فان ساز

مجله تفریحی فرهنگی هنری

فان ساز

مجله تفریحی فرهنگی هنری

متهم به قتل دخترجوان: مدتها با او دوست بودم؛به مادرم فحاشی کرد،خفه اش کردم



 هنگام صبح رفتگران شهرداری در خیابان یوسف‌آباد تهران جسد قطعه قطعه شده دختر جوانی که داخل دو کیسه پلاستیک قرارد اشت را در یک سطل زباله پیدا کردند. کارآگاهان نیز با پیگیری ماجرا موفق به افشای راز جنایت هولناک شدند.

 به  گزارش  ایران  ؛بررسی‌ها نشان می‌داد، دختر جوان در محل دیگری کشته شده و قاتل پس از قتل قربانی جسد مثله شده‌اش را در محله یوسف‌آباد داخل سطل زباله انداخته است. کارآگاهان در تحقیق پی بردند چند روز پیش از پیدا شدن جسد دختر خانواده‌ای با مراجعه به اداره آگاهی تهران اطلاع داده‌اند که دختر جوان‌شان گم شده است. آنها وقتی به پزشکی قانونی رفتند جسد مثله شده مقتول را شناسایی کردند و گفتند جسد متعلق به دختر گمشده آنهاست.


کارآگاهان جنایی در جریان تجسس‌ها برای کشف راز جنایت که بهمن سال گذشته اتفاق افتاده پی بردند این دختر با مردی 44 ساله آشنا بوده است. بنابراین وی بازداشت شد اما در نخستین بازجویی‌ها منکر قتل دختر شد و گفت از چند سال پیش با او قطع رابطه کرده است.
با توجه به اینکه کارآگاهان احتمال می‌دادند «حمید» از ماجرای قتل با خبر باشد وی را بار دیگر به اداره دهم آگاهی احضار کردند و این بار راز جنایت را فاش کرد.


پس از اعتراف حمید به قتل دختر جوان و انتقال وی به دادسرای امور جنایی تهران، او درباره جزئیات قتل دختر جوان به بازپرس پرونده گفت: از 18 سال قبل عاطفه (مقتول) را می‌شناختم و با او دوست بودم و با خانواده عاطفه هم ارتباط داشتم.

 

صبح روز قتل با وی قرار ملاقات گذاشتم و پس از خوردن صبحانه برای خرید قرار شد به بیرون برویم. زمانی که سوار ماشینم شدیم، با عاطفه درباره مسائل مختلفی صحبت کردیم که در یک لحظه نمی‌دانم چه اتفاقی افتاد که عاطفه به مادرم فحاشی کرد. من نیز خودرو را کنار خیابان پارک کردم و چون بسیار عصبانی شده بودم، یک دستم را به روی بینی و دهانش گذاشتم و با دست دیگر گلویش را فشار دادم و کمتر از یک دقیقه وی را خفه کردم. زمانی به خودم آمدم که متوجه شدم صورت عاطفه کبود شده است اما کار از کار گذشته و بسیار ترسیده بودم.

 

در حالی که نمی‌دانستم چه کاری باید انجام دهم، به سمت شهرستان ایوانکی رفتم، در آنجا آپارتمانی داشتم، ابتدا در ایوانکی تصمیم گرفتم جسد عاطفه را خارج از مناطق مسکونی بیندازم اما چون عده‌ای کشاورز در آنجا بودند این احتمال را دادم که من را ببینند. به همین خاطر به آپارتمانم در ایوانکی رفتم و پس از اینکه مطمئن شدم کسی در خیابان نیست مقتول را روی دوشم گذاشتم و به داخل آپارتمان رفتم، حدود نیم ساعت کنار جسد ایستادم. بهت زده بودم و فکر می‌کردم اگر جسد را به این شکل به بیرون از خانه ببرم، بقیه متوجه می‌شوند. به همین خاطر تصمیم گرفتم آن را از آپارتمانم بیرون ببرم.


