فان ساز

مجله تفریحی فرهنگی هنری

فان ساز

مجله تفریحی فرهنگی هنری

واژه «دری وری» حرف زدن از کی باب شد؟!



 

واژه «دری وری» حرف زدن از کی باب شد؟!


دری وری می‌گوید
به طور کلی جملات نامفهوم و بی معنی و خارج از موضوع را دری وری می‌گویند. این عبارت که در میان عوام بیشتر مصطلح است تا چندی گمام می‌رفت ریشۀ تاریخی نباید داشته باشد ولی خوشبختانه ضمن مطالعۀ کتب ادبی و تاریخی ریشه و علت تسمیۀ آن به دست آمده که ذیلاً شرح داده می‌شود.
مطالعه و مداقه در تاریخچۀ زبان فارسی نشان می‌دهد که نژاد ایرانی در عصر و زمانی که با هندیها می‌زیست به زبان سنسکریت یا مشابه به آن سخن می‌گفت. پس از جدا شدن از هندیها کهنترین زبانی که از ایرانیان باستان در دست داریم زبان اوستا است که کتاب اوستا به آن نوشته شده است.
زبان پارسی باستان یا فرس قدیم زبان سکنۀ سرزمین پارس بود که در زمان هخامنشیان بدان تکلم می‌کردند و زبان رسمی ‌پادشاهان این سلسله بوده است.
حملۀ اسکندر و تسلط یونانیان و مقدونیان بر ایران موجب گردید که زبان پارسی باستان از میان برود و زبان یونانی تا سیصد سال در ایران اوج پیدا کند.

در زمان اشکانیان زبان پهلوی اشکانی و در زمان ساسانیان زبان پهلوی ساسانی در ایران اوج شد و به شهادت تاریخ تا قرن پنجم هجری در مدارس اصفهان اطفال نوآموز را به زبان پهلوی درس می‌دادند. اکنون نیز از نیشابور به مغرب و شمال غربی و جنوب در هر روستای بزرگ و کوچک، زبانهای محلی با لهجه‌های مخصوص وجود دارد که همۀ این زبانهای روستایی لهجه‌های گوناگون زبان پهلوی است و حتی اهل تحقیق معتقدند که معروفترین اشعار زبان پهلوی گفته‌های بندار رازی و باباطاهر عریان است که لهجه‌های پهلوی ساسانی در آن کاملاً نمایان است ضمناً این نکته ناگفته نماند که واژۀ پهلوی صفتی نسبی و منسوب به پهلو می‌باشد.
پهلو که تلفظ دیگر آن پرتو و پارت سات نام قوم شاهنشاهان اشکانی است و حتی واژۀ پارس نیز صورت دیگری از همان نام می‌باشد. در منطقه خراسان و ماوراءالنهر به زبان محلی خودشان دری که شاخه ای از زبان پهلوی بوده است سخن می‌راندند و زبان دری یکی از سه زبانی بود کهم در دربار ساسانی رواج داشته است.

باید دانست که اشتقاق زبان دری از واژۀ دَر است که به عربی باب گویند یعنی زبانی که در درگاه و دربار پادشاهان بدان سخن می‌گویند.
زبان دری از نظر تاریخی ادامۀ زبان پهلوی ساسانی یعنی فارسی میانه است که آن نیز ادامۀ فارسی باستانی یعنی زبان رایج روزگار هخامنشیان می‌باشد.

دانشمند محترم آقای دکتر جواد مشکور راجع به تاریخچۀ زبان که چگونه از بین النهرین و پایتخت اشکانیان و ساسانیان کوچ کرده سر از خراسان ماوراءالنهر درآورده است شرحی مفید و مستوفی دارد که نقل آن خالی از فایده نیست:
"زبان دری یا درباری که زبان لفظ و قلم دربار ساسانیان بود پس از آنکه یزدگرد پسر شهریار فرجامین پادشاه ساسانی ناچار شد بعد از حملۀ عرب پایتخت خود تیسفون را ترک گوید و به سوی مشرق برود همۀ درباریانی که شمار ایشان به چندین هزار تن بالغ می‌شدند همراه او سفر کردند.
"مورخان می‌نویسند هزار نفر از رامشگران و هزار تن از آشپزان آشپزخانه و نخجیریان همراه او بودند. از این بیان می‌توان حدس زد که دیگر درباریان که در رکاب شاه بودند چه گروه کثیری را تشکیل می‌دادند. یزدگرد با چنین دستگاهی به مرو رسید و مرو مرکز زبان دری شد.

"این زبان در خراسان رواج یافت و جای لهجه‌ها و زبانهای محلی مانند خوارزمی ‌و سُغدی و هروی را گرفت و حتی از آنها متأثر گردید.
قرون متمادی طول کشید تا این زبان به سایر نقاط ایران سرایت کرده مانند امروز زبان رسمی‌و مصطلح همۀ ایرانیان گردیده است.
عقیده بر این است که چون ایرانیان در خلال پانصد سال- از قرن سوم تا هشتم هجری- زبان دری را به خوبی نمی‌فهمیدند و غالباً به زبان محلی مکالمه می‌کردند لذا هر مطلب نامفهوم را که قابل درک نبود به زبان دری تمثیل می‌کردند و واژۀ مهمل وری را به زبان اضافه کرده می‌گفتند: "دری وری می‌گوید" یعنی به زبانی صحبت می‌کند که مهجور و نامفهوم است.

منبع: sarapoem.persiangig.com



بیشتر بخوانید تا بیشتر بدانید

زنان ایران قبل از عصر مغول لباس ایرانی از دوره مغول تا روزگار نزدیک مصالح سنتى در معمارى ایران موسیقی های دوران هخامنشی پری در فرهنگ و ادبیات ایران دوست دارید تاریخچه جهازعروس را بدانید؟

آتش جشن سده، آتش مهر وطن است



 

 

آتش جشن سده، آتش مهر وطن است

 

 

کاندرین خاک، نخواهد که شب تار بود
«جشن سده» بسان جشن‌های نوروز، مهرگان و... جشنی ملی است و از آنِ هیچ قومی یا دینی نیست، بلکه از آنِ همه‌ ایرانیان است، اما سده‌هاست که زرتشتیان به عنوان نگهبانانِ فرهنگ کهن ایران‌زمین، آن را به گونه‌ای باشکوه در دهم بهمن‌ماه برگزار می‌کنند.

«کوشک ورجاوند» تهران، سال گذشته نیز پذیرای بهدینان، استادان و پژوهشگران تاریخ و فرهنگ ایران و سایر ایرانیانی بود که به انگیزه برگزاری جشن سده در آنجا گرد آمده بودند.

در باور بیشتر ایران‌شناسان، واژه سده همان ۱۰۰ است و به معنای این است که ۱۰۰ شب و روز تا آغاز نوروز در پیشِ روی ایرانیان است.

سده را کهن‌ترین جشن ایران ‌زمین و به سخنی کهن‌ترین جشن جهان می‌دانند. جشن سده به روایت نسخه‌هایی از شاهنامه فردوسی، یادگار هوشنگ، پاد‌شاه پیشدادی است. گویند هوشنگ‌شاه برای شکار با همراهان خویش به کوهستان رفت که نگاهش به مار سیاهِ بزرگی خورد، سنگی به سوی مار رها کرد، سنگ به مار نخورد و به سنگ دیگری خورد و جرقه‌ای از این برخورد پدید آمد که بوته خشکِ کنار سنگ از آن جرقه آتش گرفت و بدین‌سان آتش پدید آمد تا شهرنشینی شکل گیرد؛ چراکه بیش و پیش از همه چیز پیدایش هر صنعتی و گسترش هر مدنیتی به مدد آتش میسر است.


یکی روز شاه جهان سوی کوه
گذر کرد با چند کس همگروه
پدید آمد از دور چیزی دراز
سیه‌رنگ و تیره‌تن و تیزتاز
دو چشم از برِ سر چو دو چشمه خون
ز دود دهانش جهان تیره‌گون
نگه کرد هوشنگ با هوش و هنگ
گرفتش یکی سنگ و شد تیزچنگ
به زور کیانی رهانید دست
جهانسوز مار از جهانجوی جست
برآمد از سنگ گران سنگ خُرد
همان و همین سنگ بشکست گرد
فروغی پدید آمد از هر دو سنگ
دل سنگ گشت از فروغ آذرنگ
نشد مار کشته و لیکن ز راز
ازین طبعِ سنگ آتش آمد فراز
جهاندار پیشِ جهان‌آفرین
نیایش همی کرد و خواند آفرین
که او را فروغی چنین هدیه داد
همین آتش آنگاه قبله نهاد
بگفتا فروغیست این ایزدی
پرستید باید اگر بخردی
شب آمد برافروخت آتش چو کوه
همان شاه در گرد او با گروه
یکی جشن کرد آن شب و باده خورد
سده نام آن جشن فرخنده کرد
ز هوشنگ ماند این سده یادگار
بسی باد چون او دگر شهریار
کز آباد کردن جهان یاد کرد
جهانی به نیکی از او یاد کرد
فردوسی

در نوروزنامه که گفته می شود از آنِ حکیم عمر خیام نیشابوری، دانشمند برجسته ایرانی است، آمده: «آفریدون همان روز که ضحاک بگرفت، جشن سده برنهاد و مردمان که از جور و ستم ضحاک رسته بودند، پسندیدند و از جهت فال نیک آن روز را جشن کردندی و هر سال تا به امروز آیین پادشاهان نیک‌عهد را در ایران و دور آن به جای می‌آورند.»

پادشاهان ایران باستان به سده ارج فراوانی می‌نهادند و آن را باشکوه برگزار می‌کردند. پس از ایشان تا زمان مغولان این جشن در ایران ‌زمین استوار بود. مثلاً مردآویچ زیاری که فرمانرواییْ میهن‌پرست بود در سال ۳۲۳ هجری، جشن سده را با شکوه بسیاری در اصفهان در کنار زاینده‌رود برگزار کرد که غلامان ترک او، به وی امان ندادند و او را همان روز در حمام کشتند.

پیشاپیش موبدان سه دختر و سه پسر سپیدپوش که بانویی مشعل به دست را همراهی می‌کنند، دیده می‌شوند. این هفت تن نماینده‌ی هفت فروزه‌ مینوی (اورمزد، وهمن، اردیبهشت، شهریور، سپندارمذ، خورداد و اَمُرداد)اند.

