وقایع عصر حجر در ایران
انسان ها از اواخر دوران پارینه سنگی قدیم در فلات ایران ساکن شده اند. دوره پارینه سنگی قدیم از حدود 200000 تا 2500000 سال قبل را در بر می گیرد. شواهد حضور انسان در این دوران با انجام کشفیات در غار دربندرشی گیلان به دست آمده که تاریخ سکونت در ایران را به 200000 سال قبل می رساند. انسانهای اواخر دوره پارینه سنگی قدیم ایران از غار دربند برای سکونت کوتاه مدت استفاده میکردند و سنگ های آذرین و چخماق را برای ساخت ابزارهای سنگی همچون خراشنده و درفش مورد استفاده قرار می دادند.
غارهایی که انسانهای پارینه سنگی 200 تا 300 هزار سال پیش انتخاب میکردند درب ورودی خاصی داشت و رو به شرق قرار داشت تا هم از گرمای آفتاب استفاده کنند و هم در فصل زمستان آثار یخبندان به داخل غار نفوذ پیدا نکند.
شواهدی که حاکی از حضور انسان در فلات ایران در دوره پارینه سنگی میانه است مربوط به چند غار و پناهگاه صخره ای، بیشتر در کوه های زاگرس در غرب ایران است. دوره پارینه سنگی میانه با عصر موستری (دوره صنایع ساخت ابزار سنگی در 100000 سال قبل از میلاد) همزمان است.
سطح اقتصادی و اجتماعی مرتبط با صنعت موستری نسبتاً کوچک است. در این دوران انسان های ساکن ایران با سفر از جایی به جایی دیگر به شکار می پرداختند و به صورت گروه های جمع آوری غذا حرکت می کردند. در این دوران به طور کلی هنوز چشم انداز برای سکونت بسیار اندک بود. به دنبال عصر موستری صنعت سنگ چخماق پالئوتیک جدیدتر به وجود می آید که ممکن است از 36000 قبل از میلاد شروع شده باشد.
عصر نوسنگی یا دوره روستای اولیه
عصر نوسنگی با رشد کشاورزی و آبیاری همراه است. چراکه در عصر نوسنگی دما و بارندگی برای کشاورزی مناسب می شود. عصر نوسنگی در ایران از حدود 8000 سال پیش از میلاد آغاز شد و حدود 5500 سال پیش از میلاد به پایان رسید. مشخصه این عصر در ایران رشد سکونت گاه های کوچکی است که در آنها 50-100 نفر ساکن می شوند. این افراد یا در خانه های ساخته شده از آجر نپخته و یا چادر و یا سرپناه هایی از علف زندگی می کردند. حفاری های بیشتری برای شناخت تفاوت طبقات، شکل معابد و دیگر سازه های خاص آن زمان مورد نیاز است.
دوره نوسنگی اولیه (8000-7300 قبل از میلاد) زمان شروع استفاده از سفال بوده است. انسان ها در این دوران استفاده از خاک رس برای ساخت سفال را شروع کردند و این در نتیجه آشنا شدن آنها با کشاورزی و توسعه روستاها بوده است.
ابزار دوره نوسنگی بیشتر از جنس سنگ چخماق، چوب و یا بافت های گیاهی بوده. اشکالی از گوسفند، گاو، سگ، خوک و انسان ها که از خاک رس درست می شده اند هم کشف شده اند. دستبندها و آویزها هم اغلب به وسیله ساکنان روستاها مورد استفاده قرار می گرفته است.
در این دوران ابزاری برای برداشت محصولات کشاورزی، قصابی، چرم کاری و دیگر چیزها از سنگ چخماق ساخته شد. در حالی که سنگ های آسیاب، هاون و دسته هاون از سنگ آهک ساخته می شد. مس خالص بومی فلات مرکزی ایران هم برای ساخت مهره و سنجاق چکش کاری شد مورد استفاده قرار گرفت.
منبع : www.020.ir
بیشتر بخوانید تا بیشتر بدانید
آشنایی با تاریخچه شب یلدا آهو نور زن هنرمند ایرانی اسکندر مقدونی، ایرانی بود؟! با تمدن ایلام در هفتتپه و مهرهای استوانهای آشنا شوید + عکس خط و زبان در ایران باستان زمین مجانی امیر کبیر به تهرانی ها!
ساکنان اولیه بین النهرین معتقد بودند که حیات، آفریده یک رب النوع است
نژاد و دین ساکنان ایران قبل از ورود آریایی ها
مطالعاتی که بر روی استخوان های ساکنان قدیمی ایران انجام شده، نژادهای کاملاً همانند و یکسانی را نشان نمی دهد. از یک سو ظاهراً پیش از ورود آریایی ها دو نژاد از انسان صورت مستطیلی (انسانی که طول جمجمه اش تقریباً یک چهارم از عرضش بیشتر است) در ایران زندگی می کرده اند. آنها دو شاخه از نژادی به نام مدیترانه ای (بحرالرومی) بوده اند. از سوی دیگر نیز می توان به عیلامی ها اشاره کرد که پوست سیاهی داشتند و احتمال دارد که از دره سند به ایران آمده باشند.
نژاد مدیترانه ای در عهد ماقبل تاریخ در سراسر آسیای غربی و از دریای مدیترانه تا ترکستان روسیه و دره سند پراکنده بودند. این دو شاخه مدیترانه ای به نام آسیانی مشهورند. آسیانی به معنی نژادی از بشر است که نه به دسته سامی ها تعلق داشته و نه به دسته هندواروپایی ها (درنتیجه این اصطلاح در واقع جنبه منفی دارد). برخی از دانشمندان این نژاد را قفقازی یا خزری و یا یافثی هم نامیده اند. این دو شاخه به زبانی مشترک سخن می گفتند.