در بیرون از آپارتمان دستفروشی را دیدم که مشغول فروش وسایل پلاستیکی بود، چند عدد نایلون و دو عدد چاقو از وی خریدم و به آپارتمان برگشتم، ابتدا قصد داشتم جنازه مقتول را داخل نایلون بگذارم و به بیرون انتقال دهم اما منصرف شدم بنابراین جسد عاطفه را به داخل دستشویی بردم، داخل دستشویی دست و پاهای مقتول را از هم جدا کردم، دست و پاها را داخل یک نایلون و سر و تن را داخل نایلون دیگری قرار دادم. لباس‌های عاطفه را هم داخل نایلون دیگری گذاشتم و سه نایلون را به داخل ماشینم منتقل کردم، سرانجام حدود ساعت 13:30 ایوانکی را به سمت تهران ترک کردم.


مرد جوان درباره چگونگی انتقال جسد مثله شده مقتول به بازپرس گفت: لباس‌ها، کفش‌ و پالتوی عاطفه را در حوالی افسریه درون سطل آشغالی انداختم و سپس به سمت یوسف‌آباد حرکت کردم و در خیابان جانبازان توقف کردم.  حدود ساعت سه بعدازظهر بود که هر دو نایلون جسد را داخل سطل آشغالی انداختم و به خانه برگشتم.


با گذشت 6 ماه از این جنایت هولناک سرانجام چند روز پیش با صدور کیفرخواست علیه این مرد، پرونده به دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد و محاکمه حمید بزودی آغاز خواهد شد.

غرق شدن پدر هنگام نجات فرزندانش در پارک باغ‌ملک دربند



مرد جوانی که برای نجات جان فرزندانش داخل استخر پر از آب پارک باغ ملک دربند شده بود، جان خود را از دست داد؛ با حضور مأموران آتش‌نشانی‌، پیکر پدر خانواده از عمق سه متری استخر بیرون کشیده شد.

 به گزارش   تسنیم، خبر مرگ مرد 40 ساله‌ای از سوی مسئولان بیمارستان شهدای تجریش روز جمعه به مأموران کلانتری 122 دربند اعلام شد.

با حضور مأموران در بیمارستان مشخص شد، متوفی در استخر پارک باغ ملک در خیابان دربند، غرق شده و پس از بیرون کشیده شدن از آب به بیمارستان انتقال یافته اما تلاش پزشکان برای نجات جان وی بی‌ثمر بود و وی جان خود را از دست داد.

مراتب این حادثه مرگبار به بازپرس کشیک قتل پایتخت اعلام شد و دقایقی بعد قاضی ایلخانی؛ بازپرس امورجنایی تهران به همراه اکیپ تشخیص هویت برای بررسی بهتر حادثه در پارک باغ ملک حاضر شدند.

بررسی های اولیه حکایت از این داشت که مرد متوفی بعد از ظهر روز پنجشنبه به همراه همسر و دو پسر هفت و هشت ساله خود که برای تفریح به پارک آمده بودند که پسران متوفی وارد استخر بزرگ پارک شده بودند که ناگهان پدر آنها متوجه غرق شدن فرزندانشان داخل استخر شد؛ وی به همراه همسرش پس از مشاهده غرق شدن فرزندانش، برای نجات جان آنها وارد استخر شد که خود نیز دچار خفگی شد؛ در این حین کارگر پارک وارد استخر شده و مادر و فرزندان را نجات داد اما نتوانست مرد جوان را نجات دهد.

سرانجام با اعلام این حادثه به مأموران آتش‌نشانی و حضور در محل حادثه، پیکر نیمه‌جان پدر خانواده از عمق سه متری استخر بیرون کشیده شد؛ ساعاتی پس از انتقال مرد جوان به بیمارستان شهدای تجریش، وی جان خود را از دست داد.

تحقیقات بازپرس جنایی نشان داد که پارک باغ ملک در حال احداث بوده و حدود 6 ماه هیچگونه عملیات عمرانی در آن انجام نشده است همچنین هیچگونه علائم هشداردهنده مبنی بر عدم شنا در استخر در اطراف آن وجود نداشت؛ طراحی استخر به گونه‌ای است که عمق آن از یک متر به سه متر افزایش پیدا می‌کند.

از طرفی گزارش ها نشان می‌دهد که این پارک به علت نیمه‌ساز بودن و انجام نشدن هیچگونه عملیات عمرانی بر روی آن به مدت 6 ماه، وجود آب در استخر مربوطه امری غیرقانونی بوده و باید به آن رسیدگی شود.

بنا به دستور قاضی ایلخانی؛ بازپرس پرونده، دستورات تکمیلی برای شناسایی مقصران این حادثه ادامه دارد.

