فان ساز

مجله تفریحی فرهنگی هنری

فان ساز

مجله تفریحی فرهنگی هنری

از نفرین فراعنه مصر چه می‌دانید؟!!



 

 

از نفرین فراعنه مصر چه می‌دانید؟!!

 

کاهنان دربار فراعنه در تمدن مصر باستان، در زمره مرموزترین شخصیت‌های تاریخ به شمار می‌روند تا جایی که در خصوص زندگی برخی از آنان کتاب‌هایی مستقل به چاپ رسیده است.
هوش و فراست این دولت مردان در سایه تمدن مصر، تنها به دایره نفوذ انکارناپذیر آنان در ساختار حکومت فراعنه ختم نمی‌شوn؛ بلکه با تسلط آنان برخی از علوم مانند، فیزیک و شیمی ‌با استفاده از نوع معماری و مواد مهلک و سمی، مقبره فراعنه رابه مرگ‌بارترین مکان‌ها برای هر فرد متجاوز به قبر فراعنه تبدیل می‌کردند تا جایی که هر فرد راه یافته به گنجینه‌های مدفون در مقابر، اگر از تله‌های گوناگون چون فرو ریختن سقف با حرکت خود و با برداشتن سنگی از قبور عبور کند، گرفتار قارچ‌های سمی ‌می‌شود که در فضایی بسته انتظار هر راهزنی را می‌کشد.

تبحر معماران مصر باستان در مهندسی اهرام تا بدان جا بود که وقتی یکی از رهبران شوروی سابق حضور در مقبره یکی از فراعنه در اهرام ثلاثه را در برنامه‌های خود قرار داده بود. سرویس جاسوسی شوروی سابق با نتیجه گیری از آخرین داده‌های دانشمندان در خصوص تمرکز انرژی در نقطه مرکزی آرامگاه، دیدار وی را لغو کرد.
امروز آمیزه ای از واقعیت‌های اثبات شده علمی ‌با برخی از حوادث و اتفاقات روزمره زندگی، به سوژه‌ای جذاب برای نویسندگانی مبدل شده است که مخاطبین خود را برای لحظه ای در فضای افسانه و حقیقت رها می‌سازند.

در هفدهم فوریه سال 1923 م. در شهر لوکسور مصر، حدود بیست نفر در برابر یک دیوار سنگی گرد آمده بودند. این دیوار چندین هزار سال پیش تعبیه شده بود تا آرامش ابدی فرعون جوان «توتن خامون» را حفظ کند.
در حدود بیست نفر شاهد، پشت سر اردکارنارون و هوارکارتر باستان شناسان انگلیسی که سرنوشت خارق‌العاده شان موجب شد تا در سراسر جهان مشهور شوند، صف کشیده بودند. اندکی از ساعت دو بعدازظهر گذشته بود. چند دقیقه بعد، هئوارکارتر تخریب این دیوار را که راه ورودی مقبره را بسته بود، آغاز کرد.

بازوی کارتر بالا رفت. در دست راست او یک چکش سنگین بود و با دست چپش مته بزرگی را گرفته بود تا این دیوار اسرارآمیز را سوراخ کند. حاضرین جملگی می‌لرزیدند و لردکارنارون ناخودآگاه به فکر کتیبه ای افتاد که بر روی گل آخری نقش بسته بود. چند هفته پیش این کتیبه را یافته و با زحمت بسیار موفق به خواندن متن آن شده بودند. در این کتیبه، ظاهرا به پیداکنندگان مقبره چنین اعلام خطر شده بود:
«هرکسی که آرامش فرعون را بر هم زند، عفریت مرگ بال‌های خود را بر او خواهد کوفت». کارتر، سوراخی را به اندازه دو برابر قطر بازوی خود ایجاد کرد و مقبره را به مدد یک لامپ برقی روشن کرد. جزئیات درون فضای آرامگاه را دیگر می‌شد به روشنی دید. درخشش اشیاء، چشمانش را زد. همه جا روی دیوارها و روی زمین آکنده از طلا بود. آرامگاه زرین در برابر دیدگان بهت زده باستان شناسان می‌درخشید. این دو مرد شکاف دیوار را وسیع تر کردند. صندوق زرین عظیمی ‌تقریبا همه فضای مقبره را انباشته بود. در یک سوی آن دو در فقل تعبیه شده بود که بدون زحمت و سروصدای زیاد باز شدند. در درون این صندوق، یک جعبه دیگر آن هم طلایی وجود داشت؛ اما بر روی درهایی که در صندوق قرار گرفته بود، مهر و موم دست نخورده ای دیده می‌شد که معلوم بود از زمان تدفین فرعون تا این زمان، هیچ کس آن چه را که پشت این مقبره در بسته پنهان شده، ندیده است.

این دو باستان شناس، با دقت هر چه تمام تر، درهای سرداب را بستند و دوباره راه آن را مسدود کردند.
در میان حاضرانی که در بحر مکاشفت فرو رفته بودند، هیچ کس یک کلمه صحبت نمی‌کرد. در آن جا، یک وزیر، چندتن صاحب منصب عالی مقام دولت، باستان شناسان، دانشمندان، بازرس‌های کل اداره باستان شناسی مصر و دو زن وجود داشتند. در این جمع بیست نفری، سیزده نفر آنها در مدت چند ماه به طرز خشونت بار و مرموزی از بین رفتند...
در حدود چهل روز بعد، هوارکارتر از قاهره تلگرامی ‌دریافت کرد به او خبر داده شده بود که لردکارنارون شدیدا بیمار است. هوارکارتر که در لوکسور بود، زیاد به این تلگرام اهمیت نداد؛ ولی به زودی تلگرام دومی ‌با این عبارت رسید: لردکارنارون به طور جدی بیمار است و تب شدیدی دارد.
کارتر با شتاب فراوان به سوی پایتخت مصر روانه شد.

دوازده روز بود که لردکارنارون با تب‌های بسیار شدید دست و پنجه نرم می‌کرد. در اطاقی که در هتل کنتینانتال داشت، گرما غالبا به چند درجه می‌رسید. پسر لردکارنارون برای دیدن و مواظبت دائمی‌ پدر به مصر رسید. در همان شب ورود، در ساعت دو و ده دقیقه کم شب، توسط پرستار از خواب بیدار شد. پدش مرده بود. به اطاق پدر دوید و در لحظه ای که می‌خواست وارد اطاق شود، ناگهان همه چراغ‌ها خاموش شد.
خواهر لردکارنارون اشک می‌ریخت و آخرین کلماتی که لرد بر زبان جاری کرد، واقعا عجیب بودند: «صدایش را می‌شنیدم به دنبالش راه افتاده ام...» در همان لحظه ای که لرد در قاهره مشغول جان دادن بود. هزاران کیلومتر دورتر، یعنی در انگلستان و در منزل خانوادگی کارنارون‌ها، سگ کوچک لرد شروع به نالیدن کرد و آن گاه بر روی دو پای خود ایستاد و سپس مرد.

چند روز بعد، باستان شناس آمریکایی آرتورمیس که به کارتر کمک کرده بود تا دیوار اطاق فرعون را خراب کند، احساس خستگی کرد. پیش از آن که حتی پزشکان بتوانند کوچک ترین اظهار نظری کنند، عقلش را از دست داد و در همان هتلی که لرد از دنیا رفته بود، او نیز جان داد.
در همان زمان‌ها، میلیاردر معروف آمریکایی جرج جی گلوله که شدیدا از مرگ دوست قدیمی‌خود لردکارنارون متأثر شده بود، به وسیله کارتر، مقبره توتن خامون را تماشا کرد و فردای آن روز، تب وحشتناکی او را انداخت. پزشکان نظر دادند که بر اثر نارسایی قلبی مرده است. مرگی که به هر حال عجیب و غریب بود و چهار هفته بعد از اعلامیه او در انکار نفرین فراعنه روی داد؛ یعنی همان روزی که در موزه قاهره که توسط جمال محرز اراده می‌شد اشیای گران بهایی را که از مقبره توتن خامون به دست آمده بود. قرار می‌دادند؛ به ویژه ماسک طلایی این فرعون را که بیست و پنج لیور سنگینی داشت.

در تاریخ سوم نوامبر 1962 م. یک پروفسور پزشکی و زیست شناسی دانشگاه قاهره، بعد از مطالعه تمام نظریه‌ها و طرح نظریه رادیواکتیویته و همین‌طور مسمومیت محیط مقبره فرعون به علت بسته بودن کامل، خود را برای اعلام نظریه جنجال آفرین در باب این به اصطلاح نفرین آماده می‌کرد. پرفسور عزالدین طاها، این حقه اسرارآمیز را شکسته بود. روزنامه نگاران سراسر جهان به سالن کنفرانس هجوم آوردند و پروفسور رشته کلام را به دست گرفت.
«چندمین ‌سال است که من تعداد فراوانی از باستان شناسان و کارکنان موزه‌ها را مورد معاینه قرار می‌دهم. در تمام موارد مشاهده کرده ام که در بدن مریض‌های من ویروسی وجود دارد که موجب تورم مجاری تنفسی شده و تب‌های بسیار شدیدی را موجب می‌شود: لذا توانسته ام در انستیتوی میکروب شناسی دانشگاه قاهره، یک سلسله ویروس‌های خطرناکی را که موجب ناخوشی‌های گوناگون است و بین آنها ویروس آسپرژینوس نیژر نیز بود، مشخص کنم. این ویروس می‌تواند به طور غیر عادی در درون مومیایی‌ها، در مقابر و اهرام، حدود حداقل سه تا چهارهزار سال زنده بماند...» .

پرفسور طاها چنین نتیجه گرفت: «این کشف، یک بار برای همیشه این فکر خرافی را در هم می‌شکند که جستارگرانی که در مقابر باستانی کار کرده اند، در تأثیر نفرین مرده باشند. امروز هنوز هم کسانی هستند که به تأثیر نیروهای فوق طبیعی باور دارند؛ ولی ما بر این مزخرفات خط بطلان می‌کشیم».
شب سوم نوامبر 1962 م. بسیاری از کسانی که در تماس با مومیایی فراعنه، مقابر و اهرام بوده اند، از سخنان پرفسور طاها تسکین یافتند و ترسشان از میان رفت. روزنامه نگاران چکیده‌های فراوانی از کنفرانس طاها تهیه کرده و منتشر نمودند. «ما بر این مزخرفات خط بطلان می‌کشیم» و البته که این حرفها چرند و پرند بود. توجیه مرگ اسف بار حدود سی نفر محقق، فقط از جهت علمی‌ مقدور است و نظریه پرفسور طاها قابل نقض و رد نبود.
چند روز بعد، پرفسور طاها در جاده بین قاهره و سوئز اتومبیل می‌راند. او پشت فرمان بود و در کنارش دو نفر از همکاران علمی ‌او نشسته، از این مزخرفات سخن می‌گفتند که ناگهان، درحالی که اتومبیل پرفسور طاها در هفتاد کیلومتری مشرق قاهره مشغول رفتن بود، بدون هیچ دلیلی به طرف دست چپ منحرف شد و این اتومبیل در این جاده خلوت با اتومبیل دیگری بی دلیل تصادف کرد و پرفسور طاها و دو همکارش بی درنگ به قتل رسیدند؛ ولی مسافران اتومبیل دیگر فقط جراحات اندکی برداشتند. تشریح جسد پرفسور طاها نشان داد که او نیز قربانی نارسایی قلبی شده است!

منبع: hawzah.net




بیشتر بخوانید تا بیشتر بدانید

انتخاب گل برای هدیه به قدمت ماقبل تاریخ! زنان ایران قبل از عصر مغول مراسم چولی قزک در فردوس موسیقی های دوران هخامنشی پری در فرهنگ و ادبیات ایران لباس ایرانی از دوره مغول تا روزگار نزدیک

مصالح سنتى در معمارى ایران



 

dggn


مصالحى که در ایجاد بناهاى دورهٔ اسلامى بکار مى‌رفته متنوع است. هدف از تشریح مصالح سنتى این است که اولاً با فرهنگ و سابقهٔ این مصالح که امروزه بطور مؤثر در ساختمان‌هاى مورد استفاده است آشنا شویم و نحوهٔ تهیه آن را بدانیم. این مصالح عبارتند از: خشت، آجر، آهک، گچ، سنگ، چوب، خاک، ماسه، ملات، قیر، فلز، رنگ، شیشه.


آجر
مهم‌ترین مصالح ساختمانى در ایران، قبل و بعد از اسلام آجر بوده است. این آجرها معمولاً به شکل مربع است. از آجر در تزئین بنا نیز استفاده مى‌شد و از اوایل اسلام تا دورهٔ تیمورى تزئین بیشتر بناها با آجرکارى است. آجرهاى پخته به رنگ‌هاى قرمز و قرمز تیره، زرد کمرنگ ساخته مى‌شده و در بخش‌هاى مختلف بنا بکار مى‌رفته است. مسجد جامع اصفهان، مسجد جامع اردستان، مسجد کبیر یزد و حمام گنجعلى‌خان کرمان و ... نمونه‌هایى از هنر آجرکارى در دوره‌هاى مختلف تاریخى هستند.
آجر نوعى مصالح مصنوعى است که از ترکیب خاک و آب به روش سنتى بدست مى‌آید و بعد در کوره پخته مى‌شود. از این مصالح در جزر، پایه، قوس‌ها، ستون‌ها، دیوار‌سازى‌ها، پوشش طاق‌ها و گنبدها، کف‌پوش‌ها و بسیارى موارد دیگر استفاده مى‌شود. آجرهاى نما در انواع آجر نیم‌گرد، آجر قاشقی، کله‌گنجشکی، دندان موشی، شش ضلعى و ... بکار مى‌روند.