اقوام آسیای غربی از نظر داشتن منشأ آسیانی با هم مشترکند. این نژاد در آسیای غربی فرهنگ و هنری را به وجود آورد که متعلق به این منطقه دانسته می شود و در ایران تمدن آنها با ظروف سفالین منقوش شناخته می شود. تا همین اواخر نژاد عیلامی ها یعنی مهم ترین سکنه ایران پیش از ورود آریایی ها هم جزو نژاد آسیانی در نظر گرفته می شد ولی در حال حاضر این نظریه مطرح است که نژاد عیلامی نزدیک به نژاد سومری و یا دراویدیان (در پاکستان کنونی) بوده است. به این ترتیب براساس یک نظر عیلامی ها در حدود 3500 سال پیش از میلاد از ناحیه جنوبی دره سند و از راه دریا به سرزمین عیلام آمده اند.
عیلامی ها پوست سیاهی داشتند که شبیه به دراویدیان بوده است. سبک کوزه های آنها هم شبیه آنهایی است که در دوره ای در شمال هندوستان وجود داشت. برخی از دانشمندان عقیده دارند زبان آنها که انزانی نام دارد با زبان دراویدیان هم ریشه بوده است. ولی برخی دیگر عقیده دارند زبان آنها با سومریان و دراویدیان فرق داشته. براساس یک نظر زبان انزانی با زبان های اورال و آلتایی نزدیک بوده است. این زبان شاخه ای از زبان های شاخه نژاد زرد مانند مغول ها و تاتارها است.
پیکره ای از یک رب النوع، مربوط به 3300 تا 2900 قبل از میلاد مربوط به ایران یا بین النهرین
دین قدیمی ترین ساکنان ایران
اطلاعات زیادی درباره دین قدیمی ترین ساکنان ایران وجود ندارد. اما از آن جا که ریشه نژادی ساکنان اولیه بین النهرین با ساکنان فلات ایران یکی بوده براساس دین ساکنان اولیه بین النهرین درباره دین ساکنان قدیمی ایران نیز قضاوت می شود. ساکنان اولیه بین النهرین معتقد بودند که حیات، آفریده یک رب النوع است و جهان در نظر آنان حامله بود نه زاییده و منبع حیات. همچنین مؤنث بود نه مذکر.
پیکره های کوچک زیادی از رب النوعی برهنه در مکان های ماقبل تاریخی ایران پیدا شده که محققان را به این نتیجه می رساند انسان ماقبل تاریخ فلات ایران نیز دارای این گونه اعتقادات بوده اند. این رب النوع احتمالاً همسری نیز داشته که او هم رب النوع بوده و در آن واحد هم شوهر و هم فرزند او محسوب می شده است. بدون شک مبدأ ازدواج بین برادران و خواهران را می توان در همین مذهب ابتدایی جست وجو کرد. همچنین اساس ازدواج بین مادر و پسر را که کمتر سابقه دارد باید در همین آیین یافت. در میان بعضی از این ملل زن فرمانده سپاه بود. از جمله در میان طایفه گوتی که کوه نشینان ساکن دره کردستان بودند.
از نظر مذهبی دنیای عیلامی ها پر از ارواح بوده است. آنها خدای بزرگی هم داشتند که آن را «سوشیناک» می نامیدند. ولی این خدا به پادشاهان و کاهنان اختصاص داشته است. عیلامی ها بعد از این خدا به شش الهه معتقد بودند و سپس به گروهی از ارواح عقیده داشتند. آنها مجسمه خدایان را می ساختند. بنابراین مذهبشان شرک و بت پرستی بوده است. وضع سیاسی آنها نیز بی شک مبتنی بر دسته بندی خانواده و شورای ریش سفیدان بود. اندیشه اعطای قدرت به یک رییس که بعدها تبدیل به شاه شد تا مدت ها در فلات ایران تحقق نیافت.
منابع:
ایران از آغاز تا اسلام، تألیف پرفسور رمان گریشمن
تاریخ ایران نوشته حسن پیرنیا
www.020.ir
بیشتر بخوانید تا بیشتر بدانید
خط و زبان در ایران باستان معنای واژه ها در ایران باستان یادگارهای اسطورهای گاو در فرهنگ ایران آشنایی با تاریخچه شب یلدا آتش جشن سده، آتش مهر وطن است آهو نور زن هنرمند ایرانی
اسکندر مقدونی،ایرانی بود؟!
اسکندر شاگرد ارسطو بود. این را امروز خیلی ها می دانند اما چیزی که خیلی ها نمی دانند، این است که پدر ارسطو هم پزشک پدربزرگ اسکندر بود و پسر برادر ارسطو، مورخ همراه اسکندر در جنگ ها. یعنی خاندان پادشاهی مقدونیه با خاندان پزشک - فیلسوف - مورخ یونان پیوند عجیب و غریبی داشت. مثل خیلی از اسم های بزرگ دیگر دوران باستان که با اینکه دور از ذهن به نظر می رسد، اما با هم پیوند عجیب و غریبی دارند.
«گزنفون» مورخ معروف یونانی که خیلی از اطلاعات ما از دوران هخامنشی، از نوشته های او آمده، شاگرد سقراط بود و «پلوتارک»، تاریخ دان معروف سده اول بعد از میلاد که نوشته های او درباره اسکندر راه و روش و رفتار او را بیشتر به همه شناساند. دوست صمیمی تراژان و هادریان (دو امپراتور معروف روم).
