها با «ان» و «ها» جمع بسته نمی شوند. مثل «درس» که می شود «دروس» حالا یکی از شما مثال دیگری بزند.
احمد: آقا اجازه! مثل خرس که جمع آن می شود خروس!
پیراهن تنگ
مریم: مادر این پیراهن برای من خیلی کوچک شده است که به سختی می توانم نفس بکشم.
مادر: پیراهن هیچ عیبی نداره دخترم، تو سرت را از آستین بیرون آورده ای!
اهمیت بیشتر
دو نفر به شکار رفته بودند. اولی خرگوش دید، تفنگ را برداشت و خرگوش را هدف قرار داد.
ناگهان دومی به او گفت: «صبر کن، توی تفنگ فشنگ نگذاشته ای.»
اولی با ناراحتی جواب داد: ول کن بابا، حالا وقت این حرف ها نیست. تا بخواهم فشنگ بگذارم، خرگوش در رفته است.
سیری
مادر به پسرش: پسرم چرا ناهارت را نمی خوری، مگه چیزی خورده ای؟
پسر: زمین یخ زده بود، زمین خوردم. چون هوا هم سرد بود، سرما هم خوردم و خلاصه آنقدر حرص خورده ام که سیر شده ام.
شب
کاراگاهی یک شب شرلوک هلمز، کاراگاه مشهور و دستیارش واتسون در چادری خوابیده بودند. نیمه شب، هولمز، واتسون را بیدار کرد.
هولمز: واتسون، به ستاره های بالا سرت نگاه کن و بگو برداشتت چیست؟
واتسون: من میلیون ها ستاره می بینم و اگر میلیون ها ستاره وجود داشته باشند و اگر فقط چند تا از آن ها سیاره ای مثل زمین ما باشد، پس امکان وجود حیات در چنین سیاره هایی هست.
هولمز: واتسون، تو عجب آدم نادانی هستی! یک نفر چادرمان را دزدیده است، همین.
قناری
فرهاد گریه کنان پیش مادرش آمد. مادر پرسید: چی شده فرهاد، چرا گریه می کنی؟
فرهاد جواب داد: داشتم قفس قناری را تمیز می کردم یک دفعه دیدم قناری ام گم شده است.
مادر با تعجب پرسید: با چی قفس را تمیز می کردی؟ و فرهاد با خونسردی پاسخ داد: با جارو برقی.
هذیان
پزشک: بیماریش خیلی شدید است. آیا هذیان هم می گوید؟
پرستار: بله، اتفاقاً چند دقیقه پیش از این که شما تشریف بیاورید می گفت: الان عزرائیل می آید.
فرصت
شخصی با دوست خود وارد رستوران شد، پیشخدمت جلو آمد و پرسید: چی میل می فرمایید؟
آن شخص پاسخ داد: کمی به ما فرصت دهید تا صحبت هایمان تمام شود. پیشخدمت کمی فکر کرد.
گفت: فرصت داشتیم، اما مشتری های دیگر خوردند و تمام شد. چیز دیگری بفرمایید تا بیاورم.
منبع:tebyan.net
سرگرمی های کودکانه
خنده بارون (لطیفه های کودکانه) کاردستی کاغذی _سنجاقک قلبی ساخت دانه برفی 6 گوشه طراحی شخصیت کارتونی kitty خرس مهربون طرز ساخت اتوبوس طرز ساخت قایق بادبانی
لطیفه های کودکانه
آقای فراموشکار میره دکتر میگه آقای دکترمن فراموشی گرفته ام.
دکتر میگه: چندوقته این بیماری رو دارین؟
آقای فراموشکار میگه: کدوم بیماری؟
لطیفه برای کودکان
مشتری شکموی هتل، به رستوران رفت تا صبحانه بخورد. پیش خدمت پرسید: «برای صبحانه چی میل دارید قربان؟» مشتری گفت: «پنجاه تا تخم مرغ برایم نیمرو کنید!... برای من نوشیدنی چی می آورید؟» پیش خدمت گفت: «برای شما یک نوشیدنی خوب داریم: هواشناسی اعلام کرده امروز صبح سیل می آید!