آهک
آهک فرآورده‌اى است که پیش از پیدایش تاریخ، توسط بشر شناخته شده بوده است. گفته مى‌شود روش پختن آهک را یونانى‌ها از ایرانیان و رومیان از یونانى‌ها آموختند. از ملات آهک در پى‌سازى و کرسى‌چینى و دیوارسازى در بناهاى قدیمى بکار رفته است. امروزه نیز آهک یکى از مصالح مفید و موثر در ساختمان است. برخى سنگ‌هاى آهکى را در پوشش کف، ازاره، پله‌ها و نماها بکار مى‌برند و برخى براى ملات پخته شده و مصرف مى‌شوند.

خاک
خاک داراى انواعى است و خاک‌رس نوع مرغوب آن است که در سفالگرى استفاده مى‌شود. بهترین خاک رس به رنگ قرمز و عارى از ناخالصى است که به آن خاک چینى مى‌گویند. بطورکلى خاک‌هایى که بیش از ۵۰ درصدشان خاک‌رس باشد، خاک‌هاى پرمایه‌اند. اگر ۵۰ درصد وزنشان رس داشته باشند خاک‌هاى خالص و اگر کمتر از این مقدار یعنى بین ۳۰ تا ۳۵ درصد مقدار وزن خاک، خاک‌رس باشد، خاک‌هاى کم‌مایه‌اند.


ماسه
ماسه از مصالحى است که بصورت ترکیب با آهک بعنوان ملاتى مقاوم در پى‌سازى‌هاى آجرى و سایر کارها استفاده مى‌شود. ماسه بشکل مستقیم قدمتى ۳۰۰۰ ساله دارد. ماسه گاه بطور طبیعى وجود دارد و گاه به روش مصنوعى از طریق خرد کردن سنگ گرانیت - سنگ آهک متراکم و دیگر سنگ‌هاى متراکم بدست مى‌آید.


ملات
ملات مواد خمیرى و چسبنده‌اى است که جهت اتصال رج‌ها به یکدیگر و براى بوجود آوردن جسم واحدى از اسکلت و استخوان‌بندى ساختمان بکار مى‌رود. بطورکلى مقاومت ملات به وضع اقلیم، مکان و محیط و نوع ساختمان بستگى کامل دارد. کاربرد ملات‌ها با پیدایش معمارى سنتى کاملاً همراه بوده است. ملات‌‌ها انواعى مثل ملات گِل، ملات کاهگل، ملات ریگ، ملات گچ و خاک، ملات گچ، ملات گل آهک، ملات ماسه آهک، ملات ساروج، ملات ماسه سیمان و ملات باتارد دارد.


گچ
از دیگر مصالح ساختمانى گچ مى‌باشد که در تمامى ادوار در معمارى استفاده شده است. بدلیل ارزانى و زود سفت شدن، کاربردهاى متعددى داشته است. در آثار بدست آمده از اکتشاف سده سیزدهم در هزاره اول قبل از میلاد در معبد شاهان ایلامى در بناى چغازنبیل در هفت تپه خوزستان، وجود ملات گچ و کاربرد آن باعث ساخت و استقرار قوس‌هاى سهمى شده است و در برخى بناهاى تخت‌جمشید نیز در پوشش قوسى کانال‌ها بیادگار مانده است. در دورهٔ ساسانى نیز ملات گچ در اسکلت‌سازى بناها و نماسازى کاربرد فراوان داشته است. این ملات از اجزاء لاینفک و مصالح مهم ساختمانى از روزگار باستان تا امروز بوده است.


کاشى
استفاده از کاشى براى تزئین و استحکام بخشیدن به بناها از دورهٔ سلجوقى آغاز شد و در قرون متمادى بویژه دوره تیمورى و صفوى به اوج خود رسید. کاشى نقش عمده‌اى در تزئین بناهاى دورهٔ اسلامى داشت.


خشت
از دیگر مصالح ساختمانى معمول در معمارى ایران خشت است. در دورهٔ اسلامى یا تمامى بنا از خشت بوده یا بخشى از دیوارها و بقیه از آجر بوده است. از بناهاى خشتى بدلیل مقاومت کم در مقابل عوامل طبیعی، چیز زیادى باقى نمانده است.

منبع:aftab.ir



بیشتر بخوانید تا بیشتر بدانید

انتخاب گل برای هدیه به قدمت ماقبل تاریخ! روش‌های جالب آرایش در عهد باستان!! مراسم چولی قزک در فردوس واژه «دری وری» حرف زدن از کی باب شد؟! زنان ایران قبل از عصر مغول موسیقی های دوران هخامنشی

چند قانون آداب معاشرت -1



 

 

چند قانون آداب معاشرت -1

 

کافیست نگاهی به دور و اطراف خود بیاندازید تا متوجه شوید در جامعه ما تنها شمار اندکی از افرادمتشخص و با نزاکت بجای مانده است. در روزگاران پیشین به آداب و نزاکت اجتماعی بهای بیشتری داده می شد. اما افسوس که جامعه امروز دستخوش تحولات گوناگونی گشته است.
مقصود من آن نیست که مردم باید همانند ربات آداب معاشرت را یک به یک و مو به مو، رعایت واجراکنند بلکه رعایت برخی آداب پسندیده بشما کمک خواهد آرد تا شان و منزلت اجتماعیتان ارتقا یابد. من نکاتی را گرداوری کرده ام که می تواند شما را از یک فرد عامی به یک انسان متشخص و مؤدب تبدیل کند.
با رعایت این نکات ساده به شما اطمینان میدهم که دیگران شما را در زمره افراد با اصل و نسب و فرهیخته قرار خواهند داد.شخصی که دیگران آرزوی معاشرت و شراکت با وی را دارند. و لازم به ذکر است که همواره مردم از ملاقات با یک فرد با شخصیت خوشنود خواهند شد.

 

 

١- همیشه مودب باشید
اگر از کسی به دلیل رفتار نا خوشایندش خوشتان نمی آید نیازی نیست که شان و منزلت خودتان را تا سطح اجتماعی آن فرد تنزل دهید. مودب و با نزاکت باشید تا برتری خود را نسبت به آن شخص ثابت آنید.

 

 

٢- هیچگاه دشنام ندهید
دشنام و ناسزاگویی مطلقا ممنوع می باشد. چون نشان دهنده آن است که شما قادر نیستید برای بیان عقاید خودتان از واژه ها ولغات مناسبتری بهره بگیرید.

 


٣- با صدای بلند صحبت نکنید
هنگامی که با صدای بلند صحبت میکنید، باعث بالا بردن سطح استرس میان اطرافیان خود میگردید. بلندصحبت آردن بیانگر آن است که شما قادر به بحث منطقی با دیگران نیستید و عجز شما را در استدلال معقولانه نشان می دهد و آنکه می خواهید حرف خودتان را با توسل به زور وخشونت به کرسی بنشانید .
همچنین بلند صحبت کردن سبب جلب توجه اطرافیان میگردد البته توجه منفی.

 

 

٤-کنترل خود را از دست ندهید
زمانی که شما کنترل اعصاب خود را از دست میدهید و ازکوره در میروید به همه نشان می دهید قادر به کنترل احساسات و هیجانات خود نمی باشید. وقتی هم که شما از کنترل رفتار خودتان عاجز می باشید،چگونه قادر به کترل مسائل دیگر خواهید بود؟ همواره خونسردی خود را حفظ کنید (کار آسانی نیست ولی ارزش دارد).

 

٥- به دیگران خیره نشوید
زل زدن به دیگران نوعی چشم چرانی و تعرض به حریم آنان محسوب می گردد.سعی کنید این عادت ناپسند را آنار بگذارید و به امور خصوصی و رفتاری دیگران دقت نکنید.

 

چند قانون آداب معاشرت -1

 

٦-صحبت کسی را قطع نکنید

اجازه دهید صحبت دیگران به پایان برسد. میان صحبت کسی پریدن نشانه بی نزاکتی و عدم

برخورداری از مهارتهای اجتماعی می باشد. حتما با گفتن جمله "معذرت می خواهم"، اقدام به انجام آن کار کنید. مودب بودن به مفهوم آن است که برای موقعیت، عقاید و احساسات دیگران احترام قائل شویم.

 

 

 

 

٧- همیشه وقت شناس باشید

مهم است که به وقت دیگران احترام بگذارید.سر موقع در جلسات، قرار ملاقات ها، موقعیت های شغلی و اجتماعی حضور یابید. همچنین یک فرد متشخص می داند چه زمانی باید میهمانی را ترک کند.

 

 

٨- اسرار زندگی خصوصی خود را فاش نسازید

آبرو، شرافت، صداقت و بصیرت بزرگترین و مهمترین عامل برای حفظ اعتبار یک فرد متشخص می باشد. جزئیات زندگی عشقی شما باید محرمانه باقی بمانند. بنابراین هرگاه شخصی شروع به افشاء اسرارخود کرد، شمادر رابطه با زندگیتان سخنی به میان نیاورید.

 

 

٩- آب دهان نیاندازید
اغلب مردها این کار را بطور ناآگاهانه انجام می دهند. آب دهان انداختن بسیار زننده بوده و بی شخصیتی فرد را میرساند. هیچگاه آب دهان نیندازید و یا انگشت در دهان ویا دماغ خود نبرید مگر آنکه بخواهید ثابت کنید انسان بی نزاکتی هستید.

 

 

١٠ - حرمت دیگران را نگاه دارید
شما همانطور که دوست دارید مورد احترام دیگران باشید خود نیز به دیگران احترام بگذارید. هنگام عبور و مرور ، در صف ها ، هنگام سوار و پیاده شدن از وسایل نقلیه و . . . . به دیگران احترم بگذارید ، اجازه دهید آنها (خصوصا خانم ها)مقدم بر شما باشند و پس از مدتی این فرهنگ که یکی از مهم ترین اصول اداب است برای همه جا افتاده و رعایت می شود

 




بیشتر بخوانید تا بیشتر بدانید

ده فرمان آداب معاشرت اصول آداب معاشرت در محل کار قوانینی برای رعایت نکردن چند قانون آداب معاشرت 2 بلوتوث رفتار ما فرهنگ آپارتمان نشینی و مشکلات آن

دوست دارید تاریخچه جهازعروس را بدانید؟



 

حتی در قدیمی‌ترین گزارش‌های موجود، یعنی در قانون حمورابی، به جهاز اشاره شده است و از روی آن می‌توان فهمید جهاز برای عروس از قبل یک رسم بوده است. قوانین مربوط به جهاز در اقوام باستان...

 

جهیزیه

 

اما بعد از ایران


مراسم مربوط به جهاز یا جهیزیه در کشورهای دیگر هم وجود داشته و دارد. در اصل، هدف از دادن جهاز، کمک به شوهر در تامین خانواده بوده است و اینکه اگر شوهر از دنیا رفت، زن بتواند از کودکان‌اش حمایت کافی داشته باشد. حتی در قدیمی‌ترین گزارش‌های موجود، یعنی در قانون حمورابی، به جهاز اشاره شده است و از روی آن می‌توان فهمید جهاز برای عروس از قبل یک رسم بوده است. قوانین مربوط به جهاز در اقوام باستان به این صورت بوده است که بعد از مرگ شوهر، همسرش مالک جهاز است. جهاز او فقط توسط فرزندان خودش به ارث می‌رسد و اگر پدر، جهاز را برای دخترش فراهم کرده باشد خود دختر مالک او محسوب نمی‌شود.

 


قدمت طولانی شیربها و جهاز در اروپا


جهاز به طور گسترده در اروپا وجود داشته است. در دوران هومریک یونانی‌ها به خانواده داماد شیربها می‌دادند. بعدها در دوران کلاسیک (قرن 5 قبل از میلاد) جهاز جای شیربها را گرفت.
رومی‌های باستان هم جهاز داشتند و در بعضی قبایل آلمانی هم به جای آن، مهریه متداول بوده است. ویلیام شکسپیر در داستان شاه لیر هم به ماجرای جهاز پرداخته است.
در اواخر قرن 20، اگر کسی دختربچه‌ای را می‌دزدید و یا به دختری جوان تجاوز می‌کرد جریمه او این بود که جهاز او را بدهد. تهیه جهاز برای زنان فقیر هم نوعی اقدام خیرخواهانه محسوب می‌شده است و رسم گذاشتن هدیه در جوراب بچه‌ها در کریسمس از این افسانه منشأ گرفته است که سنت نیکلاس در جوراب سه خواهر فقیر طلا گذاشته تا جهاز خود را با آن تهیه کنند.
سنت الیزابت پرتغال و سنت مارتین دو پورس هم از این طریق برای تهیه جهاز به فقرا کمک می‌کردند. در روم باستان، مراکز خیریه‌ای که به تهیه جهاز کمک می‌کردند تشویق می‌شدند، حتی یکی از آنها ایالت پوپ7 را به دست آورد.
در بعضی قسمت‌های اروپا، دادن ملک به عنوان جهاز مرسوم بوده است و اگر فردی دختری هم نداشت به عروس‌اش ملک می‌بخشید.