از این ترکیب های جالب البته چیزی دست ما را نمی گیرد ولی ریشه فکری مردان آن روز را مشخص می کند. در این مطلب قرار است به بهانه سالروز مرگ اسکندر مقدونی، جزییات کمتر شنیده ای درباره زندگی او بخوانیم.
درباره فاتح نیمه عاقل - نیمه دیوانه ایران هخامنشی که آمده بود بساط هخامنشی ها را برای همیشه جمع کند و فرهنگ یونانی - مقدونی را بر این سرزمین بگستراند اما دست آخر وقتی از دنیا رفت که همه چیزش ایرانی شده بود؛ زنانش ایرانی بودند، سبک پادشاهی اش ایرانی بود، مدل رفتارش با زیردستان ایرانی بود و حتی لباسش هم دیگر با پادشاهان مقدونی فاصله داشت و آن هم ایرانی شده بود.
اسکندر با علم و خرافات چه نسبتی داشت؟
* جفرافی اش بد بود. می گویند بعد از فتح ایران، هدفش از رفتن به شرق (هند) این بود که این وسط اقیانوسی دریایی چیزی پیدا کند تا مرز شرقی طبیعی امپراتوری اش باشد. یعنی نمی دانست آن طرف سرزمین هخامنشیان کجاست.
* احتمالا تحت تاثیر نشست و برخاستش با ارسطو، به پزشکی علاقه داشت. او نه تنها پزشکی را یاد گرفت، بلکه آن را به کار هم برد. نوشته اند که در سفرها وقتی یکی از همراهانش بیمار می شد برایش دستور خوراک و پرهیز می داد.
* به شدت خرافاتی بود و به پیشگویان و طالع بینان دربار اطمینان داشت. آنقدر که ممکن بود به خاطر یک فال بد، نقشه های مهم و بزرگ را تغییر دهد. یا شب جنگ بنشیند کنار دست یک جادوگر و وردهای او را بخواند تا جنگ به نفعش تمام شود.
* به قول پلوتارک «تشنه دانش بود و هر چه سنش بالاتر رفت، آتش اشتیاقش بیشتر می شد.» یک بار به ارسطو نوشته بود: «شخصا ترجیح می دهم که در دانستنی ها و تعالی برتر از دیگران باشم تا در بسط قدرت و تسلط بر کشورها» موقع فتح مصر، هیاتی را مامور کرده بود که سرچشمه رود نیل را پیدا کنند و برای این کار هزینه زیادی صرف کرده بود. لذتش در این بود که بعد از یک روز راهپیمایی یا جنگ، تا نیمه شب بیدار بماند و با دانشمندان گفتگو کند.
اسکندر در نبردها چه چیزهایی/ کسانی را حتما با خود می برد؟
* کتاب ایلیاد هومر همیشه همراهش بود. می گفت که این کتاب «گنجینه همراهی است که همه دانش ها را درباره جنگ دربر دارد.» در نسخه ای از ایلیاد که همراه او بود، ارسطو حاشیه نویسی و متن را تصحیح کرده بود. این کتاب را همیشه کنار خنجرش زیر بالشش می گذاشت. می گویند در میان غنیمت هایی که از داریوش سوم گرفته بودند، صندوق زیبا و گرانی بود که اسکندر را به فکر انداخته بود چه چیز باارزشی را در آن بگذارد. او از اطرافیانش پرسید این صندوق شایسته گذاشتن چه چیزی است؟ هر کسی چیزی گفت تا اینکه خودش گفت: این شایسته ایلیاد هومر است.
* عزیزترین دوستش، هفایستیون همیشه همراهش بود. آنها اغلب در یک چادر می خوابیدند، با هم گشت و گذار می رفتند و در میدان جنگ در کنار هم می جنگیدند. اسکندر آنقدر او را دوست داشت که وقتی یک بار کسی هفایستیون را با اسکندر اشتباه گرفته و به او تعظیم کرده بود، گفت «هفایستیون نیز اسکندر است». وقتی هفایستیون مرد، اسکندر ساعت ها بر جسدش گریه کرد. بعد هم موهای سرش را به علامت عزاداری کوتاه کرد و دستور داد تا پزشکی را که بالین مریض را برای تماشای مسابقات ترک گفته بود اعدام کنند. دست آخر هم در لشکرکشی بعدی دستور داد قبیله ای را به عنوان قربانی برای روح او قتل عام کنند. بعد از مرگ او بود که اسکندر از سر ناراحتی به نوشیدن مدام روی آورد و سبب مرگش را فراهم کرد.
* بوکفالوس، اسب محبوب اسکندر هم تا پیش از مرگ همیشه همراه او بود. این اسب ابتدا بسیار چموش بود و هیچ کس از پس رام کردنش برنمی آمد. به این خاطر وقتی اسکندر توانست آن را رام کند به نوشته پلوتارک پدرش فیلیپ که ناظر ماجرا بود، از او اینطور تعریف کرد: «پسرم، مقدونیه برای تو کوچک است، در جستجوی امپراتوری بزرگتری باش که در خور شأن و لیاقتت باشد.»
چطور شد که اسکندر جرأت کرد به فتح ایران فکر کند؟
می گویند یک بار زمانی که اسکندر 16 ساله بود، چند فرستاده از طرف اردشیر سوم هخامنشی به دربار فیلیپ مقدونی رفته بودند تا درباره پاره ای موضوعات صحبت کنند. در این زمان فیلیپ به سفر رفته بود و اسکندر وظیفه داشت از میهمانان میزبانی کند.
