کاخ ورسای، بزرگترین کاخهای سلطنتی جهان
کاخ ورسای (به فرانسوی: Château de Versailles) مجموعه کاخهایی در شهر ورسای در نزدیکی پاریس است که به عنوان بزرگترین کاخهای سلطنتی جهان شناخته میشود. این کاخ سابقاً در دهکدهای به همین نام در نزدیکی پاریس قرار داشت اما امروزه این دهکده و کاخ جزء حومه پاریس محسوب میشوند.
از سال ۱۶۸۲ تا سال ۱۷۸۹ که به اجبار انقلابیون خانواده سلطنتی به پاریس منتقل شدند، این کاخ محل زندگی و دربار حکومتی شاهان فرانسه بود. معاهده ورسای که به جنگ جهانی اول پایان داد در این کاخ عقد شدهاست. این کاخ به عنوان یکی از میراث جهانی توسط یونسکو انتخاب شدهاست.
کاخ ورسای
کاخ ورسای
بر اساس مدارک تاریخی آثار وجود کاخ در دهکده ورسای به حدود سال ۱۰۳۸ میلادی بر میگردد. اما این کاخ جایگاه رسمی و سلطنتی نداشتهاست. بعدها از دهکده ورسای به عنوان شکارگاه استفاده میشد. به همین منظور لویی سیزدهم دستور ساخت بنایی را در این شکارگاه در سال ۱۶۲۴ داد. این شکارگاه به وسیله «فیلیبرت لروی» طراحی و به وسیله سنگ و آجر سرخ ساخته شد.
کاخ ورسای
کاخ ورسای
تا زمان سلطنت لوئی چهاردهم کاخ رسمی و سلطنتی فرانسه کاخ لوور بود اما پس از روی کار آمدن، او تصمیم گرفت کاخ شکوهمندی برای خود بسازد که در جهان نمونهای از زیبایی، شکوه، بزرگی و پهناوری باشد. به همین منظور وی دستور داد دهکده زیبای ورسای به عنوان مکان ساخت این کاخ انتخاب شود.
بعدها به همین علت کاخ هم ورسای نامیده شد. شروع ساخت و طراحی کاخ به سال ۱۶۶۹ برمیگردد. طراحی این کاخ به وسیله معماران چیرهدستی به نامهای «لویی لووا»، طراح فضای سبز آندره لونوتر و «شارل لُبران» نقاش و آذینگر زبردست انجام گرفت. اما طراحی اصلی کاخ به منظور استفاده به عنوان کاخ سلطنتی به سال ۱۶۷۸ باز میگردد. در کل مجموعه کاخهای ورسای در چهار مرحله ساخته و تکمیل شد.
بعد از این مراحل در دوره پادشاهان بعدی نیز عمارتهایی به این مجموعه افزوده شد. کاخ ورسای در تاریخ ۶ مه ۱۶۸۲ گشایش یافت. لویی چهاردهم با ساخت این کاخ در نظر داشت هم از شلوغی پاریس دور شود و هم با یکجا جمع کردن دستگاههای دولتی و دربار در ورسای کنترل بیشتری را بر آنها داشته باشد.
علاوه بر کاخ سلطنتی و اماکن دولتی نظیر دیوانها و دادگاهها، منازل هزاران نفر از درباریان، فرمانداران، قضات، وزرا و شخصیتهای حکومتی در ورسای قرار داشت. لویی چهاردهم درباریان را وادار ساخت که در ورسای زندگی کنند و از افزایش حضور، قدرت و املاکشان در دیگر مکانها بپرهیزند. با این کار لویی قدرت کنترل زیادی بر تمام درباریان پیدا کرد.
کاخ ورسای
کاخ ورسای
عمارت شاه
لویی لووا به منظور اقامت شاه و ملکه آپارتمانی را طراحی کرد که «شتو نف» (در فرانسه به معنی کاخ نو) نامیده میشد. علاوه بر این دو آپارتمان قسمتهای خصوصی و خوابگاههای دیگری هم در این کاخ برای شاه و ملکه فراهم شد.