لطیفه و جک برای کودکان
پسر مهربان داشت نوارخالی گوش میداد و بلند بلند گریه میکرده، بهش میگن چرا گریه میکنی؟
میگه: دلم واسه خوانندهاش میسوزه، طفلکی لال بوده!
جک های کودکانه
مسافر تاکسی به راننده گفت: «آقای راننده، شما می توانید اسم چندتا از شاعران مهم ایران بگویید؟»
راننده گفت: «بله قربان... حافظ، سعدی، فردوسی، مولوی، عطار، خاقانی...» مسافر حرف راننده را قطع کرده گفت: «خیلی ممنون... می خواستم سر خاقانی پیاده شوم، اسمش را یادم رفته!
لطیفه برای کودکان
یه پسره به دوستش میگه: بیا بریم دریا.
دوستش میگه: نه اگه غرقشم مامانم منو میکشه!
لطیفه های بچه گانه
خانم خیلی مهربان و دختر کوچولوی خیلی مهربانش به پارک آمده بودند. آن ها از اغذیه فروشی پارک یک پیتزا خریدند اما کلاغ ها و گربه ها آمدند و بیشترش را خوردند.
خانم گفت: «حالا که همه سیر شده اند، بقیه اش را می گذاریم لب پنجره تا برادر و پدر بی زبانت بیایند بخورند!»
جک و لطیفه های کودکانه
طرف جلوی یک عابر بانک ایستاده بود و التماس میکرد: تو میتونی دو میلیون تومان به من قرض بدی، می دونم که داری، کمکم کن، به خدا بهت بر می گردونم!
لطیفه برای کودکان
قاضی: چرا با سر زدی توی صورت دوستت؟
متهم: جناب قاضی! خودش میخواست، هر وقت من را میدید،میگفت یک سری به ما بزن!
گردآوری:بخش کودکان بیتوته
سرگرمی های کودکانه
خنده بارون (لطیفه های کودکانه) کاردستی کاغذی _سنجاقک قلبی ساخت دانه برفی 6 گوشه طراحی شخصیت کارتونی kitty خرس مهربون طرز ساخت اتوبوس طرز ساخت قایق بادبانی
مطالب طنز برای کودکان
فرمانده: سرباز! اگر رو به روی تو شمال باشد و سمت راستت شرق و سمت چپت غرب، پشت سرت چیست؟
سرباز: کوله پشتی، قربان!
دندان پزشک: دندان شما خراب است و باید کشیده شود.
مریض: چه قدر طول می کشد؟
دکتر: چند دقیقه.
مریض: هزینه اش چه قدر است؟
دکتر: سی هزار تومان.
مریض: برای چند دقیقه سی هزار تومان؟
دکتر: اگر دوست دارید می توانم بیشتر از چند دقیقه طولش بدهم.
مریض نیمه شب به دکترش زنگ زد: دکتر خواب آلود و سراسیمه گوشی را برداشت و گفت: «بله؟»
مریض گفت: دکتر جان! زنگ زدم بگویم حالم خیلی بهتر است. با خیال راحت بخوابید!
قاضی رو به دزد کرد و گفت: «جرم شما چیست؟»
دزد: من فقط خرید عید را کمی زودتر انجام دادم.
قاضی: خب این که جرم نیست! چه قدر زودتر؟
دزد: قبل از این که مغازه ها را باز کنند.
چند نفر با هم قرار گذاشتند که به خورشید سفر کنند. همه با تعجب به آن ها گفتند: « این غیر ممکن است. شما ذوب می شوید!
یکی از آن ها گفت: «خب مسئله ای نیست، شب می رویم!!»
معلم: «مریم! بگو ببینم چرا استخوان دایناسورهای قدیمی را توی موزه نگه می دارند؟»
مریم: «اجازه خانم! چون نمی توانند جدیدش را پیدا کنند!»
منبع:tebyan.net
سرگرمی های کودکانه
خنده بارون (لطیفه های کودکانه) قصه ی رودخانه ی تنها کتاب قصه ام کو؟ آموزش کاردستی آدمک های کاغذی حسنی بی دندون شده روباه کاغذی بسازید !