میزبانی او اما سراسر پرسش و پاسخ بود. یکی از چیزهایی که او از ایرانیان پرسیده بود، این بود که اگر بخواهید از شرق کشورتان به غرب آن بروید، چند روز باید صرف کنید؟ فرستادگان به درستی نمی دانستند اما تخمین زده بودند 100 روز و او گفته بود از ابتدای مقدونیه تا اینجا چند روز در راه بودید؟ گفته بودند سه روز. و همین اختلاف وسعت دو امپراتوری او را به فکر برده بود. با این اوصاف اسکندر چطور به فکر فتح ایران افتاد؟
ماجرا به خیلی پیش تر برمی گردد. پیش از اسکندر، فیلیپ مقدونی به خاطر جلوگیری از دخالت های ایران در دولت - شهرهای یونان، به دنبال فتح ایران بود. او سپاهش را هم آماده کرده بود و می خواست به شرق بتازد که از دنیا رفت.
نبرد اسکندر و داریوش سوم در موزاییک کاری به جا مانده از شهر سوخته
یونانی ها از سال ها قبل (480 پیش از میلاد)، که خشایارشا هخامنشی یونان را فتح کرده و به قولی شهر آتن را به آتش کشیده بود، کینه ایرانیان را به دل داشتند و از طرفی هخامنشیان را آنقدر قدرتمند می دانستند که فکر حمله به سرزمین آنان را در سر نمی پروراندند.
اما در سال 401 پیش از میلاد اتفاقی افتاد که دید آنها را نسبت به ایران عوض کرد و بعدا فیلیپ را به فکر فتح شرق انداخت. در این سال کوروش کوچک و اردشیر دوم، پسران داریوش دوم سر جانشینی پدر به جنگ پرداختند. کوروش کوچک سپاه بزرگی ترتیب دیده بود که فقط 13 هزار نفر از آنها یونانی بودند. با تمام شدن جنگ و کشته شدن کوروش، این سپاه بدون سرکرده ماند و بلاتکلیف به حال خود رها شد. مردان این سپاه به فکر بازگشت به کشورشان بودند اما فکر نمی کردند هخامنشیان بگذارند آنها زنده از ایران بیرون بروند.
در این بین، گزنفون معروف، که آن موقع سربازی از همین سپاه بود، سرکردگی سپاها را به عهده گرفت و مردان را با ترس و سختی زیاد از میان کوه ها و دشت ها، بدون آنکه کشته زیادی بدهند، به آتن رساند.
گزنفون بعدا ماجرای این راهپیمایی و فرار طولانی را در کتاب آناباسیس نوشت و به آیندگان سپرد. خبر این پیروزی بزرگ در یونان باستان بسیار غرورآمیز بود و فیلیپ را در دو نسل بعد به این عقیده رساند که سپاهی قوی از یونانیان می تواند یک ارتش ایرانی را که چندین برابر بزرگتر باشد، شکست دهد. به این ترتیب، گزنفون، بدون آنکه خودش بداند، راه را برای اسکندر باز کرد و انتقام آتنیان را گرفت. در واقع اسکندر از روی نوشته های یک کتاب، برای گرفتن انتقام آتن و به دنبال آمال پدرش روانه شرق شد و ناکارآمدی داریوش سوم هم به کمکش آمدتا بزرگترین امپراتوری آن دوران فتح شود.
منبع:همشهری جوان
بیشتر بخوانید تا بیشتر بدانید
آهو نور زن هنرمند ایرانی ارتش هخامنشی چگونه بود؟ با تمدن ایلام در هفتتپه و مهرهای استوانهای آشنا شوید + عکس خط و زبان در ایران باستان سیاست اقتصادی هخامنشیان عدالت و قانون در زمان هخامنشیان
زمین مجانی امیر کبیر به تهرانی ها!
تا قبل از تعطیل کردن «ماشین دودی» در سال 1341، یکی از مهمترین تفریحات مردم سفر به حضرت عبدالعظیم(ع) در شهرری بود و با پرداخت اندکی پول، یک خانواده در باغهای اطراف حرم بیتوته کرده و «از یک کرشمه دو کار برمیآمد»؛ هم فال بود و هم تماشا، هم زیارت فراهم بود و هم سیاحت. برای همین بسیاری از خانوادههای قدیمی، این مسافرت یک روزه را یکی از بهترین خاطرات خود میدانند.
خصوصا مردمان قلیلالبضاعه که در شهر قوه خریدن خانه و عمارت ندارند مأذوناند که در آنجاها خانه و عمارت بسازند و کسی آنها را ممانعت نکند و بعد از اذن و اجازت اولیای دولت قاهره این روزها قریب 200خانوار خانه و دکاکین و عمارت طرح کرده، مشغول ساختن میباشند.»
اعلامیه بالا، در دوران صدارت میرزاتقیخان امیرکبیر صادر شد تا مردم در زمینهای جنوب شهر تهران، بدون پرداخت وجه، صاحب زمین شده و در آن برای خود سرپناه بسازند. اشاره به «بیرون شهر، مابین دروازه محمدیه و دروازه شاهزاده عبدالعظیم(ع)» امروز حدفاصل میدان محمدیه (اعدام) تا چهارراه مولوی است و بهخوبی میتوان دریافت که «حدجنوبی» شهر تهران آن روزگار، کجا بوده است.