وی برای طراحی این بخش از اصول معماری ایتالیایی رایج در قرن ۱۶ و ۱۷ استفاده کرد. او نقشهای کشید که از هفت تالار تشکیل شدهبود. این ۷ سالن از منظومه خورشیدی و ایزدهای رومی الهام گرفته شده بودند. همه تالارها دور تا دور سالن مرکزی به نام تالار آپولون که خوابگاه لویی چهاردهم بود قرار داشتند.به این نوع طراحی، طراحی «خورشیدمرکزی» میگویند. این سالنها به نامهای زیر نامیده میشدند:
* تالار دیان (برگرفته از ایزد شکار روم و سیاره ماه)
* تالار مارس (برگرفته از ایزد جنگ روم و سیاره مریخ)
* تالار مرکوری (برگرفته از ایزد بازرگانی و هنرهای آزاد رومی و سیاره تیر)
* تالار آپولون (برگرفته از ایزد هنرهای زیبا رومی و خورشید)
* تالار ژوپیتر (برگرفته از ایزد حقوق و قانون رومی و سیاره مشتری)
* تالار ساترن (برگرفته از ایزد کشاورزی رومی و سیاره کیوان)
* تالار ونوس (برگرفته از ایزد عشق رومی و سیاره ناهید)
کاخ ورسای
کاخ ورسای
این تالارها به وسیله شارل لبران بر اساس طراحی ایتالیایی مزیین شد. (وی دوست و همکار پیترو دو کورتونا معمار ایتالیایی و طراح کاخ پیتی در فلورانس بود.) برای طراحی سقف تالارها از نقاشیهای زیبایی استفاده شد. به نظر آندره فلبین طرحهایی انتخاب شد که به اعمال قهرمانانه لویی چهاردهم همخوانی داشته باشد. در این نقاشیها از شخصیتهایی همچون آگوست، اسکندر و کوروش بهره گرفته شد.
مثلاً در تالار آپولون طرحی از آگوست بود که در آن وی در حال ساخت دروازه مزنوس بود این نقاشی اشاره به ساخت دروازه لاروش به دستور لویی چهاردهم داشت یا در تالار مرکور تصویری از اسکندر در حال ساخت کتابخانه عظیم اسکندریه نقش بسته بود که اشاره به ساخت کتابخانه سلطنتی توسط لویی چهاردهم داشت. تالارها به وسیله مبلمان نقره آراسته شدند ولی این مبلمان طی جنگ آگزبورگ در سال ۱۶۸۹ به دستور لویی چهاردهم برای تامین بخشی از هزینه جنگ ذوب و به سکه تبدیل شدند.
اما این طراحی صورت گرفته توسط لویی لووا دیری نپایید. به این شکل که طبقهای بر کاخ افزوده شد و تراسی برای آن ساخته شد که آپارتمانهای شاه و ملکه را به هم متصل میکرد.با این تغییرات سالنهای ژوپیتر، ساترن و ونوس تغییر شکل یافتند. تالارهای ونوس، ساترن و ژوپیتر به سالن آیینهها تبدیل شد. سالنی نیز در قسمت پشت تراس طراحی شد که ونوس نام گرفت.از وسایل و دکورهای تالار اولیه برای تزیین تالار ونوس ثانویه استفاده شد. از سال افتتاح تا پایان سلطنت لویی چهاردهم از تالارها به شکل اختصاصی استفاده میشد:
* تالار ونوس به عنوان سالن غذاخوری میهمانان شاه و بار
* تالار دیان به عنوان سالن بیلیارد
* تالار مارس به عنوان محل رقص و برقراری مجالس بال
* تالار مرکور به عنوان سالن ورق بازی
* تالار آپولون به عنوان سالن موسیقی و کنسرت
کاخ ورسای
کاخ ورسای
آپارتمان ملکه
