فان ساز

مجله تفریحی فرهنگی هنری

فان ساز

مجله تفریحی فرهنگی هنری

حکایت آمورنده «زهد»



حکایت مثنوی معنوی,داستان و حکایت

حکایت آمورنده «زهد»

 

«روزی دیوجانس ـ یکی از انسان های زاهد روزگار ـ از اسکندر پرسید: در حال حاضر بزرگ ترین آرزویت چیست؟

 

اسکندر جواب داد: بر یونان تسلط یابم.

 

دیوجانس پرسید: پس از آنکه یونان را فتح کردی چه؟

 

اسکندر پاسخ داد: آسیای صغیر را تسخیر کنم.

 

دیوجانس باز پرسید: و پس از آنکه آسیای صغیر را هم مسخر گشتی؟

 

اسکندر پاسخ داد: دنیا را فتح کنم.

 

دیوجانس پرسید: و بعد از آن؟

 

اسکندر پاسخ داد: به استراحت بپردازم و از زندگی لذت ببرم.

 

دیوجانس گفت: چرا هم اکنون بی تحمل رنج و مشقت، به استراحت نمی پردازی و از زندگی ات لذت نمی بری؟»

 

منبع:hawzah.net



گنجینه مثل ها و حکایات

حکایت بهلول و آب انگور بهلول و شیخ جنید بغداد حکایت حلوافروش و مشتری حکایت خواندنی حکایت خواندنی ایثار و شکر حکایت شتر و خاربن

حکایت «نیش مار و زنبور»



حکایت طنز,حکایت های مدیریتی

حکایت های آموزنده

 

روزی زنبور و مار با هم بحثشان شد. مار گفت: «انسان‌ها از ترس ظاهر خوفناک من می‌میرند نه به خاطر نیش زدنم.»


اما زنبور قبول نکرد. مار برای اثبات حرفش با زنبور قراری گذاشت. آنها رفتند و رفتند تا رسیدند به چوپانی که در کنار درختی خوابیده بود. مار رو به زنبور کرد و گفت: «من او را می‌گزم و مخفی می‌شوم و تو در بالای سرش سر و صدا ایجاد کن و خود نمایی کن.»


مار نیش زد و زنبور شروع به پرواز کردن در بالای سر چوپان کرد. چوپان فورا از خواب پرید و گفت: «ای زنبور لعنتی» و شروع به مکیدن جای نیش و تخلیه زهر کرد. مقداری دارو بر روی زخمش قرار داد و بعد از چند روز بهبودی یافت.


مدتی بعد که باز چوپان در همان حالت بود، مار و زنبور نقشه دیگری کشیدند. این بار زنبور نیش می‌زد و مار خودنمایی می‌کرد. این کار را کردند و چوپان از خواب پرید و همین که مار را دید از ترس پا به فرار گذاشت و به خاطر وحشت از مار دیگر زهر را تخلیه نکرد و ضمادی هم استفاده نکرد. چند روز بعد چوپان به خاطر ترس از مار و نیش زنبور مرد.


برخی بیماری‌ها و کارها نیز همین گونه هستند. فقط به خاطر ترس از آنها، افراد نابود می‌شوند یا شکست می‌خورند. بیماری سرطان از جمله بیماری‌هایی است که دلیل عمده مرگ و میر بیمارانش باخت و تضعیف روحیه آنان است.

 

منبع:yekibood.ir

 



گنجینه مثل ها و حکایات

حکایت بهلول و آب انگور بعد از مرگ بهلول و شیخ جنید بغداد حکایت حلوافروش و مشتری حکایت خواندنی حکایت خواندنی ایثار و شکر