این اعلامیه مربوط به سال 1268قمری (1230شمسی) است و این امر مهم در آن روزگار با تدبیر وی از قوه به فعل آمد تا مردم بیخانمان، دارای خانه شوند. مساحت اولیه شهر تهران که در دوران آغامحمدخان قاجار- نوروز سال 1200 قمری-حداکثر 7کیلومترمربع بود، در سال 1247 شمسی- در بیست و دومین سال پادشاهی ناصرالدینشاه- به حدود 12کیلومترمربع (در داخل خندق) رسیده بود و در این سال، تهران از هر سو هزار ذرع(هر ذرع 104سانتیمترمربع)گسترش و 31کیلومترمربع افزایش یافت و این مهم از ارزش زمین بسیار کاست و قیمت را به حداقل خود رساند و حتی بیارزش کرد.
این ازدیاد در شمال شهر ( خیابان انقلاب) 1500ذرع بود. تهران در این سال در محدوده خندق از غرب به خیابان کارگر( سیمتری نظامی) جنوب به خیابان شوش، شرق به خیابان هفده شهریور و از شمال به خیابان انقلاب، منتهی میشد و آنچه در سال 1306 در دستور کار قرار گرفت، پر کردن خندقها بود و به این طریق با تخریب دروازهها و تسطیح خندقها، محدوده شهر کاملا از بین رفت و از چهارسو رو به رشد گذاشت و مردم تا سالها حاضر به خرید اراضی روستاهای واقع در شمال شهر نبودند. پر کردن خندقها 3سال به طول انجامید و در سال 1309 پایان یافت.
بعد از آنکه خیابان انقلاب شکل گرفت، اراضی بالادست آن را جلالیه مینامیدند و «آب کرج»(بلوار کشاورز) محل تفریح و تفرج مردم- البته خواص- بود و عموما رغبتی به ساخت و ساز در آن مشاهده نمیشد و علت «شنی» بودن زمین در این محدوده بود و نمیشد «خشت» از خاک آن ساخت و خانه بنا کرد اما هر چه به سمت جنوب شهر میرفت، این کار سهولت و سرعت بیشتری به خودش میگرفت؛ هر چند ناگفته نگذاریم که جاذبههای جنوب شهر، آنقدر بود که فقیر و غنی در آن سکنی گزینند.
در دوران ناصرالدین شاه، خانه میرزا تقیخان امیرکبیر، در حوالی کوچه تکیه دولت فعلی در جوار خیابان ناصرخسرو بود و تا سالها اصحاب قدرت و درباریان و دولتیان، در اطراف کاخ گلستان، خانه داشتند؛ مثلا خانه میرزاعلیاصغرخان اتابک (امینالسلطان) در خیابان لالهزار واقع شده بود و امروز این خانه را بهنام «خانه اتحادیه» یا همان خانه داییجان ناپلئون میشناسیم و در کوچه پسکوچههای محلات قدیمی تهران، هنوز هم اسامی و القاب دهانپرکن درباریان قاجار، باقی مانده است؛امین حضور یا رکنالدوله، بهاءالدوله، مطیعالدولهو... در محله قدیمی عودلاجان و سنگلج مشتی نمونه خروارند.
میرزاآقاخان نوری، صدراعظم خیانتپیشه ناصری، خانهای در کوچه خدابندهلو در خیابان ناصرخسرو داشت و باغ معروف نظامیه- جنوب میدان بهارستان تا چهارراه سرچشمه- خانه دیگر او و پسرش میرزاکاظمخان نظامالملک بود.
تهران را اگر در آن روزگار، شهر باغها مینامیدند، اسم بامسمایی بود. باغ معروف لالهزار، یکی از دهها باغ داخل خندق جدید تهران بود و آنقدر هوای تهران در فصل بهار پاک و منزه بود که دکتر یاکوب ادوارد پولاک، معلم طب و جراحی مدرسه دارالفنون در خاطراتش تأکید میکند که در هوای آزاد، اعمال جراحی را انجام میدادند.
با تخریب باغها و خانهسازی بدون توقف طی یکصدسال گذشته، تنها باغی که در محدوده قدیمی شهر باقی مانده، خانه حاجحسین آقا امینالضرب مهدوی- جد خانواده مهدوی- است اما خیلی از باغها از بین رفت و تسری تخریب باغها و خانهسازی، از محدوده داخل خندق به خارج از آن موجب شد تا باغهای بسیار وسیع مابین تهران و شمیران نیز «بنهکن» شوند تا محدوده تهران امروز، تا پای سلسله جبال البرز در شمال شهر گسترش یابد.
رشد سرطانی تهران را در دو مقطع انقلاب مشروطیت- 1285 شمسی- و 1320 شاهد هستیم. در دوران انقلاب مشروطیت و فتح تهران توسط قوای بختیاری و دیگر شهرها- قزوین، گیلان و مازندران و...- موجب شد تا مهاجران بسیاری پا به تهران بگذارند و این امر هرگز قطع نشد و با ساخت دانشگاهها و بیمارستانهای نسبتا مجهز در 2دهه آغاز این قرن حاضر و عدم وجود امکانات در تمامی بلاد، تهران دارای جاذبههای بسیاری شد که پس از هجوم متفقین به ایران و ایجاد ناامنی در استانهای آذربایجان و کردستان، هجوم جمعیت، فزونی گرفت و توجه بیش از پیش به تهران پس از کودتای 28مرداد، آنگونه شد که تهران با جمعیتی حدود210 هزار نفر در ابتدای قرن حاضر، در سال 1357، نزدیک به 6میلیون نفر را در خود جای داده بود.
آن وقتها که دروازههای تهران حدود و ثغور شهر را مشخص میکردند، گردشگاههای خوش آب و هوا - در اشکال مختلف- با اندکی پیمودن به وسیله درشکه قابل دسترسی بود و به ارزانی و فراوانی، همگان از آن بهره میبردند.