این بخش در طول تاریخ خود منزلگاه سه ملکه فرانسه بودهاست: ماری ترز همسر لویی چهاردهم، ماری لسزِسزیسکا همسر لویی پانزدهم و ماری آنتوانت همسر لویی شانزدهم پس از طراحی این آپارتمان توسط لویی لووا این آپارتمان شامل هفت سالن بود که متقارن با آپارتمان شاه بود:
* شاپل متقارن باسالن دیان در آپارتمان شاه
* تالار گارد متقارن با تالار مارس در آپارتمان شاه
* آنتیشامبر متقارن با تالار مرکور در آپارتمان شاه
* شامبر متقارن با تالار آپولون در آپارتمان شاه
* گراند کابینت متقارن با تالار ژوپیتر در آپارتمان شاه
* اوراتوری متقارن با تالار ساترن در آپارتمان شاه
* پتیت کابینت متقارن با تالار ونوس
در آپارتمان شاه خوابگاه ملکه همانطور که طراحی سقف تالارهای آپارتمان شاه از اعمال قهرمانانه لویی چهاردهم الهام گرفته و از شخصیتهای تاریخی استفاده شده بود در آپارتمان ملکه نیز از این قبیل تصاویر متناسب با دکوراسیون اتاق بهره گرفته شد. بعدها برای ساخت تالار آینه بخشی از آپارتمان ملکه تغییر یافت. با این تغییرات تالارها به شکل زیر در آمدند:
* تالار گارد دولارن
* آنتیشامبر
* گراند کابینت
* شامبر دولارن
این تالارها تقریبا تا زمان ماری آنتوانت همین شکل را داشت تا اینکه وی دستور تغییر شکل آن را داد و این سالنها به شکلی که امروز میبینیم درآمدند:
* تالار گارد دولارن بدون تغییر باقی ماند.
* تالار آنتیشامبر به آنتی شامبر دو گرند کوورت تبدیل شد.
اینجا به محل اجتماعات عمومی شاه، ملکه و درباریان و تئاتر تبدیل شد.
* گراند کابینت به تالار دنوبل تبدیل شد. اینجا به محل عنوان سالن انتظار خوابگاه ملکه تبدیل شد.
* شامبر دولارن به عنوان خوابگاه ملکه مورد استفاده قرار گرفت.
منبع:fa.wikipedia.org
دور دنیا با یک کلیک
شهر تاریخی پترا آشنایی با بنای استون هنج - بریتانیا آشنایی با موزه جهان نما در تهران برترین بناهای باستانی دنیا +عکس برج سفید تسالونیکی بنای تاریخی کلوسئوم وشباهتش با برج پیزا
ماری آنتوانت، ملکه فرانسه
سرنوشت منفورترین ملکۀ تاریخ
دو اسب سفید بزرگ، کالسکهای را خیابانهای پاریس به دنبال خود میکشند. جمعیت کنار خیابان با حرص و ولع همدیگر را کنار میزنند تا بتوانند برای لحظهای زنی را که در کالسکه نشسته ببینند. دستهای زن بسته است، اما با پشتی راست نشسته و حالت چهرهاش سرسخت و مغرور است. موهای طلایی مشهورش کمی جوگندمی شده، و بدنی که زمانی باریک و خواستنی بود، به خاطر غذاهای دلچسب قصر، قطور شده است. در حالی که جمعیت خشمگین به سویش آب دهان پرت میکنند و با فریاد به او فحش میدهند، او بی حرکت در جایش نشسته است. نامش ماری آنتوانت است. ملکۀ سابق فرانسه که مردم تشنۀ خونش هستند.
کالسکه به قصرِ انقلاب میرسد. ماری لحظهای چشمش به خانۀ سابقش، قصر تویلیر، میافتد و چهرهاش منقلب میشود. ناگهان اشکهای گرم از چشمانش جاری میشود و بدنش به لرزه میافتد. اما لحظهای بعد خودش را جمع و جور میکند. اشکهایش را فرومیخورد، و احساسات خود را پنهان میکند و با جرئت از کالسکه پیاده میشود.
