فصل زمستان آمده بود. همه ی پرندگان به سمت جنوب پرواز کرده بودند، چون هوای جنوب گرم تر بود و توت هایی زیادی برای خوردن داشت. اما یک پرنده ی کوچولو جا مانده بود و به سمت جنوب نرفت، زیرا بالش شکسته بود و نمی توانست پرواز کند. او تنها و بی کس در هوای سرد و برفی گیرافتاده بود. در آن طرف کوه جنگلی دید، هوای جنگل گرم تر بود و او آن جا می توانست از درختان تقاضای کمک کند.
ابتدا او به درخت فان رسید، پرنده به درخت گفت: درخت فان زیبا، بالم شکسته و دوستام به جنوب رفتن. می تونی بین شاخه هات منو جا بدی تا دوستام برگردن؟
درخت فان جواب داد " نه، چون ما تو جنگل بزرگ خودمون هزار تا پرنده داریم و باید به اون ها کمک کنیم. من نمی تونم برات کاری کنم."
پرنده کوچولو به خودش گفت "درخت فان خیلی قوی نیست و شاید نتونه از من مراقبت کنه. من باید از درخت بلوط کمک بخوام." به خاطر همین پرنده کوچولو پیش درخت بلوط رفت و گفت "درخت بلوط بزرگ شما خیلی قوی هستید، اجازه می دید که من تا فصل بهار که دوستام برمی گردن بین شاخه هات زندگی کنم؟"
درخت بلوط فریاد زد "تا فصل بهار!خیلی زیاده. تا اون موقع معلوم نیست چه بلایی به سرم میاری. پرنده ها همیشه دنبال چیزی برای خوردن می گردند و تو هم ممکنه تمام بلوطای منو بخوری."
پرنده کوچولو با خودش فکر کرد "شاید درخت بید با من مهربون تر باشه." و به درخت بید گفت "درخت بید مهربون، من بالم شکسته، نتونستم با دوستام به جنوب برم. می شه تا فصل بهار ازم مراقبت کنی؟"
اما درخت بید اصلاً مهربان نبود، بلکه با غرور به پرنده کوچولو گفت "من تو رو نمی شناسم و ما بیدها هیچ وقت با پرنده هایی که نمی شناسیم صحبت نمی کنیم. درخت های مهربونی توی جنگل هستند که به پرندهای غریبه پناه می دند فوراً از من دور شو."
پرنده کوچولوی بیچاره نمی دانست چه کار کند. بالش درد می کرد اما شروع به پرواز کرد. قبل از این که خیلی دور شود صدایی شنید. اون صدا گفت "پرنده کوچولو کجا می ری؟"
پرنده که خیلی ناراحت بود گفت "نمی دونم، ولی خیلی سردمه."
درخت صنوبر با مهربانی گفت "بیا اینجا پیش من، من از تو مراقبت می کنم."
" تو می تونی روی گرم ترین شاخه ی من زندگی کنی تا دوستات برگردن."
پرنده کوچولو با خوشحالی پرسید "شما به من اجازه می دید روی شاخه هاتون زندگی کنم؟"
درخت صنوبر مهربان گفت "بله،اگر دوستات از اینجا رفتن، حالا ما درختا باید بهت کمک کنیم. این شاخه های من کلفت و نرمند. می تونی بیای روی اون زندگی کنی."
درخت کاج مهربان گفت "شاخه های من خیلی کلفت نیستند، ولی بزرگ و قوی اند، من می تونم تو را از بادها حفظ کنم."
درخت سرو کوهی کوچولو گفت "منم می تونم از توت هام بهت بدم تا بخوری."
بنابراین درخت صنوبر به پرنده کوچولو خانه داد، درخت کاج اونو از بادها حفظ کرد و درخت سرو کوهی بهش غذا داد. بقیه ی درخت ها به پرنده کوچولو کمکی نکردند و اونو از خودشان دور کردند.
صبح روز بعد تمام برگ های سبز و زیبای درختان روی زمین ریخته بودن، چون بادی تند از طرف شمال شروع به وزیدن کرد.
باد سرد پرسید "من باید برگ تمام درختان را از روی شاخه هاشان جدا کنم؟"
پادشاه جنگل گفت "نه،به برگ درخت هایی که با پرنده کوچولو مهربون بودند کاری نداشته باش."