آن هنگام که خورشید در باختر غروب می‌کند و تاریکی می‌رود که خانمان آریائیان را دربرگیرد، موبدان سپیدپوش، بر لب گاهان‌خوانان و بر دست آتشدان و بَرسَم، دست در دست یکدیگر، به همراه آواز سرنا و دف به گرد هیمه انباشته شده برای سده سه دور (به نشانه اندیشه، گفتار و کردار نیک) می‌گردند و بر آن آتش می‌نهند تا فروغ آتش، تیرگی را درنوردد و روشنایی را نوید دهد.
منبع: iranshahr.org

 



بیشتر بخوانید تا بیشتر بدانید

انتخاب گل برای هدیه به قدمت ماقبل تاریخ! مراسم چولی قزک در فردوس روش‌های جالب آرایش در عهد باستان!! واژه «دری وری» حرف زدن از کی باب شد؟! زنان ایران قبل از عصر مغول پری در فرهنگ و ادبیات ایران

گل نیلوفردرجهان باستان نماد چه بوده است؟



 

گل نیلوفر در جهان باستان نماد چه بوده است؟


گل نیلوفر و نماد آن در دنیای باستان شرق نقش بارزی داشته است، از حجاری‌های تخت جمشید تا کنده کاری‌های طاق بستان ارتباط شگفت انگیزی با این گل دیده می‌شود.

نام گل نیلوفر در زبان سانسکریت پادما در زبان چینی لی ین هوا به زبان ژاپنی رنگه و در زبان انگلیسی لوتوس است نیلوفر درشرق باستان همان قدر اهمیت دارد که گل رز در غرب.
درسده هشتم پیش از میلاد تصویر نیلوفر احتمالا از مصر به فینیقیه و از آنجا به سرزمین آشور و ایران انتقال یافت و در این سرزمین‌ها گاهی جانشین درخت مقدس بوده است. الهه‌های فینیقی به عنوان قدرت آفریننده خود گل نیلوفر در دست دارند. این گیاه درمصر باستان و در بسیاری از بخش‌های آسیا مورد پرستش بود.

جنبه تقدس نیلوفر به محیط آبی آن بر می‌گردد. زیرا آب نماد باستانی اقیانوس کهنی بود که کیهان از آن آفریده شده است. نیلوفر که بر روی سطح آب در حرکت بود به مثابه زهدان آن به شمار می‌رفت. از آنجا که گل نیلوفر در سپیده دم باز و در هنگام غروب بسته می‌شود به خورشید شباهت دارد. خورشید خود منبع الهی حیات است و از این رو گل نیلوفر مظهر تجدید حیات شمسی به شمار می‌رفت. پس مظهر همه روشنگری‌ها آفرینش باروری تجدید حیات و بی‌مرگی است.
نیلوفر نماد کمال است. زیرا برگ‌ها گل‌ها و میوه اش دایره ای شکلند. ود ایره خود از این جهت که کامل‌ترین شکل است نماد کمال به شمار می‌آید. نیلوفر یعنی شکفتن معنوی. زیرا ریشه‌هایش در لجن است و با این حال به سمت بالا و آسمان می‌روید از آبهای تیره خارج می‌شود و گل‌هایش زیر نور خورشید و روشنایی آسمان رشد می‌کنند.

نیلوفر کمال زیبایی نیز به شمار می‌رود. ریشه‌های نیلوفر مظهر ماندگاری و ساقه اش نماد بند ناف است که انسان را به اصلش پیوند می‌دهد و گلش پرتو خورشید را تداعی می‌کند. نیلوفر نماد انسان فوق العاده یا تولد الهی است زیرا بدون هیچ ناپاکی از آبهای گل الود خارج می‌شود.

در فرهنگ آشوری فینیقی و در هنر یونانی رومی‌ نیلوفر به معنی تدفین و مجلس ترحیم و نشانگر مرگ و تولد دوباره رستاخیز و زندگی بعدی و نیروهای نوزایی طبیعت است. نیلوفر در اسطوره‌های یونانی و رومی ‌علامت مشخصه افرردیت- ونوس است. در فرهنگ بودایی ظهور بودا به صورت شعله صادره از نیلوفر تصویر می‌شود. گاهی بودا را می‌بینیم که در یک نیلوفر کاملا شکفته به تخت نشسته است. در حقیقت در تعلیمات بودایی نیلوفر تا حد زیادی در قلمرو ماوراالطبیعه وارد می‌شود. در معابد بودایی نقش نیلوفر وجود دارد و نیلوفر جزو هشت علامت فرخندگی در کف پای بودا است. در فرهنگ چینی نماد پاکی حفاظت ظرافت روحانی صلح باروری و تجسم زنانه است و علامت تابستان نیز می‌باشد. چینی‌ها گل نیلوفر را مظهر گذشته حال و آینده می‌دانند. زیرا گیاهی است که در یک غنچه گل می‌دهد و دانه می‌کند. همین طور نماد نجابت است به این دلیل که از آبهای آلوده بیرون می‌آید اما آلودگی را نمی‌پذیرد.

در اسطورهای مصر چهار پسر هوروس روی یک نیلوفر روبروی ازیریس ایستاده اند. گل نیلوفر به عنوان نشانه ایزیس مظهر باروری و پاکی و بکارت است.رع خورشید خدا و آفریننده مصری به صورت کودکی مصور شده که برروی گل آرمیده است یا سر او از گل نیلوفر بیرون می‌آید. نیلوفر نشانه مصر علیا بود. سر ستون‌های معابد مصری رابه گونه ای می‌آراستند که نیلوفر را بر روی آنها به صورت غنچه و گاه گشوده حجاری می‌کردند. در فرهنگ هندی گل نیلوفر، گلی است از خود به وجود آمده و نامیراست و نماد جهان به شمار می‌رود. گاهی کوه مرو به مفهوم محور جهان در مرکز ان تصویر شده است. چاکراها به شکل نیلوفر‌هایی تصویر می‌شوند که با نماد چرخ مرتبطند هنگامی ‌که این مرکز چاکراها بیدار شوند نیلوفرها باز می‌شوند و می‌چرخند. لوتوس نام یکی از حرکات یوگا است. در اسطوره‌های هندی با سه خدای اصلی مواجه می‌شویم که عبارتند از برهما (خدای افریننده) ویشنو (خدای نگهدارنده) و شیوا (خدای نابودکننده). در یک اسطوره متاخر که در ریگ ودا به آن اشاره شده است آمده که چگونه کیهان از نیلوفری زرین که بر روی آبهای کیهانی در حرکت بوده به وجود آمده و از آن برهما متولد شد. هنگامی ‌که مراسم او جای خود را به مراسم ویشنو داد وی رابعدها به صورتی مجسم کردند که بر روی گل نیلوفری که از ناف ویشنو می‌روید نشسته است. یک الهه هندویی به نام پادماپانی وجود دارد که به معنی زنی است که نیلوفر دردست دارد. لاکشمی ‌همسر ویشنو و پارواتی همسر شیوا هم با نیلوفر در ارتباط هستند. در هندوستان که رود برایشان خیلی اهمیت دارد الهه‌های رودگاهی بر روی نیلوفر سوارند.
در فرهنگ ایران باستان هم گل نیلوفر را در تخت جمشید و در نقش برجسته‌های آن مشاهده می‌کنیم. در حجاری‌های طاق بوستان کرمانشاه هم گل نیلوفر مربوط به زمان ساسانیان دیده می‌شود. ظاهرا گلی که در دستان پادشاهان حجاری شده در تخت جمشید دیده می‌شود نماد صلح و شادی بوده است. از انجا که این گل با اب درارتباط است نماد آناهیتا ایزد بانوی آب‌های روان است.

منبع: geranioum.blogfa.com

 



بیشتر بخوانید تا بیشتر بدانید

انتخاب گل برای هدیه به قدمت ماقبل تاریخ! مراسم چولی قزک در فردوس روش‌های جالب آرایش در عهد باستان!! واژه «دری وری» حرف زدن از کی باب شد؟! دوست دارید تاریخچه جهازعروس را بدانید؟ چگونگی پیدایش لباس

زنان ایران قبل از عصر مغول



 

 

زنان ایران قبل از عصر مغول

 

در دورهای گوناگون تاریخ ایران بعد از اسلام، هیچگاه زن رسما" در امور سیاسی مملکتی دخالت نداشته است، مگر در مواردی خاص و استثنائی که شامل چند زن پادشاه یا حاکم و یا زنانی که براساس لیاقت و شهامت خاص و دارا بودن هوش و استعداد فوق العاده از پوسته خود بیرون آمده و در عرصه جامعه وسیاست قدم نهاده اند. و از این زنان تا به امروز آثاری زیادی برجا مانده است.
در دوران استیلای عنصر ترک بر ایران که پیش ازهجوم مغول در حدود دو قرن ونیم به طول انجامید، از لحاظ شباهت بیش از حد آداب و رسوم و سنتهای قبیله ای ترک و مغول، جابجا به اهمیت وقدرت سیاسی زن بر می خوریم وهمین خود سبب فراهم کردن زمینه ای موافق ومساعد در ایران برای او در زمان حکومت های بعدی می شود.
در زمانی که مغول به ایران حمله کرد، حدود دو قرن ونیم می گذشت که قبایل ترک آسیای مرکزی بر ایران مسلط شده بودند و حکومتهای کم و بیش بزرگ و مهمی تشکیل داده بودند. هر چند که در این دوره ها ایرانیان تلاش و کوشش زیادی انجام داده بودند که تمدن و فرهنگ، سنن و آداب خود را همچنان دست نخورده و پابرجا نگهدارند و البته تا حدودی هم موفق شدند. که در این میان میتوان به وضع زن در جامعه ایرانی که بنابر سنت قبیله ای آسیای مرکزی حقوقی بالاتر و مقامی والاتر از آنچه داشت دریافت کرد.
ترکها همجون مغولها برای زنان اهمیت واحترامی زیادی قائل بودند و زن ومرد از حقوق مادی و معنوی مساوی برخودار بودند. زنان در کارهای خانه، گردش چرخ اقتصادی، جنگ و همچنین در امور سیاسی و مسائل گوناگون همپای مردانشان مشغول فعالیت بودند. همچنین زنان در این دوره اموال و ثروتهای خاص خویش داشتند و به مقامات مهم نائل می شدند و همچنین در موقع لزوم زمام امور قبیله و یا ایل را در دست می گرفتند.