او با لباسی از کتان سفید، و کلاهی سفید آمده است. لباسهای پر زرق و برقی که روزگاری به داشتنشان شهرت داشت را از او گرفتهاند. اما ماری میداند که حتی بدون تاج، هنوز هم ملکه است؛ این تنها چیزی است که او همیشه بوده است. او با سری بالا و با شکوه به سوی گیوتین حرکت میکند. ساعت 12:15 بعد از ظهر است که سرش را روی بلوک زیرین گیوتین قرار میدهد. تیغ آزاد میشود و در یک دم، زندگی سخت و هولناک منفوررین زن فرانسه به پایان میرسد.
ماری آنتوانت را از زمان تولدش برای ملکه شدن پرورش دادند و تربیت کردند. ماریا ترسا، امپراطور مستحکم رم مقدس و البته تنها زنی که به این مقام رسیده بود، مادر ماری آنتوانت بود. ماری آنتوانت پانزدهمین بچۀ ماریا ترسا بود. مادر بسیار سخت گیر بود و میان او و کوچکترین دخترش شکاف بزرگی وجود داشت. او مصمم بود تا با استفاده از ماری، پلی میان خاندانهای هابزبورگ و بوربون که در حال جنگ بودند بسازد. ماریا زنی زیرک بود و کاری کرد تا نام دخترش در پایتخت فرانسه بر سر زبانهای بیافتد. لویی پانزدهم فرانسه متقاعد شد و قرار ازدواج دوشس جوان را نوه و وارثش، لویی شانزدهم، را ترتیب داد.
دو رهبر بزرگی در پی مستحکم کردن پایههای قدرت خودشان بودند، توجهی به تناسب و خوشبختی بچههایی که قرار بود با هم ازدواج کنند نداشتند. دوشس جوان، بیتردید زیبا بود. بدن ترکهای و موهای طلاییش به او زیبایی خاصی بخشیده بودند. اما در عین حال به طرز حیرت آوری پر جنب و جوش هم بود. او که علاقۀ چندانی به کتاب و درس نداشت، عاشق هیجان بود و اگرچه از زبانهای دیگر و ریاضی چیزی نمیدانست، مردم را به خوبی میشناخت و میدانست که چطور باید دیگران را به انجام کاری که دلش میخواست ترغیب کند.
لویی شانزدم در 19 سالگی به سلطنت رسید
در مقابل، ولیعهد جوان پسری آرام و سر به زیر بود. او که شدیداً مذهبی بود، اغلب کتاب میخواند و فعالیتهای کم سروصدایی داشت. عشق او عمیق بود و ترسش حتی عمیق تر و از همه مهمتر اینکه مردی بود که به راحتی توسط افراد پرسر و صدا و زبانباز قانع میشد. از قضا نوعروسش چنین فردی بود.
از همان لحظۀ ورود به کاخ ورسای، ماری در محاصرۀ درباریانی قرار گرفت که بسیار از او مسنتر و باتجربهتر بودند و از با آنچه که ماری نمادش بود، یعنی اتحاد میان فرانسه و اتریش، ضدیت داشتند. از آنجایی که لویی تا هفت سال امکان برآورده کردن نیازهای زناشویی را نداشت، ماری آنتوانت نمیتوانست از راهکاری که هر ملکۀ جوانی برای تقویت جایگاه خود از آن بهره میجوید، یعنی به دنیا آوردن یک وارث برای پادشاه، استفاده کند. شوهر سرخورده و سرافکندهاش، با علم به تمسخر و پوزخندهای درباریان، روز به روز بیشتر آّب میرفت. اما تسلیم شدن، آخرین راهی بود که ماری حاضر بود به آن تن دهد.
ماری برای موفقیت لباس میپوشید. او لباسهای تجملاتی ابریشمی به تن میکرد، دستکشهای عطری به دست میکرد، کفشهای پاشنه بلند به پا میکرد و حتی با مدل موی پفیش، قد خود را هم بلندتر کرده بود. او رسومات دربار را شکسته بود. او از آرایش غلیظ امتناع میکرد و با لباسهایی که به تن میکرد، بدن زنانهاش را به رخ میکشید. طرز لباس پوشیدنش، استراتژیای برای بقا بود. این کار پیامی واضح و روشن داشت: "من کاری را که دلم میخواهد میکنم."
