فان ساز

مجله تفریحی فرهنگی هنری

فان ساز

مجله تفریحی فرهنگی هنری

تلفن همراه، سرنخ کشف راز قتل مادر



پسر جوان در حالی منکر قتل مادرش شده که بررسی تلفن همراهش نشان می‌دهد، او روز جنایت حوالی خانه مادرش حضور داشته است.

به گزارش جام‌جم، اوایل مهر سال گذشته ماموران در جریان قتل زنی 54ساله در یکی از محله‌های خواجه نظام تهران قرار گرفتند که ساعاتی از مرگش می‌گذشت و او با ضربه چاقو کشته شده بود.

 

با دستور بازپرس ایلخانی تحقیقات آغاز شد. ماموران در تحقیقات متوجه شدند این اواخر پسر 30 ساله مقتول به خانه او می‌آمده، اما با هم دچار اختلاف‌هایی شده بودند. او تحت تعقیب قرار گرفت تا این که اوایل هفته گذشته و یک سال بعد از این جنایت دستگیر شد. دیروز او برای ادامه تحقیقات به شعبه هشتم بازپرسی دادسرای امور جنایی تهران منتقل شد.

 

متهم به بازپرس ایلخانی گفت: من زمانی که دو ماهه بودم، پدر و مادرم از هم جدا شدند. در این سال‌ها به دنبال مادرم بودم که بی‌نتیجه بود. چهار سال پیش از طریق عمه‌ام و پسرش متوجه شدم مادرم زنده است. خوشحال بودم بعد از 26 سال او را می‌بینم. اما او معتاد بود. بارها سعی کردم او اعتیادش را ترک کند که بی‌فایده بود و مدام افراد غریبه را برای مصرف شیشه به خانه می‌آورد. او می‌گفت از شوهر دومش که جدا شده پسری دارد که خارج از کشور زندگی می‌کند و او را برای همیشه ترک کرده و از او ناراحت است. هر چند مادرم مرا اذیت می‌کرد، اما او را دوست داشتم. حتی بعد از ازدواج هم علاقه‌ام نسبت به وی کم نشد. نمی‌دانم چه کسی مادرم را کشته است.

 

در حالی که مرد جوان منکر این جنایت شده است، ماموران اداره دهم پلیس آگاهی تهران با بررسی تلفن همراه او اطلاعاتی به دست آورده‌اند که نشان می‌داد، روز جنایت متهم حوالی خانه مادرش تردد داشته و تلفن همراهش در آنجا فعال بوده است. با کشف این سرنخ روند رسیدگی به پرونده وارد مرحله جدیدی شد. با دستور بازپرس جنایی تحقیقات از متهم در پلیس آگاهی ادامه دارد.

 

ازدواج کاسبکارانه پسر جوان با زن 57 ساله



زن و مردی که منتظر شروع جلسه دادرسی بودند، چندان تناسبی از نظر سنی با هم نداشتند. طبیعی بود که هر کسی در نگاه اول تصور کند آنها مادر و فرزند یا دست‌کم خواهر و برادر هستند. اما در واقع به‌عنوان زن و شوهر آمده بودند برای طلاق.

 به  گزارش ایران  ؛اسم زن «ماهی» بود، 57 ساله، با تحصیلات دیپلم و مقیم امریکا. چهره و لباس‌هایی معمولی داشت و تنها از لهجه‌اش می‌شد حدس زد آن‌سوی آبها زندگی کرده است. مرد جوان «شهرام» نام داشت. 32 ساله و مقیم تهران. تحصیلکرده رشته رایانه از هند بود و شبیه جوان‌های امروزی لباس پوشیده بود.

 

پرونده‌ای که روی میز قاضی شعبه 276 دادگاه خانواده قرار داشت، نشان می‌داد مرد جوان دادخواست طلاق داده و بر اساس برگه‌های موجود زن راضی به جدایی نیست.

 

قاضی «غلامرضا احمدی» وقتی زن و شوهر را به داخل دادگاه فراخواند از آنها درباره اختلاف شان پرسید.

 

ابتدا مرد جوان شروع به حرف زدن کرد و گفت:«یک سال پیش با هم ازدواج کردیم و تنها یک ماه کنار هم بودیم. قرار بود بعد از ازدواج، همسرم به امریکا برگردد و ترتیب کارهای اقامت مرا هم در آنجا بدهد، اما وقتی متوجه شدم کار خاصی برای مهاجرتم انجام نداده به او اعتراض کردم، به من گفت؛ دوست دارد به ایران برگردد و اینجا زندگی کند. بنابراین همه برنامه هایم به هم ریخت و به این نتیجه رسیدم که زندگی مشترک ما ارزشی ندارد و بهتر است از هم جدا شویم.»