بخشش بعد از ٣ بار رفتن پای چوبه‌دار



گذشت اولیای ‌دم از قصاص مردی که به قتل دوستش متهم شده ‌بود، او را چنان تحت‌تأثیر قرار داد که اعلام کرد، بعد از آزادی از زندان، می‌خواهد سفیر صلح و دوستی شود

به گزارش ما، مأموران هفت سال قبل، متوجه شدند جسد مردی جوان در کارگاهش پیدا شده ‌است. وقتی پلیس به محل رسید و تحقیقات خود را آغاز کرد؛ متوجه شد مقتول شریکی داشته که در کارگاه با هم کار می‌کردند و مشکل خاصی با هم نداشتند.

 

آثار جراحت روی بدن مقتول، نشان می‌داد او با فردی درگیر و همین درگیری‌ها منجر به وارد آمدن ضربه‌ای به گردن و سپس مرگ شده ‌است. چند ماه بعد از این حادثه، وقتی از همسر مقتول بازجویی شد، به پلیس گفت؛ از مدتی قبل شریک شوهرش به نام کامران برای این زن مزاحمت ایجاد می‌کرد و فکر می‌کند، کامران عامل این قتل باشد.  به‌این‌ترتیب کامران هفت ماه بعد از حادثه، بازداشت شد. او به قتل دوستش اعتراف کرد و گفت: مدتی بود با هم اختلاف داشتیم و همین درگیری‌ها، باعث شد روز حادثه با چاقو به او حمله کنم و ضربه‌ای به او بزنم. البته قبول دارم با همسر او ارتباطی داشتم؛ اما این ارتباط خیلی هم جدی نبود و من حرف‌هایی را که این زن گفته ‌است، قبول ندارم.

 

  کیفرخواست با توجه به مدارک موجود در پرونده و شکایت اولیای ‌دم، صادر و پرونده برای رسیدگی به شعبه ١٠ دادگاه کیفری استان تهران فرستاده ‌شد. متهم پای میز محاکمه رفت و با توجه به درخواست اولیای‌ دم، رأی قصاص او صادر شد. حکم صادره به تأیید دیوان‌عالی کشور رسید و نام کامران در لیست اعدامیان قرار گرفت.  او سه بار پای چوبه‌دار رفت و هربار اولیای ‌دم به او مهلتی دوباره دادند؛ تا اینکه درنهایت موفق به جلب رضایت اولیای دم شد. متهم روز گذشته برای رسیدگی به پرونده‌اش، به لحاظ جنبه عمومی جرم، پای میز محاکمه رفت.  بعد از اینکه نماینده دادستان درخواست رسیدگی به این پرونده را داد، متهم در جایگاه قرار گرفت. او اتهام را قبول کرد و گفت: یک هفته‌ای می‌شد با دوستم درگیری و اختلاف مالی داشتیم و همین هم باعث شده‌ بود، نسبت به هم کینه به دل بگیریم. روز حادثه وقتی که به کارگاه رفتم، دوباره با هم جروبحث کردیم و من هم از کوره در رفتم و با هم درگیر شدیم.

 

در درگیری به زمین افتادیم و به‌هم پیچیدم. و چاقویی که دستم بود، به گردنش برخورد کرد.  متهم در پاسخ به این سؤال که آیا ادعای همسر مقتول درباره اینکه با هم ارتباط داشتید و به همین خاطر هم دست به قتل زدی را قبول داری، گفت: من این حرف را قبول ندارم البته منکر ارتباط نمی‌شوم؛ اما برای بودن در آن رابطه، نیازی نبود آدم بکشم. من از کاری که کرده‌ام، خیلی پشیمان هستم. در زندان به کلاس قرآن و اخلاق رفتم و نامه حسن رفتار دارم. من سه بار پای چوبه‌دار رفتم. شاید تصور آن ممکن نباشد؛ اما این سه‌بار انگار اعدام شدم و مردم. در شب قبل از اجرای حکم، هیچ‌کس به‌جز خود اعدامی، نمی‌داند به او چه می‌گذرد. من توبه کردم و از خداوند درخواست بخشش کردم و واقعا به این توبه پایبند بودم.