در حالیکه همسرش در خواب به سر میبرد، او تا ساعات اولیۀ صبح به مهمانی مشغول بود، با دوستانش گپ میزد و به رقصهای بالماسکه میرفت. او دستور داد که از او نقاشیای در حال سوارکاری به سبک مردان بکشند و حتی جرئت این را داشت که اموالی مستقل از شوهرش داشته باشد. اتریشی جوان در حال ایجاد موجهای جدیدی بود. اگر سنت او را نمیپذیرفت، او سنت را زیر پایش خرد میکرد.
نسل مسن در دربار، هیچ علاقهای به کارهای ملکۀ جوان نداشت. آنها میتوانستند دختری سبک مغز و سر به هوا را به راحتی تحت اختیار بگیرند، اما با این زن خارجی بلندپرواز و کلهشقی که جایگاه خود را نمیدانست چه باید میکردند؟ این حالت بسیار برایشان خطرناکتر بود. ماری حتی پیش از آنکه سالهای نوجوانیش به پایان برسد، دشمنان زیادی برای خود تراشیده بود. شایعاتی که در دربار درست میشد به خارج از دربار میرسید و صفحات شبنامهها را پر میکرد. در نگاه نویسندگان و خوانندگان این شبنامهها، فقدان یک وارث به این معنی بود که ملکه معشوقهایی برای خودش دارد و کمدهای پر از لباسهای گرانقیمت در زمانهای که مردم گرسنگی میکشند، برایشان سنگین بود.
تبلیغات انقلابی که روز به روز قوت میگرفت، این تصویر ملکهای بیحیا و کودن را دستمایه قرار داد و حاضر به رها کردنش نبود. ماری خبر نداشت که در حالیکه مشغول مستحکم کردن جایگاهش به عنوان ملکه است، نابودی استبداد سلطنتی آغاز شده و او نیز بناست در این میان یکی از نقشهای اصلی را ایفا کند.
وقتی که زوج سلطنتی بالاخره موفق به فرزنددار شدن شدند، ملکه از دختر مهمانیباز به زنی جدی و خوددار بدل شد. اما برای این تغییر دیر شده بود. بیرون از دیوارهای قصر، انقلابیونی که به سرعت قدرت میگرفتند، تصمیمشان را راجع به اینکه او چگونه شخصیتی است گرفته بودند. کشور بدهی بزرگی داشت و این مردم بودند که تاوان بدهی را میدادند. ماری که به خاطر ولخرجیهایش مقصر قلمداد میشد، از سوی مردم لقب "مادام کسری بودجه" گرفته بود. این موضوع خالی از حقیقت نبود. ماری بیش از هر کس دیگری در فرانسه پول خرج میکرد. با اشخاص مورد علاقهاش هدیه میداد و از مالیات دوستان آریستوکراتش چشم میپوشید. مخارج دربار بسیار سنگین بود و بیرون از قصر مردم گرسنگی میکشیدند.
اما ماری نیز در جبهههای دیگری مشغول نبردهای خودش بود. شوهرش، به خاطر افسردگی شدید، از قدرتش در دولت دست کشیده بود و ماری تنها کسی بود که میتوانست به جای او سلطۀ شاهنشاه را حفظ کند. با وجود توصیۀ مادرش که او را از دخالت در سیاست بر حذر داشته بود، ملکه به یک نیروی سیاسی قوی بدل شد و بدون حمایت شوهرش مجبور بود تا از قدرت سلطنتی در برابر شورایی که روز به روز از وفاداریش کاسته میشد، دفاع کند.
ماری آنتوانت و فرزندانش
ماری ظاهری فولادین داشت، اما از درون از قیامی که خارج از دیوارهای قصر قوت میگرفت در هراس بود. او شتابزده سعی در کاهش خرج کردنهایش کرد و اتاقش را تجملات خالی کرد. اما این تلاشها به چشم کسی نمیآمد. وقتی که به محل مخصوصش در سالن تئاتر پا میگذاشت، جمعیت حاضر چنان وحشتناک او را هو میکردند که او خیلی زود شروع به عوض شدن کرد و دیگر آن زنی نبود که قبلاً میشناختند. او از مهمانیها، رقصها و حتی جلسات شورای مشورتی شاه، دوری میجست و تمام توجهش را صرف بچههایش میکرد و از این میترسید که اگر بیشتر خودش را درگیر کند، به دوپاره کردن فرانسه متهم خواهد شد.