حال به مقام و اهمیت زن در دوره های مختلف را بطور اجمالی مورد بررسی قرار میدهیم:

 

دوره غزنوی (351-582):
در این دوره زنان نقش خود را بطور غیر مستقیم و در خلال اقدامات سیاسی، مانند مساله جانشینی سلاطین، سیاست نزدیکی با دولتهای همجوار، عقد معاهدات صلح و نظیر آن ایفا کرده است.
در این دوره ازدواجهای سلاطین با دختران حاکم رواج داشت که بیشتر جنبه سیاسی و مادی داشتند که بمنظور نزدیکی به سلطان و یا تشدید رابطه دوستی با او بوده است

یکی از رایجترین ازدواجها در این دوره ازدواج شاهزاده خانمهای غزنوی با حکام خوارزم (خوارزمشاهیان) میباشد که معروفترین آنان یکی حره کالجی دختر سبکتکین خواهر سلطان محمود است که به همسری ابوالعباس خوارزمشاه در آمد. که این گونه ازدواج ها رواج زیادی داشت.
در این دوره زنانی که در توطئه ها شرکت می کردند و یا بالعکس زنانی که از لحاظ با سوادی، پارسائی، خانه داری وخدمت به دستگاه غزنویان معروفیتی زیادی داشتند. در این دوره حرمسرای شاهان و شاهزادگان پر از زنان گوناگون عقدی و غیر عقدی، نجیب زاده و کنیز بوده که این حرمسراها خود دستگاهی مستقل و مفصل داشته که اشخاص زیادی مشغول به کار می باشند و از اینرو زنانی که نقشهای سیاسی ایفا کرده باشند در این دوره بسیار نادراند.

 

زنان ایران قبل از عصر مغول

 

دوره سلجوقی (429-590)
در این دوره که بتدریج زمینه نفوذ پذیری سنن قبیله ای زیاد شد و مثل گذشته تظاهر و تعصب مذهبی نداشتند زنان از پس پرده بیرون آمدند و قدرت و مقامی را که در سرزمینهای موطن خود داشتند باز یافتند. در این دوره به زنان بسلطنت و حکومت رسیده و یا به زنانی که مستقیم یا غیر مستقیم در کار سلطنت شوهران یا فرزندان خود شریک بودند بسیار فراوان می باشد.
قابل ذکر است که منابع ایرانی مسلمان ما با بی میلی و خشکی از زنان این دوره یاد کرده اند و از ذکر وقایع مربوط به آنان خیلی سریع گذشته اند ولی در میان همین نوشته های کوتاه و خشک آثاری فوق العاده را میتوان پیدا کرد.
از زنان معروف این دوره میتوان ترکان خاتون، همسر ملکشاه دختر طمغاج خان، نوه ایلک خان از آل افراسیاب یا ایلک خانیه است که در کار سلطنت شوهر دخالت مستقیم داشته است و یکی از مهمترین کارهای که انجام شده توسط این ملکه برکناری خواجه نظام الملک وزیر معروف سلجوقی است که بر سر مسائل جانشینی بخصوص با یکدیگر اختلاف داشته اند که گویا تا مدتها این اختلافات حل نشد و ترکان خاتون در این مبارزه پنهانی پیروز گردید.
از زنان دیگر این دوره پادشاه خاتون دختر قتلغ ترکان می باشد که او نیز بر کرمان فرمان رانده است که زنانی فوق العاده مهم و با اصالتی بوده است.
همچنین درباره پادشاه خاتون می گویند که زن عالمه عادله ای بود و در نفس او خیلی خاصیتهای مثبتی بود که هنرمند، خطاط و همچنین شاعر و با دانشمندان و اهل فضل زیاد در تماس بود و در عهده این پادشاه شعر رونقی تمام گرفت و همچنین مدارس علم را برپا کرد و رونقی جدید بخشید و این چند بیت شعر زیر از این پادشاه خاتون شاعر می باشد:


من آن زنم که همه کار من نکو کاریست

بزیر مقنعه من بسی کله داریست

بهر که مقنعه ای بخشم از سرم گوید

چه جای مقنعه تاج هزار دیناریست


همانطور که میدانید در زمان حکومت سلجوقی و سپس اتابکان زنان نقش بسیار موثری را در تشکیل و دوام حکومتهای محلی ایران به عهده داشته اند و موفقیتهائی در مقابل ایلخانان به دست آورده اند.

 

 

دوره خوارزمشاهی (490-628)
عصر خوارزمشاهیان دوره مهمی از لحاظ حکومت زن بر ایران است. در نتیجه ازدواجها وسیله نزدیکی حکام و سلاطین به یکدیگر می شدند.
از اولین زن مشهور خاندان ترکان خاتون همسر سلطان ایل ارسلان است که یکی از مهمترین و بزرگترین زنان دوره خوارزمشاهی به حساب می آید. وی در زمان شوهر مورد مشورت او و بنا بر سنت ترکان در کار مملکت نظارت مستقیم داشت. وقتی شوهرشان فوت شد ایشان خود به تنهایی زمام امور به دست گرفت که در جنگهای بسیار هم شرکت کرد.
ترکان خاتون که در دوره فرمانروایی سلطان محمد رسما حکومت خوارزمی را بعهده داشت در اداره مملکت هم پایه پسرش بود و در سراسر قلمرو خوازمشاهی هنگامی که از جانب وی و سلطان دوفرمان جداگانه ومختلف در یک قضیه میرسید تنها تاریخ فرمان را نگاه می کردند هر کدام تاریخی موخر داشت آن فرمان را به کار می بستند
ترکان خاتون وزیر مخصوص داشت وهفت تن از دانشمندان مشهور در دیوان انشای او به کار مشغول بودند.
ترکان خاتون زنی ستمکار و سنگدل بود وسبب نابودی بسیاری از خاندان های کهن و اصیل ایرانی شد. همچنین او زنی عیاش و خوشگذران بود و پیوسته درخفا مجالس انس و طرب برپا می کرد.
و سرانجام به حمله مغول ها به ایران توسط چنگیز خان دستگیر شد و تا زمانی که سلطان جلال الدین در قید حیات بود از اخبار ترکان خاتون خبری بدست می آمد ولی پس از مرگ وی دیگر از سرنوشت این خاتون در ایران اطلاعی به دست نیامد.
پس میتوان نتیجه گرفت که مغول سنت احترام و اهمیت نسبت به زن را بر زمینه مطلوب و استواری که در طول دو قرن و نیم در ایران فراهم شده بود، گسترد.



بیشتر بخوانید تا بیشتر بدانید

انتخاب گل برای هدیه به قدمت ماقبل تاریخ! مراسم چولی قزک در فردوس روش‌های جالب آرایش در عهد باستان!! واژه «دری وری» حرف زدن از کی باب شد؟! لباس ایرانی از دوره مغول تا روزگار نزدیک پری در فرهنگ و ادبیات ایران

رقص‌های فرهنگ‌های پیش از مسیحیت



 

رقص‌های فرهنگ‌های پیش از مسیحیت


می‌توان از روی قرائن و شواهد گفت که انسان‌های پیش ازتاریخ نیز می‌رقصیدند. تصویری داریم از نقاشیهای غارهای فرانسه که قدمت آن به ده هزار سال پیش می‌رسد موضوع آنها رقص‌های جنگی و شمنی است. اما به سبب قلت شواهد از این رقصها چندان آگاهی در دست نیست.
بر اساس آنچه از فرهنگ‌های پیش از تاریخ در مراحل مختلف پیشرفت (از لحاظ وسایل زندگی و ابزار و اسلحه) به دست آمده نشان می‌دهد که می‌توان آنها را با قبایل بدوی امروزی جهان مقایسه کرد و همانند گرفت. بدین شیوه می‌توان درباره رسوم و عادات و وسایل کشت و کار و زندگی و اجتماع و جنبه‌های گوناگون زندگی ایشان تاکنون به دست ما رسیده است متعلق است به فرهنگ بزرگ مدیترانه‌ای که پیش از مسیحیت بوده است.

مردم باستانی کلده رقص را در مراحل آموزش به کار می‌بردند و نیز ایشان را نخستین مردمی ‌می‌دانند که به علم ستاره‌شناسی پرداختند و آن را به وسیله باله‌هایی سنبولیک و علائمی ‌می‌آموختند. شاون می‌نویسد که بر روی دشت بشقاب گونه ای در بیرون یکی از بزرگترین شهرهای ایشان مردم در روزی معین فراهم می‌آمدند. هر فرد بالغی در پرستشگاهی که به نام ستاره ای که در طالع او بود ودر زمان سیطره و چیرگی آن به جهان آمده بود می‌رفت. آنگاه افراد با صفهای خاص و حرکات معینی همچنانکه سنج‌ها و شیپورهای مفرغی همراه داشتند به تقلید از گردش ستارگان و کودکان از ارتفاعات پیرامون به تماشا می‌پرداختند.
بسیاری از این عوامل پایکوپی با آنکه نمی‌توان میان فرهنگ کلده و فرهنگ سرخ پوستان امریکای شمالی و مرکزی از نظر زمان و مکان مشابهتی یافت باز همانندیهایی در ساختمان این رقصها موجود است.
سومریان کهن از لحاظ موسیقی فرهنگی قوی داشتند و در هزاره سوم پیش از میلاد این مردم چنگ و نی و‌ هار و طبل می‌ساختند که بعضی از آنها به بابلیان و آشوریان به ارث رسید. در سومر گونه ای رقص مقدس به شیوه‌های گوناگون اجرا می‌شد، در یکی از این شیوه‌ها گروهی خواننده با وقار خاصی راه می‌افتادند و شاید دور مذبح می‌گشتند و مطابق آهنگ مذهبی که با فولوت نواخته می‌شد گام بر می‌داشتند. در شیوه دیگری رقاصان در برابر محراب یا شئ مقدس دیگری به عنوان پرستش به خاک می‌افتادند.
در آشور قدیم بسیاری از آثار یافته شده که مردان و زنان را در پایکوبی نشان می‌دهد و چنین می‌نماید که رقص در میان ایشان رسمی ‌دینی و نیز اجتماعی بوده است. گروههایی که به رهبری مردان چنگ نوازگام بر می‌داشتند کشیده شده است و چنین آمده است که در برابر آتش افروزان و پر شعله عشتاروت بانو خدای باروری که هر بهار مراسمی‌ به افتخار آن برگزار میشد رقاصان بسیار مست از باده لعلگون با کاردها و دشنه به پیروی از آهنگ نواخته شده با طبلها و سنجها و ابواها خود را زخمی‌ می‌ساختند و پاره پاره می‌کردند. در بابل نیز وجود رقصهای پرستشگاهی تائید شده است. در الواح آشور بانیپال آمده است که در یک ضیافت مذهبی رقاصان به رقص حلقه پرداختند که با موسیقی همراه بود و دور بت اعظم گشتند.