 

به‌همین‌خاطر خداوند دل اولیای ‌دم را نرم کرد تا رضایت بدهند. قصاص حق آنها بود؛ اما من را بخشیدند. وقتی آنها رضایت دادند، با خودم فکر کردم باید خمس و ذکات این زندگی دوباره را بدهم. به‌همین‌خاطر هم تصمیم گرفته‌ام بعد از آزادی از زندان، سفیر صلح و دوستی بشوم و به میان مردم بروم و تجربه خودم را از این سال‌ها، بگویم و آنها را دعوت به آشتی و گذشت کنم. متهم گفت: من برای جلب رضایت برای هم‌بندی‌های خودم و افرادی که دعوا می‌کنند، هر کاری لازم باشد، انجام می‌دهم. از شما هم خواهش می‌کنم به مناسبت عید قربان و غدیر و با توجه به اینکه میان این دو عید هستیم، از مجازات من به‌لحاظ جنبه عمومی جرم گذشت کنید. من هرچه داشتم به اولیای ‌دم دادم و حالا زیر صفر هستم.

 

از زندان بیرون بیایم باید کار کنم تا بدهی‌هایم را بدهم و دوباره زندگی بسازم. درخواست دارم به من کمک کنید.  بعد از متهم، وکیل مدافع او نیز دفاعیات خود را مطرح کرد و در پایان هیأت قضات برای صدور رأی، وارد شور شدند.

 

مثبت شدن تست الکل تنها بازمانده حادثه تصادف اتوبان بابایی



  اخبارحوادث,خبرهای   حوادث ,حوادث روز

 جانشین رئیس پلیس راهور تهران گفت: تست الکل تنها بازمانده حادثه تصادف خونین خودرو حامل 4 دختر و پسر جوان مثبت بود.

سرهنگ حسن عابدی در گفت و گو با میزان، در مورد آخرین وضعیت رسیدگی به پرونده تصادف خودرو فاو در اتوبان شهید بابایی گفت: پس از وقوع این حادثه و فوت دو مرد و یک زن، تنها بازمانده این تصادف که زن جوانی بود که در صندلی عقب خودرو قرار داشت، به مراکز درمانی منتقل شد.

وی ادامه داد: پس از انتقال زن جوان به بیمارستان بلافاصله از او تست الکل گرفته شد که این تست مثبت بود.

جانشین راهور تهران در خصوص تست الکل سایر سرنشینان خودرو گفت: این تست قرار بود توسط پزشکی قانونی انجام و به پلیس راهور اعلام شود که هنوز جواب آن به پلیس راهور اعلام نشده است.

به گزارش میزان، ساعت 2 بامداد  25 مرداد امسال آتش نشانان در تماس چند شهروند در جریان تصادف یک خودرو در اتوبان بابایی قرار گرفتند. بلافاصله دو ایستگاه به محل حادثه در غرب به شرق اتوبان بابایی زیر پل صیاد اعزام شدند. در این حادثه یک دستگاه خودرو بسترن پس از برخورد با گاردریل و پایه های پل به صورت کامل متلاشی و سه سرنشین خودرو شامل دو مرد و یک زن جان باخته و یک زن دیگر نیز مجروح شده بود که به بیمارستان منتقل شد.

چرا ایرانی ها بیشتر لباس تیره می پوشند؟



  اخبارسیاسی ,خبرهای  سیاسی ,

رنگ مشکی رنگ یأس و ناامیدی است و رنگ سفید نشانه پاکی و معصومیت و ایرانی ها باید بیشتر از آن استفاده کنند.

 به  گزارش  روزنامه شهروند؛ مادربزرگش گفته بود که «اگر از دنیا رفتم، کسی لباس مشکی نپوشد» اما وقتی از دنیا رفت همه لباس مشکی پوشیدند چون پای آبرو و احترام خانوادگی درمیان بود، اما ماجرا فقط ختم مادربزرگ «علیرضا» نیست، مسأله تیره‌پوشی خیلی از آدم‌های شهر است که بالاخره برای خریدن لباس تیره یک بهانه‌ای برای خود دارند: «با همه رنگ‌ها جور می‌شود» یا «کمتر به چشم می‌آیم» یا «قانون اداره ما این پوشش را تعیین کرده است.» اینها را مردم می‌گویند و ردپایش در سال‌های گذشته کمتر میان حرف‌های مسئولان اجتماعی ایران دیده شده است. شاید جدیدترین و مهم‌ترین اظهارنظری که در سال‌های گذشته دراین‌باره و از زبان مسئولان منتشرشده را باید مربوط به «حمید قبادی»، دبیرکارگروه مد و لباس بدانیم که یک‌ماه پیش گفت که ٥٥‌درصد گرایش مردم و طراحان لباس به رنگ‌های تیره است و ٤٥‌درصد ترجیح‌شان لباس‌های روشن است.