تا قبل از تعطیل کردن «ماشین دودی» در سال 1341، یکی از مهمترین تفریحات مردم سفر به حضرت عبدالعظیم(ع) در شهرری بود و با پرداخت اندکی پول، یک خانواده در باغهای اطراف حرم بیتوته کرده و «از یک کرشمه دو کار برمیآمد»؛ هم فال بود و هم تماشا، هم زیارت فراهم بود و هم سیاحت. برای همین بسیاری از خانوادههای قدیمی، این مسافرت یک روزه را یکی از بهترین خاطرات خود میدانند.
زیارت امامزادههای اطراف شهر، یکی دیگر از نکات قابل توجه بود. در اراضی جیبیرونک- دو امامزاده معصوم(ع) و حسن(ع)- با مزارع بسیار در اطراف آنها، مکان مناسبی برای «استخوان سبک کردن» و سیاحت بود و در اراضی طرشت در شمال این منطقه، باغ بزرگ اطراف بقعه شیخعبدالله، محل دیگری برای تفریح و زیارت بود.
زیارت اهل قبور نیزیکی از کارهای واجب بود؛ مهم نبود که آنکه سر به تیره تراب گذاشته، خویش و قوم است یا غریبه و ناآشنا . مهم آن بود که مردم با خواندن فاتحهای، طلب بخشش و آمرزش برای خود و متوفی میکردند و بدینگونه بود که «نیستی و ترک دنیا» همواره در ذهنها جاری بود و هر گاه مردم بیتاب و عصبانی میشدند، ناخودآگاه با گفتن « استغفرالله» از عصبانیت خود کاسته و آستانه تحمل خود را بالا میبردند و مثل روزگار ما نبود که گذشت و اغماض گویی حکم کیمیا را یافتهاند.
سیده ملکخاتون و امامزاده اهلبنعلی(ع) در اراضی بیرون دروازه خراسان، حکم 2امامزاده تهران را داشتند و اماکنی بودند برای سیاحت و زیارت، و اندکی آن طرفتر، اراضی مسگرآباد قرار داشت که در دهههای1310-20 تبدیل به آرامستان شده بود و این مکان نیز یکی از اماکن مورد توجه مردم بود.
تفرجگاه «آبکرج» حتی آن زمان که به صورت بلوار درآمد و رفت و آمد خودروها در آن جریان داشت، تا دهههای 1330-40 نیز عاری از جمعیت و ساختمان بود و آب جاری در این بلوار، بسیاری از اهالی تهران- به خصوص جوانها و اهل هنر- را به این سمت تهران میکشید و خاطره گشتوگذار در «آبکرج» در خاطرات هنرمندانی همچون مرحوم بیژن ترقی ثبت و ضبط شده است و زلالی آب این نهر، زبانزد خاص و عام بود.
فاصله دور تهران تا شمیران غیر از جاده قدیم، با احداث خیابان ولیعصر(عج) در دهه دوم قرن حاضر، موجب شد تا قدری در این امر تسهیل شده و با ایجاد شبکه اتوبوسرانی در دهه 30، میان تهران تا شمیران، رفت و آمد باب شد اما فقط در فصول گرم سال ایاب و ذهاب صورت میگرفت و در غیر این حالت، چنین نبود.
در همین دهه بود که داشتن اتومبیل شخصی، عمومیت بیشتری پیدا کرد و انواع و اقسام خودروهای اروپایی و آمریکایی، رهسپار ایران شدند. با مونتاژ پیکان در سال 1346، تب استفاده و مالکیت از خودروی سواری، چنان شد که گفته میشد به آرزوی روزی که هر ایرانی یک پیکان داشته باشد. از سوی دیگر مسابقه تولید خانه- توسط بسازبفروشها- چنان اوج گرفت که در کمتر از 3دهه، تمامی باغهای تهران از جنوبیترین نقطه تا کوهپایههای البرز در شمال تهران، ریشهکن شدند و تفریح مردم تهران، در داخل تهران، رفتن به سینما و پارکها شد.
کلیدیترین نکته در مورد گسترش شهر تهران را در کنار عوامل یادشده، باید در بسط و توسعه «آب لولهکشی» دانست که از سال 1334 شروع شد و تهران آن روزگار که حدود 50 تا 60 کیلومترمربع وسعت داشت، از آب چندین قنات مشروب میشد. با سدسازی روی رودخانه کرج، ذخیره آب کافی برای تمامی فصول، فراهم آمد و به دنبال آن سدهای لار و لتیان موجب آبادانی شمال شهر تهران شدند و امروز سدهای طالقان و ماملو، این کار را کامل کردهاند.
امروز تهران در سطح، بیش از 800کیلومتر مربع است و از غرب به هشتگرد و از شرق به ورامین و از جنوب به شهرری و از شرق به اراضی منتهی به رودهن و بومهن رسیده است و بدین ترتیب بهرغم داشتن حدود و ثغور، روی نقشه، فاقد هر حد و حدودی است.
منبع :hamshahrionline.ir
بیشتر بخوانید تا بیشتر بدانید
مردان تهران قدیم چه می پوشیدند؟ معنای واژه ها در ایران باستان مقررات دوچرخه سواری در تهران قدیم!! آهو نور زن هنرمند ایرانی ریشه چند اصطلاح عامیانه کسب و کارهای فراموش شدهتاریخ ایران را اصولا به دو بخش کلی قبل از اسلام و بعد از اسلام تقسیم می کنند.