 

رقص در مصر باستان
ولی در مصر قدیم که تمدنی پدید آمد که چهار هزار سال برپا ماند رقص نخستین بار به اوج شکوفایی رسید و در بسیاری آثار نقاشی دیواری و کنده کاری و در نوشته‌های هیروگلیف نمودار شده است.
فرهنگ مصری بغرنج و پیچیده بود و در ستاره شناسی و هندسه و مجسمه سازی و معماری و مهندسی به درجات عالی رسید و نخستین تمدنی بود که از پاپیروس استفاده کرد و روش پارچه بافی را ابداع کرد. همچنین طبقات اجتماع را پی افکند مشتمل برخاندان سلطنتی و کارگران و روستائیان و بندگان و زطقه پر نفوذ روحانی و در دورانهای دودمانی اخیر دسته‌های نوازندگان حرفه‌ای.
شاون می‌نویسد در مصر که روحانیان قدرت کامل داشتند، رقص وسیله عمده تظاهرات دینی شمرده می‌شد. احکام پنهانی و راز گونه اساطیر مصری که بر اساس طغیان سالانه رود نیل و فروکش کردن آن استوار بود، در رقص‌های سنبولیک نمایان می‌گشت. در این رقصها موضوع اساسی دین مصری که بر کشته شدن و مثله شدن ازیریس و نهان ساختن اندام‌های او در بخشهای سراسر این جهان و به جستجو پرداختن خواهرش که زن او نیز بود تا آنها را بیابد و به خاک بسپارد قرار داشت «در پرستشگاه‌ها به شیوه غم‌انگیز نمودار می‌شد و بدینگونه به جوانان درس دین می‌آموختند.»

در مصر قدیم شیوه‌ای پر تفضیل وجود داشت که پشت سرش با مرگ و رستاخیز و تولد نو آنچنانکه گفتیم بستگی داشت و اینها با بعضی شهرهای مقدس بر حسب موضوع داستان ارتباط می‌یافتند. بر مبنای این رسوم رقاصان تعلیم دیده که همواره در انجام دادن آداب دینی می‌رقصیدند پیدا نشدند. مقصود عمده ایشان همانا بر سر لطف آوردن خدایان و به صحنه آوردن جستجوی پیکر بی‌جان ازیریبس و رستاخیز او به وسیله رقص و موسیقی و سرود و آواز بود. این رقصها با آداب مربوط به تخم افشاندن و کاشن و برداشتن محصول بستگی فراوان داشت. کرشتاین می‌گوید که هر سال نمایشنامه عرفانی یا غم انگیز مزبور در آبیدوس در مراسم دینی اجرا می‌شد و یک روحانی یا رقاص درجه یکی همه قهرمان و کسان نمایش این افسانه را مجسم می‌ساخته. این روحانی را گروهی بزرگ ازرقاصان در کار نمایش دسته جمعی کمک می‌کردند.
رقصهای دینی دیگر شامل جشنهای سنتی بود که به افتخار گاو آپیس که از پر قدرت‌ترین خدایان مصری است برپا می‌شد. برای انجام دادن این رسوم گاوی را برمی‌گزیدند در حوزه قدرتش که آپیوم خوانده می‌شد پر می‌کشیدند و کاهنانی یا مادینه کاهنانی که پرستار او بودند رقصهای رازگونه انجام می‌دادند و در آنها ماجرای خدایی که گاو آپیس تصویر زنده او بود مجسم می‌ساختند. در رژه‌های داخل و خارج پرستشگاه که با رقص ستارگان بود که توسط کاهنان در پرستشگاه اجرا می‌شد بی‌حضور تماشاگر. این آیین مانند رسوم مردم کهن کلده بر اساس حرکات منظومه شمسی برای مصریان اهمیت فوق‌العاده داشت و آنان را متوجه تنظیم آبیاری می‌کرد.
از آنجا که مردم مصر سخت دربند موضوعات زندگی و مرگ بودند و برای برانداختن مرگ با جاودانی ساختن پیکر بزرگان به خاک سپرده فوق‌العاده کوشش می‌کردند مراسم و آداب تدفین در نظر ایشان اهمیتی فراوان داشت. به هنگام تدفین کسان برجسته و بزرگان مردی که در نمودار ساختن مطالب با اشاره و اطوار مهارت داشت به لباس متوفی در می‌آمد و روی خود را با ماسکی می‌پوشانید که بسیار شبیه بصورت مرد در گذشته بود و پیشاپیش مشایعین جنازه راه می‌افتاد. همچنانکه دسته سوگواران به پیش می‌رفت رقص پانتومیم می‌کرد تا کارهای برجسته متوفی را در زندگی‌اش از آغاز تا انتها مجسم سازد.

اما این گونه موضوعات تنها مضمون نمایشهای رقص رقاصان مصری نبود. آنان به ورزش و آکروباسی و انواع مختلف تفریحات می‌پرداختند و ارکسترهای پرسازی داشتند با سنج‌های برنجین و تنبور و آلات ستخوانی و طبل و نی و قاشقک و وت و دیگر آلات سیمی‌ و کوبی. دسته‌های زنان نوازنده و رقاص به پرستشگاه وابسته بودند و خاندان‌های سلطنتی هم دسته‌های تفریحاتی خاص داشتند که در روزهای مقدس و در مجالس مهمانی و جشن انجام وظیفه می‌کردند. به بندگان رقص و موسیقی می‌آموختند و در زمان دودمان‌های اخیر طبقه‌ای حرفه‌ای از ایشان پدیدار شد که استقلال داشتند و نه بنده اشراف بودند و نه وابسته به پرستشگاه. کرستاین مثلهایی از رقص مصری در دورانهای مختلف به دست می‌دهد:
از زمان نخستین دودمان (در حدود 3000 پ . م) کنده‌کاری چوبی مانده است که سمتی شاه را هنگام رقص به همراه موسیقی حاصل از آلات ساده نشان می‌دهد.
ماموری از طرف آساشاه (در حدود 2400 پ.م) از سرزمین دوردست یک رقاص کوتوله آورد که مردم مصر او را از جهان ارواح می‌پنداشتند. این گونه رقاصان که کار دلقک و شوخ طبعان را می‌کردند هواخواه بسیار داشتند و یک مجسمه کوچک عاج از یک کوتوله به هنگام رقص در موز متروپولتین نیویورک از 1950 پ. م مظبوط است.
نقش‌های برجسته دیواری در غزه (در حدود 1580 - 1150 پ .م) دختران تنبور به دست و قاشقک نواز را نشان می‌دهد که با انگشت حرکاتی مفهوم دار می‌کنند. اندک اندک عادت بر این جاری شد که رقص حرفه‌ای و شغلی شود و در مهمانی‌های خصوصی شام رقاصان را دوت می‌کردند. باآنکه طبقات بالا زمانی رقص می‌کردند کم کم دست از آن برداشتند و آن را به بندگان یا رقاصان مزدور بسیار ماهر واگذاشتند. به گفته کورت زاخس هیچ یک از «تصاویر رقص یا آثار نوشته خبری از یک رقص حقیقی اجتماعی نمی‌دهد» که در آن اشراف شرکت داشته باشند. اما رقص به عنوان تفریح همچنان برای همه طبقات محبوب ماند. در زمن دودمانهای اخیر در شهرهای بزرگ مانند ممفیس یا اسکندریه گروههای کوچکی از بازیگران دوره گرد صامت که با اشاره اطوار سخن می‌گفتند و اکروباتها در میدانهای عمومی‌ بی مقدمه و ارتجالاً به دادن نمایش می‌پرداختند.

رقص مصر باستان از روی واقعیت چگونه بود؟ بسبب شیوه ساده تجسم شکلها در نقشهای برجسته و نقاشی نمی‌توان به آسانی پی برد که کیفیت اداها و اطورهای رقاصان چگونه بوده است. اما چنین نمی‌نامید که حرکات از حالت و حرکات مختلف رقص به خط هیروگلیف بر جای مانده است. بعضی حرکات نمودار معلق زنی در هوا است و یک نقش برجسته دیواری از 1500 پ .م گویا حرکتی آکروباسی مانند فرو افتادن و معلق زدن و مانند آنها بسیار رایج بود. رقاصان گاهی تنها و گاهی در گروه‌های دو یا سه نفری می‌رقصیدند و کمتر با گروههای بزرگتری هنرنمایی می‌کردند.
اکنون ببینیم که تاثیر مصر در گسترش رقص چه بوده است. بیگمان تثیر مصر در رقص در حدود قلمرو آنچه در مذهب و دین جرا می‌شد و آنچه درمیان مردم یا دربارها برای تفریح خاطر کسان معمول می‌گشت محدود بود. وسعت و گوناگونی حرکات رقص و نیز پدیدار شدن طبقه رقاص در سازمان اجتماعی روزافزون مصر نیز اهمیت دارد. شک نیست که مصر با پراکنده ساختن فرهنگ خویش درسراسر مدیترانه اثر فراوانی در رقص داشت. حتی در ماورای مدیترانه در قادسی هم رقص مصری رواج یافت. ‌هاولاک الیس می‌نویسد:
نیل و قادوسی بدینگونه دو مرکز رقص کهن بودند و مارشال از هر دو این مراکز بدان سبب اینکه رقاص به روم صادر می‌کردند یاد می‌کند.

 

رقص در میان عبرانیان باستان
در عین اینکه از عبرانیان باستان نه نقش برجسته دیواری مانده و نه نقاشی دیواری، بسیاری اشارت به رقص در عهد عتیق وجود آن را در میان ایشان مسلم می‌دارد. وجود اشارات فراوان در کتاب مقدس نشان می‌دهد که رقص بسیار مورد احترام بوده است و معمولا در جشنها و پیروزی‌ها از آن بهره می‌گرفتند:
«و داود با تمامی ‌قدرت خود بحضور خداوند، رقص می‌کرد.» (کتاب دوم سموئیل 6 آیه 14)
« آنگاه باکرها برقص شادی خواهند کرد.» ( ارمیا بابا 31 آیه 13).
« نام او را با رقص تسبیح بخواند. با بربط و عود وا را بسرایند.» (مزمور 149، آیه3).

