تابستان و تعطیلاتش بهانه خوبی است تا ما بیشتر در جمع خانواده مان حضور داشته باشیم.برای همین خانواده و ارتباطات خانوادگی، نقش پررنگ تری در این زمان پیدا می کند. اما همیشه این ارتباطات، ارتباط درست و موثری نیست و گاهی می تواند فضای آرام و شاد یک خانواده را به فضایی ناآرام و پر استرس تبدیل کند. شاید دلیل اصلی اش این است که ما هیچ وقت ارتباطات خانوادگی مان را جدی نمی گیریم! می شود در کنار افراد خانواده از با هم بودن مان لذت ببریم و زندگی شادی داشته باشیم تنها به این شرط که بلد باشیم چگونه ارتباط درستی با اعضای خانواده مان برقرار کنیم.
● نکاتی برای ارتباطات درست!
شاید گاهی به ارتباط بین اعضای یک خانواده، به مهر و محبتی که بین آن ها وجود دارد، به آرامشی که در خانواده آن ها حکم فرماست، حسودی کرده باشیم. در عوض از محیط خانواده خودمان خوش مان نیاید چون افراد خانواده دائم در نقش مرغ و خروس، سر کوچک ترین اتفاق ممکن است به جان هم بپرند و دائم روی اعصاب و روان هم راه بروند. آن وقت است خانه مان چیزی کم از یک جهنم ندارد! تحقیقات نشان داده است برخلاف تصور همگان روابط خانوادگی مهم ترین عامل شادی در بین نوجوانان و جوانان است پس در کنار اهمیت وجود خانواده در زندگی، بهداشت روانی و روابط درست بین افراد یک خانواده می تواند شادی و نشاط ما را تضمین کند. برای این که شما هم بتوانید خانواده آرامی داشته باشید لازم نیست نقش پدر و مادر را داشته باشید. فقط کافی است در ارتباط با اعضای خانواده تان، به یک سری نکات و ظرافت ها دقت بیشتری کنید:
● احترام بگذارید
آدم هایی که ارزش وجودی خودشان را می دانند، هیچ وقت حاضر نمی شوند به خودشان بی احترامی کنند و به هیچ وجه به دیگران هم بی احترامی نخواهند کرد. کسانی که برای خودشان ارزش قائل باشند برای نظر و اعتقاد دیگران هم ارزش قائل اند و به آن ها احترام می گذارند. یکی از مهم ترین کلیدهای آرامش و شادی در خانواده، همین احترام به یکدیگر است که اگر در خانواده وجود نداشته باشد واویلا می شود! و جمع خانوادگی تبدیل می شود به میدان جنگ و مبارزه، هر کسی هم در آن تلاش می کند حق خودش را از دیگران بگیرد و حرف خودش را به کرسی بنشاند.
● به محدودیت ها توجه کنید
وقتی شما به عنوان یک عضو خانواده بدانید خانواده شما چه محدودیت هایی دارد، دیگر پای تان را در یک کفش نمی کنید من فلان چیز را می خواهم یا حتما باید فلان جا بروم. وقتی محدودیت های تان را بشناسید و به آن توجه کنید، دیگر انتظارات غیر منطقی از هم دیگر ندارید و برای رسیدن به خواسته های تان نه به خودتان استرس و فشار روانی وارد می کنید نه به اعضای خانواده تان.
● علت ها را پیدا کنید
اگر بدانید پشت هر رفتاری از اعضای خانواده تان علتی وجود دارد، سریع طرف را متهم به بد بودن نمی کنید. آن وقت از رفتار زشت خواهرتان ناراحت نمی شوید، از رفتار پدرتان دلگیر نمی شوید. سریع جبهه نمی گیرید و به جان هم نمی افتید. وقتی علت یک رفتار را پیدا کنید می توانید رفتار مناسبی در مقابل آن داشته باشید و فضای خانواده را ناآرام نکنید. شاید علت رفتار خواهرتان به دلیل مشکل درسی باشد، شاید پدرتان از مشکلات مالی رنج می برد یا شاید مادرتان... همه این ها می تواند دلیل رفتارهای ناپسند افراد شود. حتی وقتی خودشان نمی خواهند و قصد چنین رفتاری را ندارند.
گاهی وقت ها نیاز های ما محرکی می شوند برای این که، نوع خاصی رفتار کنیم و عمل خاصی انجام دهیم و رفتار تنش زایی را در خانواده مان ایجاد کنیم. بنابراین اگر به نیازهای خود و خانواده مان توجه کنیم، بهتر می توانیم رفتارهایمان را کنترل کنیم یا به خانواده مان در ایجاد آرامش و رفتار درست کمک کنیم.
● قانون های نانوشته در روابط خانوادگی
همیشه بعضی قوانین در روابط بین یک جمع خانوادگی وجود دارد که شاید هیچ جایی نوشته نشده باشد یا به اسم خانواده نباشد. اما اگر این قوانین و اصول در خانواده شما حکمرانی کند، شما هم خیلی راحت تبدیل می شوید به یک خانواده سالم و موفق.