آشنایی با تاریخ ایران
هنگامی که سخن از تاریخ ایران میرود، باید به این نکته توجه داشت که آیا منظور تاریخ اقوام و مردمانی است که از آغاز تاریخ تا کنون در مرزهای سیاسی ایران امروزی زیستهاند یا تاریخ اقوام و مردمانی است که خود را به نحوی از انحاء ایرانی میخواندهاند و در جغرافیایی که دربرگیرندهٔ ایران امروز و سرزمینهایی که از دیدگاه تاریخی بخشی از ایران بزرگ (ایرانشهر) بودهاست زیستهاند. گاه تاریخ ایران را از ورود آریایی ها که نام ایران نیز از ایشان گرفته شدهاست، به فلات ایران آغاز میکنند. ولی این به این معنی نیست که فلات ایران تا پیش از ورود آریایی ها خالی از سکنه یا تمدن بودهاست. پیش از ورود آریاییان به فلات ایران تمدنهای بسیار کهنی در این محل شکفته و پژمرده شده بودند و تعدادی نیز هنوز شکوفا بودند.
تاریخ ایران را اصولا به دو بخش کلی تاریخ ایران قبل از اسلام و تاریخ ایران بعد از اسلام تقسیم می کنند که اینها خود نیز به بخش های کوچکتری تقسیم می شوند.
تاریخ ایران قبل از اسلام:
خود به سه بخش تقسیم می شود:
-ایران قبل از آریایی ها
-مهاجرت آریایی ها به ایران
-ایران باستان
تاریخ ایران قبل از آریایی ها
پیش از آریائىها اقوام گوناگونى در قسمتهاى مختلف فلات ایران مىزیسته اند.در تاریخ ایران قبل از آریایی ها تمدنهای شهر سوخته (در سیستان)، تمدن ایلام (در شمال خوزستان)، تمدن جیرفت (در کرمان)، تمدن ساکنان تپه سیلک (در کاشان)، تمدن اورارتو (در آذربایجان)، تپه گیان (در نهاوند) و تمدن کاسیها (در کرمانشاه و لرستان) و تپورها در تبرستان (مازندران) در سرزمین ایران بودند.
بزرگترین تمدن تاریخ ایران دولت عیلام بوده است که سرزمین آنها در جنوب غربى ایران و کمابیش مطابق با خوزستان بوده است. پایتخت عیلام شهر شوش بوده که آثار مربوط به آنها در این شهر پیدا شده است. ظاهراً بخشهاى مختلف در عیلام حکومتهاى جداگانه و هر یک پادشاهان مربوط به خود را داشتهاند.
این چهار منطقه اَوان، اَنشان، سیمش و شوش بودهاند. دولت عیلام غالباً با دولتهاى بیشتر تکامل یافتهٔ بینالنهرین یعنى سومرىها، اکدىها، بابلىها و آشورىها در جنگ بوده است. این دولت در دورهاى از تاریخ ایران از بزرگترین نیروهاى این منطقه شد. از زمان پیدایش امپراتوران ایران (۵۵۰قم) عیلام از ولایات خراجگزار ایران شد. شهر شوش در این زمان نیز شهر ثروتمند و با شکوهى بود. زبان عیلامى یکى از سه زبانى بوده است که متون سلطنتى ایران به آن زبانها نگاشته مىشده است.
مهاجرت آریایىها به ایران
آریایی ها شعبهٔ وسیعى از نژاد سفید هستند که سرزمین اولیهٔ آنها احتمالاً از شمال دریاى سیاه و خزر تا حوالى رودهاى سیحون و جیحون بوده است. آنها بعدها بخشى به اروپا و دستههائى به سمت ایران و هند حرکت کردهاند. در نتیجه به اقوام آسیائى و زبان آنها، هند و اروپائى گفته مىشود. آریائى به معنى شریف است. آریائىهای هند و ایران مدتها با هم مىزیستهاند و پس از مدتها از هم جدا شدند و تا قبل از جدا شدن، افسانهها و سازمان اجتماعى و زبان مشترکى داشتند.
در کتاب های تاریخ ایران زمان آمدن آریایى ها به ایران را برخى ۲۰۰۰ سال قم و بعضى قرن ۱۴ قم تا قرن ۶ قم نوشته اند. آریایى ها هنگامی که به فلات ایران رسیدند، در ابتدا مردمان بومى را قلع و قمع کردند ولى سپس آنها را بهکار گرفتند. آریائىها پس از ورود به ایران به طوایف مختلف تقسیم شدند که مهمترین آنها مادها و پارتها و پارسها هستند. نام ایران از اسم آریایى ها گرفته شده و به معنى سرزمین آریایى است.
تاریخ ایران باستان
تاریخ ایران باستان را دوران تشکیل دولت ماد تا پایان حکومت ساسانیان و حمله اعراب به ایران دانسته اند.
مادها حدود ۷۰۸تا ۵۵۰قم
مادها قومی ایرانی بودند از تبار آریایی که در بخش غربی فلات ایران ساکن شدند. سرزمین مادها دربرگیرنده بخش غربی فلات ایران بود. سرزمین آذربایجان در شمال غربی فلات ایران را با نام ماد کوچک و بقیهٔ ناحیه زاگرس را با نام ماد بزرگ میشناختند. پایتخت ماد هگمتانه است آنها توانستند در اوایل قرن هفتم قبل از میلاد اولین دولت تاریخ ایران را تأسیس کنند. دولت ماد در ۵۵۰ پیش از میلاد به دست کوروش منقرض شد و سلطنت ایران به پارسیها منتقل گشت.