رنگ‌های تیره آدم را غمگین‌تر نشان می‌دهد، اما بعضی‌ها معتقدند که رنگ‌های تیره مجلسی‌ترند و آدم را لاغرتر نشان می‌‌دهند، اما واقعیت این است که ریشه تثبیت مدل‌های پوششی را باید در تاریخ، روحیه و اقلیم یک سرزمین پیدا کرد و درباره رنگ هم شاید باید به همان رجوع کرد. این مسأله وقتی به‌عنوان یک سوال با یک جامعه‌شناس مطرح می‌شود، نخستین پاسخ این است «این مسأله ریشه‌های فرهنگی دارد اصولا جامعه ما با غم بزرگ شده و همواره درطول تاریخ هم غمناک بوده‌ایم.»

خیلی‌ها ریشه تمایل ایرانی‌ها را به تیره‌پوشی، جنگ‌های پی درپی در ایران می‌دانند؛ جنگ‌های ایران و یونان در یک دوره ١٠٠ساله و ٥٠٠‌سال قبل از میلاد مسیح، حمله مغول به ایران در یک دوره ٤٠ساله، همچنان آثار خود را در روحیه مردم بر جای گذاشته است.

امان‌ا‌لله قرایی‌مقدم، جامعه‌شناس یکی از کسانی است که این اعتقاد را دارد. او در این‌باره به «شهروند» می‌گوید: «مردم ایران هربار که به خودشان می‌آمدند، با جنگ و حمله‌های کشورهای دیگر مواجه می‌شدند؛ جنگ با یونان و بعد حمله مغول. تاریخ کشور ما پر از تاخت‌وتاز بوده است. بنابراین مردم در دوره‌های مختلف این غمناک بودن را تجربه کرده‌اند اما از دیگرسو تمایل به پوشش تیره از فرهنگ‌های دیگر نیز به ما رسیده و نهادینه شده است.»

او درباره خاصیت‌های فرهنگی که تیره‌پوشی را درمیان مردم به‌عنوان یک فرهنگ پذیرفته شده در آورده است، توضیح می‌دهد: «شرایط ازسوی فرهنگ غالب در ایران طوری رقم خورد که رنگ تیره به‌عنوان نشانه‌ای از متانت، وقار، نجابت، پاکدامنی، شخصیت و پایگاه اجتماعی مردم تبدیل شد. چه در دوره قاجار، صفویه و بعد از آن زنان و بزرگان خانواده‌های متشخص از رنگ‌های تیره و چادر مشکی استفاده می‌کردند. بنابراین استفاده از این رنگ‌ها در پوشش به‌عنوان یک رسم درآمد و باعث افتخار افراد و شخصیت‌ها شد. حالا هم هرکدام از افرادی که درجامعه، خانواده و ادارات دولتی یا حتی خصوصی لباس تیره به تن داشته باشد، به نظر می‌رسد که از وقار، متانت و پاکدامنی بیشتری برخوردار است، درصورتی که ما می‌دانیم که رنگ سفید و روشن یکی از نشانه‌های مهم پاکی است. این ریشه‌های عمیق‌ هزارساله و شاید بیشتر است که اکنون شاخص نجابت شده و با وجود گذر زمان همچنان درمیان مردم وجود دارد.»

آنطور که از صحبت‌های این کارشناس بر‌می‌آید، رنگ‌های تیره ابتدا از غم و ناراحتی‌ها به وجود آمد و تلفیق آن با بعضی فرهنگ‌های دیگر حالا به شکل یک ارزش درآمده است: «حتی در طبقات اشراف کنونی هم این وضعیت ادامه دارد و در سطح جامعه به صورت یک ارزش اجتماعی درآمده است و آنچنان که می‌بینید، بسیاری از زنان بزرگ هم با این رنگ پوششی در انظار حاضر می‌شوند.»