▪ برای ایجاد یک رابطه قوی باید به هم اعتماد کنید. به نظر عقیده و صحبت اعضای خانواده تان اعتماد داشته باشید، فراموش نکنید اعتماد پایه اصلی استحکام یک رابطه است و شک و تردید، ویران گر و متلاشی کننده روابط است.
▪ در موقعیت ها و شرایط مختلف زندگی در کنار خانواده تان باشید. تماشاچی زندگی نباشید و در همه شرایط حضور فعالی داشته باشید. هم دلی هم فکری و همکاری نقش و حضور شما را در خانواده پر رنگ می کند و باعث می شود شما به یکدیگر نزدیک تر شوید.
▪ اگر چیزی هست که در خانواده شما را آزار می دهد یا شما از آن ناراحت هستید، قبل از این که به کینه یا دل خوری بزرگی تبدیل شود حتما آن را بیان کنید. صحبت کردن اعضای خانواده نقش کلیدی در نزدیکی آن ها به هم دارد. مخصوصا که این صحبت ها می تواند خیلی کدورت ها و سوء تفاهم ها را برطرف کند. همیشه زمانی برای حرف زدن با هم در طول روز داشته باشید.
▪ شوخی های خودتان را مدیریت کنید. این که دائم به شوخی یکدیگر را در خانه ضایع کنید و مسخره بازی در بیاورید شاید معنی یک شوخی ساده را داشته باشد، اما به مرور باعث ایجاد ناراحتی بین اعضای خانواده می شود. سعی کنید هیچ گاه به عقاید و نظرات هم در خانواده نخندید و آن ها را مسخره نکنید و در عوض به آن احترام بگذارید.
▪ حریم شخصی هم را حفظ کنید. از خواهر کوچک تر شما تا پدرتان برای خودشان یک حریم خصوصی دارند که دوست ندارند کسی واردش شود. پس شما هم این حریم را نشکنید. این کار هم افراد خانواده تان را ناراحت می کند و هم اعتماد شما را نسبت به هم کم می کند.
▪ بیماری و گرفتاری دو اتفاق مهم است که افراد در زمان آن احساس تنهایی می کنند. اگر یکی از افراد خانواده تان بیمار شد یا مشکلی برایش پیش آمد حتی اگر کاری نمی توانید برایش انجام دهید، بیشتر از گذشته به او توجه و محبت کنید. بگذارید بداند که در خانواده کسی نگرانش است.
▪ قرار نیست سرخوش و خوشحال روزها و شب ها تنها کنار هم زندگی کنید، اگر قرار باشد خانواده پویایی باشید به رشد و پیشرفت یکدیگر توجه کنید. اجازه ندهید چیزی جلوی رشد خانواده شما را بگیرد. در همه موقعیت ها به مسائل مالی، فکر و خواسته های هم توجه کنید.
▪ برای زندگی خانوادگی تان با هم برنامه ریزی کنید. درست است که هر کسی برای خودش یک برنامه ریزی شخصی دارد اما برای تداوم و رشد خانواده تان، یک برنامه ریزی کلی داشته باشید. بنشینید و برای خانواده تان آرمان و هدفی را تعریف و برای رسیدن به آن برنامه ریزی کنید.
▪ افرادی که در خانواده شما هستند هم خون شما هستند نه دشمن جانی تان!!! پس سعی نکنید تا یک نفر از شما اشتباه کرد بلافاصله عکس العمل نشان دهید و تلافی کنید! یادتان باشد آدم ها ممکن است اشتباه کنند و فراموش نکنید گذشت نقش بزرگی در خوشبختی خانواده تان دارد.
▪ وقتی مشکلی برای خانواده تان پیش می آید، چپ و راست به دنبال مقصر نباشید و هی تقصیر آن را به گردن هم نیندازید. زمانی یک خانواده می تواند بر مشکلاتش پیروز شود که به جای جنگ و دعوا و دنبال مقصر گشتن، دنبال راه حل باشد.
▪ زمانی می توانید در خانواده از کنار هم بودن لذت ببرید و احساس آرامش کنید که یکدیگر را دوست داشته باشید و به هم محبت کنید. یکی از مهم ترین دلایل دوری اعضای یک خانواده از هم، ابراز نکردن محبت به یکدیگر است، اگر به اندازه تعداد دفعاتی که به دوستان تان می گویید دوست شان دارید به خانواده تان ابراز کنید، فضای خانه شما گلستان می شود.
▪ هیچ وقت فراموش نکنید خانواده هایی موفق هستند و می توانند سلامت روحی و روانی هم را تامین کنند که بر مدار و مبنای عدل با هم رفتار کنند. اگر همه افراد خانواده عادلانه رفتار کنند، هیچ گاه مسئله و مشکلی در روابط خانوادگی ایجاد نخواهد شد.