 

زن میانسال که تا این لحظه ساکت بود، بلند شد و گفت: «آقای قاضی، از روزی که به امریکا برگشتم دنبال کارهای اقامت همسرم بودم و توانستم مراحل اولیه کار را انجام دهم، اما شهرام باید یکسری از فرم‌ها و مدارک را آماده می‌کرد که متأسفانه پشت گوش انداخته است.»

 

 آشنایی این زوج به چــــــهار سال پیش باز می گشت. دورانی که فیس بوک رونق زیادی داشت و ساعت‌ها نشستن پای رایانه آنها را در مسیر یک دوستی مجازی قرار داد. «شهرام» تازه از هند آمده بود و از آنجا که مدرک دانشگاهی‌اش در ایران تأیید نشده بود به دنبال راهی برای مهاجرت بود که «ماهی» را از طریق دوست مشترکی پیدا کرد. گفت‌و‌گوی آنها ابتدا در حد سؤال و جواب‌های ساده‌ای بود، اما بتدریج رابطه‌شان بیشتر و بیشتر شد.

 

ماهی، زنی بود که سال‌ها پیش از همسرش جدا شده و با پسر 20 ساله‌اش در کالیفرنیا زندگی می‌کرد، هزینه زندگی‌اش را با کار کردن در یک فروشگاه و حمایت مالی برادرش تأمین می‌کرد. مدت‌ها بود دلش می‌خواست به ایران برگردد و اگر مورد مناسبی پیش بیاید ازدواج کند. در این میان ابراز علاقه شهرام زمینه این ازدواج را فراهم کرد و آنها سه سال بعد بدون مخالفت خانواده‌ها در تهران سند ازدواجشان را امضا کردند، مهریه زن تنها سه شاخه گل رز بود.

 

بیرون از دادگاه مرد و پسر جوانی نشسته بودند که اجازه خواستند وارد شوند. آنها خود را برادر و برادرزاده زن معرفی کردند و به اصرار از قاضی خواستند که با طلاق ماهی و شهرام موافقت کند. آنها معتقد بودند این ازدواج سرانجامی ندارد، شهرام مرد زندگی نیست و او تنها به دنبال سوء‌استفاده از موقعیت همسرش است.

 

با این حال قاضی آنها را به بیرون از اتاق دادگاه فرستاد و از زن پرسید؛ «آیا از صمیم قلب راضی به ادامه زندگی با این مرد جوان هستی؟» و زن جواب داد: «بله آقای قاضی. من زن تنهایی هستم که در غربت سختی‌های زیادی کشیده‌ام و حتی خواستگارانی هم داشتم، اما به خاطر پسرم حاضر به ازدواج با هیچ مردی نبودم. حالا فرزندم بزرگ شده و در یک رستوران امریکایی مشغول به کار شده است. بنابراین نگرانی خاصی از بابت پسرم ندارم. از طرف دیگر در مدت دو سه سال ارتباط اینترنتی یا تلفنی و یک ماه زندگی مشترک به شهرام علاقه‌مند شدم و احساس کردم نیمه گمشده‌ام را پیدا کرده ام. حتی در این دو ماه که برای کارهای طلاق به ایران آمدم مشکل خاصی بین ما پیش نیامده و زندگی خوبی با هم داشته‌ایم. بنابراین دلیلی ندارد که از او جدا شوم. البته سن و سال ما خیلی به هم نمی‌خورد اما وقتی دوست داشتن و عشق در میان باشد فاصله سنی و این گونه مسائل اهمیت خودش را از دست می‌دهد.»

 

قاضی احمدی رو به مرد جوان کرد و گفت: «اگر واقعاً مشکل دیگری به غیر از مسأله اقامت با هم ندارید، بهتر است به زندگی مشترکتان ادامه دهید. این خانم هم که از شما انتظارات زیادی ندارد و تأکید می‌کند که شما را دوست دارد.»

 

شهرام نگاهی به همسرش که در حال پاک کردن قطرات اشک از چشمانش بود، انداخت و پاسخ داد:«اگر قول بدهد که واقعاً در مورد اقامت من کارهای لازم را انجام دهد، من هم قول می‌دهم مرد خوبی برایش باشم.»

 

قاضی که موفق شده بود آنها را به ادامه زندگی مشترک متقاعد کند، لبخندی زد و رو به هر دوی آنها گفت: «ان‌شاءالله؛ توافق کنید که همین‌جا به زندگی‌تان ادامه بدهید، من هم پرونده شما را مختومه اعلام می‌کنم. لطفاً تشریف بیاورید گفته‌های خودتان را امضا کنید.»