پادشاهی پرتقال، دو شهر را به ملکه انگلیسی خود در سال 1661 به عنوان جهاز بخشید و این وقتی بود که پادشاه چارلز دوم، پادشاه انگلستان، اسکاتلند و ایرلند با کاترین براگانزا، پرنسس پرتغال ازدواج کرد. این دو شهر عبارت بودند از: بمبئی در هند و تانگیر در مراکش.
در انگلستان زمان ویکتوریا، جهاز در طبقات بالای اشراف حکم ارثیه زودهنگام دختر را داشت و تنها دخترانی بعد از مرگ والدین ارث می‌بردند که جهاز نگرفته بودند. اگر زن و شوهری فوت می‌کردند و فرزند نداشتند، جهاز زن به خانواده خودش برمی‌گشت.
از میان همه اقوام اروپایی، رومی‌ها به این موضوع معروف بودند که قوانین ویژه‌ای برای جهاز داشتند چون در کل، قوانین ازدواج آنها بسیار پیچیده بوده است.

 

 

چینی‌ها و ماجرای جهاز


در چین، سنت بر این است که خانواده داماد برای عروس هدایایی که به آن «هدایای چای» می‌گویند تدارک می‌بینند. معمولا یک سبد میوه، غذاهای دریایی خشک شده، چای و گوشت خوک سرخ شده، تنباکو و آب‌انگور هدیه داماد است. خانواده عروس هم جهاز می‌فرستند. لباس، جواهرات، دکورهای خانگی و وسایل آشپزخانه که مدت کوتاهی قبل از ازدواج یا درست در مراسم عروسی به خانه عروس و داماد جدید منتقل می‌شود.
اقلام ارسالی بسته به وضع مالی عروس فرق دارد اما معمولا این اقلام است: جواهرات و طلا، دو بطری که با نوار قرمز بسته می‌شود و به آن جام‌های داماد و خانواده او می‌گویند، وسایل سرویس بهداشتی، ملحفه و بالش که با طرح‌های اژدهای سنتی، سوزن‌دوزی شده است، قیچی، خط‌کش و کمربند، آب‌نبات، سرویس چای‌خوری شامل قوری، کتری و سینی چای، پارچه‌هایی که با برگ درختان به هم بسته می‌شوند، گیاهان سنتی، پول شانس و خوشبختی (لی‌شی) و میوه‌های خشک شده.

 

جهیزیه عروس

 

رقص جهاز در آفریقا


در میان آفریقایی‌ها و به ویژه در سودان، قبایلی مثل دنیکا رقصی به نام جهاز دارند. در این رقص، مردان سعی می‌کنند هرچه بالاتر بپرند و خانواده خانم را تحت تاثیر قرار دهند.
به طور سنتی در آفریقا خانواده داماد حدود 100 عدد چهارپا به خانواده عروس می‌دهند. معمولا پسران برای به دست آوردن دختر مورد علاقه خود به این صورت رقابت می‌کنند که تعداد چهارپای بیشتری را برای دختر پیشنهاد می‌کنند.

 

 

هندوها، نیاکان خود را پیشکش می‌کنند


طبق رسوم هندوها، یک پسر جوان بدهی خود را به نیاکانش از طریق ازدواج پرداخت می‌کند. بنابراین تمام موضوعات مربوط به عروسی مثل جهاز، معنی خاصی پیدا می‌کند. عروس معمولا با خانواده شوهر زندگی می‌کند و خانواده‌های فقیر از عروس به عنوان یک کمک استفاده می‌کنند. علاوه بر این خانواده داماد به دلیل آنکه خانواده عروس، دختر و در اصل کمکشان را از دست می‌دهند این موضوع را جبران و تلافی می‌کنند. خانواده عروس هم مجبورند به خانواه داماد جهاز بدهند.

 

 

کولی‌ها با یک گردن‌بند شروع می‌کنند


در جوامع کولی، خانواده داماد برای به دست آوردن عروس باید به خانواده او چیزی بدهد و در اصل داماد جهاز می‌دهد و بحث جهاز بر سر آن است که پدر عروس چانه می‌زند که چه‌قدر باید برای دخترش پرداخت شود و او از تولد تاکنون چه‌قدر خرج برداشته است! وقتی توافق حاصل شد مراسمی تحت عنوان «پلیاشکا» برگزار می‌شود. پدر داماد یک بطری آب‌انگور را در دستمال ابریشمی رنگی می‌پیچد و آن را به گردن‌بندی از سکه متصل می‌کند، سپس آن را به گردن عروس می‌اندازد.

 

 

جهاز رنگی در اروپای شرقی


در قرون وسطی و پس از آن، ساکنان اروپای شرقی به دختران‌شان در سن 12 سالگی تخت‌خواب و مبل می‌دهند. این اثاثیه با طراحی و تزیین‌های خاصی رنگ می‌شوند که نمایانگر تاریخچه خانواده و منطقه‌ای است که دختر در آن زندگی می‌کند. عروس‌های این ناحیه اروپا با انواع اشیا و وسایل منزل، ازدواج را آغاز می‌کنند. به داماد هم ابزار و وسایل کار داده می‌شود تا بتواند کشاورزی را آغاز کند.

 

 

 

 



بیشتر بخوانید تا بیشتر بدانید

واژه «دری وری» حرف زدن از کی باب شد؟! چگونگی پیدایش لباس انتخاب گل برای هدیه به قدمت ماقبل تاریخ! روش‌های جالب آرایش در عهد باستان!! زنان ایران قبل از عصر مغول لباس ایرانی از دوره مغول تا روزگار نزدیک

باورهای‌ ایرانیان‌ در زمان‌ هخامنشی‌



 

 

باورهای‌ ایرانیان‌ در زمان‌ هخامنشی‌


دین‌ در زمان‌ هخامنشی‌
پژوهش‌ درباره‌ی‌ اینکه‌ هخامنشیان‌ دارای‌ دین‌ زرتشتی‌ بودند یا نه‌، مبحثی‌ است‌ طولانی‌ و بسیار پیچیده‌ میان‌ آنانی‌ که‌ در تاریخ‌ هخامنشی‌ تحقیقات‌ و کاوشهایی‌ نموده‌ و صاحب‌ نظرند. البتّه‌ با توجّه‌ به‌ زمان‌ این‌ سلسله‌، متوجّه‌ می‌شویم‌ که‌ با تاریخ‌ متداولی‌ که‌ از برای‌ ظهور زرتشت‌ ذکر می‌شود. یعنی‌ قرن‌ ششم‌ پیش‌ از میلاد بایستی‌ هم‌ عصر با آغاز سلطنت‌ هخامنشیان‌ بوده‌ باشد. امّا تولد زرتشت‌ در قرن‌ ششم‌ امروزه‌ آن‌ اهمیت‌ و اعتبار گذشته‌ را از دست‌ داده‌ و بسیاری‌ از دانشمندان‌، حوالی‌ قرن‌ هشتم‌ پیش‌ از میلاد را عصر ظهور پیامبر می‌دانند. در اینجا به‌ هیچ‌ روی‌ بر آن‌ نیستیم‌ تا درباره‌ی‌ عصر پیامبر به‌ گفت‌وگو و بحث‌ بپردازیم‌. لیکن‌ قدر مسلّم‌ آن‌ است‌ که‌ زرتشت‌ در حدود دو قرن‌ پیش‌ از شاهنشاهی‌ هخامنشی‌ ظهور کرده‌ است‌ در اینجاقدر متیقّن‌ و مسلّم‌ آن‌ است‌ که‌ ما به‌ هیچ‌وجه‌ نمی‌توانیم‌ اقوال‌ کسانی‌ چون‌ خسانتوس‌ Xantus و هرمیپوس‌ Hermipus و امثال‌ آنها را بپذیریم‌ که‌ تاریخ‌ سرسام‌آور شش‌ هزار و یا اندکی‌ بیشتر و کمتر را از جنگ‌ ترویا Troia یا لشکرکشی‌ خشایارشا به‌ یونان‌ و یا حمله‌ی‌ اسکندر را ذکر می‌کنند. اینان‌ خود به‌ مسائلی‌ اشاره‌ می‌کنند که‌ وضع‌ را تا اندکی‌ روشن‌ می‌کند و آن‌ تعدّد نام‌ زرتشت‌ و شخصیتهایی‌ به‌ نام‌ زرتشت‌ می‌باشند که‌ در سحر و جادو دستی‌ توانا داشته‌ و در اعصار دوری‌ زندگی‌ می‌کرده‌اند و به‌ مناسبت‌ تجانس‌ اسمی‌، چون‌ پیامبر بلند آوازه‌ شد، برای‌ شهرت‌ وی‌ آن‌ حوادث‌ و اموری‌ را که‌ به‌ زرتشتهای‌ دیگری‌ وابسته‌ بود، به‌ این‌ وابستند و افسانه‌های‌ مردمی‌ جادوگر و ساحر و نیرنگ‌باز با شخصیت‌ مردی‌ مصلح‌، دانا و وارسته‌ آمیخته‌ شد. هر کاوشگر و محقّقی‌ هرگاه‌ به‌ دقّت‌ در اقوال‌ و آرای‌ تاریخ‌نویسان‌ یونانی‌ به‌ کاوش‌، جست‌ و جو و پژوهشی‌ منتقدانه‌ بپردازد، به‌ زودی‌ به‌ این‌ مسئله‌ آگاهی‌ می‌یابد. تاریخ‌نویسان‌ یونانی‌ و غیریونانی‌ درباه‌ی‌ روش‌ زرتشت‌ آن‌ قدر به‌ نیرنگها، شعبده‌ها و ساحری‌ و امور خارق‌العاده‌ اشاره‌ می‌کنند که‌ حدّی‌ بر آن‌ متصوّر نیست‌، و آن‌گاه‌ خود را در خلال‌ گفته‌هایشان‌ از کسانی‌ دیگر نیز نام‌ می‌برند که‌ زرتشت‌ نام‌ بوده‌ و به‌ سحر و جادو می‌پرداخته‌‌اند.

به‌ هر حال‌ هنگامی‌ که‌ هخامنشیان‌ به‌ عصر قدرت‌ خود رسیدند، دارای‌ دین‌ زرتشتی‌ به‌ صورت‌ ساده‌ی‌ آن‌ بودند. سیر و توجّهی‌ به‌ روش‌ و سیاست‌ مذهبی‌ شاهنشاهان‌ هخامنشی‌، نشان‌ می‌دهد که‌ چگونه‌ دین‌ بهی‌ کم‌کم‌ از مسیر خود خارج‌ شده‌ و به‌ شرک‌ ابتدایی‌ باز می‌گردد، هرچه‌ پیش‌تر می‌رویم‌ و نفوذ مغان‌ بیشتر می‌شود، دین‌ ساده‌ و اوّلیه‌ی‌ زرتشت‌ به‌ وسیله‌ی‌ این‌ مغان‌ بیشتر دچار تغییر و دیگرگونی‌ واقع‌ می‌گردد. اینان‌ با صبر و حوصله‌ کم‌کم‌ روش‌ و شکل‌ آیینِ پیشینِ خود را داخل‌ دیانت‌ زرتشت‌ می‌کنند تا سرانجام‌ از اواسط‌ دوران‌ اشکانیان‌ به‌ قدرت‌ دلخواه‌ رسیده‌ و در زمان‌ ساسانیان‌ قدرت‌ را قبضه‌ کرده‌ و ایران‌ را به‌ انحطاط‌ و شاهنشاهی‌ ساسانیان‌ را به‌ مرحله‌ی‌ سقوط‌ سوق‌ می‌دهند. انحطاط‌ مادی‌ و معنوی‌، انحطاط‌ فلسفی‌ و اخلاقی‌، شکست‌ و برافتادگی‌ و ذلّت‌ و خواری‌ ایرانیان‌ به‌ وسیله‌ی‌ این‌ طبقه‌ی‌ مذهبی‌ انجام‌ شد و فعلیت‌ یافت‌. مغان‌ همچون‌ زخمی‌ بودند بر پیکر قدرتمند ایران‌ که‌ آهسته‌ آهسته‌ و به‌ تدریج‌ تمام‌ آن‌ را فراگرفته‌ و هلاکش‌ کردند. در اینجا باز در تاریخ‌ ادیان‌ مشاهده‌ می‌نماییم‌ که‌ چگونه‌ مذهب‌ که‌ در ابتدا جنبشی‌ کاملاً اجتماعی‌ است‌ از برای‌ رفاه‌ و آزادگی‌ مردم‌، سرانجام‌ آلت‌ دست‌ طبقه‌ای‌ به‌ نام‌ مغان‌ می‌شود که‌ آن‌ چیزهایی‌ را که‌ ابتدا مذهب‌ می‌خواست‌ از برای‌ مردم‌ و توده‌ی‌ فشرده‌ی‌ محروم‌ که‌ اکثریت‌ قابل‌ ملاحظه‌ی‌ ملّتی‌ را تشکیل‌ می‌دادند فراهم‌ نماید، از آنان‌ باز می‌گیرد و تازیانه‌ای‌ می‌شود از برای‌ عذاب‌ آنان‌.