منبع:روزنامه خراسان
مطالب بیشتر برای زندگی بهتر
شادی و راههای رسیدن به آن راز شاد زندگی کردن در سالمندی شادی کاذب در دنیای جوانی تاثیر پول در خوشبختی ! خشم، علل، پیامدها، راهکارها (2) درمان افسردگی با داروهای گیاهی
از حباب شخصی خود بیرون بیایید
سرگشتگی، ناامیدی، گم کردن هدف و هزار و یک مشکل دیگر همه احساساتی هستند که روزانه به سراغ شما میآیند. نگران نباشید چرا که همهی ما شبیه هم هستیم. با ما همراه باشید تا با زاویهای متفاوتتر به زندگی خود نگاه کنیم. راهحل خیلی ساده به نظر میرسد؛ از حباب خود خارج شوید.
احتمالا هر کدام از ما هم چندین کتاب، مجله یا حداقل صفحات اینترنتی در مورد موفقیت و پیدا کردن هدف در زندگی مطالعه کردهایم. با این حال هیچ کدام از این مطالب تغییری در زندگی شما ایجاد نکردهاند. قصد این مقاله دادن راهحلهای چند مرحلهای و تضمینی و این چنین مطالبی نیست. نویسنده مقاله سعی میکند تا یک روش ساده و یک مرحلهای را برای تغییر زندگی فردی معرفی کند؛ روشی کوتاه با تاثیرگذاری فراوان.
یک قدم تا پیدا کردن هدف
حباب کلیدواژهی اصلی این روش و استعارهای از دنیای شخصی فرد است. راهحل مقاله هم ساده به نظر میرسد؛ از حباب شخصی خود بیرون بیایید. حباب شخصی شما دنیایی است که در آن زندگی میکنید. در این دنیای شخصی شما در مرکز قرار میگیرید و علایق و آرزوهایی مثل کسب ثروت، جذابیت ظاهری و لذتهای شخصی دغدغهی اصلی شما به حساب میآیند. دنیای شخصی شما تمام جنبههای زندگی شما را احاطه کرده است و برای خواستههای خود در این محدوده دنبال دلیل نمیگردید.بنابراین وقتی دوستتان در مورد چاقی شما نظر میدهد ناراحت میشوید و احساس شرمساری میکنید؛ در حباب شخصی زیبایی ظاهری یک ارزش تلقی میشود و لاغری یا خوش اندام بودن معیار این ارزش است و هر چیزی که این ارزشها را قضاوت کند موجب ناراحتی شما میشود.
مشکلاتی که این حباب شخصی را برای شما ایجاد میکند:
در حباب شخصی دنبال راحتی و خوش گذرانی هستید. به خاطر همین هم غذاهای ناسالم میخورید، سیگار میکشید یا کارهایی انجام میدهید که فقط در لحظه به مذاق شما خوش بیاید.
احساس از دست رفتن آسایش در اکثر مواقع باعث استرس در فرد میشود. این حالت به خصوص زمانی که در موقعیتی ناآشنا قرار میگیرید بیشتر است.
فکر مداوم به موفقیت، ترس بیشتری از شکست را در پی دارد. در نتیجه ریسک کمتری را متحمل میشوید.
در مورد حرفهای دیگران قضاوت میکنید و آنها را به خود نسبت میدهید. همین عامل باعث تنشهای روحی و فردی خواهد شد.
انتظار دارید به اهداف خود برسید. اگر چنین اتفاقی رخ ندهد یا دیگران اجازهی آن را ندهند سریعا عصبانی خواهید شد.
بیرون آمدن از حباب
اگر بتوانیم از این حباب خارج شویم و مسائل را بدون تمرکز روی خود مشاهده کنیم نتایج زیر را در پی خواهد داشت:
اگر کسی در مورد چیزی حرف زد یا نظری داد لزوما منظوری ندارد و در مورد شخص شما حرف نمیزند. این سخنان بیشتر از ترس، استرس، سردرگمی یا علایق خودشان نشات گرفته میشوند.
بعضی خواستههای شما جز یک میل زودگذر نیستند و اگر به آنها نرسید اتفاق خاصی نمیافتد.
با خارج شدن از حباب شخصی میتوان از کنار لذتهای کوتاه مدت عبور و زندگی را چیزی فراتر از این لذتها و ماورای راحتی پیدا کرد. افرادی که توانستهاند از حباب خود خارج شوند در حقیقت از ترسهای خود عبور کردهاند و از چالش و رنج کشیدن برای رسیدن به هدف استقبال خواهند کرد. این افراد اهداف خود را خارج از دایرهی فردی تعریف میکنند و به دنبال تاثیرگذاری بر محیط یا به طور کلی دنیای اطراف خود هستند.
بهرهوریهای فردی را میتوان به دنیای اطراف پیوند زد. به عنوان نمونه آموزشهایی را که در مورد تغذیهی سالم، زندگی راحت و پیدا کردن هدف دریافت کردهاید هم در زندگی شخصی و هم در بهبود زندگی اطرافیان شما کاربرد دارند.