 

چهره زن بلافاصله از حالت غم به شادی نشست و لبخند زد. بعد رو به قاضی گفت: «باور کنید آرزوی قلبی من این است که همین‌جا زندگی کنم. آنجا مشکلات خاص خودش را دارد، با این حال هر کسی خودش باید به این نتیجه برسد که وطن یک چیز دیگر است.»

 

زن و شوهر از روی صندلی برخاستند و از اتاق خارج شدند، آنها بدون آنکه توجهی به همراهان زن کنند، کلید آسانسور را زدند و پایین رفتند. منشی دادگاه هم از اتاق خارج شد و یک پرونده دیگر «دادخواست طلاق» را برد تا به بایگانی بسپارد.

حکم اعدام برای متجاوز به دختر 7 ساله



رئیس دادگستری شهرستان نیشابور از صدور حکم پرونده عامل تجاوز و قتل دختر هفت ساله نیشابوری خبر داد.

  به گزارش جام جم آنلاین،قاضی رفسنجانی رئیس دادگستری شهرستان نیشابور در گفت‌وگو با میزان از صدور حکم پرونده عامل تجاوز و قتل دختر هفت ساله نیشابوری در دادگاه بدوی خبر داد و گفت:با توجه به تاکیدات رئیس کل دادگستری خراسان رضوی مبنی بر برخورد قاطع با جرائم خشن و به دلیل حساسیت موضوع و جریحه دار شدن افکار عمومی این پرونده به صورت فوق العاده مورد رسیدگی قرار گرفت و کمتر از 10 روز حکم آن صادر شد.

 

وی افزود: متهم در بحث تجاوز به عنف به اعدام در ملاءعام، در رابطه با قتل به قصاص نفس و در بحث آدم ربایی نیز به 15 سال حبس محکوم شده است.

 

ده روز پیش خانواده‌ای در تماس با فوریت‌های پلیس 110 از مفقود شدن دختر بچه 7 ساله‌‌شان که خانه مادربزرگش بوده، خبر دادند. تحقیقات علمی پرونده برای کشف راز معادله مجهول در کمتر از 48 ساعت با اعترافات شوهر عمه این دختر 7 ساله به سرنخ‌‌هایی رسید که نشان از ارتکاب قتل وی می‌داد.

 

تصادف شدید پورشه (عکس)



تصادف شدید پورشه پانامرای توربو در تهران که گفته می‌شود نزدیک به 200 میلیون تومان خسارت دیده است. این عکس در شبکه های اجتماعی منتشر شد.

  اخبارحوادث ,خبرهای  حوادث,حوادث روز

 

 اخبار  حوادث  - عصر ایران 

پرت شدن مرد 40 ساله از ساختمان دادگستری بجنورد



صبح روز گذشته در محل ساختمان دادگستری بجنورد واقع در بلوار دولت، مردی که برای پرونده صلح وسازش با همسرش به دفترشورای حل اختلاف خانواده مستقر در دادگستری رفته بود، با تصمیم غیر عاقلانه در انتخاب راه خروجی، جان خود را از دست داد.

به گزارش ایسنا و به نقل از روابط عمومی دادگستری کل خراسان شمالی، صبح روز گذشته فردی که به شعبه شورای حل اختلاف خانواده مستقر در دادگستری، برای صلح و سازش بین خود و همسرش مراجعه کرده بود، با مشاهده پدرخانمش در راهروی دادگستری و برای اینکه با وی روبرو نشود، تصمیم به خروج از روی دیوار دادگستری گرفت.

 

وی پس از بالا رفتن از یکی از درختان صحن حیاط دادگستری و رفتن روی پشت بام، شاخه درخت داخل کوچه را برای پایین رفتن گرفت، اما شاخه ناتوان درخت شکست و این مرد 40 ساله با پرتاب شدن به روی پشت بام باجه بانک ملی، جان خود را از دست داد.

 

بر اساس بررسی های انجام شده،  همسر دوم متوفی که در محل حضور داشت و از ماجرای خروج وی مطلع بود و همچنین اهالی حاضر در محل مورد اشاره، شاهد این اتفاق تلخ بودند.

 

متوفی به نام« ح.و» حدوا 40 ساله دارای دو همسر بود. همسر اولش مدتی قبل از وی به شورای حل اختلاف خانواده شکایت کرده و وی امروز برای صلح و سازش و بدون احضار به شورا مراجعه کرده بود اما با توجه به داشتن پرونده قبلی که منتهی به بازداشت موقت وی شده بود، با مشاهده پدرخانم اولش در راهروی انتظار دادگستری و برای اینکه در جلسه صلح و سازش با وی روبرو نشود، با انتخاب راه خروج ناعاقلانه، راهی را انتخاب کرد که نهایتا منجر به مرگ وی شد.

 

پرونده این متوفی که شاکی هم ندارد همچنان مفتوح و موضوع از طریق بازپرسی در حال انجام تحقیقات است.