او درباره وضعیتی که در گذشته بر ایران حاکم بوده است، توضیح می‌دهد: «در دوران ساسانیان وضعیت پوشش درمیان ایرانیان به شکل کنونی نبوده و این رنگ و فرم‌ها بیشتر بعد از دوره قاجار اواخر دوران صفویه و افشاریه ایجاد می‌شود. مستنداتی که از ایران باستان و دوران هخامنشی وجود دارد، هم این موضوع را تأیید می‌کند؛ به‌عنوان مثال در قالی پازیریک که قدیمی‌ترین فرش دنیاست و اکنون درموزه آرمیتاژسن پترزبورگ در روسیه نمایش داده می‌شود، زنان رداهای سفید و رنگی بر تن داشته‌اند.»

تأیید رنگ‌های تیره به آن دامن می‌زند

با وجود اینکه در سال‌های اخیر وضعیت مردم در استفاده از رنگ در پوشش خود نسبت به گذشته متفاوت‌تر شده، اما باز هم ترجیح آنان به سمت رنگ‌های قهوه‌ای، سرمه‌ای و مشکی است. امان‌الله قرایی‌مقدم، جامعه‌شناس در این‌باره می‌گوید: «استمرار این وضعیت به ‌دلیل تأیید آن ازسوی رسانه ملی و خانواده‌های ایرانی است. هم‌اکنون علاوه بر رسانه ملی در خانواده‌ها، مدارس و حتی ادارات دولتی بیشتر رنگ‌های تیره مورد استقبال قرار می‌گیرد و همچنان هم به‌عنوان ارزش از آن یاد می‌شود. در این وضعیت کسانی هم که تمایل به استفاده از لباس‌های روشن‌تر دارند، به‌خصوص زنان و دختران، ازسوی جامعه طور دیگری به آنها نگاه می‌شود. بنابراین این افراد هم برای اینکه خود را از زیر بار این انگ بیرون بکشند، مجبور می‌شوند با رنگ‌های تیره‌تر درجامعه تردد کنند. واقعیت این است که دولت‌ها از طریق قانونی که در برنامه و سریال‌هایی که از آن استفاده می‌کنند، این رنگ را در بیشترین معرض استفاده قرار می‌دهند.»

این جامعه‌شناس با اشاره به مقوله رنگ و استفاده از آن درمیان اقوام ایرانی می‌گوید: «اقوام ایرانی ازجمله درمیان کُردها، گیلانی‌ها، سیستان‌وبلوچستان، مازندران، لرستان، قشقایی‌ها و جنوب کشور نگاه بسیار متفاوتی نسبت به رنگ‌ها داشته‌اند، مثلا در شمال کشور لباس‌ها تحت تأثیر طبیعتش آن رنگ‌های زیادی در آن به کار رفته است. در سیستان‌وبلوچستان رنگ غالب لباس‌ها سفید است یا درجنوب کشور زنان محلی را می‌توانیم با لباس‌های رنگی
مشاهده کنیم.»

او لباس را نشان شخصیت و طبقه اجتماعی افراد دانسته و ادامه می‌دهد: «لباس به دلیل امتیازات طبقاتی به وجود آمده و رنگ هم نشانه و شاخص برای آن بوده است. از گذشته هم که رنگ لباس‌ها مشخص‌کننده سن، جنس و طبقه اجتماعی افراد بوده‌اند و در ایران هم این رنگ‌ها از دوره‌ای به بعد به سمت تیرگی رفته اما این که حالا بیشتر جلب‌توجه می‌کند، به دلیل ورود زنان به عرصه‌های اجتماعی است.»
با وجود این سخنان، حتی قرایی‌مقدم هم قبول دارد که تمایل نسل جوان امروزی بیشتر به استفاده از رنگ‌های روشن‌تر است: «رنگ مشکی رنگ یأس و ناامیدی است درحالی که رنگ سفید نشانه پاکی و معصومیت است و باید بیشتر مورد استفاده قرار گیرد.»