در 4 ژوئن 1789، تراژدی به وقوع پیوست. پسر بزرگ ماری و وارث تاج درگذشت. زوج سلطنتی به خاطر از دست دادن فرزندی که مدتها انتظارش را کشیده بودند، غرق در اندوه و عزا شدند. چنین مرگی که در گذشته عزای ملی تلقی میشد، در شرایطی که مردم قحطی زده به دنبال زنده نگه داشتن فرزندان خود بودند، واکنشی را برنیانگیخت. ماری عصبانی بود و وقتی که پشت سر هم از پادشاه درخواست صورت دادن اصلاحات میشد، او پادشاه را متقاعد میکرد که ضعف نشان ندهد.
برای زنی که به قدرت مطلقۀ شاهنشاهی معتقد بود، و کودکی و بزرگسالیش را در قصر گذرانده بود، انقلاب به مثابه چیزی بود که بر ضد هر آن چیزی است که او بدان باور دارد و برایش زحمت میکشد. حالا آماده بود که برای فهماندن این موضوع به تودههای شورشی مردم، از زور استفاده کند. ملکه حتی برای لحظهای نمیتوانست توجیهها و آرزوهای پشت انقلاب را درک کند. تنها چیزی که میدید، خشونت و تاکتیکهای خونبار رهبران انقلابی بود، و میخواست تا آخرین ذره آن را از بین ببرد. آنچه که او میدید، آزادی نبود، بلکه شورش و هرجومرج بود.
ملکه تصمیم گرفت که انقلاب باید با استفاده از نیروهای مزدور ژرمان سرکوب شود. او باور داشت که مردم فطرت خوبی دارند و وقتی با زور مواجه شوند، به سلطۀ شاهنشاهی احترام خواهند کرد. اما او اشتباه میکرد. وقتی که خبر یک حملۀ مسلحانه در پاریس پخش شد، انقلابیون یک گام پیشتر گذاشتند و به باستیل یورش بردند و خیابانها را با خون قرمز کردند.
در حالی که سلطنت طلبان از ترس جانشان از پاریس فرار میکردند، زنی که بیش از همه در خطر بود با شوهرش ماند و مجبور بود امضای تفویض اختیارات به شورای ملی را توسط شوهرش نظاره کند. اما اینها برای جمعیت خشمگین کافی نبود. شاه امیدوار بود که با تن دادن به تقاضاها بتواند تا افتادن آبها از آسیاب در قصرش در ورسای بماند. اما در پنجم اکتبر، جماعتی از زنان خشمگین از پاریس به سمت ورسای به راه افتادند. آنها یک هدف در ذهن داشتند. آنها خود را به قصر رساندند و در آنجا به سوییت شخصی ماری رفتند. آنها که مملو از حرارت انقلابی بودند، کسانی را که سد راهشان میشدند را میکشتند و جانشان را کف دستشان گرفته بودند تا مستقیماً با خانم کسری بودجه رو به رو شوند.
ماری پابرهنه و نیم برهنه به اتاق پادشاه فرار کرده بود و جانش را به در برد. جماعت خشمگین زیر یک بالکن جمع شدند و یکصدا خواستار دیدن ملکه شدند. ماری که تا به حال به کسانی که در جایگاهی پایینتر از خود میانگاشت، وقعی نمینهاد، ضایع شده بود و چارهای نداشت. او به همراه پسر کوچک و دخترش با قامتی راست و ظاهر قوی بیرون آمد. او فروتن و معذور نبود، و برای ترحم هم خواهش نمیکرد، و ارادۀ آهنین سربازی را داشت که در مقابل جوخۀ آتش قرار گرفته است. جمعیت که با زنی تسلیم ناپذیر و سرشار از غرور مواجه شدند، ناگهان شعاری سر دادند که ماری سالها بود نشنیده بود: "زندهباد ملکه."