با خروج از حباب تمرکز را از روی خود به چیزهای دیگر منتقل میکنید و دنیای اطراف خود را با دیدی متفاوت مشاهده خواهید کرد. اما این عمل چه ربطی به پیدا کردن هدف زندگی دارد؟
هدفت را در زندگی مشخص کن
دید وسیعتر و هدف زندگی
وقتی که از حباب خود خارج شدید و دنیا را با دیدی جدید تجربه کردید میتوان مسیر جدیدی را شروع کرد:
نیاز انسانهای اطراف خود را میبینید و رنجهای آنها را احساس خواهید کرد.
تلاش خود را برای توجه به افراد و کاهش رنجهای آنها زیادتر میکنید.
برای افزایش مهارتها تلاش میکنید تا به وسیلهی همین مهارتها بر دنیای اطراف تاثیر بگذارید.
تمام کارهای روزانهی خود را به مسالهی مهمتری پیوند میزنید و هدف را در نهایت تاثیرگذاری بر محیط اطراف تعریف میکنید. وقتی هدف از روی فرد برداشته میشود و به سمت جامعهی بزرگتری حرکت میکند انگیزهی فردی بیشتر خواهد شد. ما باید از حباب خود خارج شویم، نگاه را از خود برداریم و به سمت هدفهای بزرگتری جلب کنیم.
در این مسیر اهمیتی ندارد که چه مهارتی دارید یا چه شغلی را انتخاب میکنید، مهم هدفهای بزرگتری هستند که شما برای آنها فعالیت میکنید. شاید در زندگی خود چندین بار شغل عوض کنید و حرفههای جدیدی یاد بگیرید، با این حال هدف اصلی شما هیچ وقت تغییر نمیکند. در تمامی این مراحل شما از خود عبور میکنید، یاد میگیرید و به سمت تغییر حرکت میکنید.
چطور از حباب شخصی خود خارج شویم؟
به نظر میرسد خارج شدن از حباب مزایای زیادی به همراه دارد، اما طی کردن این مسیر به هیچ وجه آسان نیست. در قدم اول باید موقعیت خود را تشخیص دهید، آیا در حباب قرار گرفتهاید؟ هر موقع که عصبانی، ناراحت، ناامید یا نسبت به آینده و اطراف خود بیمناک هستید، هر موقع در انجام کارهای خود تنبلی میکنید یا آرزوی تغییر رفتار دیگران نسبت به خود را دارید احتمالا در حباب شخصی خود گرفتار شدهاید. این نشانهها بازگو کنندهی وضعیت شما در دنیای اطراف و احساسات شما هستند. به این نشانهها میتوان علائق شخصی هم اضافه کرد، زمانیکه علائق شما به تمام اتفاقات مهم اطراف شما ارجحیت پیدا میکند یعنی در مرکز حباب قرار دارید.
در مرحلهی دوم به جای غر زدن و متهم یا قضاوت کردن بقیه، سعی کنید رفتار آنها را درک کنید. در این مرحله پی خواهید برد که چقدر خواستهها و مشکلات شما در برابر آدمهای اطرافتان ناچیز است. پس به جای اینکه همه چیز را از منظر خود ببینید سعی کنید به یک تصویر جامع از شرایط برسید. در مرحلهی بعد فقط برای شادی بقیه تلاش کنید، همانطور که خود دنبال شادی هستید.
در آخر هم به این موضوع فکر کنید که چطور باید به بقیه کمک کرد؟ چطور باید مرهم درد آدمهای اطراف خود شد؟ بعضی وقتها یک توجه ساده، حضور در کنار فرد یا گوش دادن به حرف دل یک نفر کمک زیادی به حساب میآیند. پس نباید حتما به مسائل مالی توجه کرد و تا حرف پول درمیان آمد پا پس کشید. کاری کنید که لبخند بر لب بقیه بنشیند و جزوی از دنیای آنها شوید. اینجاست که خود شما هم لذت میبرید.
منبع: زیباشو
مطالب بیشتر برای زندگی بهتر
راز شاد زندگی کردن در سالمندی روش های پرورش مذهبی شادی و راههای رسیدن به آن شادی کاذب در دنیای جوانی من یک آدم احساساتی ام همیشه خسته ام، دکتر!
هر یک از ما برای هدف والاتری متولد شدهایم و ماموریت ما اکنون یافتن این هدف است
این چالشی است که هر فرد بالغی در طول زندگی با آن روبروست. هدف من در زندگی چیست؟ علایقم چیست؟ از چه چیزهایی باید اجتناب کنم؟
هنگامی که برادرم ۱۸ ساله بود، رقصان به اتاق نشیمن آمد و با غرور به من و مادرم اعلام کرد که قصد دارد، سناتور شود. مادرم در پاسخ گفت، عالیست عزیزم، حال آنکه من حواسم در پی خوردن چیپس یا یک چنین چیزهایی بود.
اما پس از ۱۵ سال، این هدف تمام تصمیمات زندگی برادر من را تحت شعاع قرار داده بود: رشته تحصیلی در مدرسه، مکان زندگی، افرادی که با آنها در ارتباط بود و حتی نحوه گذراندن تعطیلات و آخر هفتههایش را.