به‌ هر انجام‌ بدون‌ توجّه‌ به‌ این‌ مسائل‌، و اینکه‌ آیا زمان‌ زرتشت‌ مقارن‌ با هخامنشیان‌ بوده‌ و یا نه‌، و یا این‌ هخامنشیان‌ زرتشتی‌ بودند یا اینکه‌ آیین‌ اورمَزْدپرستی‌ آیینی‌ بوده‌ غیرزرتشتی‌ و بسیاری‌ از مسائل‌ دیگر، به‌ بحث‌ درباره‌ی‌ روش‌ دینی‌ هخامنشیان‌ و سیاست‌ مذهبی‌ برجسته‌شان‌ می‌پردازیم‌، برای‌ موضوع‌های‌ فوق‌ بایستی‌ به‌ مدارک‌ مربوطه‌ رجوع‌ نمود، و در این‌ باره‌ به‌ مجلداتی‌ که‌ ضمن‌ دوره‌ی‌ تاریخ‌ ادیان‌ منتشر می‌شود، می‌توان‌ مراجعه‌ کرد.


وضع‌ عمومی‌ دیانت‌ هخامنشیان‌
آنچه‌ که‌ به‌ احتمالی‌ قرین‌ با یقین‌ می‌توان‌ گفت‌، آن‌ است‌ که‌ شاهنشاهان‌ هخامنشی‌ در آغاز با دین‌ زرتشت‌ به‌ شکل‌ صافی‌ و پاکش‌ آشنایی‌ داشتند. با آن‌ روش‌ زرتشتی‌ که‌ هنوز کاملاً از شکل‌ اصلی‌ خود خارج‌ و منحرف‌ نشده‌ و به‌ وسیله‌ی‌ مغان‌ و تماس‌ با عقاید و ادیان‌ ملل‌ و قبایل‌ بسیاری‌ که‌ با ایرانیان‌ برخورد پیدا کردند، تغییر ساختار نداده‌ بود. امّا با تمام‌ این‌ احوال‌ در بازسازی‌ آیین‌ اوایل‌ عصر هخامنشی‌ و شناخت‌ آن‌ به‌ اندازه‌ای‌ مدارک‌ کم‌ است‌ که‌ هرگاه‌ بخواهیم‌ از روی‌ آن‌ مدارک‌ اندک‌ به‌ بازسازی‌ کاملی‌ دست‌ بریم‌، به‌ نتیجه‌ای‌ بی‌انجام‌ فراخواهیم‌ رسید.
امّا آنچه‌ که‌ در آغاز بدان‌ دست‌ می‌یابیم‌، یک‌ نوع‌ یکتاپرستی‌ پالوده‌ و صافی‌ است‌ که‌ در آن‌ عصر بسیار شگفت‌ به‌ نظر می‌رسد. این‌ توجّه‌ صِرف‌ به‌ یکتاپرستی‌، یا شیوه‌ای‌ از یکتاپرستی‌ که‌ روشهای‌ شرک‌ پیشین‌ هنوز مصرّانه‌ خود را بدان‌ می‌شناسانند، لازم‌ است‌ در قومی‌ ظهور کند، و یا از فکر مردمی‌ تراوش‌ نماید که‌ از لحاظ‌ و دیدگاه‌ علمی‌ و دانشْ آگاهی‌، برخورداری‌ بسیاری‌ داشته‌ باشد، چون‌ می‌دانیم‌ که‌ تنها نقش‌ علم‌ است‌ که‌ هر چه‌ بیشتر پیشرفت‌ نماید، شرکت‌ و باورهای‌ چند خدایی‌ بیشتر به‌ توحید و گاهی‌ تعدّد خدایان‌ گرایش‌ می‌کند؛ و این‌ چنین‌ روشی‌ بی‌شک‌ بایستی‌ میان‌ قومی‌ به‌ وجود آید، تا پیامبری‌ آن‌ چنان‌ که‌ زرتشت‌ بود ظهور کند.
زرتشت‌ بی‌شک‌ یک‌ موحّد راستین‌ بود. از نظرگاه‌ او اهورامَزْدا به‌ واقع‌ خدایی‌ بود یگانه‌ و بی‌دستیاری‌ مستقیم‌. امّا هرگاه‌ از اندیشه‌ی‌ نیک‌ Vohu Manah ، وُهومَنَه‌، بهمن‌ و پاک‌روانی‌ و پرهیزگاری‌ Armaiti ] وُهومَنَه‌ آرْمَئی‌ تی‌ [ و این‌گونه‌ ] منظور امشاسپندان‌‌اند سخن‌ می‌گفت‌، بی‌شک‌ از برای‌ آن‌ بود که‌ مشکل‌ سرشتی‌ انسانی‌ بسیار به‌ دشواری‌ می‌تواند با به‌ کاربردن‌ واژه‌ای‌، یا واژه‌هایی‌ معدود به‌ طرز شایان‌ و رسایی‌ اندیشه‌ نماید، و آنچه‌ که‌ مسلّم‌ است‌ اینها به‌ شکلی‌ بسیار ساده‌ و بی‌پیرایه‌ از صفتهای‌ خدایی‌ یکتا محسوب‌ می‌شد که‌ برتر از همه‌ چیز بود. دیوها (خدایان‌)یی‌ که‌ به‌ وسیله‌ی‌ مخالفان‌ پیامبر مورد پرستش‌ و نیایش‌ قرار می‌گرفتند، در حقیقت‌ چیزی‌ خارج‌ از زمره‌ی‌ ارواح‌ و روانهای‌ خبیث‌ نبودند که‌ زرتشت‌ همواره‌ با صَبغه‌ و روش‌ یک‌ موحّدِ با ایمان‌ نسبت‌ به‌ آنها تنفّر ورزیده‌ و مردودشان‌ می‌شناخت‌.
و آنچه‌ که‌ به‌ گفته‌ی‌ اولمستد Olmestead جالب‌ است‌ اینکه‌ دین‌ زرتشت‌ با تمام‌ نفوذ و قدرتی‌ که‌ داشت‌، نه‌ در داریوش‌ و نه‌ در امّتْ پذیرش‌ شایسته‌ای‌ نداشت‌. آیا میان‌ یسْنا، هاتِ چهل‌ و چهار، بند سه‌ و چهار با این‌ قسمت‌ از کتیبه‌ی‌ داریوش‌ که‌ در شوش‌ به‌ دست‌ آمد، می‌توان‌ تقارن‌ برقرار کرد:
«خدای‌ بزرگ‌ است‌ اَهورامَزدا که‌ آن‌ آسمان‌ را آفرید که‌ این‌ زمین‌ را آفرید، که‌ شادی‌ را برای‌ بشر آفرید، که‌ داریوش‌ را شاه‌ کرد... اَهورامَزدا خدای‌ بزرگی‌ است‌ برتر از تمام‌ خدایان‌. او مرا آفریده‌، او مرا شاه‌ کرد... اهورامزدا پشتیبان‌ توانای‌ من‌ است‌ و آنچه‌ که‌ او به‌ من‌ امر می‌کند بکنم‌ به‌ دست‌ من‌ انجام‌ می‌شود؛ هر چه‌ من‌ کردم‌ به‌ فضل‌ اهورامزداست‌».
پس‌ متوجّه‌ می‌شویم‌ که‌ اَهورامَزدا خدای (بَغْ) Baya بزرگی‌ است‌. خدایی‌ است‌ یکتا، سازنده‌ و آفریدگار همه‌ چیز که‌ خداوند بزرگ‌ جهان‌ است‌ و این‌ امر و موضوع‌ در تمامی‌ کتیبه‌ها تکرار می‌شود و هر چه‌ که‌ از مبدأ خود دور می‌شود، بر اثر تأثیرات‌ زمانی‌ مفهوم‌ خود را از دست‌ داده‌ و از شرکْ نقش‌ برمی‌دارد. امّا با تمام‌ این‌ احوال‌، اَهورامَزدا یگانه‌ بَغ‌ نبود و داریوش‌ کراراً از این‌ مسئله‌ یاد می‌کند. این‌ انحرافی‌ است‌ از آیینی‌ که‌ یکتاپرستی‌ را تبلیغ‌ می‌کرد و تمام‌ خدایان‌ گذشته‌ را که‌ نفوذی‌ بسیار داشتند برافکنده‌ بود؛ امّا انحراف‌ هر چند بسیار کوچک‌ است‌، محسوس‌ می‌باشد و آیا این‌ بغان‌ دیگر کدامند؟ بی‌شک‌ همان‌ خدایان‌ قدیم‌ که‌ از زمان‌ اردشیر دگر باره‌ به‌ شکلی‌ صریح‌ کنار اهورامزدا قرار Mi - اَناهیتا می‌گیرند و خواهیم‌ گفت‌ که‌ چرا مهر و ناهید (میثْرَه‌ (Anahita این‌ بغ‌ مرد و بغ‌ بانوی‌ بزرگ‌، دگرباره‌ در زمان‌ هخامنشیان‌ قدرت‌ و مقام‌ پیشین‌ را به‌ دست‌ آوردند و منشأی‌ شدند برای‌ تتلیت‌ بزرگ‌ زمان‌ هخامنشی‌ که‌ با راز همراه‌ بود.
به‌ هرانجام‌ این‌ قدر مسلم‌ است‌ که‌ مشاهده‌ می‌کنیم‌ اهورامزدا سرآمد مغان‌ و بَغِ بزرگ‌ است‌، امّا از کتیبه‌های‌ داریوش‌ چیزی‌ از بغان‌ دیگر دستگیر و مفهوم‌ نمی‌شود و تنها از زمان‌ اردشیر دوم‌(مِمْنون‌)Memnon «به‌ یادآور» است‌ که‌ از بغانِ دیگری‌ آگاهی‌ می‌یابیم‌. این‌ معنا از گفته‌های‌ هرودوت‌ Herodotus نیز درباره‌ی‌ آداب‌ و آیین‌ پارسها برمی‌آید و ما به‌ موجب‌ نوشته‌های‌ وی‌ آگاه‌ می‌شویم‌ که‌ پارسها میترا Mithra، ماه‌، زمین‌ «زَم‌ Zam» آتش‌ «آتَر Atar»، آب‌ «اَپَمْ نَپات‌ Apam Napat»، وَیو «Vayu» را پرستش‌ می‌کرده‌اند. امّا سیر تدریجی‌ دیگرگونی‌ در توحیدِ نسبی‌ شاهان‌ هخامنشی‌ از زمان‌ اردشیر دوم‌ با قرارگرفتن‌ مهر خداوند راستی‌ و پیمان‌ و آناهیتا Anahita ایزدبانوی‌ آبها و حاصلخیزی‌ و تولید در کنار اَهورامَزْدا، بَغِ بزرگ‌ نمودار می‌شود.
در آغاز از روش‌ دینی‌ ساکنان‌ بومی‌ فلات‌ سخن‌ گفته‌ شد، آن‌ گاه‌ از آیینِ آریاییها و نفوذِ روشها و معتقدات‌ بومیان‌ بر باورهای‌ دینی آنها نیز اشاراتی‌ گذشت‌ و سرانجام‌ در اصلاحات‌ و عقایدِ زرتشت‌ بسیاری‌ از عناصر آریایی‌ با تغییر و تبدیلها و اصلاحاتی‌ به‌ زندگی‌ خود در هیئت‌ و دستگاهی‌ نو ادامه‌ دادند. مطابق‌ با گفته‌های‌ هرودوت‌ دورنمایی‌ از اخلاق‌، آداب‌، عادات‌ و رسوم‌ پارسها نقش‌ می‌شود که‌ بنابر آن‌ می‌توان‌ دریافتهایی‌ حاصل‌ نمود.
نقل‌ نوشته‌های‌ هرودوت‌، بدون‌ آنکه‌ از زرتشت‌ یاد کند، منظری‌ از: رسوم‌، آداب‌، تشریفات‌، اخلاق‌، قوانین‌ و آیین‌ پارسها را نمایان‌ می‌سازد که‌ در این‌ بند به‌ نقل‌ رئوس‌ آن‌ مبادرت‌ می‌شود. هرودوت‌ در کتاب‌ اوّل‌ خود، بند صد و سی‌ هشت‌ از غلبه‌ی‌ نهایی‌ کوروش‌ بر استیاگس‌ Styages یا آژی‌ دهاک‌ سخن‌ گفته‌ و پس‌ از آن‌ بلافاصله‌ از آیین‌ و رسوم‌ پارسیان‌ سخن‌ می‌گوید و این‌ منظری‌ است‌ از زندگی‌ اجتماعی‌، اخلاقی‌ و دینی‌ پارسها در آغاز شاهنشاهی‌ آنها.