در سراسر کتاب مقدس از این گونه اشارات فراوان است. هنگامی‌ که پسر مسرف به خانه بازمی‌گردد او را با «موسیقی و رقص» خوش آمد گفتند تا نشانه‌ای باشد از آتشی و خوشی. چون داود جلیات را کشت چنین آمده است که «آیا این داوود پادشاه این سرزمین نیست؟ آیا آنان برای یکدیگر رقصان درباره او نمی‌خواند و نمی‌گفتند که سائول هزارها کشت ولی داود دهها هزارها؟» در سفر خروج آمده است که پس از گدشتن از دریای سرخ زنان و از جمله مریم نبیه خواهر‌ هارون دف به دست رقصیدند. پس از پیروزی بسمه بر هولو فرتس چنین آمده است که بر سر بسمه و کنیزانش حلقه زیتون گذاشتند و «او در پیشاپیش مردم رقصان می‌رفت و زنان به دنبالش می‌امدند.» و چون اسرائیل از دشمنان و جنگ و اسارت اندوهناک شد چنین آمده است که «شادی دل ما منقطع ده و رقص ما به سوگواری تبدیل گشته است.»

 

رقصهایی که یهودیان روزگار کهن می‌کردند چگونه بود؟
چند گونه از آنها در عهد عتیق توصیف شده است. یکی رقص دایر‌هوار یا حلقه‌ای که رقصی است در پیرامون گوساله زرین در سفر خروج باب 33 آیه‌های 6 و 19 آمده است. در عباراتی آمده است که چگونه داوود تابوت خداوند را به شهر خویش با دسته‌ای شادی کنان برد. در راه جای به جای می‌ایستاد تا قربانی بگذارند و با تمامی ‌دل در برابر خداوند و تابوتش برقصد.
رقصهای دیگری چون رقص جهش و چرخش که غالبا در جشنها اجرا می‌شد توصیف شده است. در عبارات دیگری هم از رقص برای خدمت الهی و روحانی یاد شده است. گو اینکه در احکام موسی هیچ اشاره‌ای به موسیقی برای خدا نشده است.
شاید نخستین عبرانیان سخت تاثیر دین و رسوم پرستشگاهی مصریان در زمان چهارصد سالی که در آنجا بودند قرار گرفته باشند به راستی که رسوم و آیین یهود هر گاه که آن مردم در میان مردمی ‌قرار می‌گرفتند که رقص را در پرستش از اهم واجبات می‌دانسته زنده می‌گشت. سندری و نورتون می‌نویسند:

در هر دو این رقص‌های دسته جمعی به هنگام راه رفتن همچون آیین دینی تلقی می‌شد. جشنهای ملی همه شامل رقص بود. جشن برداشت محصول را این هر دو ملت با رقص‌های وفور نعمت و فراوانی برگزار می‌کردند و کشاورزان اسرائیل مانند کشاورزان مصری با شاخه‌های خرما و بید می‌رقصیدند... حتی اعتقاد مصریان که خدایان نیز خود در رقص‌ها شرکت می‌کنند در افکار یهود نظایری دارد...
سندری و نورتون برای نمودار ساختن اینکه عبرانیان باستان به هر بهانه‌ای چه مقتضیات زندگی روزانه و چه مواقع مهم و برجسته اجتماعی می‌رقصیدند گویند که عبرانیان برای رقص دوازده واژه داشتند.
اما لغت عبری که بسیار به کار می‌رفته عبارت بود از Hul یا Hil ‌به معنی «چرخیدن». زاخس این را به «گشتن» تعبیر می‌کند که هم به معنی گردش دادن شمشیر است دایره‌وار و هم به معنی گردباد است. از این واژه لغتMahalia است یا به قول مردمان امروزی Mahalia است که نامی ‌است برای دختران). دست کم دو مزور در مطلع خویش دستوری برای رقص دارند. لفظ جالب توجه دیگر Pasah است که به دو معنی آمده است، یکی «گذشتن» و دیگری «دست نزدن» (Pesah همانا عید فصح است) و «شلیدن» یا «رقص به گام شلان». بعضی از دانشمندان کتاب مقدس چنین اندیشیده‌اند که نام عید فصح شاید از رقص بود.
که با گام و شیوه شلان می‌کردند و دراوایل بهار که از کهن‌ترین جشنهای عبرانیان انجام داده می‌شده است.

گذشته از آیین راه‌پیمایی دسته جمعی یا رقص یا رقص‌هایی چرخشی و دایره وار یا رقص‌های جشن از رقص در موارد دیگری بهم گرفته می‌شد که بعضی از آنها در سراسر تاریخ یهود به کار آمده و باقی مانده است. در روزگار پیشین رقصهای عروسی انجام داه می‌شد و صدها سال بعد درقرون وسطی هم رسم بر این بود که طرف عروس تا حجله زفاف برقصند. حتی رابی‌ها و روحانیون پروقار و سنگین هم در مراسم عروسی با شادی می‌رقصیدند و شاخه‌های زیتون به دست می‌گرفتند. با آنکه رقص‌های مختلط درفرهنگهای بت پرستان عمومی ‌بود ولی عبرانیان زن و مرد را از هم به هنگام رقص دینی جدا می‌کردند. رابیهای قرون وسطی تنها به کسانی که بسیار خویشی نزدیک داشتند (مانند شوهر و زن و برادر و خواهر و پدر و دختر) اجازه رقصیدن با هم را می‌دادند. در این دوران‌های اخیر در اروپای شرقی یهود بسیار متعصب فقط اجازه می‌دادند که مردان در بعضی از رسوم مذهبی برقصند.
با آنکه در عهد عتیق یادی از رقص‌های سوگواری و به خاک سپردن نشده چه بسا که این رقصها را یهودیان در روزگار باستان داشته‌اند. بی‌گمان آنها را به روش مصریان با دیگر مردم پیرامون انجام داده‌اند.
حتی درمیان یهود اسپانیا و پرتاقل هنوز آیین خاک سپردن با گذاشتن تابوت بر زمین و سرودن دعا رایج است که دلیل است بر اینکه یادگاری است از رقص‌های راهپیمایی همراه با رقص به هنگام تشییع جنازه.
بدینگونه ملاحظه می‌فرمایید که عبرانیان باستان دلبستگی و احترامی ‌برای رقص داشتند. اما بعضی محرمات کم کم ظهور کرد. در احکام موسی از رقص ذکری نشده است. مردان و زنان دربعضی رقصها اجازه شرکت با هم نداشتند. سرانجام باید گفت که میان رقص‌های مقدس و آنها که به رسوم و آیین بت پرستان بود (آنچنانکه رقص گرداگ گوساله زرین چنین بود)، به تمیز و تشخیص قایل شدند. این تشخیص و جدایی که به دست یهود صدر اول که از نخستین گروندگان به توحید بودند صورت گرفت توسط مسیحیان در قرون بعد سخت‌تر و شدیدتر گشت.

 

رقص در یونان باستان
یونانیان قدیم هم مانند مصریان و عبرانیان احترام فراوانی به رقص می‌گذاشتند. درباره قدمت آن فرضیه‌هایی بیان می‌داشتند و آن را از الهامات الهی می‌دانستند. به نظر آنان چنین می‌رسید که ستارگان و سیارات در آسمان گونه‌ای رقص کیهانی و افلاکی می‌کنند و به راستی که اورنیا ارباب و انواع ستاره‌شناسی از موزه‌ها و حامی ‌و پشتیبان رقص بود. لاولر می‌گوید که به زعم یونانیان خدایان پدر رقص بودند و همه الهامات و نبوتاشان در ادب و هنر به صورت رقص نمودار شده است در کتاب نوامیس افلاطون آمده است که رقص نخست از خواهش و میل جوانان به جنباندن تن برای ابراز هیجان و شور به ویژه شادی و طرب آغاز شد. سپس افلاطون می‌گوید که احساس آرمانی و ضرب و ریتم پدیدار می‌سازد هدیه خاص خداوندان است.
یونانیان رقص را واقعاً یک پدیده مجزا و جداگانه نمی‌دیدند. آن را بسیاری انواع بروزات هیجانی یکی می‌دانستند. بنابراین لغت orcheisthai که به رقصیدن ترجه می‌شود در واقع به معنی حرکات آهنگین است اعم از حرکت پا و دست و سر و چشم و سرتاسر تن و حتی به معنی راهپیمایی و بازی و شعبده‌بازی و پرش و آکروباسی آمده است. همچنانکه رقاصان مصری آکروبات هم بودند. لغت دیگر یونانی Mousike یعنی «هنرموزها» متضمن موسیقی و شعر و رقص بود که به نظر یونانیان قدیم اینها همه اجزای یک واحد شمرده می‌شدند.

منابع حصول اطلاع از رقص یونانی بسیار است. از آن جمله است لغات سرودها و آوازهایی که برای رقص سروده و نوشته شده است و اشعار (از جمله حماسه‌های بزرگ هومر) و آثار فیلسوفان و بسیاری آثار مورخان و مقاله نویسان رومی ‌در آثار باستان شناسی مانند مجسمه‌ها و نقشهای برجسته دیواری و کنده‌کاریها و نقاشیهای دیواری مناظری از رقص دیده می‌شود. بسبب اشارات خاصی که در آنها به کار رفته و به علت آنکه با واقعیت مطابقت ندارند بیشتر این آثار نتوانسته‌اند ما را به سوی حرکات و اطوار رقص یونانی رهبری کنند. ضمناً دانش ما بر موسیقی که همراه رقص نواخته می‌شد در این عصر بسیار کهن سخت ناچیز است.
کهن ترین اشاره به رقص در این منطقه دریای اژه همانا رقص‌هایی است که در جزیره کرت از حدود 3000 تا 1400 پ.م اجرا می‌شده است. کاوشهای باستان شناسی در کنوسوس پایتخت کرت و جاهای دیگر این جزیره آثاری به دست داده است که در آنها مردم را به هنگام انجام دادن بازی‌ها و ورزشها و رقصها و نوختن موسیقی به انواع مختلف حالات نشان داده است.
یکی از کهن ترین رقصها رقص کورتس نام داشت که عبارت بود از رقص مردان با جست و خیز و فریاد و چکاچاک اسلحه. رقصهای جنگی دیگر نیز رقص‌های دایره‌وار ساده و رقصهای زنانه و رقص‌های با ماسک و سر حیوانات و رقص‌های باروری که حرکاتی نظیر «معلق زدن به جلو و عقب و جهش و پرش و لگدهای تند و بر روی سر ایستادن و با دست راه رفتن و خم شدن به سوی عقب و خود را به صورت چرخ در آوردن» بود»، وجود داشت. لاولر می‌گوید که چنان حرکات این رقصها دشوار بود که اجراکندگان آنها می‌بایستی پرورش و تعلیم شدید و سخت دیده باشند و باید گفت اینان رقاصان حرفه‌ی بودند. گو اینکه افراد خاندانهای سلطنتی هم در رقص شهرت داشتند.
یک رقص مشهور کرت باستان عبارت بود از رقص «ماز» یا «لابیرنت» که به سبب حرکات در هم رفتن و پر چرخش آن تصور می‌شود که آن بر اساس نقشه کاخ مینوس در کنوسوس ساخته باشند.
باری رقص‌های رنگارنگ و چشمگیر کرت گویا در رقصهای یونانی میسنی که در عصر مفرغ در سرزمین اصلی یونان پدیدار شدند موثر بوده است.