و اکنون، پس از گذراندن تقریباً نیمی از زندگی حرفهای اش، ریاست حزب اصلی سیاسی شهری که در آن زندگی میکند را بر عهده داشته و جوانترین قاضی ایالت بود. چند سال بعد، امیدوار بود که برای نخستین بار در انتخابات برگزیده شود. انتقاد نمیکنم! اما برادر من یک آدم دمدمی است. این اتفاقات از اساس هیچگاه به وقوع نپیوست.
اکثر ما ایده خاصی در ذهن برای زندگی خود نداریم. حتی پس از اتمام تحصیلات مدرسه، حتی پس از یافتن شغل، حتی پس از کسب درآمد. بین سن ۱۸ تا ۲۵ سالگی، بیش از تعویض لباسهای زیرم، آرزوهایم متنوعی درباره شغل آیندهام داشتم. حتی پس از آنکه کسب و کاری را آغاز کردم، و تا سن ۲۸ سالگی آن را ادامه دادم، نیز دقیقاً نمیدانستم از زندگی چه میخواهم. اما پس از آن هدف اصلی خود از زندگی را دریافتم.
خوشبختانه اکثر شما نیز مثل من هستید و نمیدانید که چه هدفی در زندگی دارید. این چالشی است که هر فرد بالغی در طول زندگی با آن روبروست. هدف من در زندگی چیست؟ علایقم چیست؟ از چه چیزهایی باید اجتناب کنم؟ هم اکنون نیز اغلب ایمیلهایی از افراد ۴۰ و ۵۰ ساله دریافت میکنم که هنوز در این سن نمیدانند از خود چه میخواهند.
بخشی از این معضل مفهوم "هدف زندگی" است. ایدهایی وجود دارد که میگوید، هر یک از ما برای هدف والاتری متولد شدهایم و ماموریت کائناتی ما اکنون یافتن این هدف است. این همان نوع از منطق نفرتانگیزی است که برای توجیه چیزهایی همچون روحهای شفاف یا عدد شانس شما که ۳۴ است(البته فقط روزهای سه شنبه یا در روزهایی که ماه کامل است) به ذهن می رسد.
حقیقت همین است. ما برای مدت نامعلومی روی این کره خاکی زندگی میکنیم. در طول این مدت کارهایی را انجام میدهیم. برخی از آنها مهمند. برخی دیگر چندان اهمیتی ندارند. و آن کارهای پراهمیت به زندگی ما معنا و شادی میبخشند. کارهای بیاهمیت فقط زمان ما را تلف میکنند.
پس هنگامی که مردم میگویند، باید با زندگیام چه کنم؟ یا هدف زندگی من چیست؟ آنچه در حقیقت میپرسند این است که: با زمان، که از اهمیت زیادی برخوردار است چه میتوانم انجام دهم؟
این سوال بینهایت برای پرسیدن عالیست. فوقالعاده کنترلپذیر و شامل هیچیک از عقاید احمقانهایی که در ورای سوالات مرتبط با هدف زندگی چرخ میزند، نمیشود. دلیلی وجود ندارد شمایی که تمام روز روی کاناپه خود لم دادهاید و تنقلات میخورید دربارهی اهمیت کائنات بیاندیشید. به جای آن هیکل خود را تکان داده و فقط درباره آنچه برایتان اهمیت دارد کمی فکر کنید.
یکی از متدوالترین سوالاتی که مردم از طریق ایمیل از من پرسیدهاند این است که باید در زندگی چه کنند، هدف زندگی چیست. این سوال از نظر من از اهمیت ویژهایی برخوردار است. با این وجود، تا آنجایی که من میدانم، من کیستم که بگوییم چه چیزی درست است یا غلط و یا چه چیزی اهمیت دارد.
اما پس از مدتی تحقیق، یک سری سوالها را گرد هم آوردم تا دریابم چه چیزی حقیقتاً برای ما مهم است و چه چیزی به زندگی ما معنا میبخشد.
این سوالات ابداً جامع و شامل تمام جزئیات یا قاطع و صریح نیستند. در واقع، برخی از آنها کمی احمقانه است. اما من آنها را به گونهایی مرتب کردم که کشف هدف زندگی سرگرمکننده و جالب باشد و نه یک کار شاق.
۱. طعم ادویه مورد علاقه شما برای ساندویچ به درد نخورتان چیست و آیا با زیتون هماهنگی دارد؟
آه، بله. مهمترین سوال دنیا. طعم کدام ادویه را برای ساندویچ به درد نخور خود ترجیح میدهید؟ زیرا در اینجا حقایقی کوچک درباره زندگی وجود دارد که که در هیچ مدرسهایی به شما آموزش داده نمیشود:
گاهی اوقات، گند همه چیز درمیآید.
اکنون، من به طرزی باورنکردنی بدبین به نظر میرسم. و شما تصور میکنید، هی آقای منسون، اخمهای خود را باز کنید. اما من واقعاً فکر میکنم که این ایده کاملاً آزاد اندیشانه است.