ارتباط سرخوردگی با استفاده از رنگ‌های تیره

موضوعی که حالا دیگر جزو بدیهیات هرجامعه‌ای است، ارتباط شادی و سرزندگی با استفاده از رنگ‌های روشن است. «حسین باهر»، رفتارشناس اجتماعی هم در این‌باره به «شهروند» می‌گوید: «استفاده از رنگ‌ها درپوشش به لحاظ جامعه‌شناسی مبنا و مفهومی زیباشناختی دارد اما اینکه مردمی تمایل به استفاده از رنگ‌های تیره داشته باشند، صرف‌نظر مواردی که به سلیقه فردی مرتبط است، نشان از تیرگی و اندوه درونی دارد؛ مانند لباس‌های تیره‌رنگ که بیشتر برای عزاداری استفاده می‌شود.»

او مسایل اجتماعی، احساس ناامنی، سرخوردگی یا به‌طور کل عوامل روانی را در استفاده مردم از رنگ‌های تیره به‌طور اکثریت تأثیرگذار می‌داند: «البته استثنائاتی هم در این زمینه وجود دارد مثلا استفاده از چادر مشکی برای خانم‌ها در مراسم رسمی یا چادر سفید آنها در مراسم نماز جماعت.»

به اعتقاد این رفتارشناس، مقوله «مکان» برای تعیین رنگ لباس در ایران بسیار تعیین‌کننده‌تر از «زمان» بوده است، به‌طوری که مثلا ولایات مختلف ایران رنگ‌های متفاوتی را برای پوشش به‌طور سنتی داشته و همچنان هم دارند. باهر از سلسله صفویان به‌عنوان تأثیرگذارترین دوره در این زمینه یاد می‌کند.

او استفاده از رنگ‌های تیره درجامعه را از جنبه بصری آن مورد اشاره قرار داده و به این نکته اکتفا می‌کند که ترویج رنگ‌های سیاه می‌تواند حاکمیت افسردگی را درمیان مردم رقم بزند، درحالی که به روشنی می‌دانیم که شعف و شادی در هرجامعه‌ای شرف مردم آن را تضمین خواهد کرد و برنامه‌ریزان اجتماعی باید به آن توجه بیشتری داشته باشند.

اما گذشتن از میان مردمی که امروز انواع رنگ‌ها را برای پوشش خود انتخاب می‌کند، پاسخ‌های متفاوتی به دست می‌دهد؛ این‌که لباس می‌تواند نشان‌دهنده شخصیت باشد و گاه یک ابزار ارتباطی. «مریم» که کارمند یک شرکت خصوصی است و لباس تیره مشکی به تن دارد، در این‌باره می‌گوید: «مجبورم برای محل کارم از لباس‌های تیره‌رنگ استفاده کنم، در غیر این صورت با تذکر مواجه می‌شوم؛ نمی‌خواهم در اداره با من برخورد بدی شود. ضمن اینکه لباس تیره به‌خصوص مشکی با همه رنگی جور می‌شود، برای همین بیشتر مواقع سعی می‌کنم رنگ زمینه‌ای لباسم را مشکی انتخاب ‌کنم» «افسانه» هم ٣٥‌سال سن دارد در این‌باره می‌گوید: «هربار به ادارات دولتی می‌روم، حتما از لباس‌های تیره استفاده می‌کنم چون در غیر این صورت یا نمی‌توانم وارد اداره شوم یا برخی نگاه‌های خاص را تحمل کنم.» «صادق»، پسر ٤١ساله‌ای است که معتقد است؛ رنگ‌های تیره او را لاغرتر و خوش‌اندام‌تر نشان می‌دهد و برای همین سعی می‌کند بیشتر از آن استفاده کند.

علیرضا هم پسر ٣٠ساله‌ای است که لباس تیره به تن دارد. او البته درحال رفتن به مراسم درگذشت یکی از بزرگان فامیل است و درمقابل سوالاتی از این دست پاسخ می‌دهد:

- مادربزرگ قبل از این که از دنیا برود، گفته بود بعد از مرگم لباس روشن بپوشید اما وقتی از دنیا رفت، اینطور نشد و گفتند بی‌احترامی به مرحوم است، برای همین من هم لباس مشکی به تن دارم. البته من کمتر از لباس‌های رنگ تیره استفاده می‌کنم، شاید این موضوع بیشتر در میان زنان رواج داشته باشد، مثلا چادر مادر من همیشه مشکی است و حتی روسری هم که به سر می‌گذارد، رنگ تیره است. وقتی به او می‌گویم چرا همیشه تیره؟ می‌گوید: خب مادر ما عادت کرده‌ایم اینطور لباس بپوشیم.»