این مردم نیرومند و هوشمند جنگاور در بلندیهای کوهها دژها و استحکاماتی ساخته بودند که تسخیر ناشدنی بود و آنگاه بر شهرهای مردم کرت و دیگر همسایگان خویش مانند ترواها در آسیای صغیر تاختند. فرهنگی را که هومر در ایلیاد و اودیسه توصیف کرده است از آن مردم اخیر بود. درچند عبارت این آثار هومر مضمون‌هایی از چگونگی رقص میسینیان آمده است. در اودیسه چنین آمده است که اولیس پس از کشتن خواستگاران همسرش به تلماک می‌گوید که خدمتکاران را فراهم آورد و رقصی پرشادی و خوشی در کاخ برگزار می‌شود با طنین و آوای فراوان.
در سرود هیجدهم ایلیاد آنجا که هومر از اسلحه و زره آشیل توصیف می‌کند تصویر جانداری که از رقص به دست داده شده است. بر روی سپر سه منظره رقص نمودار شده بود. یکی از اینها میدانی را نشان می‌دهد که جوانان از دختر و پسر در آن می‌رقصند و دست به دست هم داده‌اند.
دختران جامه‌های نرم پنبه‌ای و مردان ردای خویش بافت بر تن داشند که از آغشتگی به چربی درخشان می‌نمود. دختران کمربندهای زیبا بسته و مردان دشنه‌های زرین به کمربندهای سیمین آویخته بودند. با پاهای استوار و پر مهارت و سبک و آهسته آنچنان که سفالگری در کنار چرخ خویش نشسته آن را برای بازدید می‌گشاید می‌دویدند و سپس بار دیگر به صف درآمده می‌دویدند تا به هم برسند. گروه انبوهی در پیرامون ایستاده و از تماشای این مظره لذت می‌بردند در میان ایشان نوازنده‌ای پر شور و حال چنگ می‌نواخت و از میان گروه رقاصان دو تن آکروبات می‌چرخیدند.
زمانی که یونان به دوران تمدن کهن خویش پای نهاد دیگر یونانیان حیوانات را مانند گذشته پرستش نمی‌کردند. در عوض گروهی از خدایان را به شکل مردان و زنان می‌پرستیدند اساطیر بسیاری درباره این خدایان پرداخته بودند و هر یک صفات و نیروها و رسوم خاص داشت. بدینگونه رسوم باروری را غالباً به دیو نیزوسگویا از ساتیرها در جشنواره، آدمیان پست بز می‌پوشیدند. لغت یونانی برای بزtagos است و رقص بزی معمول در قرن ششم پ.م در Tragoedlk یا «آواز بز» به صوت مسابقه درآمد.
بدین گونه لغت تراژدی مرسوم شد. اما لغت Orchestra نخست به معنی محل رقص دایره وار در نمایشخانه و تئاترها بود.
در میان خدایانی که برای ایشان رقص و جشنواره اجرا می‌شد آپولون و خواهرش آرتمیس در پرستشگاه دلف در جزیره دلوس در دریای اژه بودند. گویند آپولون و هکات و دمتر و پرسفوننیز رسوم و آداب پرستش خاص در جشن‌های مختلف سال داشتند.
یکی از موادر بسیار رایج دریونان باستان در کار آموزش بود. فیلسوفان بزرگ یونان این هنر را بسیار سفارش می‌کردند و آن را برای سلامت تن و روان ضروری می‌دیدند. ارسطو آموزش رقص را در مرحله‌ای از موسیقی و ژیمناستیک و سقراط را مرحله‌ای از موسیقی و ژیمناستیک و سقراط سفارش می‌کرد که رقص را با گشایش و گسترش بیشتری تعلیم دهند و می‌گفت آنانکه خدایان را با رقصهای زیبا سپاس می‌گذارند در جنگها نیز پیشرواند. افلاطون می‌نویسد «آموزش خوب همانا خوب آواز خواندن و خوب رقصیدن است.» و توجه بسیاری به اهمیت رقص در آموزش و پرورش در رساله «نوامیس» او مبذول شده است. تاکید می‌کرد که دو نوع رقص و وسیقی وجود دارد، ‌یکی شریف که مربوط است به زیبای و شایان ستایش و احترام و یکی هم ناشریف که از آنچه پست و سفله و زشت است پیروی می‌کند. همه کودکان و پسران و دختران را از خردی با موسیقی و رقص شریف تعلیم می‌دهد و ایشان را با مسابقات تشویق می‌کند... به ماموران قدرت مطلق می‌دهد که از مدرسه‌ها و نمایشهای عمومی ‌همه ریتمها و هارمونیها و گامها و ژستهای رکیک و ناشایست را بزدایند و دور کنند. موسیقی و رقص باید به خدایان اهداء شود... رقصهای شریف باید به دانش‌آموزان نه تنها تندرستی و چابکی و زیبایی اندام بدهد بلکه همچنین خوبی روان و عادل فکری ارزانی دارد.
یونانیان رقص را از خردی با دیگر موضوعات درسی و زیر دست معلم خاص می‌آموختند. ایشان انواع گوناگونی از حرکات جسمی ‌را تمرین می‌کردند و بسیار ورزکار بودند و حرکاتشان کامل و نیرومند بود. نقاشیهای بر روی گلدان کسان را به هنگام دویدن و پریدن و جهیدن نمودار می‌سازد که همه با شیوه‌ای طبیعی و با کمال سهولت عمل می‌کنند و در آن هیچ حالت آکروبات زورکی و اجباری ملاحظه نمی‌شود. به پسران به خصوص در آتن و اسپارت رقص را همچون کمک مشق جنگ می‌آموختند. در Palaestra (مدارس کشتی گیری) و Gymnwsium پسران در رقصهای جنگی شرکت می‌کردند و خود را برای حرکات جنگی آماده می‌ساختند. رقصها به چند نوع تقسیم می‌شد.
پودیسم حرکات تند و متغیر پا برای آماده شدن جهت تن به تن. کسیفیسم جنگ مسخره که در آن گروه‌های جوانان فن جنگ را به شیوه رقص تمرین می‌کردند. هوموس جهش‌های بلند و جهش‌های با تکیه به چوب برای آنکه جوانان آماده پریدن از بالای الوارها یا سنگهای گران یا دیوارها و دژها شوند. تتراکوموس آرایش جنگی گروهی که در آن سربازان به سوی دشمن دسته جمعی پیشروی می‌کنند یا در برابر دشمن خود را با سپرهای به هم پیوسته محافظت می‌کنند. نه نها رقصها را در اسپارت در مدارس آموزش پسران می‌آموختند بلکه در جشنوره‌های امپاتوری آتن مرتباً بدان دست می‌زدند و همواره همچون وسیله آموزش سربازان از آن بهره می‌جستند.