هر چیزی مستلزم فداکاری است. هر چیزی مستلزم هزینه است. هیچ چیزی دائما خوشایند یا متعالی نیست. پس سوالی که پیش میآید: چه ستیزها و فداکاریهایی را میتوان تحمل کرد؟ نهایتاً، چه چیزی توانایی ما را در پیگیری آنچه بدان اهمیت میدهیم تعیین میکند، آیا این همان توانایی ما در مدیریت شرایط حاد و سخت است؟
چنانچه در صدد تبدیل شدن به کارآفرینی برجسته هستید، اما از پس شکستها برنمیآئید، پس بدان دست نخواهید یافت. اگر میخواهید هنرمندی حرفهایی شوید، اما صدها بار، اگر نگوئیم هزاران بار عدم پذیرشها را تاب نیاورید، پس پیش از آغاز محکوم به شکست هستید. میخواهید وکیلی چیرهدست شوید، اما ۸۰ ساعت کار بیوقفه در هفته را نمیتوانید تحمل کنید، پس خبر بدی برایتان دارم.
ساندویچی گند، با چه تجربیات افتضاحی میتوانید روبرو شوید؟ آیا میتوانید تمام شب را صرف خواندن قوانین کنید؟ آیا قادرید آغاز یک زندگی جدید را تا ۱۰ سال به تعویق بیاندازید؟ میتوانید تحمل کنید که مردم اجرای نمایش شما را سالها و سالها به سخره بگیرند؟
کدام ساندویچ گند را ترجیح میدهید؟ زیرا نهایتاً فقط یک بار برایتان سرو میشود.
پس بهتر است ساندویچی با زیتون را انتخاب کنید.
۲.حقیقت امر درباره شما همین امروز که گریههای ۸ سالگی را پشت سر گذاشتهاید، چیست؟
هنگامی که من کودک بودم، داستان مینوشتم. ساعتها به تنهایی در اتاقم مینشستم، درباره غریبهها، ابرقهرمانها، جنگجویان دلاور، درباره خانواده و دوستانم مینوشتم. اما نه برای آنکه کسی آنها را بخواند. نه برای اینکه والدین یا معلمانم را تحت تاثیر قرار دهم. فقط برای آنکه از آن لذت میبردم.
و سپس، به دلایلی، از نوشتن دست کشیدم. اما به یاد ندارم چرا.
همه ما زمینه قطع ارتباط با علایق کودکی خود را داریم. گاهی ناشی از فشار اجتماعی بزرگسالان و فشارهای حرفهایی بزرگسالی بر ما تحمیل میشود تا از گرایشات خود دست برداریم. ما فکر میکنیم تنها دلیل انجام کارها باید دریافت پاداش در قبال آن باشد.
اما در اواسط بیست سالگی بود که دریافتم من چقدر به نویسندگی علاقه دارم. و در اواسط دوران حرفهایی تجارتم بود که به یاد آوردم من چقدر از طراحی وبسایت لذت میبرم، کاری که در اوایل نوجوانی فقط جهت سرگرمی انجام میدادم.
جالب اینجا بود که، خود ۸ سالگی من از خود ۲۰ سالگی میپرسید، چرا به نوشتن ادامه ندادی؟ و پاسخ من این بود، زیرا من در این زمینه موفق نبودم، یا شاید هم، چون هیچکس نوشتههای من را نمیخواند، یا چون درآمدزا نبود، اما نه تنها کاملاً در این باره اشتباه میکردم، بلکه آن پسر ۸ ساله شروع به گریه نمود.
۳.چه چیزی موجب شد تا خوردن را فراموش کنید؟
همه ما در موقعیتهای کاملاً کلافه کننده که دقایق به ساعتها و ساعتها، وای...، به طول انجامیده باشد گیر افتادهایم، و من خوردن شام را در این شرایط فراموش میکنم.
فرض کنید، در دوران قدیم، مادر آیزاک نیوتون مجبور میشد که به نیوتون گوشزد کند غذایت را بخور، زیرا وی در تمام طول روز چنان غرق کار بود که قطعاً خوردن را فراموش مینمود.
من هم در حین انجام بازیهای کامپیوتری همینطور بودم. که البته چیز چندان خوشایندی نیست. در واقع، همین امر به نوعی و به مدت چندین سال مشکل ساز بود. زیرا به جای پرداختن به امور مهم، همچون مطالعه برای امتحان یا دوش گرفتنهای معمول و یا صحبت کردن رودررو با دیگران مینشستم و بازی میکردم.
تا جایی که بازی کردن را رها کرده و دریافتم علاقه اصلی من خود بازیها نیست. اشتیاق من به ترقی، برتری در امور و پیشرفت بود. خود بازیها، گرافیک بازیها، داستان بازیها جالب بود اما من بدون آنها نمیتوانستم زنده بمانم. رقابت با دیگران، و البته با خودم بودم که من را ترغیب میکرد.
و هنگامی که پای این تمایلات عقدهایی به پیشرفت و رقابت با خود به مشاغل اینترنتی و نویسندگی باز شد، اتفاقات بزرگی برایم رخ داد.