هرودوت‌ چنین‌ آغاز می‌کند که‌ پارسیان‌ در شیوه‌ی‌ پرستش‌ به‌ هیچ‌ روی‌ از برای‌ خدایان‌ خود مجسمه‌، پرستشگاه‌ و یا قربانگاه‌ بنا نمی‌کنند و نسبت‌ به‌ آنانی‌ که‌ مبادرت‌ به‌ چنین‌ کارهایی‌ می‌نمایند، از لحاظ‌ مرتبت‌ عقلانی‌ ارزشی‌ قایل‌ نشده‌ و حتی‌ به‌ آنان‌ نسبت‌ دیوانگی‌ می‌دهند. وی‌ خود نتیجه‌ می‌گیرد که‌ شاید منشأ و خاستگاه‌ چنین‌ امری‌ از آن‌ جهت‌ است‌ که‌ پارسها چون‌ یونانیان‌ از برای‌ خدایان‌ صفات‌ و خصوصیات‌ بشری‌ قایل‌ نیستند. رسم‌ آنان‌ چنین‌ است‌ که‌ بر بلندترین‌ نقاط‌ کوهستان‌ رفته‌ و از برای‌ زِئوس‌ Zeus (اَهورامَزْدا) هدایا و قربانیهایی‌ تقدیم‌ می‌کنند. هرودوت‌ در اینجا دچار اشتباهی‌ شده‌ است‌، چون‌ می‌گوید این‌ خدای‌ بزرگ‌ را با کاینات‌ و آسمانها یکی‌ می‌دانند، در حالی‌ که‌ در قسمتهای‌ گذشته‌ متوجّه‌ شدیم‌ که‌ آریاییها آسمان‌ را دیااوس‌ Dayaus می‌نامیدند و شاید هرودوت‌ بنابر تجانس‌ لفظی‌ با زَئوس‌، خدای‌ بزرگ‌ پارسها را همانند با آسمان‌ و کاینات‌ دانسته‌، در حالی‌ که‌ اهورامزدا به‌ موجب‌ گاثاها و الواح‌ و سنگ‌ نوشته‌های‌ داریوش‌ خدای‌ بزرگ‌ و آفریننده‌ی‌ زمین‌ و آسمان‌ و جمله‌ی‌ کاینات‌ است‌. آن‌ گاه‌ اشاره‌ می‌کند که‌ در آن‌ بلندیها از برای‌ خورشید «مهر» ماه‌، زمین‌ «زَم‌»، آب‌ «اَپَمْ نَپات‌»، آتش‌ «آتَر» و باد «وَیو» هدایا و قربانیهایی‌ تقدیم‌ می‌کنند. در آغاز اینها خدایانی‌ بودند که‌ پارسها برایشان‌ عبادت‌ و قربانی‌ می‌کردند، امّا بعدها در اثر برخورد با آشوریها، برای‌ آفْرودیت‌ اورانیا Aphrodite ourania نیز قربانی‌ کردند و این‌ همان‌ الاهه‌ای‌ بود که‌ آشوریها آن‌ را میلیتا Myllitta و اعراب‌ آلی‌تات‌ Alitat می‌نامیدند و پارسها آن‌ را میترا Mithra می‌خواندند. امّا در واقع‌ هرودت‌ میترا را با آناهیتا اشتباه‌ کرده‌ است‌، چون‌ اَناهیتا است‌ که‌ یک‌ بَغْبانو می‌باشد، نه‌ میترا.

پس‌ وی‌ درباره‌ی‌ مراسم‌ مذهبی‌ و اهدای‌ قربانی پارسها سخن‌ می‌گوید که‌ در مواقع‌ تشریفاتی‌ درباره‌ی‌ اهدای قربانی‌ نه‌ معبدی‌ برپا می‌دارند و نه‌ مذبحی‌، نه‌ قربانی‌ را با نوارها و آذینها می‌پیرایند و نه‌ ترنّم‌ موسیقی‌ برپا می‌کنند و نه‌ بسیاری‌ از تشریفات‌ دیگر را مراعات‌ می‌کنند، بلکه‌ به‌ سادگی‌ هنگامی‌ که‌ یک‌ پارسی‌ درصدد قربانی‌ برای‌ خدایان‌ برمی‌آید، چارپای قربانی‌ را به‌ جایگاهی‌ پاک‌ برده‌ و بر کلاه‌ خود شاخه‌یی‌ چند از گل‌ خرزهره‌ قرار می‌دهد. به‌ هنگام‌ قربانی‌ وی‌ به‌ هیچ‌وجه‌ تنها برای‌ خود برکت‌ و خیرات‌ طلب‌ نمی‌کند، بلکه‌ برای‌ تمام‌ پارسها دعا می‌کند و خود او نیز که‌ جزو پارسهاست‌، از دعای‌ خیر به‌ سهمی‌ برخوردار می‌شود، پس‌ از آن‌ قربانی‌ را به‌ قطعات‌ کوچکی‌ تقسیم‌ کرده‌ و پس‌ از پخته‌شدن‌ بر بستری‌ از علفهای‌ سبز و تازه‌، به‌ ویژه‌ شبدر قرار می‌دهد. در این‌ مراسم‌ حتماً لازم‌ است‌ تا یکی‌ از مغان‌ حاضر باشند و هرگاه‌ مغی‌ نباشد انجام‌ مراسم‌ قربانی‌ مقدور نمی‌شود. مغ‌ در این‌ هنگام‌ سرودی‌ می‌خواند که‌ نَسَب‌ نامه‌ی‌ خدایان‌ «تَئوگونی‌ Theogonie» است‌ و پس‌ از انجام‌ سرود، شخصی‌ که‌ قربانی‌ کرده‌ است‌، گوشت‌ را به‌ خانه‌ برده‌ و به‌ هر شکلی‌ که‌ مایل‌ باشد به‌ مصرف‌ می‌رساند.
مسئله‌ی‌ مهم‌ دیگری‌ که‌ حتی‌ هرودوت‌ درباره‌ی‌ آن‌ با احتیاط‌ سخن‌ می‌گوید، مربوط‌ است‌ به‌ مردگان‌ و به‌ آدابی‌ درباره‌ی‌ آنها. هرودوت‌ می‌گوید آنچه‌ که‌ در این‌ باره‌ شرح‌ می‌دهیم‌ از زمره‌ی‌ مسائلی‌ مرموز است‌ که‌ بالشخصه‌ درباره‌ی‌ آن‌ آگاهی‌ درستی‌ ندارم‌. امّا آنچه‌ مشهور است‌ اینکه‌ بایستی‌ مردگان‌ خود را پیش‌ از دفن‌ (در دخمه‌ نهادن‌ ) نزد سگان‌ و پرندگان‌ درنده‌ و گوشت‌خوار بیفکنند تا آنها را پاره‌پاره‌ کنند. در مورد مغان‌ من‌ به‌ این‌ چنین‌ کاری‌ اطمینان‌ دارم‌، چون‌ آنان‌ در نظرگاه‌ عام‌ به‌ این‌ امر اقدام‌ می‌کنند. امّا پارسها پیش‌ از آنکه‌ جسد را دفن‌ کنند، آن‌ را مومیایی‌ کرده‌ و بعد دفن‌ می‌کنند. مغان‌ از لحاظ‌ عقاید با کاهنان‌ مصری‌ تفاوت‌ بسیاری‌ دارند، چون‌ کاهنان‌ مصری‌ از کشتن‌ حیوانات‌ اجتناب‌ می‌کنند، مگر به‌ هنگام‌ قربانی‌. امّا به‌ عکس‌ مغان‌ به‌ جز سگان‌، بسیاری‌ از حیوانات‌ را با ولع‌ بسیاری‌ می‌کشند و در این‌ کار علاقه‌ و شوق‌ بسیاری‌ دارند و حتی‌ مورچگان‌ را در زمره‌ی‌ خطرناک‌ترین‌ حیوانات‌ زمینی‌ و پرندگان‌ آسمانی‌ انگاشته‌ و بی‌دریغ‌ آنها را می‌کشند.



دیگر آداب‌ و رسوم‌ پارسیان‌
پس‌ از این‌ هرودوت‌ در زمینه‌ی‌ رسوم‌ و آداب‌ و قوانین‌ پارسیها شرحی‌ نقل‌ کرده‌ است‌. به‌ موجب‌ نوشته‌های‌ وی‌ پارسها نیز چون‌ امروز که‌ برپاکردن‌ جشن‌ تولّد معمول‌ و مرسوم‌ است‌، در انجام‌ آن‌ اهتمامی‌ داشته‌ و هر سال‌ روز تولّد خود را جشن‌ می‌گرفته‌اند در این‌ جشنها که‌ اشراف‌ و طبقه‌ی‌ کارگر و کشاورز جملگی‌ به‌ حفظ‌ آن‌ می‌کوشیدند، فقرا و اغنیا هر کدام‌ مطابق‌ با فراخور حالشان‌ به‌ مدعوین‌ خوراک‌ و غذاهایی‌ می‌داده‌اند. آنچه‌ که‌ موردنظر می‌تواند بود، رواج‌ ذبح‌ شتر، خر، اسب‌ و گاو است‌ و مصرف‌ گوشت‌ آنها - در مراسم‌ قربانی‌ و مراسم‌ معمولی‌، خوراک‌ گوشت‌ این‌ حیوانات‌ به‌ مصرف‌ می‌رسیده‌ است‌ و در جشنها پس‌ از ذبح‌، حیوان‌ را یکپارچه‌ کباب‌ می‌کرده‌اند. پیش‌ خوراک‌ یا صرف‌ خوراکهایی‌ اشتهاانگیز در ضمن‌ غذای‌ اصلی‌ و پس‌ از آن‌ نیز مرسوم‌ بوده‌ است‌. به‌ شراب‌ علاقه‌ی‌ زیادی‌ داشتند و از رسومی‌ که‌ رعایت‌اش‌ بسیار شایسته‌ بود، اینکه‌ حق‌ نداشتند در منظر عام‌ و یا نزد کسی‌ آروغ‌ یا باد گلو کنند و هنگامی‌ که‌ بخواهند درباره‌ی‌ مسئله‌ی‌ مهمّی‌ تصمیم‌ بگیرند، در حالی‌ مستی‌ در انجمنی‌ مسئله‌ را طرح‌ و درباره‌ی‌ آن‌ تصمیمی‌ اتّخاذ می‌کنند، آن‌ گاه‌ فردای‌ آن‌ روز در حال‌ هشیاری‌ دگرباره‌ همان‌ مسئله‌ را مطرح‌ و درباره‌اش‌ رأی‌ می‌گیرند. هرگاه‌ رأی‌شان‌ در حال‌ مستی‌ و هشیاری‌ مطابقت‌ داشت‌، بدان‌ عمل‌ می‌کنند، ورنه‌ از آن‌ منصرف‌ می‌شوند. همچنین‌ است‌ مصداق‌ این‌ نحوه‌ عمل‌ در مورد حالت‌ عکس‌ آن‌؛ یعنی‌ گاه‌ نیز نخست‌ در حال‌ هوشیاری‌ در مورد مسئله‌ای‌ تصمیم‌ می‌گیرند، و هرگاه‌ در حال‌ مستی‌ نیز به‌ همان‌ نتیجه‌ رسیدند که‌ به‌ مورد عمل‌ می‌گذارندش‌ و در غیر این‌ صورت‌ مسکوت‌ می‌ماند.

در مورد علایق‌ خانوادگی‌ و حقوق‌ همسایگان‌ داخلی‌ و خارجی‌ بسیار دقّت‌ دارند. به‌ جای‌ سلام‌ کردن‌، هنگامی‌ که‌ در راه‌گذر و یا مجلس‌ و محفلی‌ با هم‌ روبه‌رو می‌شوند لبهای‌ هم‌ را می‌بوسند، و این‌ در صورتی‌ است‌ که‌ از طبقات‌ بالا و مهتران‌ باشند. هرگاه‌ به‌ هنگام‌ برخورد یکی‌ از طبقه‌ای‌ پایین‌تر و دیگری‌ بالاتر باشد، گونه‌های‌ هم‌ را می‌بوسند و اگر یکی‌ از کهتر مردان‌ با مهتری‌ برخورد کند، در برابر او زانو بر زمین‌ می‌زند و این‌ رسمی‌ است‌ که‌ هنوز در میان‌ جوامع‌ اشرافی‌ بسیاری‌ از کشورها باقی‌ است‌.
در روش‌ خانوادگی‌ نخست‌ برای‌ کسانی‌ احترام‌ بیشتری‌ قایل‌اند که‌ از لحاظ‌ مناسبات‌ خویشی‌ نزدیک‌تر باشند، و هر چه‌ علایق‌ و روابط‌ خانوادگی‌ دورتر شود، آن‌ روابط‌ عمیق‌ مودت‌ که‌ خاستگاهی‌ از علایق‌ خانوادگی‌ آن‌ را به‌ وجود می‌آورد، سست‌تر می‌شود. همچنین‌ است‌ چنین‌ روشی‌ در سیاست‌ دوستی‌ خارجی‌، چون‌ پارسیان‌ به‌ ملل‌ و اقوامی‌ که‌ نسبت‌ همسایگی‌ با آنان‌ دارند، دوستی‌ و روابطی‌ مودت‌آمیز بیشتر دارند و هر چه‌ نسبت‌ مکانی‌ میان‌ آنان‌ و اقوامی‌ دیگر بیشتر شود، مودت‌ و دوستیشان‌ سست‌تر و کمتر می‌شود. بر همین‌ پایه‌ و مبنا است‌ که‌ تمدّن‌ و فرهنگ‌ را می‌سنجند، چه‌ پارسها خود را از شایسته‌ترین‌ و متمدّن‌ترین‌ اقوام‌ بشری‌ می‌شمارند و معتقدند که‌ به‌ نسبت‌ مکانی‌ ملل‌ و اقوام‌ هر چه‌ از آنان‌ دورتر شوند، در مرحله‌ی‌ ابتدایی‌تر و بدوی‌تری‌ از لحاظ‌ فرهنگ‌ و تمدّن‌ به‌ سر می‌برند.
آنچه‌ که‌ این‌ زمان‌ برای‌ ایرانیان‌ مسئله‌ای‌ مهم‌ شده‌ است‌ و درباره‌ی‌ آن‌ بسیار صحبت‌ و بحث‌ و تدقیق‌ می‌گردد و مخالفان‌ و موافقان‌ دارد، مسئله‌ی‌ اخذ تمدّن‌ خارجی‌ است‌، و در صورتی‌ روشن‌تر تقلید از روشهای‌ غربی‌ در شئون‌ مختلف‌ زندگی‌! هرودوت‌ در حدود بیست‌ و پنج‌ قرن‌ پیش‌ این‌ مسئله‌ را تذکّر داده‌ است‌ که‌ ایرانیان‌ استعداد بسیار بیشتری‌ دارند از ملل‌ دیگر در اخذ رسوم‌ و عادات‌ خارجیان‌. چون‌ با مادها درآمیختند و لباس‌ مادی‌ را زیباتر و برازنده‌تر یافتند، روش‌ مادی‌ را در لباس‌ اخذ نمودند. به‌ هنگام‌ برخورد با مصریان‌ استعمال‌ زره‌ مصری‌ را که‌ سپری‌ مطمئن‌ در کارزار به‌ شمار می‌رفت‌ گرفتند. با هر ملّت‌ و قومی‌ که‌ برمی‌خوردند، روشهای‌ آنان‌ را در لذّت‌طلبی‌ و کام‌جویی‌ اقتباس‌ کردند. مثلاً روابط‌ جنسی‌ با پسران‌ نوخاسته‌ و زیبا را از یونانیان‌ آموختند و رسم‌ تعدّد زوجات‌ و داشتن‌ زنان‌ به‌ اصطلاح‌ عقدی‌ و رسمی‌ و کنیزکانی‌ به‌ عنوان‌ صیغه‌ و بردگانی‌ از برای‌ تمتّع‌ و کامجویی‌ نزدشان‌ رایج‌ و مرسوم‌ بود.