شاون می‌نویسد:
امروزه نام هیجده نوع رقص جنگی تنها و دو نفری و دسته جمعی را در اختیار داریم که رقصهای جنگی صامت بود و بدان وسیله سربازان به توازن و تعدیل تن و روان می‌رسیدند و عضلات آنان نیرومند می‌شد و انظباط می‌یافتند تا آنکه در میدان جنگ بر دیگران ممتاز شوند.
رقص آنچنان مورد احترام بود که ورزش مورد رغبت سیاستمداران و سرداران و فیلسوفان و دیگر برجستگان یونانی پیش از عصر پریکلس به شمار می‌رفت و در برابر تماشاگران بسیار چند هزار نفری در روزهای جشن و اعیاد مهم و به هنگام بازگشت از جنگ یا پیروزی می‌رقصیدند. سوفوکل شاعر آتنی در جوانی پس از جنگ سالامین برگزیده شد تا چنگ بنوازد و رقص پیروزی را رهبری کند. اپا مینونداس یکی از سرداران و سیاستمداران بسیار برجسته یونان آلات موسیقی می‌نواخت و آواز می‌خواند و می‌رقصید. این کارها را در برابر چشم عموم و پس از آنکه به رشد رسید انجام می‌داد. آشیل و آریستوفان و نمایشنامه نویسان یونانی در نمایشنامه‌های خود می‌رقصیدند و Dithyramb که یکی از رقصهای مهم جشنوار دیونیزوس باشد غالباً توسط شاعران و سیاستمداران مشهور رهبری می‌شد.
لوسین هجانویس یونانی (که در دورانهای بعدی در روم میزیست) می‌نویسدک ه یونانیان رقص را آنچنان پرارزش می‌دانستند که:
...نجیب‌ترین و برجسته ترین کسان در هر شهر رقاصانند و چنان از این کار شرم اندک دارند که به اصالت و نجابت و مقام خویش آنچنان ارزش نمی‌نهند و نمی‌بالند که به مهارت و استعداد در رقص.
بی گمان تئاتر یونان در آغاز با رقص پیوندی نزدیک داشت. ارسطو گفته است که تراژدی یونان ازDithyramb سرچشمه گرفته است که در آن رسوم بهاری با روری و تجدید حیات با آوازهای دسته‌جمعی و نمایش مجسم می‌شدند. اینها سپس به صورت نمایشنامه در آمدند. رقصهای اصیل عمومی‌تبدیل به Choros شد که در نمایشهای یونانی اهمیت فراوان دارد. در سراسر دوران تمدن کهن یونان در اجرای نمایش نامه‌های غم انگیز که بیشتر شبیه به ((یک نمایش موًثر نیم ایرانی بود تا نمایش غم انگیز و درام آنچنانکه ما امروز از آن قصد معنی می‌کنیم)) رقص اهمیتی شایان داشته است.
در نمایشهای یونانی رقصهای خاصی رواج داشته است. املیا که پر وقار و جدی بود و برای نمایشنامه‌های اندوهبار به کار می‌رفته است و در آن شیوه‌های مشخص و همین اداها و ژستهای سمبولیک و مفهوم دار به کار می‌رفت و رقاص می‌توانست بدان وسیله داستان غم انگیزی را کاملا بی‌آنکه کلمه ای سخن گفته باشد بنماید.
کو رداکس- این رقص خاص کمدی بود و آن را مبتذل و زشت دانسته اند و شامل گردشه‌ای تن به شیوه‌ای معنی دار و اردنگی و نواختن به سینه و رانها و حرکاتی متشابه آن.
سکینیس- این رقص خاص نمایشنامه‌های هجایی یونان در سده ششم پ. م. بود این رقص پر تحرک و تند و نامحترمانه بود و با حرکات فراوان اسب وار و آکروبات که غالبا ‌‌‌متضمن عملیات موضوعهای اساطیری می‌شد.
رقص نه تنها در نمایش خانه‌های یونان عرضه می‌شد بلکه در امر تفریح مهمانان به عوامل کوموس یا کومریخوانده می‌شد بلکه در امر تفریح مهمانان به عوامل کوموس یا کوموی خوانده می‌شد. چنین رسم شده بود که پس از شام تفریحات آوازخوانی و شبعده بازی و نوازندگی و رقص برگزاری شود. نخست این کار را صاحب خانه یا مهمانان انجام می‌دادند. کم کم طبقه ای رقاص حرفه ای پدید آمد و اینان جایگزین هنرمندان غیر حرفه‌ای گشتند. در سده‌های پنجم و ششم پ .م این گونه هنرمندان حرفه ای شهرت فراوان یافته و در کار خویش به درجات مهارت عالی رسیده بودند. در بعضی موارد بندگان را تعلیم رقاصی می‌دادند و از دستمزد آنان بهره گرفتند. این هنرمندان گویا نام آور می‌شدند. در یک کتیبه بر جای مانده در جزیره دلوس آمده است که دستمزد یک کنیزک رقاص از دستمزد همه گروهی که با او همکاری می‌کردند بیشتر بود.
پس از کشور گشاییهای اسکندر و باز آمدن او با اسیران شرقی و رقص‌های یونانی تحت تاثیر هنر آسیایی قرار گرفتند و در آن زبان اشارات بیشتر رواج یافت. در دوران فرهنگ یونانی مآبی یا هلنی و سپس دوران یونانی و رومی ‌رقاصان پانتومیم یا صامت بسیار خواهان یافتند. یک رقاص تک رقص با تغییر جامه‌های گوناگون و ماسکهای مختلف و ژستها و زبان اشاره در چند صحنه که در تنفس آنها موسیقی نواخته می‌شد داستانی را برای تماشاگران بازگو می‌کرد. اینگونه نمایشها در امپراطوری روم به هنگام اوج اقتدار آن بسیار رواج داشت.
در یونان دیدیم که فرهنگی و تمدنی رواج داشت که در آن رقص عامل اصلی دین بود و نیز وسیله مهم و قابل احترام آموزش نظامی‌، کم کم پارهای شد از نمایشنامه‌های یونان به هنگام که رو به پیشرفت داشتند و سپس هم وسیله تفریح محبوب مردم گشتند. رقص پیوسته مورد احترام یونانیان و یکی از سنت موز و رقص، ترپیسکیور نام داشت. اما احترامی‌که رقص پیدا کرده بود مربوط بود به فلسفه یونان روزگار پیش از پریکس و مربوط بود به اعتقادایشان به استقلال و قائم با لذت بودن و توازن اندیشه و روان و تن و دلبستگی یونانیان به همه هنرها همچون جلوه روان آدمی‌. در روم این اعتقاد رنگی دیگر داشت.



رقص در روم باستان
رقص از نظر رومیان اهمیتی بسیار کمتر از رقص در جامعه یونان داشت. رومیان بسیاری از عوامل فرهنگ خود را از یونانیان به وام گرفتن . رومیان آموزش یافته و تحصیل کرده به یونان همچون سر چشمه فرهنگ و تمدن خویش می‌نگریستند و اشراف روم به زبان یونانی سخن می‌گفتند و از معلمان یونانی سخن می‌گفتند و از معلمان یونانی استفاده می‌کردند و از هنر و ادبیات یونان پیروی می‌کردند. هنر روم در آغاز استوار و ساده و خوش تناسب بود. اما هر چه بر ثروت و قدرت این مردم افزوده شد از ارج نهادن به این صفات در هنر غافل ماندند. در حقیقت جنگ و حرص پیروزی هزارها تن بنده و ثروت بی‌کرانه را به روم سرازیر ساخت. رومیان دیگر دست از آفرینندگی هنری و انجام کارهای هنری بر داشتند و اینگونه امور را به بندگان و اسیران ملتهای مختلف وا گذاشتند شاون اظهار نظر می‌کند که رومیان که در اداره سازمان حکومتی و امور نظامی ‌و لشکرکشی و وضع قوانین مردمی‌ بودند با ابتکار در هنر تنها به تقلید و وام گیری می‌پرداختند. رقص هم از همینگونه امور بود.
در امپراطوری روم ملاحظه می‌کنیم که رقص اول به تئاتر و صحنه روی آورد و سپس وسیله سپس وسیله کسب مال گشت و همچنانکه دین در روم به انحطاط و فساد و کسب لذات گرایید رقصهای مذهبی هم وسیله اطفاء شهوات افسار گسیخته و بی لجام گشت. این ماجرا چگونه آغاز شد؟
در زمان تدوین کهن ترین آثار مدون و نوشته پیش از پایه گذاری روم مردان بعضی از گروههای صنفی یا انجمنها تحت نام Salii فراهم آمدند. لفظ اخیر را بعضی به Saltio تعبیر کرده‌اند که واژه‌ای لاتینی به مفهوم «رقص» و Saltantes به معنی «رقاص» است.
Salii شمال کاهنان کشتکار که کشتزار را پاک می‌کردند و جنگاوران که رقص اسلحه می‌کردند و کاهنان مارس «خدای جنگ» می‌شد. اینان راه‌پیمایی بهار را که گامهای رقص گونه داشت انجام می‌دادند. در این هنگام رقصهای دسته جمعی دیگری هم با آواز دسته جمعی پیران و جوانان انجام می‌شد. کسان اخیر دایره‌وار با به هم نواختن سپرها با آهنگ می‌گشتند. مراسم و جشنهای دیگری در سراسر سال برگزار می‌شد که در آنها رقص گویا حالتی با وقار و سنگین اشت:
... در پالیلیا یا جشنواره پالها رقصهای باوقار پر شکوه در دشتها توسط شبانان که شب هنگام در پیرامون آتشهای شعله ور کاه و ساقه‌های بر زمین مانده از در و دیوار می‌زدند اجرا می‌شد. فلوریا یا جشنواره گیاهان پایه‌ای شده برای رسوم بهاری که در بعضی قسمتهای انگاستان رسوم آن بر جای مانده است.
این رسوم تا صدها سال ادامه یافت. یک نویسنده رومی ‌به نام سوئتونیوسکه در دورانهای اخیر روم می‌زیست درباره راه‌پیمایی Salii می‌گوید که رسوم آن سه هفته در مارس و اکتبر اجرا می‌شد. مردم بارداری سوزن دوزی و کلاههای مخروطی و مسلح و سپر به دست در جاهای پر از ادحام شهر می‌گشتند و به رقص و آواز مقدس می‌پرداختند.
آیینهای دیگر رومی‌ عبارت بود از Laperculia را در غریاه یغا اول مارس به احترام خدای Pan انجام می‌دادند. کاهنان در این رسوم که Luperci خوانده می‌شدند برهنه در خیابانهای شهر رم می‌رقصیدند و به دست تازیانه داشتند که گویا به انبوه مردم تماشاگر می‌نواختند.
جشن بزرگ بود که در اواسط دسامبر به افتخار خدای Saturn برگزار می‌شد. این زمان هنگام شادی و خوشی و وخردن و می‌گساری و رقص در خیابانها بود. آن را هم به سبب تشخصات طبقاتی به کناری نهادند. کرشتاین می‌گوید که این رسوم بت‌پرستی را در مسیحیان در آیین عید میلاد مسیح وارد سخاتند و در قرون بعد در این زمانها رقصهای بسیار می‌کردند.
در نمایشخانه روم رقص وظیفه‌ای داشت. گو اینکه بیشتر این امر توسط یونانی و ایستریایی در اواسط قرن چهارم پ.م برای آرام ساختن خشم خدایان و سرگرم کردن مردمی که از طاعون گزند فراوان دیده بودند رایج شد. رقاصان و هنرمندان پانتومیم ایستریایی را Istriones می‌خواندند که لغت امروزی histrionic از آن مشتق شده است (که به معنی نمایش و تئاتر است.) هنرمدنان پوست که ردای شبانان بود در بر می‌کردند و نام این رداSaturae بود که لغت (Satire یعنی هجا و مسخره) یا Satirical ( هجاو مسخره) یا Satirical ( هجایی و مسخره‌ای) از آن ریشه گرفته است.) از آن ریشه گرفته است. بازیه‌ای آنان رنگ مسخره و شوخی داشت و زندگی خدایان و پهلوانان و مردم را به شیوه روستایی و دهاتی به استهزا می‌گرفت. این بازیها غالباً با زبان اشاره اجرا می‌شد. کرشتاین گوید که رقص به صورت مداوم و همیشگی در میان رومیان چندان محلی نداشت. رومیان ترجیح می‌دادند که شاهد هیجانات و گوناگونی بازیها در میدانها و سیرکهای بزرگ خویش دربرابر انبوه مردم باشند. تا آنکه به نمایشهای پر اندیشه و عمیق و با ارزش ادبی را که باب سلیقه یونانیان بود تماشا کنند.
چون سلیقه مردم چنین بود صحنه و تئاتر آنچنان جالب نبود که شغل دائمی ‌و همیشگی عده‌ای شود و هنرپیشگان و رقاصانی که در روم نمایش می‌دادند بیشتر یونانی یا از بندگان اهل جنوب ایتالیا بودند که در گذشته متعلق به توانگران بودند و سپس به مدیران تئاترها برای بازی کرایه داده می‌شدند و وایه می‌گوید که تا مدتهای طولانی زن به صحنه نمی‌آمد و رل آنان را مردان جوان بازی می‌کردند و شاید به همین سبب رقص در دوم در نمایشهای پانتومیم شرکت کردند.
از 200 پ.م تازمانی پس از آن در میان اشراف و طبقه پاتریسین رومی‌ رقص رواج یافت. معلمان اتروسکی و یونانی رقص در کلاس‌های خصوصی تدریس می‌کردند و پسران و دختران اشراف به آنجاها می‌رفتند. رقص امری مهم شد. بعدها رقص را به این سبب که مایه نرمی ‌و فرسودگی پی اجتماع رومی‌ می‌شود از رواج انداختند یکی از امپراطوران سیپیون آفریکانوس مدرسه‌های رقص را به موجب فرمانی که در حدود 150 پ.م صادر کرد بست. اما این کار چندان ضرورتی نداشت. چون رومیان خود گرایشی به رقص نداشتند. تنها در مدت کوتاهی در حدود 22 پ.م . درزمان فرمانروایی اگوست رقص پانتومیم اهمیتی یافت و مستقلاً بر صحنه‌ها اجرا می‌شد. این گونه رقص به دو علت شگفت رواج و محبوبیت یافت.
نخست آنکه رومیان چندان ارجی به رقص از لحاظ وسیله جلوه زیبایی هنری و هیجانی نمی‌گذاشتند. اما از دیدن صحنه‌های رقص با پانتومیم لذت می‌بردند دوم آنکه در زمان اگوست روم پر شده بود و از مردم گوناگون بسیار که گذشته از لاتینی به یونانی و سریانی و گالی و توتونی و بسیار از زبانهای دیگر سخن می‌گفتند. به صحنه آوردن نمایش ناطق آنچنان که همه این مردم بفهمند به ویژه در نمایشخانه‌های بسیار بزرگ با آکوستیک یا وضع انعکاس صدای نامتناسب ممکن نمی‌شد. بنابر این پانتومیم به صورتی بسیار ظریف و دقیق درآمد و بسیار رواج گرفت.
این رقص بسیار همانند نمایش‌های غم انگیز یونانی صدر اول بود که درآن هنرمند با کمک جامه‌ها و ماسکهای گوناگون رل چند تن را بازی می‌کرد و داستانی را مجسم می‌ساخت.
رقاصان پانتومیم به جای سخن گفتن آواز با رقص و اشارت و ژست بیان مقصود می‌کردند. لاولر می‌گوید که این رقصها در مردم شگفت تاثیر فراوان داشت.
... تماشاگران گاهی سراسر روز را در تئاتر می‌نشسته و به رقاصان آنچنان خیره چشم می‌دوختند که پنداری هیپنوتیزم شده باشند.
آنان رقاصان را الهی می‌پنداشتند. سنک شیفتگی مردم را برای این رقصها «بیماری» یا Morbus می‌خواند.
زنان غش می‌کردند و ماموران بلند پایگاه برای هر حرکتی اهمیتی قایل بودند و امپراطوران رقاصان را که هنرنمایی شایانی کرده بودند به نزد خویش می‌خواندند...