شاید برای شما به گونهایی دیگر باشد. شاید امور به گونهایی کارامد پیش رود یا در دنیای فانتزی خود غرق شوید یا به دیگران چیزی را آموزش دهید یا مشکلی فنی را برطرف سازید. هر آنچه که هست، فقط بر فعالیتهایی که تمام شب شما را بیدار نگه میدارد، متمرکز نشوید، بلکه بر اصول شناختی که در ورای آن فعالیتها نهفته و شما را شیفته میسازد، تمرکز کنید. زیرا در جاهای دیگر نیز کاربرد دارند.
کشف هدف در زندگی منجر به درک چیزهایی متعالی تر از خودتان و حتی اطرافیانتان میشود
۴.چگونه میتوانید خود را بیشتر شرمنده کنید؟
پیش از آنکه در کاری موفق شوید و کار مهمی انجام دهید، باید بر کاری ممارست ورزید، کاری که سررشتهایی از آن ندارید. این کاملاً مشهود است. و برای ممارست در کاری که سررشتهایی از آن ندارید، باید خود را به گونهایی و نوعی شرمسار سازید، اغلب به طور مکرر. و اکثر مردم از اینکه خود را شرمسار سازند، اجتناب میکنند، چون احمقانه به نظر میرسد.
بنابراین، به دلیل مسئله فوقالعادگی، اگر از انجام اموری که بالقوه موجب شرمساری میشوند، اجتناب نمائید، هرگز موفق به دستیابی و اتمام اموری که مهم به نظر میرسند نخواهید شد.
بله، به نظر میرسد که یکبار دیگر نیز به موضوع آسیبپذیری بازگشتیم.
اگر هم اکنون درصدد انجام کاری هستید، کاری که در ذهن دارید، کاری که درباره آن رویاپردازی میکنید، کاری که هنوز انجام ندادهاید. بدون شک دلیلی پشت آن نهفته است. و شاید این دلایل را با خود و به طور مستمر واگویه میکنید.
اما آن دلایل چه هستند؟ هم اکنون به شما بگویم اگر این دلایل بر اساس تفکرات دیگران است، پس زمان خود را تلف کردهاید.
اما اگر دلایل شما چیزهایی از قبیل، من میتوانم کسب و کاری را آغاز کنم، زیرا سپری کردن زمان با کودکان برایم مهم است یا انجام بازیهای کامپیوتری در تمام طول روز احتمالاً من را از پرداختن به موسیقی حرفهایی باز میدارد، زیرا موسیقی برایم مهم است، پس این خوب است. و درست به نظر میرسند.
اما اگر دلایل شما اموری از قبیل، والدینم از آن متنفرند، یا دوستانم من را مسخره میکنند یا اگر شکست بخورم، همچون یک احمق به نظر میرسم، است؛ و از آنچه برایتان مهم است اجتناب میکنید، پس عدم موفقیت شما را میترسانند و نه به خاطر اینکه مادرتان از آن متنفر است یا همسایهها چه میگویند.
زندگی با اجتناب از اموری که موجب شرمساری شما میشود، همچون راه رفتن در شن با سر است.
ماهیتاً بسیار فوقالعادهاند، منحصر به فرد و نامانوس. بنابراین، برای دستیابی به آنها باید در جهت مخالف اندیشهها حرکت نمود. و انجام آنها قطعاً ترسناک است.
شرمساری را شرمنده کنید. احساس حماقت بخشی از دستیابی به اهداف مهم است، دستیابی به امری معنادار. تصمیمات بزرگ زندگی هراسناک هستند، خوشبختانه باید بیشتر بر آنها ممارست کنید.
۵.چگونه میخواهید دنیا را نجات دهید؟
اگر به تازگی اخبار را نشنیدهاید، دنیا با چندین مشکل جدی روبروست. و منظور از این چندین مشکل، واقعاً مشکل است، همه چیز در شرف نابودی است و قرار است که به زودی بمیریم.
پیش از این نیز به این اشاره کردم، و تحقیقات نیز نشان داده، اما برای داشتن یک زندگی شاد و سالم باید به ارزشهایی فراتر خوشنودی و رضایت صرفاً شخص خود چنگ زد.
پس مشکلی را انتخاب و در صدد نجات جهان برآئید. انتخابهای متعددی وجود دارد. سیستم آموزشی، توسعه اقتصادی، خشونت خانگی، مشکلات روحی. وای، همین امروز مقالهایی درباره مشکلات جنسی در امریکا خواندم که ذهنم را مشغول کرد و آرزو کردم ای کاش میتوانستم کاری در این زمینه انجام دهم. فکر آن حتی صبحانهام را زهر کرد.
مشکلی که برایتان مهم است را انتخاب کنید و در رفع آن اقدام کنید. قطعاً نمیتوانید تمام مشکلات دنیا را به تنهایی حل کنید. اما مشارکت در حل آن و ایجاد تغییر میسر است. و حس ایجاد تغییر در نهایت منجر به خوشنودی و رضایت شما خواهد شد.
اکنون، مطمئنم در حال تفکر هستید.