آنچه‌ که‌ نزد پارسها وجه‌ اهمیت‌ و مقام‌ و احترام‌ به‌ شمار می‌رفت‌، شجاعت‌، تهوّر و دلاوری‌ بود، و پس‌ از آن‌ داشتن‌ فرزندانی‌ بسیار. شاه‌ در هر سالی‌ ضمن‌ تشریفاتی‌ هدایایی‌ به‌ آن‌ کسی‌ عطا می‌کرد که‌ دارای‌ فرزندانی‌ بیشتر بود، چون‌ پارسها بر آن‌ عقیده‌ بودند که‌ هر چه‌ نفوسشان‌ زیادتی‌ گیرد، به‌ همان‌ نسبت‌ به‌ قدرت‌ و تسلّطشان‌ افزوده‌ می‌شود. آنان‌ تحت‌ شرایطی‌ تربیتی‌ تا سن‌ بیست‌ سالگی‌ تنها سه‌ چیز به‌ فرزندان‌ خود می‌آموزند و آن‌ سه‌ چیز عبارت‌ است‌ از: اسب‌سواری‌، تیراندازی‌، راست‌گویی‌. پدران‌ تا سن‌ پنج‌سالگی‌ فرزندان‌ خود را ملاقات‌ نمی‌کنند و نزد زنان‌ بزرگ‌ می‌شوند و در این‌ روش‌ فلسفه‌ای‌ دارند و آن‌ این‌ است‌ که‌ هرگاه‌ کودک‌ در چنین‌ سالهایی‌ فوت‌ کند، دل‌ پدران‌ به‌ تأثیر و اندوه‌ نگراید.

هرودوت‌ می‌گوید که‌ اینها رسومی‌ هستند بسیار شایسته‌ نزد پارسیان‌ که‌ من‌ آنها را ستایش‌ و تمجید می‌کنم‌، همچنین‌ رسوم‌ و عاداتی‌ دیگر دارند که‌ در زمره‌ی‌ قوانین‌ محسوب‌ می‌شوند. مرعی‌ داشتن‌ قوانینی‌ که‌ به‌ مرگ‌ کسی‌ منجر شود، سخت‌ مورد تحریم‌ و احتیاط‌ می‌باشد. شاه‌ بالشخصه‌ هیچگاه‌ جهت‌ ارتکاب‌ یک‌ گناه‌ و بزه‌ کسی‌ را به‌ مرگ‌ محکوم‌ نمی‌نماید. همچنین‌ هیچ‌ فردی‌ از پارسها حق‌ ندارد تنها به‌ موجب‌ یک‌ جرم‌ کسی‌ را به‌ گونه‌ای‌ مجازات‌ نماید که‌ جبران‌ناپذیر باشد. به‌ هنگام‌ کیفر و مجازات‌ لازم‌ است‌ تا با دقّت‌ سنجشی‌ میان‌ اعمال‌ نیک‌ و بد مقصّر به‌ عمل‌ آید، و هرگاه‌ اعمال‌ زشت‌ و ناپسند مجرم‌ زیاده‌ از کارهای‌ نیک‌ و پسندیده‌اش‌ بود، می‌تواند که‌ به‌ مجازاتِ بزهکار اقدام‌ نماید، و در غیر این‌ صورت‌ مجرم‌ از امکانات‌ بسیاری‌ برخوردار شده‌ و بخشوده‌ می‌شود.
پارسها برآنند که‌ هیچگاه‌ از آنان‌ کسی‌ مبادرت‌ به‌ قتل‌ پدر و مادرش‌ نکرده‌ است‌ و هرگاه‌ در صورت‌ ظاهر چنین‌ اتّفاقی‌ میان‌ پارسها رخ‌ داده‌ باشد، حاکی‌ از آن‌ است‌ که‌ یا از جانب‌ فرزند خوانده‌ چنین‌ اتّفاق‌ و عملی‌ انجام‌ شده‌ و یا از جانب‌ اولاد حرامزاده‌، چون‌ هیچگاه‌ کسی‌ پدر و مادر راستین‌ خود را به‌ قتل‌ نمی‌رساند.
معمولاً رسم‌ است‌ میان‌ پارسها از آنچه‌ که‌ نهی‌ و منع‌ شده‌ است‌، حتی‌ سخن‌ نیز نمی‌گویند. در نظر آنان‌ زشت‌ترین‌ کارها دروغگویی‌ است‌، و پس‌ از آن‌ وام‌گرفتن‌؛ و در این‌ باره‌ استدلال‌ می‌کنند که‌ آدم‌ وامدار و قرضمند معمولاً مجبور به‌ دروغگویی‌ می‌شود. برای‌ آب‌ احترام‌ بسیاری‌ قائل‌اند، در آبهای‌ روانی‌ که‌ در شهر جریان‌ دارد و در هرگونه‌ مجاری‌ و در آب‌ ادرار نمی‌کنند، و حتی‌ دست‌ و صورت‌ خود را در مجاری‌ آب‌ نمی‌شویند و در آنها آب‌ دهان‌ نمی‌افکنند و به‌ کسی‌ نیز اجازه‌ی‌ چنین‌ کاری‌ را نمی‌دهند. در اینجا هرودوت‌ اضافه‌ می‌کند برخلاف‌ ما، پارسها در پاکیزه‌ نگاه‌داشتن‌ مجاری‌ و گذرگاههای‌ آب‌ اهتمای‌ بلیغ‌ مرعی‌ می‌دارند.



علل‌ تجدید حیات‌ مهرپرستی‌ در زمان‌ هخامنشیان‌
درباره‌ی‌ آیین‌ هخامنشیان‌ و دیانت‌ در عصر هخامنشی‌، چه‌ در آغاز و چه‌ در مرحله‌ی‌ میانگین‌ آن‌، دگرباره‌ تأکید می‌شود که‌ موردی‌ است‌ بسیار دشوار و مستلزم‌ مطالعاتی‌ بسیار. در آغاز پرستش‌ و احترام‌ شدید اورمزد، البته‌ نه‌ به‌ عنوان‌ خدایی‌ یکتا، بلکه‌ سرور مطلق‌ خدایان‌ رواج‌ داشت‌ و پس‌ از آن‌ کم‌ کم‌ خدایان‌ آریایی‌ که‌ زرتشت‌ آنها را و مراسم‌ پرستششان‌ را منع‌ کرده‌ بود، شروع‌ به‌ تظاهر بیشتری‌ کردند. هخامنشیان‌ در آغاز بی‌شک‌ به‌ اصول‌ زرتشی‌ پایبندی‌ بیشتری‌ داشتند، امّا هر چه‌ زمان‌ می‌گذشت‌ و ملل‌ و اقوام‌ بیشتری‌ تحت‌ لوای‌ پرچم‌ شاهنشاهی‌ در می‌آمدند، ترکیب‌ و اختلاط‌ عقاید بیشتر می‌شد و در این‌ میان‌ نقش‌ طبقه‌ی‌ مغان‌ در دیگرگونی‌ دین‌ زرتشت‌ از عناصر دیگر بیشتر بود.
هر چند که‌ هرودوت‌ پارسیان‌ را دارای‌ معابدی‌ نمی‌دانست‌، امّا آنچه‌ از کاوشهای‌ باستانی‌ تاکنون‌ برمی‌آید، سه‌ معبد از زمان‌ هخامنشیان‌ کشف‌ شده‌ است‌: یکی‌ در پاسارگاد که‌ تاکنون‌ آثار بهتر و روشن‌تری‌ از آن‌ بر جای‌ مانده‌ است‌. این‌ به‌ امر کوروش‌ ساخته‌ شده‌، امّا برای‌ ادّعای‌ هرودوت‌ نیز نشانهایی‌ در دست‌ است‌، چون‌ نقش‌ برجسته‌ی‌ آرامگاهی‌ در نقش‌ رستم‌، شاه‌ را نشان‌ می‌دهد که‌ در برابر یک‌ آدُریان‌ مراسم‌ ستایش‌ انجام‌ می‌دهد، در حالی‌ که‌ اَهورامَزْدا با همان‌ نقش‌ معروف‌اش‌ در جهت‌ بالاتری‌ نموده‌ شده‌ است‌ و از این‌ نقش‌ برمی‌آید که‌ مراسم‌ مذهبی‌ در هوای‌ آزاد انجام‌ می‌گرفته‌ است‌. دیگری‌ در نزدیک‌ مقبره‌ی‌ داریوش‌ که‌ آتشگاهی‌ است‌ و شاید به‌ دستور خود داریوش‌ بنا شده‌ باشد. همچنین‌ جایگاهی‌ دیگر که‌ شایع‌ است‌ «مگوش‌/ مغ‌ = گَئومات‌» آن‌ را ویران‌ کرد و داریوش‌ دوباره‌ ساخت‌. یکی‌ نیز در شوش‌ یافت‌ شده‌ که‌ از قرائن‌ برمی‌آید که‌ متعلّق‌ به‌ زمان‌ اردشیر دوم‌ بوده‌ است‌. این‌ آتشگاهها اغلب‌ بسیار ساده‌ و از اطاقی‌ تشکیل‌ شده‌ است‌ به‌ شکل‌ برجی‌ مکعب‌ که‌ به‌ وسیله‌ی‌ پلکان‌ به‌ آن‌ وارد می‌شدند و در آن‌ جا مغُ، آتش‌ مقدّس‌ را در حال‌ فروزش‌ نگاه‌ می‌داشت‌. امّا بایستی‌ توجّه‌ داشت‌ که‌ اینها تنها آتشگاههایی‌ بوده‌اند محدود و ساده‌ و بدون‌ تشریفات‌، چون‌ مطابق‌ با گفته‌ی‌ هرودوت‌ مراسم‌ مذهبی‌ در هوای‌ آزاد انجام‌ می‌گرفته‌ است‌. این‌ احتمال‌ هست‌ که‌ در بنای‌ این‌ چهارتاقیها مقصودی‌ دیگر در نظر بوده‌ باشد و آتشگاه‌ عبادت‌ نبوده‌ است‌. تمامی‌ قربانگاههایی‌ که‌ تاکنون‌ یافت‌ شده‌ در مسافتی‌ دور از این‌ معابد بوده‌ است‌. بنابر گفته‌ی‌ کِسِنُوفون‌ Xenophon اینها جاهایی‌ بوده‌اند که‌ حیوانات‌ قربانی‌ و گردونه‌ هایی‌ را که‌ به‌ اسبان‌ مقدّس‌ ایزد خورشید بسته‌ بودند، از آنجا حرکت‌ می‌دادند و سپس‌ مراسم‌ قربانی‌ در برابر شاه‌ انجام‌ می‌گرفت‌.
زمان‌ هخامنشیان‌ انحراف‌ از آن‌ دینی‌ که‌ زرتشت‌ شارع‌ آن‌ بود کم‌ کم‌ محسوس‌ می‌شد، امّا با تمام‌ این‌ احوال‌ پارسها و هخامنشیها در این‌ عصر به‌ دین‌ زرتشت‌ نزدیک‌تر از دیگران‌ بودند. میان‌ این‌ شاهان‌ داریوش‌ از همه‌ مؤمن‌تر به‌ طریق‌ به‌ نظر می‌رسد، و در نوشته‌های‌ آرامگاهش‌، چنان‌ است‌ که‌ تکّه‌‌هایی‌ از گاتاها را می‌خوانیم‌، امّا نه‌ داریوش‌ و نه‌ جانشینانش‌ هیچ‌ کدام‌ آموزه‌ها و هسته‌ی‌ اساسی‌ تعالیم‌ پیغمبر را درنیافته‌ بودند. در حالی‌ که‌ به‌ نظر می‌رسد که‌ به‌ نوعی‌ نزدیک‌ به‌ یکتاپرستی‌ باور دارند و از بَغان‌ دیگر نیز نام‌ می‌برند. ممکن‌ است‌ این‌ به‌ گمان‌ برخی‌ کسان‌ سیاستی‌ تلقّی‌ شود در داخل‌ کشور، از برای‌ آرام‌ ساختنِ کسانی‌ زیادی‌ که‌ سخت‌ به‌ بَغان‌ گذشته‌ وفادار بودند و اسکاتشان‌، امّا در کتیبه‌هایی‌ دیگر نیز که‌ برای‌ سراسر شاهنشاهی‌ ارسال‌ می‌شد، اَهورْمَزْدا تنها و یکتا خدا نبود، بلکه‌ بزرگ‌ترین‌ بَغان‌ به‌ شمار می‌رفت‌.