اما فریاد حمایت ادامه نیافت و خانوادۀ سلطنتی از ورسای به قصر تولیری در پاریس منتقل شدند و در آنجا تحت حصر خانگی قرار گرفتند. ماری پس از نشستن در کالسکه تا جایی که جا داشت خود را پنهان کرد به این امید که از نگاهها و ناسزاهای جمعیت غیرقابل کنترل در امان بماند. او از آن کاخ متنفر بود. اگرچه کاخ سلطنتی بود، اما او را به اجبار در آنجا سکونت داده بودند و مایۀ تحقیرش بود.
ماری آنتوانت منفورترین ملکۀ تاریخ
حقیقت برای ماری آشکار بود؛ تودهها پیروز شده بودند و او حاضر نبود که زندانی نیروهای هرج و مرج باشد. بعد از دو سال دردآور زندگی بدون قدرت، ماری دیگر تحمل نداشت و عزمش را برای فرار از پاریس جزم کرد. در سال 1791، خانوادۀ سلطنتی تحت پوشش مسافران عادی، مخفیانه در کالسکهای رهسپار شدند. با وجود اینکه شاید نتوان نام این فرار را واقعاً مخفیانه گذاشت. کالکسکهران حدود دویست مایل رانده بود.
ملکه حاضر نبود که بدون وجود تمام اسباب راحتی سفر کند، و کالسکۀ سنگین با اسبهای اضافی که به آرامی حرکت میکرد، جلب توجه مینمود. چهرههای آنها بسیار شناس بود و فراریها همان طور که قابل پیش بینی بود، شناسایی شدند. آنها بی آبرو و تحقیر شده، مجبور شدند که دوباره به پاریس بازگردند. ماری کثیف و خسته و با سن بیش از 35 سال، در حالی که از میان جمعیت به زندان انتقال داده میشد، هدف آب دهان، کتک و هل دادن جمعیت قرار گرفت. خانوادۀ سلطنتی رها کردن ملتشان را انتخاب کرده بودند، و در نتیجه مردم نیز انتخابی متقابل کردند: سلطنت باید میرفت.
ملکه میدانست که تلاش برای یافتن همدلی در فرانسه عبث خواهد بود. در حالی که انقلاب از کنترل خارج شده بود و نفرت نسبت به ماری آنتوانت به اوج رسیده بود، او دست به دامن خویشاوندان و رابطههای قدرتمندش شد. او از بردارش، لئوپولد دوم و امپراطور رم مقدس، و پسرش فرانسیس دوم، خواست تا از جانب او فرانسه را تهدید کنند. اما این کار باعث شد که فرانسه در 20 آوریل 1792 علیه اتریش اعلان جنگ کند. "زن اتریشی" نه تنها منفور بود، اکنون دشمن هم محسوب میشد. ارتشهای خارجی به فرانسه سرازیر شدند و مردم را تهدید کردند که اگر آسیبی به خانوادۀ سلطنتی برسد، آنها با خون خود تقاصش را خواهند داد. اما اتریشیها با مردمی رو به رو بودند که به اندازۀ ملکۀشان یکدنده و سرسخت بودند.
اقدامات ماری، جنگ را به فرانسه کشانده بود و مردم هم جنگی علیه او ترتیب دادند. در دهم آگوست، جمعیتی مسلح به کاخ یورش بودند و با سلاخی کردن 900 گارد سوییسیای که مسئول حفاظت از خانوادۀ سلطنتی بودند، شاه و ملکه را اسیر و به جعبهای تنگ انداختند. وسایل قیمتی آنها جمع آوری و روی میزها انباشته شد، و همزمان مجبور بودند که به بحثی که به اعلام جمهوری و ختم شاهنشاهی منتهی شد، گوش کنند.