به خاطر همین درختان کاج، سرو و صنوبر در تمام فصل ها برگ دارند.
tebyan.net
سرگرمی های کودکانه
شعر زیبای فرزندان ایران آقا موش شکمو بازی های خلاقانه برای کودکان 2 ساله به دست خود درختی می نشانم شعر زیبای عروسک قشنگ من قصه زیبای گربه ی تنها
برای شاد بودن هیچ وقت دیر نیست. پیشنهاد میکنیم برای100 ساعت آینده را با کودکانتان اوقات خوشی خلق کنید و از آن لذت ببرید. پیشنهادهای ما اصلا سخت نیستند و به شما کمک میکنند پیوندی مستحکم با فرزندتان ایجاد کنید و بیشتر قدر لحظههای با هم بودنتان را بدانید. و از آن لذتی بینظیر بسازید.
سری به مادربزرگ و پدربزرگ بزنید
از همین حالا یک برنامهریزی برای دیدن مادربزرگ و پدربزرگ داشته باشید. حتی میتوانید از فرزندتان بخواهید با آنها تماس بگیرد و یک روز را با هماهنگی شما به دیدن آنها اختصاص دهید. اگر میخواهید حسابی خوش بگذرد میتوانید یک برنامه تفریحی خارج از خانه ترتیب بدهید به این ترتیب هم به مادربزرگ و پدربزرگ خوش میگذرد و هم به بچهها. قصهگویی پدربزرگ و مادربزرگ هم هیجان خاص خودش را دارد.
با هم کتاب بخوانید
در 100 ساعت آینده یک شب فرزندانتان وکوچولوهای اقوام را دور هم جمع کنید و به اتفاق همسرتان شروع به خواندن یک کتاب کنید. سعی کنید حین کتاب خواندن نقش شخصیتهای داستان را بین خود و همسرتان تقسیم کنید و با این کار آنها را به هیجان بیاورید.حتی میتوانید ادامه داستان را از آنها سوال کنید و به این ترتیب قوه تخیلشان را به کار بگیرید.
با هم آشپزی کنید
به جای اینکه با خانواده برای شام به رستوران بروید با هم آشپزی کنید و بچهها را در خرید از سوپرمارکت و سبزیفروشی مشارکت دهید. بودن در آشپزخانه باعث میشود با ارزش غذایی برخی خوراکیها بیشتر آشنا شوند و بخواهند غذاهای سالمتری را مصرف کنند. شاید باور نکنید اما یکی از مزایای پختوپز با بچهها این است که آنها کمتر به استفاده از مواد مخدر تمایل خواهند داشت. این را تحقیقات مختلف ثابت کرده است. نکته بسیار مهم که نباید یادتان برود این است که حتما در طول شبانهروز یکی از وعدههای غذایی را با یکدیگر میل کنید.
با بچهها بدوید
بگذارید فرض کنیم! فقط فرض کنیم که همه اعضای خانواده تناسباندام لازم را دارند. در این صورت میتوانید همین پنجشنبه به اتفاق هم به پارک بروید و فقط کمی بدوید یا در خانه حرکات کششی پرهیجان و جدید برای بچهها انجام دهید. حتی دوچرخهسواری هم در این روزها گزینههای مناسبی هستند. گاهی اوقات یک بازی پرهیجان و فیزیکی هم میتواند حسابی بچهها را سر ذوق آورد.
فراغت مشترک بسازید
سری به گلفروشی محلتان بزنید و چند گلدان به اتفاق فرزندتان بخرید. بچهها از چیزی که نتیجه سریع داشته باشد، خوششان میآید. بنابراین گیاهانی را انتخاب کنید که زود عمل میآیند. یکی از کارهای بامزهای که میتوانید انجام دهید این است که یکی از آهنگهایی که شما و فرزندتان هر دو حفظ هستید، بگذارید و به نوبت جای خواننده را بگیرید و شروع به آواز خواندن کنید و از دیگر اعضای خانواده بخواهید به هرکدامتان نمره بدهند و برنده یک آهنگ دیگر بقیه را مهمان کند.
بازی کردن یادتان نرود
در 100 ساعت آینده با همسرتان وقتی را مشخص کنید که هر دوی شما با هم با کودکتان بازی کنید. در این مورد خستگی و مشغله کاری قابل قبول نیست. کافی است همبازی خاله بازی دخترتان یا همکار پسرتان در دستگیری دزدها باشید. هیچچیز آنها را اینقدر خوشحال نمیکند که والدینشان را همبازی خود ببینند.
منبع:مجله سیب سبز
آنچه والدین باید بدانند
برای درمان ترس کودک چه کنیم؟ تربیت کودکان 3 تا 14 سال مامان بگم ساعت چنده !!! 6 راه جالب برای آموزش مسائل مالی به کودکان این 10 مهارت را به کودک بیاموزید با کودک خود دوستانه رفتار کنید