با آنکه‌ زرتشت‌ پرستش خدایانِ «دیوان‌» دیگر را نهی‌ کرده‌ بود، با این‌ همه‌ مهر بعضیشان‌ در دل‌ مردم‌ سخت‌ بازمانده‌ بود، و از آن‌ جمله‌ بود Mi و اَناهیتا Anahita. مهر، ایزد روشنایی‌ و راستی‌ و داد، میثْرَه‌ ra جنبه‌یی‌ کاملاً اخلاقی‌ داشت‌ و چنان‌ که‌ به‌ اختصار توضیح‌ داده‌ شد قبل‌ از زرتشت‌ دارای‌ اهمیت‌ و مقامی‌ بود. امّا یکی‌ از اصول‌ اصلاحی‌ زرتشت‌ پالودن‌ پیکرِ بَغان‌پرستی‌ بود و چون‌ مهر از جمع‌ بغان‌ دارای‌ اهمیتی‌ بسیار بود، او را از مقام‌اش‌ فروافکند و به‌ طور صریح‌ گفت‌ اهورامزدا خداوند یکتا می‌باشد. در این‌ اصلاح‌ حیت‌ مهر در زُمره‌ امشاسپندان‌ نیز قرار نگرفت‌ و چنین‌ به‌ نظر می‌رسد که‌ زرتشت‌ بر آن‌ بوده‌ تا توجّه‌ خلق‌ را کاملاً از جنبه‌ی‌ خدایگان‌ بخشی‌ آسمان‌ و نگاره‌های‌ آسمانی‌ بازدارد. برای‌ نزدیکی‌ به‌ وحدت‌، برافکندنِ مظاهر کثرت‌ لازم‌ می‌نمود و به‌ همین‌ جهت‌ در این‌ دین‌، مجمع‌ خدایان‌ در هم‌ ریخته‌ شد و اهورامزدا خالق‌ مهر و ماه‌ و ستارگان‌ و زمین‌ و آسمان‌ و... معرفی‌ شد.
هرگاه‌ توجّهی‌ به‌ اجتماع‌ و اخلاق‌ عصر هخامنشی‌ بیفکنیم‌ متوجّه‌ خواهیم‌ شد که‌ برای‌ چه‌ مهر دگرباره‌ تجدید حیات‌ نمود. مهر مظهر پیمان‌، دوستی‌ و مودّت‌، شجاعت‌ و قهرمانی‌، راستی‌ و راست‌واری‌، توانایی‌ و پهلوانی‌ بود و شاهنشاهی‌ هخامنشی‌ و مردم‌ آن‌ زمان‌ به‌ چنین‌ خدایی‌ نیاز داشتند، ایزدی‌ که‌ اقوام‌ به‌ هم‌ آمده‌ و انبوه‌ سپاهیان‌ را که‌ در اکثریتی‌ قابل‌ توجّه‌ بودند حفظ‌ کند، چنان‌ که‌ در اروپا نیز مهرپرستی‌ به‌ وسیله‌ی‌ سپاهیان‌ رومی‌ که‌ در آسیای‌ کوچک‌ بودند رواج‌ یافت‌. به‌ هر انجام‌ این‌ آغازی‌ بود از برای‌ کارهای‌ بعدی‌ و دیگرگونیهایی‌ که‌ در دین‌ زرتشتی‌ حاصل‌ می‌بایستی‌ شد. مبدئی‌ بود از برای‌ سروده‌شدن‌ و تألیف‌ یشتها و بازگشت‌ به‌ دوران‌ بَغان‌پرستی‌ پس‌ از اصلاح‌ و یکتاپرستی‌. گروه‌ نظامی‌ در زمان‌ هخامنشی‌ به‌ این‌ ایزد رغبتی‌ نشان‌ داد و دین‌ زرتشت‌ کم‌ کم‌ از مسیر اصلی‌اش‌ منحرف‌ می‌شد. البته‌ اَهورامَزْدا مهتر خدایی‌ بود، امّا با صفاتی‌ که‌ از برای‌ مهر برمی‌شمردند، دیگر جایی‌ از برایش‌ جز یک‌ یاد کرد باقی‌ نمی‌ماند. مهرایزد روشنایی‌، بخشایشگر نعمت‌ و فراوانی‌، نماد توانایی‌ و پهلوانی‌ و قهرمانی‌، ایزد پیمان‌دوستی‌ و راستی‌ و صفا و پاکی‌ بود، - مهرایزد و خداوند دشتها و بوستانهای‌ پهن‌، خدایگان‌ و برآرنده‌ی‌ سبزه‌ها، گیاهان‌، شکوفندگی‌ و بالش‌دهنده‌ی‌ درختها و برآرنده‌ آبها از سنگها، پرورش‌گر چارپایان‌، ایزد تندرستی‌ و نگاه‌دار آفریدگان‌ اهورمزدا بود، مهر ایزدی‌ رزمنده‌ و توفنده‌ بود، رزم‌جویی‌ که‌ حریف‌ سرسختی‌ از برای‌ دیوان‌ محسوب‌ می‌شد، مبارز سرسختِ دیو تاریکی‌ بود که‌ همواره‌ دروغ‌، غفلت‌، جهل‌ و سرما در جهان‌ می‌پراکند، مهر تباه‌ کننده‌ی‌ دیوانی‌ بود که‌ دشمن‌ ایرانیان‌ بودند و دیوانی‌ را که‌ خشکسالی‌، ویرانی‌، ناپاکی‌ و دروغ‌ را سرپرستی‌ داشتند نابود می‌کرد.
در روایات‌ و ادبیات‌ آن‌ قدر پاکیها و امور خوب‌ و نیکو را تحت‌ سرپرستی‌ مهر قرار داده‌اند که‌ علّت‌ گرایش‌ تمام‌ طبقات‌ مردم‌ را بدان‌ توضیح‌ می‌دهد و باز می‌گوید که‌ چگونه‌ مذهبی‌ جهانگیر شد و به‌ هنگامی‌ که‌ مُرد، چگونه‌ تمامی‌ باورها و آداب‌ و رسوم‌ ویژه‌ی‌ خود را به‌ ادیان‌ و مذاهب‌ دیگر به‌ وام‌ داد. از دین‌ زرتشتی‌ تا تصوّف‌ و عرفان‌ اسلامی‌ ایرانی‌ و هر چه‌ که‌ از مذاهب‌ و ادیان‌ در میان‌ این‌ دو قطب‌ گذشته‌ و پدید آمده‌اند، از مهرپرستی‌ عناصری‌ به‌ وام‌ گرفته‌اند که‌ تنها در صورت‌ تحقیق‌ روشن‌ می‌شوند.
از زمان‌ اردشیر اوّل‌ به‌ روشنی‌ از مهر یاد می‌شود. داریوش‌ می‌گفت‌ اهورمزدا و دیگر بَغان‌، و ارشیر از این‌ دیگر بغان‌، پس‌ از اهورامزدا بلافاصله‌ مهر را یاد می‌کند.

در اینجا بایستی‌ تذکّر دهیم‌ که‌ ممکن‌ است‌ روش‌ خورشیدپرستی‌ بابلی‌ و مصری‌ نیز در تجدید حیات‌ مهر در زمان‌ هخامنشیان‌ بی‌تأثیر نبوده‌ باشد. امّا مهرایزد خورشید نیست‌، بلکه‌ در ادبیات‌ اوستایی‌ جدا از مهر که‌ صفاتش‌ ذکر شد، ایزد خورشیدی‌ نیز داریم‌ و قوانینی‌ روشن‌ هست‌ که‌ به‌ هیچ‌وجه‌ منظور از مهر خورشید نمی‌باشد.
در ضمن‌ مباحث‌ آینده‌ از این‌ ایزد و گاه‌ بَغْ دگرباره‌ یاد می‌کنیم‌، امّا اندکی‌ از زمان‌ اردشیر اوّل‌ نگذشت‌ که‌ توجّهی‌ به‌ یک‌ بغ‌بانو، یعنی‌ذجلب‌ شد. آناهیتا Anahita را اغلب‌ با آرته‌میس‌ Artemis ایزدبانوی‌ یونانی‌ یکی‌ می‌دانستند امّا بعدها در فهم‌ این‌ بغ‌بانو انحطاطی‌ رخ‌ داد و او را با ایشتار Ishtar زن‌ خدای‌ بابلی‌، الاهه‌ی‌ عشق‌ و شهوت‌ و آفرودیته‌ Aphrodite یونانی‌ یا وِنوس‌ Venus مقایسه‌ کردند. باری‌ اردشیر دوم‌ به‌ این‌ بَغ‌ بانو علاقه‌یی‌ بسیار داشت‌.