ماری از حصر خانگی در کاخ تولیر متنفر بود، اما قلعۀ تمپل که او و خانوادهاش را به آن منتقل کردند، یک جهنم واقعی محسوب میشد. زندانبانان با ماری که همۀ تجملاتی را که شخصیتش را شکل داده بودند، از دست داده بود، رفتاری وحشتناک داشتند. جدای از بدرفتاری و ناسزاگویی همیشگی، آنها به صورتش دود فوت میکردند و حریم شخصیای هم برایش قائل نبودند. در چنین شرایط وخیمی، سلامتی او از دست رفت و به سل مبتلا شد. اما بدتر از بیماری، بدتر از لباسهای مندرس، و بدتر از پوزخندها برای او این بود که نام خانوادگی سلطنتی را از او گرفته بودند. غرور و هویتش را از او گرفته بودند. با تغییر نام خانوادگی خانوادۀ سلطنتی به "کاپه"، به خاندانی که بیش از هزار سال بر فرانسه حکومت کرده بودند، پایان داده شد.
در ماه دسامبر، لویی، همسر بیعرضه و محافظه کار ماری، به اشد خیانت محکوم شد و حکم مرگش صادر شد. او یک ماه بعد اعدام شد. اگرچه زوج سلطنتی همواره نامتناسب بودند، و شایعات مبنی بر اینکه ماری معشوقانی غیر از شوهرش داشت خالی از حقیقت نبودند، اما او پدر فرزندانش بود و بیش از بیست سال مونسش بود. لویی تنها پناه او در زمانۀ وحشت و تاریکی بود. شکی نیست که اعدام لویی، ماری را شدیداً غافلگیر و اندوهگین کرد.
او همواره از بودن در کنار فرزندانش آرام میگرفت، اما در ماه جولای با وجود خواهشهایش، پسرش را از او جدا کردند و در ماه سپتامبر تنها عضو خانوادهای که برایش باقی مانده بود، یعنی دختر و خواهر شوهرش را هم از او گرفتند. او یک ماه را در حبس انفرادی هولناک در سلولی نمناک زیرزمینی گذراند. او که پیوسته تحت نظر بود، شانسی برای فرار نداشت، اما چیزی هم به مشخص شدن سرنوشتش باقی نمانده بود.
در چهاردهم اکتبر، ماری را بردند تا در برابر دشمنانش در دادگاه انقلابیون حاضر شود. اتهامات علیه او، بیشتر هجمه علیه شخصیتش بود تا سیاستهایش؛ اتهاماتی که علیه او قرائت شد، به عنوان حقیقت نمایانده میشد. او را به ترتیب دادن مهمانیهای جنسی در ورسای، ترتیب دادن قتل عام گارد سوییسی، ارسال پول فرانسه به اتریش، و زننده تر از همۀ اینها، سواستفادۀ جنسی از پسرش، متهم کردند.
او حاضر به پاسخ دادن به اتهاماتش نشد و تنها گفت: "اگر جوابی نمیدهم، به این خاطر است که نمیتوانم. من دست به دامن همۀ مادران حاضر میشوم." بیاعتنایی و صلابت غیرقابل باور او در مقابل وقایع هولناکی که از سرش گذشته بود، قابل ملاحظه بود، اما حکم پیش از آنکه وی وارد دادگاه شود صادر شده بود: گناهکار.
ماری در هنگام اعدامش، شجاعت و صلابت یک ملکۀ حقیقی را از خود بروز داد. اما مشکل دقیقاً همین جا بود: او ملکهای به معنای حقیقی کلمه بود. او به دنیا آمده بود تا ملکه باشد، تربیت شده بود تا ملکه باشد، و وظایف خود را به عنوان ملکه انجام میداد؛ اما فرانسه ملکه نمیخواست بدن بیجان او از کنار گیوتین کشانده شد و به یک گاری انداخته شد و سرش را هم بین پاهایش انداختند. بقایای او را در قبری بی نام و نشان دفن کردند، اما خاطرۀ ماری آنتوانت به عنوان ملکۀ منفور اما ابدی فرانسه در اذهان باقی مانده است.
منبع : faradeed.ir