۶.اگر اسلحه روی سر شما بگذارند و مجبورتان کنند هر روز و تمام روز خانه را ترک کنید، کجا میروید و چه میکنید؟
دشمن اکثر ما فقط از خود راضی بودنهای محافظهکارانه است. ما درگیر جریانات عادی زندگی هستیم. ما موجب پریشانی خود هستیم. کاناپه راحت است. چیپس پنیری است. و اتفاق جدیدی در زندگی ما رخ نمیدهد.
مشکل همینجاست.
اکثر مردم درک نمیکنند که شور و اشتیاق نتیجه عمل است و نه دلیل آن.
دریابید که در زندگی به چه چیزی علاقه دارید و چه موضوعاتی ذهن شما را درگیر میکند، پروسه آزمون و خطای شما کدام است. هیچ یک از ما درباره فعالیتهای که تا کنون انجام ندادهایم هیچ چیز نمیدانیم.
پس از خودتان بپرسید، اگر فردی اسلحهایی روی سر شما گذاشت و مجبورتان کرد که خانه خود را هر روز برای هر چیزی غیر از خواب ترک کنید، چگونه خود را مشغول میکنید؟ و البته نمیتوانید به کافیشاپ رفته و یا فیسبوک خود را چک کنید. همین کار را که همیشه میکنید. فرض کنید که هیچ سایت سودمندی، بازی ویدئویی، یا تلویزیونی وجود ندارد. باید تمام روز را خارج از خانه باشید تا زمانی که به رختخواب بروید. کجا میروید و چه میکنید؟
در کلاس رقص ثبت نام میکنید؟ به کتابخانه میروید؟ برای گرفتن یک مدرک تحصیلی بالاتر اقدام میکنید؟ شکل جدیدی از سیستم آبیاری را اختراع میکنید تا زندگی هزاران کودک را در مناطق روستایی افریقا نجات دهید؟ خلبانی یاد میگیرید؟
با این حجم از زمان که در اختیار دارید، چه میکنید؟
اگر به تصورات رویاپردازانه شما ضربهایی وارد شده، چندین پاسخ برای آن یادداشت کنید و سپس بیرون رفته و واقعاً آنها را انجام دهید. حداقل مزیت آن این است که خودتان را شرمسار میکنید.
۷.اگر بدانید یکسال دیگر میمیرید، چه میکنید و میخواهید چه چیزی از شما در خاطرهها باقی بماند؟
اکثر ما علاقهایی به فکر کردن درباره مرگ نداریم. پریشانمان میکند. اما خوشبختانه فکر کردن درباره مرگ خودمان مزایای کاربردی بسیاری دارد. یکی از آن مزایا این است که ما را مجبور میسازد تا مستقیماً درباره چیزهای مهم زندگی و چیزهایی که بیهوده و پوچ هستند، باندیشیم.
زمانی که دانشجو بودم، عادت داشتم پرسه بزنم و از افراد بپرسم، اگر فقط یکسال دیگر زنده باشید، چه میکنید؟ همانطور که میشود تصور نمود، رفتارهای متفاوتی با من شد. اکثر افراد پاسخهای گنگ و کسل کنندهایی میدادند. برخی من را تحقیر میکردند. اما همین سوال موجب شد تا آنها درباره زندگی خود به شیوهایی متفاوت بیاندیشند و اولویتهای خود را دوباره ارزیابی کنند.
میراث شما برای دیگران چیست؟ هنگامی که از این دنیا رفتید، چه داستانهایی درباره شما نقل میکنند؟ شرح مختصری اززندگی شما چیست؟ اصلاً چیز خاصی درباره شما وجود خواهد داشت؟ اگر نه، دوست دارید درباره شما چه بگویند؟ امروز چه اقدامی در این راستا انجام میدهید؟
و دوباره، اگر رویاهای شما فقط خاطراتی پرخاشجویانه از شما بر جای بگذارد وهمین خاطرات افرادی را تحت تاثیر قرار دهد، پس دوباره شکست خوردهاید.
اگر مردم هدفی در زندگی نداشته باشند، نمیدانند که چه چیزی برایشان مهم است، نمیدانند ارزشهای آنها کدام است.
اگر ندانید ارزشهای شما کدام است، مجبور میشوید ارزشهای دیگران را برای خود برگزینید، اولویتهای دیگران را اولویتهای خود در نظر بگیرید. و این همان بلیط یک طرفه به سوی رابطهایی ناسالم و بدبختی نهایی است.
کشف هدف در زندگی منجر به درک چیزهایی متعالی تر از خودتان و حتی اطرافیانتان میشود. بدین منظور باید کاناپه و کارهای خود را رها کرده، به چیزهایی فراتر از خودتان باندیشید، به چیزهایی متعالیتر از خودتان و بر خلاف عقیده عموم، دنیا را بدون خودتان تصور کنید.
منبع: آی بانو
مطالب بیشتر برای زندگی بهتر
راز شاد زندگی کردن در سالمندی روش های پرورش مذهبی شادی و راههای رسیدن به آن شادی کاذب در دنیای جوانی من یک آدم احساساتی ام همیشه خسته ام، دکتر!