کْلِمِنْس‌ آلِکْساندریوس‌ klemens Alexandrius که‌ از مورّخان‌ عیسوی‌ بوده‌ و در حدود سال‌ دو سد و بیست‌ میلادی‌ وفات‌ یافته‌، از بروسوس‌ Brossus مورّخ‌ معروف‌ کلدانی‌ که‌ در سده‌ی‌ سوم‌ پیش‌ از میلاد می‌زیسته‌ است‌ روایت‌ کرده‌ که‌ اردشیر دوم‌ نخستین‌ پادشاه‌ هخامنشی‌ بود که‌ برای‌ آفرودیته‌ معبد بنا کرد (آنائی‌ تیس‌ Anaitis - آناهیتاAnahita) و تندیسه‌ی‌ آن‌ الاهه‌ را در نقاط‌ مختلف‌ چون‌ شوش‌، همدان‌ و بابل‌ برای‌ پرستش‌ در معبدها نهاد و هم‌ او بود که‌ پرستش‌ این‌ الاهه‌ را به‌ مردمان‌ پارس‌ و باختر آموخت‌. این‌ معنا را کتیبه‌هایی‌ که‌ یافت‌ شده‌ تصدیق‌ می‌کنند و مشاهده‌ می‌کنیم‌ که‌ برای‌ نخستین‌ بار اردشیر دوم‌ از این‌ الاهه‌ یاد کرده‌ و وی‌ را هم‌ مقام‌ اَهورامَزْدا ذکر می‌کند. در کتیبه‌ی‌ شوش‌ این‌ شاه‌ از اَهورامَزْدا و ناهید و مهر کمک‌ می‌طلبد:
«این‌ آپادانا Apadana یعنی‌ ایوان‌ که‌ داریوش‌ نیای‌ بزرگ‌ من‌ بنا نهاد، و در زمان‌ نیای‌ دیگرم‌ اردشیر آتش‌ گرفت‌، من‌ به‌ تأیید اورمزدا و آناهیتا و میثْرَه‌ دوباره‌ ساختم‌، و اورمزدا و اَناهیتا و میثْرَه‌ مرا از همه‌ی‌ دشمنان‌ نگهداری‌ کنند.
همچنین‌ کتیبه‌ی‌ دیگری‌ برپایه‌ی‌ ستونی‌ که‌ از همدان‌ یافته‌ شده‌ و در موزه‌ی‌ انگلستان‌ است‌، این‌ شاه‌ می‌گوید که‌: «این‌ ایوان‌ را من‌ به‌ خواست‌ اهورمزدا، آناهیتا و میترا بنا کردم‌، امیدوارم‌ که‌ اهورمزدا و اَناهیتا و میثره‌ مرا از هر بلایی‌ حفظ‌ کرده‌ و آنچه‌ را که‌ من‌ بنا کرده‌ام‌ از گزند ایام‌ مصون‌ دارند.
اَناهیتا نیز چون‌ مهر از خدایان‌ قدیم‌ و باستانی‌ آریایی‌ است‌ و بی‌شک‌ وی‌ نیز از جمله‌ الاهه‌گانی‌ بوده‌ است‌ که‌ در اصلاحات‌ زرتشت‌ از مسند خدایگانی‌ به‌ پایین‌ کشیده‌ شده‌ بودند. به‌ نظر می‌رسد در زمان‌ هند - و ایرانیان‌ پرستش‌ عام‌ داشته‌، چون‌ در ریگ‌وِدا Rig Veda از دو زن‌ خدا به‌ نامهای‌ سی‌ نی‌ والی‌ Sinivali و سَرَسْ واتی‌ Sarasvati یاد شده‌ که‌ شباهت‌ بسیاری‌ به‌ آناهیتا دارند.
به‌ نظر می‌رسد که‌ پس‌ از آنکه‌ این‌ بغ‌ بانو نیز چون‌ میثْرَه‌ / میترا در زمان‌ هخامنشیان‌ به‌ تجدید حیات‌ پرداخت‌، از زمان‌ اردشیر دوم‌ پرستش‌ و ستایش‌اش‌ به‌ سایر قلمروهای‌ شاهنشاهی‌ نفوذ کرده‌ باشد. و حتی‌ در خارج‌ از قلمروهای‌ ایرانی‌ نیز دارای‌ اهمیت‌ و موقعیت‌ و مقامی‌ گشته‌ است‌، چون‌ این‌ بغ‌ بانو نیز چون‌ میثْرَه‌ آن‌ قدر دارای‌ مناصب‌ و صفات‌ بسیار نیکو بوده‌ که‌ در هر منطقه‌یی‌ که‌ داخل‌ می‌شده‌، صفات‌ و مناصب‌ ایزدبانوی آن‌ منطقه‌ را نیز گرفته‌ و مورد پرستش‌ واقع‌ می‌شده‌ است‌.
امّا درباره‌ی‌ آناهیتا Anahita که‌ لفظاً با پاک‌ و بی‌آلایش‌ معنی‌ شود و هنگامی‌ که‌ با اَرَدْویسور Aredvi Sura که‌ «اَرِدْوی‌» نام‌ رودی‌ می‌باشد ترکیب‌ شده‌ و به‌ شکل‌ «اَرَدْوی‌ سورَه‌ اَناهی‌ ته‌» به‌ کار می‌رود به‌ مفهوم‌ «رود نیرومند پاک‌» یا «چشمه‌ زاینده‌ی‌ پاک‌» به‌ تعبیری‌ درمی‌آید. امّا آنچه‌ که‌ اساسی‌ و موردنظر است‌ آنکه‌ آناهیتا بغبانوی‌ بزرگ‌ آبها است‌. نزد آریاییهای‌ قدیم‌ و همچنین‌ ایرانیان‌ تا دورانهای‌ واپسینِ امپراتوریشان‌ عناصر چهارگانه‌ تقدیس‌ شده‌ و مورد احترام‌ بوده‌اند. در سراسر اوستا این‌ معنا به‌ وضوح‌ به‌ چشم‌ می‌خورد. ایزدآذرمظهر و نمایانگاه‌ آتش‌ است‌ و در سراسر اوستا از این‌ عناصر با احترام‌ و بزرگداشت‌ یاد شده‌ است‌. ایزد هوا، وَیو Vayu نام‌ دارد و «رام‌ یشْت‌» هر چند به‌ نام‌ ایزدرام‌ نامگذاری‌ شده‌، امّا همه‌اش‌ سخن‌ از ایزدهوا است‌. از نگهبان‌ و سرپرست‌ زمین‌ یا سپندارمذ نیز که‌ یکی‌ از شش‌ اَمْشاسْپَند است‌ آگاهی‌ داریم‌، و سرانجام‌ اَرِدْوی‌ سورَه‌ اَناهیتا، بَغ‌ بانوی‌ بزرگ‌ و سرپرست‌ و ایزدآب‌، یعنی‌ عنصری‌ که‌ پس‌ از آتش‌ از عناصر دیگر قابل‌ احترام‌تر بوده‌ می‌باشد. از بیست‌ و یک‌ یشْت‌ موجود، پنجمین‌ آنها، یعنی‌ آبان‌ یشْت‌، ستایشی‌ است‌ خاص‌ بانو اَناهیتا. البتّه‌ در سایر بخشهای‌ اوستا، چون‌ خرده‌ اوستا و یسْنا نیز از این‌ ایزدبانو یاد شده‌ است‌، امّا آنچه‌ که‌ مقام‌ این‌ بغبانو را بیان‌ می‌کند، یشت‌ پنجم‌ می‌باشد.
امّا در اوستا از یک‌ ایزد دیگر نیز یاد شده‌ است‌ به‌ نام‌ اَپَمْ نَپات‌ Apam Napat که‌ در یک‌ ریگ‌وِدا نیز از وی‌ یاد شده‌ امّا به‌ عنوان‌ یک‌ خدای‌ مذکّر، و در یسْناها و یشْتها نیز از او یاد شده‌ است‌، لیکن‌ به‌ عنوان‌ یک‌ ایزد موکّلِ بر آب‌ در برابر اَناهیتا اهمیتی‌ چندان‌ ندارد. در صفحات‌ گذشته‌، تحت‌ عنوان‌ آداب‌ و رسوم‌ پارسی‌ یاد شد که‌ آب‌ تا چه‌ اندازه‌ نزد ایرانیان‌ مقدّس‌ بوده‌ است‌ و هرودوت‌، مورّخی‌ که‌ این‌ چنین‌ گزارشی‌ را درباره‌ی‌ تقدیس‌ و احترام‌ و بزرگداشت‌ آب‌ نزد ایرانیان‌ می‌دهد، به‌ نظر ناباور می‌رسد که‌ گزارشش‌ درباره‌ی‌ خشایارشا و تنبیه‌ آب‌ به‌ وسیله‌ی‌ او درست‌ باشد. استرابو Strabo نیز درباره‌ی‌ روش‌ ایرانیان‌ در پاکیزه‌ نگاه‌ داشتن‌ آب‌ همان‌گونه‌ سخن‌ می‌دارد، و چیزی‌ که‌ اضافه‌ می‌کند روش‌ قربانی‌ کردن‌ پارسها برای‌ آب‌ است‌. وی‌ می‌گوید هنگامی‌ که‌ ایرانیان‌ می‌خواهند برای‌ ایزدآب‌ قربانی‌ کنند، در کنار چشمه‌، رود و یا جویبار و ره‌گذر آب‌؛ گودالی‌ می‌کنند و با احتیاط‌ تمام‌ به‌ گونه‌یی‌ که‌ آب‌ به‌ خون‌آلوده‌ نشود، مراسم‌ قربانی‌ برای‌ آب‌ را انجام‌ می‌دهند، و مراسمی‌ را که‌ استرابو در قربانی‌ شرح‌ می‌دهد، همان‌ مراسمی‌ است‌ که‌ از هرودوت‌ در صفحات‌ گذشته‌ نقل‌ کردیم‌ و این‌ موردی‌ از فرایض‌ مؤکّده‌ است‌ که‌ در شرایعِ مغان‌ و کتاب‌ وندیداد و سایر رساله‌های‌ زمان‌ ساسانیان‌ و پس‌ از آن‌ نقل‌ شده‌ است‌.
معابدی‌ که‌ از برای‌ ایزدبانو اَناهیتا ساخته‌ می‌شد بسیار مجلّل‌، باشکوه‌ و ثروتمند بوده‌ است‌. آنچه‌ که‌ از روایات‌ و گزارشهای‌ باستان‌ برمی‌آید، این‌ آتشکده‌ها که‌ به‌ نام‌ اَناهیتا بوده‌اند بسیار باشکوه‌ و شوکت‌ بوده‌ و حتی‌ به‌ گفته‌ی‌ برخی‌ از دانشمندان‌، بعضی‌ از این‌ معابد، چون‌ معبد ناهید در همدان‌ پیش‌ از عهد هخامنشی‌، یعنی‌ در زمان‌ دومین‌ شاه‌ مادی‌، یعنی‌ هُووَخْشَتَر 625-575 پ‌ - م‌» بنا شده‌ است‌.

در ضمن‌ شرح‌ وقایع‌ دوران‌ اردشیر دوم‌ یاد شد که‌ کوروش‌ برادر اردشیر دوم‌ بر او شورید و سرانجام‌ در نزدیکی‌ بابل‌ در حالی‌ که‌ پیروزی‌ فرارویش‌ بود کشته‌ شد. جزو اسیرانی‌ که‌ از سپاه‌ کوروش‌ گرفته‌ شد، معشوقه‌ی‌ یونانی‌ او به‌ نام‌ آسپاسیا Aspasia جلب‌ نظر می‌کرد. به‌ نظر می‌رسد که‌ اردشیر سخت‌ به‌ این‌ بانوی‌ یونانی‌ دلبسته‌ بود امّا از بیم‌ مادرش‌ که‌ کوروش‌ را بسیار عزیز می‌داشت‌، به‌ جانب‌ وی‌ نمی‌رفت‌. سرانجام‌ اردشیر هنگامی‌ که‌ داریوش‌ پسرش‌ را به‌ جانشینی‌ برگزید، مطابق‌ با رسم‌ معهود می‌بایست‌ اوّلین‌ خواهش‌ ولیعهد را برآورد سازد، و داریوش‌ نیز که‌ دوستدار آسپاسیا بود، معشوقه‌ی‌ عمویش‌ را از پدر درخواست‌ کرد. مطابق‌ با این‌ جریان‌ که‌ پلوتارک‌ Plotarchos از کته‌سیاس‌ Ktesias نقل‌ می‌کند، اردشیر در ظاهر خواهش‌ فرزند و ولیعهد را قبول‌ می‌کند لیکن‌ در واقع‌ از این‌ جریان‌ ناراضی‌ به‌ نظر می‌رسد و اندکی‌ نمی‌گذارد که‌ آسپاسیا را به‌ همدان‌ می‌فرستد تا در معبد اَناهیتا راهبه‌ گشته‌ و به‌ پارسایی‌ تا پایان‌ عمر زندگی‌ نماید. در اینجا نشانه‌هایی‌ از آنچه‌ که‌ بعد میان‌ مسیحیان‌ رایج‌ شد را ملاحظه‌ می‌نماییم‌، و چون‌ آسپاسیا که‌ معشوقش‌ کشته‌ شده‌ بود و به‌ این‌ جهت‌ دچار شکست‌ و ناکامی‌ گشته‌ بود و درخواست‌ خودش‌ ترک‌ دنیا کرده‌ و به‌ معبد ناهید رفته‌ بود. به‌ احتمال‌ قوی‌ می‌توان‌ منشأ این‌ چنین‌ روشی‌ را از یونان‌ دانست‌. به‌ هر انجام‌ ولیعهد که‌ از این‌ عمل‌ پدر به‌ خشم‌ آمده‌ بود، قصد جان‌ پدر را می‌کند، امّا نقشه‌اش‌ بی‌انجام‌ مانده‌ و به‌ فرمان‌ پدر به‌ قتل‌ می‌رسد.

پلی‌ نیوس‌ Plynius مورّخ‌ نامی‌ سده‌ی‌ دوم‌ پیش‌ از میلاد از عظمت‌ و شوکت‌ این‌ معبد، ضمن‌ وصف‌ همدان‌ سخن‌ بسیار می‌گوید. درهایی‌ که‌ تمام‌ از چوبهای‌ سدر و سرو بوده‌ و جملگی‌ با رویه‌هایی‌ از طلا پوشیده‌ شده‌ بوده‌، بامی‌ که‌ از نقره‌ پوشش‌ داشته‌ و چون‌ خورشید درخشان‌ بوده‌ است‌ و بسیاری‌ دیگر از توصیفات‌، عظمت‌ ثروتی‌ را که‌ در این‌ معبد گرد آمده‌ بوده‌ و در زمان‌ حمله‌ی‌ اسکندر به‌ تاراج‌ رفته‌ است‌ بیان‌ می‌کند. پس‌ از معبد همدان‌، بایستی‌ از معبدی‌ دیگر در شوش‌ یاد کرد. به‌ گفته‌ی‌ پلی‌ نیوس‌ Plinius در این‌ معبد تندیسه‌ای‌ بسیار سنگین‌ از ایزدبانو آناهیتا قرار داشته‌ که‌ از طلای‌ خالص‌ ساخته‌ شده‌ بوده‌ است‌ و به‌ هنگامی‌ که‌ جنگی‌ میان‌ آنتونیوس‌ Antonius سردار رومی‌ و اشک‌ پانزدهم‌ یا فرهاد چهارم‌ «37 - 2 - ب‌ - م‌» درگیر می‌شود. تندیسه‌ی‌ پربهای ناهید به‌ تاراج‌ می‌رود. هرگاه‌ بر آن‌ باشیم‌ که‌ ادامه‌ی‌ این‌ ماجرا را بیان‌ کنیم‌، تا آخر عهد ساسانی‌ گسترش‌ پیدا می‌کند، یعنی‌ پرستش‌ و احترام‌ یا بزرگداشت‌ این‌ ایزدبانوی‌ اوستایی‌ بسیار دیرپایی‌ داشته‌ است‌ و برای‌ شناخت‌ این‌ بغ‌ بانوی‌ ایرانی‌ بایستی‌ از روی‌ آبان‌ یشْت‌ که‌ از جمله‌ی‌ قدیم‌ترین‌ یشتها است‌ به‌ شناسایی‌ پرداخت‌.
منبع: iptra.ir



بیشتر بخوانید تا بیشتر بدانید

انتخاب گل برای هدیه به قدمت ماقبل تاریخ! روش‌های جالب آرایش در عهد باستان!! مراسم چولی قزک در فردوس واژه «دری وری» حرف زدن از کی باب شد؟! دوست دارید تاریخچه جهازعروس را بدانید؟ چگونگی پیدایش لباس