وایه می‌نویسد:
به دشواری می‌توانیم تصور کنیم که هنر پانتومیم در میان رومیان تا چه از تکامل رسیده بوده است. بر همه قلمروهای داستانسرای و شعر و تاریخ تفوق یافته بود. هنر پیشیگان رومی‌ احساسات بسیار باریک و ظریف را با اشارت و ژستهای فوق‌العاده دقیق و پر تحرک بیان می‌کردند و تماشاگران آنان هم هر گوشه یا کنایه‌ای از این زبان اشاره را خوب درک می‌کردند و آنها را بسیار بهتر از هر گونه سخنی یا خطابه‌ای درمی‌یافتند...
نیرو و دقت باریک بینی فوق العاده این بیان اشارتی و صامت موجب شد که رقص دولان کهن هنری شگفت شود.
از جمله هنرپیشگان دو هنرمند بزرگ را می‌توان نام برد یکی بیلادس اهل سیسیل و دیگری باتلیوس اسکندرانی که هر دو بنده بودند و صاحبانشان آزادشان کرده بودند و هر دو را مردم آنچنان دوست داشتند که ثروت بی‌کران یافتند و گستاخ گشتند و برای زنده نگاهداشتن دلبستگی مردم به خویشتن جامه‌های خاص داشتند و چشمه‌های مخصوص بازی می‌کردند و گاهی در گذرگاهها به پیکار برمی‌خاشستند تا خواهندگان خویش را به خود جلب کنند.
عقاید عمومی ‌دربارة رقاصان مختلف بود. بعضی امپراطوران از آنان هواخواهی می‌کردند و در برخی دیگر با ایشان مخالف می‌کردند و از نمایش ایشان جلوگیری می‌کردند مارک اورل دستمزدهای آنان را محدود کرد و متکی به هزینه مربوط به نمایش کرد.
کلیسای مسیحی که تازه گسترش می‌افت، بیرحمانه با رقص به پیکار خاست. با اینهمه زمانی که شهر روم از قطحی چنان رنج می‌برد که سخنوران و معلمان را از شهر رانده بودند سه هزار رقاص اجازه یافتند که در شهر بمانند. ملاحظه بفرمائید که رقص چه مقامی ‌در تفریحات مردم داشت. ولی هر چه می‌گذشت مخالفت علمای اخلاق با پانتومیم فزونی می‌گرفت.
لوسین در قرن دوم میلادی در مکالمه‌ای نوشت است از کراتونا می‌پرسد:
(چگونه می‌تواند کسی) آرام بنشینید و به صدای فلوتی گوش فرا دهد و ببیند و حرکات مسخره یک موجود زن صفت را که جامه‌ای نرم و لطیف بر تن دارد و آوازهای رکیک می‌خواند و ادای شهوت انگیز روسپیان پیش از تاریخ را در می‌آورد و با آن نغمه ناساز سیمی ‌و آواز ناخوش نئی و صدای بر زمین خوردن پاشنه‌ای همراهی کند؟
این اختلاف ادامه یافت. اما کم کم محبوبیت هنرپیشگان پانتومیم رو به کاستی گذاشت و بسیاری از ایشان ناگزیر شدند شهرها را فرو گذارند و در شهرکها به نمایش پردازند. شاید آخرین نمایشها ایشان در اواخر سده چهارم و اوایل سده پنجم میلادی روی داده باشد. تا این زمان رقص رفته رفته به چشم بسیاری از شهریان و نویسندگان رم بی ارج و ناپسند آمد و آن را برای کسان کانونهای خوب و منزه نامناسب و خلاف اخلاق و منافی رفتار پسندیده دانستند. سالوست می‌نویسد که یک بانوی شریف «با زیبائی و ظرافتی می‌نواخت و می‌رقصید که شایسته یک زن محترم نبود.» و سیسرون این حکم محکومیت را درباره هنری نگاشته است از پایگاه بلندی که در تمدن یونان داشت، بسیار تنزل کرده بود:
«کاتون، لوسیوس موئنا را که رقاصی است دعوت کرده است. اگر این کاری که به او نسبت داده شده است راست باشد در محل اتهام بزرگی قرار گرفته است. اما اگر دروغ باشد کار یک دروغ زن مسخره است... زیرا هیچ کس به هنگام هوشیاری مگر آنکه دیوانه باشد. رقص بازپسین همراه و شریک ضیافت‌های طولانی و پرشکوه و تکلف و ظرافت است.

اکون حس میهن پرستی خشن مردم روی جای به انحطاطی داده بود که همه فکر و ذکر مردم نان بود. گروه انبوهی از مردم برای تماشای شکنجه کردن و کشتار هزاران اسیر و بنده‌ای که از پیروزهای روم گرفتار شده بودند فراهم می‌آمدند. خراج بساری از استانها بالمره و بالتمام صرف اینگونه تفریحات سنگدلانه که مردم روزافزون آنها را خواستار بودند شد. آواز خاونان و رقاصان و شعبده‌بازان هم هنر خویش را عرضه می‌کردند ولی بیشتر رومیان به تماشای مناظر خونین و پر آزار و شکنجه راغب بودند برای اینان مسابقه‌های گردونه تازی و پیکارهای گلادیاتوری که در آن اسیران جنگی و زندانیان محکوم و رزمندگان حرفه‌ای و بندگان در آنها پاروزنی می‌کردند و به جنگ می‌پرداختند و بسیاری تفریحات خونین و وحشیانه دیگر ترتیب داده می‌شد. این نمایشها در میدانهای بسیار پهناور انجام داده می‌شد. گویند که سیرک بزرگ یا سیرک ماکسیموس زمانی به گنجایش سیصد و پنجاه تن تماشاگر را داشت.
دو امپراطور به ویژه بدینگونه نمایش‌های وحشیانه نام آور شده‌اند یکی کالیگولا که بسیار خواهان آواز و رقص بود و غالباً در سیرک حضور می‌یافت و دیگری نرون که در زمانش آزار مسیحیان شگفت فراوان شد. تاسیت می‌نویسد که بسیاری از مسیحیان را:
... یا پوست درندگان در برشان می‌کردند و. در معرض حمله سگان می‌گذاشتند تا در برابر چشم همگان پاره پاره می‌شدند یا آنان را به چهار میخ می‌کشیدند یا به سوختن محکومشان می‌کردند و شبهنگام چون چراغ می‌سوختند. باغهای نرون را حتی برای این گونه نمایشها مورد استفاده قرار می‌دادند.
رقص را هم برای این منظورهای هراسناک و خونین بکار می‌برند. پلوتارک مورخ می‌نویسد که غالباً جنایتکاران محکوم را جامه سرخ می‌پوشانیدند و حلقه گل بر سرشان می‌گذاشتند و به رقصیدن درمیدان پر جمعیت وادارشان می‌کردند تا آنکه ناگهان لباسشان که با ماده مخصوص شیمیایی آلوده بود مشتعل می‌شد و ایشان دررنج و شکنجه می‌مردند.
مسیحیان اولیه که خود از این رفتارها رنج دیده و آزار کشیده و باز جان بدر برده بودند اینها را سخت محکوم می‌شمردند و زشت می‌داشتند. ولی به سبب آنکه رقص در بست یکی از عوامل انحطاطا امپراطوری روم بود آباء کلیسا آن را محکوم ساختند.
اما روابط کلیسا با رقص پس از برافتادن امپراطوری روم و در سراسر عصر تاریک قرون وسطی شگفت متعارض و متناقض بود. رقص روزگاری با کلیسای مسیح از بسیاری لحاظ مربوط و پیوسته بود و در عین حال سخت محکوم.

منبع: ichodoc.ir



بیشتر بخوانید تا بیشتر بدانید

انتخاب گل برای هدیه به قدمت ماقبل تاریخ! روش‌های جالب آرایش در عهد باستان!! مراسم چولی قزک در فردوس واژه «دری وری» حرف زدن از کی باب شد؟! زنان ایران قبل از عصر مغول لباس ایرانی از دوره مغول تا روزگار نزدیک