هخامنشیان - ۵۵۰ تا ۳۳۰ قم
هخامنش جدّ این خاندان، قبیلههاى پارس را تحت فرمان خود درآورد. پس از او چیشپش، پسرش در ناحیهٔ انشان (شرق شوشتر) به شاهى رسید. بعدها آنها پاسارگاد را مرکز خود قرار دادند. تا زمان کوروش سوّم (بزرگ)، شش پادشاه از این خاندان حکومت کردند.
تاریخ ایران و دوره های تاریخی آن
سلوکیان
پس از مرگ اسکندر (۳۲۳ ق. م) فتوحاتش بین سردارانش تقسیم شد و بیشتر متصرفات آسیایی او که ایران هسته آن بود به سلوکوس اول رسید. به این ترتیب ایران تحت حکومت سلوکیان (۳۳۰ - ۲۵۰ ق.م.) در آمد. آنها مدت هشتاد سال بربخش بزرگى از غرب ایران سلطنت کردند ولى در قلمرو آنها تقریباً هیچگاه آرامش وجود نداشت. پس از مدتی پارتها نفوذ خود را گسترش دادند و سرانجام توانستند سلوکیان را نابود کنند و چون اولین پادشاه اشکانیان اشک نام داشت نام این سلسله را اشکانیان گذاشتند.
اشکانیان - ۲۵۰ قبل از میلاد تا حدود ۲۲۶ میلادى
اشکانیان تمدن یونانى را که در دورهٔ سلوکیان در ایران بهوجود آمده بود، ارج مىگذاشتند. برخى از پادشاهان اشکانى به خوبى با ادبیات یونانى آشنائى داشتند و برخى نمایشهاى یونانى در دربار پادشاهان اشکانى اجراء مىشد. در آن دوره مجلسى موسوم به مهستان بود که خود مرکب از دو مجلس بود یکى مجلس اشراف و دیگرى مجلس دانایان و مغان که جنبهٔ مشورتى داشت و نفوذ چندانى در امور نداشت.
در این دوره از تاریخ ایران دامپروى و کشاورزى و تجارت رونق بسیار داشت و بردهدارى رشد مىکرد. دین آنها دین زرتشت و نیز پرستش اجداد آنها بود. سایر ادیان نیز آزادى داشتند. اشک ۲۲ (بلاش اوّل) کسى بود که به جمعآورى اوستا پرداخت. زبان آنها پارسى میانه بود که بهعلت تماس زیاد با رومىها، زبان و تمدن رومى نیز در دربار آنها نفوذ داشته است. خط آنها آرامى سریانى بوده و روى برخى سکّهها عبارات یونانى حکّ شده است. از آثار این دوره از تاریخ ایران معبد آناهیتا در کنگاور، خرابهٔ معبد کنگاور، نقوش برجسته از دورهٔ مهرداد و گودرز در بیستون است.
ساسانیان
ساسانیان خاندان شاهنشاهی ایرانی در طول تاریخ ایران هستند که در سالهای ۲۲۴ تا ۶۵۱ میلادی حکومت می کردند. شاهنشاهان ساسانی که اصلیتشان از استان پارس بود بر بخش بزرگی از غرب قارهٔ آسیا چیرگی یافتند. پایتخت ساسانیان شهر تیسفون در نزدیکی بغداد در عراق امروزی بود.
سلسله اشکانی به دست اردشیر اول ساسانی منقرض گردید. وی سلسله ساسانیان را بنا نهاد که تا ۶۵۲ میلادی در ایران ادامه یافت. دولت ساسانی حکومتی ملی و متکی به دین و تمدن ایرانی بود و قدرت بسیار زیادی کسب کرد. در این دوره نیز جنگهای ایران و روم ادامه یافت.
تاریخ ایران بعد از اسلام
پس از استقرار دین اسلام در سرزمین ایران که در نتیجه پیروزی اعراب مسلمان بر ساسانیان و فتح ایران توسط آنها روی داد، تحولات بسیاری در عرصههای اجتماعی، مذهبی و سیاسی در تاریخ ایران به وجود آمد.
استیلاء مسلمانان بر ایران به سادگى نبود. شهرها زودتر پذیراى سلطهٔ مسلمانان شدند ولى دهات به سادگى به حکومت ایشان تن ندادند. نقاط شرقى ایران و نیز طبرستان و گیلان دیرتر از نواحى غربى به تصرف مسلمانان درآمدند. آنان مجبور مىشدند که یک محل را بارها فتح کنند.
ایرانیان که از تبعیض طبقاتی موجود در کشورشان ناراضی بودند اسلام را پذیرفتند و در اشاعه آن کوشیدند ولی با این حال هرگز در طول تاریخ ایران مخالفت خویش را با سلطه امویان و عباسیان بر خاک ایران پنهان نکردند و جنبشهای استقلال طلبانهای را به پا ساختند که تشکیل حکومتهایی چون طاهریان (۸۸۱-۸۲۶ م) و صفاریان (۹۰۳-۸۶۶ م) را میتوان از نتایج آنها برشمرد.
طاهریان برای اولین بار پس از ظهور اسلام در طول تاریخ ایران نواحی شرقی ایران همچون خراسان را به استقلال رسانیدند و صفاریان نیز برای اولین بار از زبان خارجی به جای زبان عربی استفاده کردند. از دوره سامانیان (۹۹۹- ۸۱۹ م) نیز خط فارسی نوین پدید آمد و الفبای عربی با زبان فارسی رواج یافت.
حکام آل بویه (۱۰۵۵-۹۴۵ م) پس از فتح شیراز و تأسیس حکومت خویش راهی بغداد شده آن را تصرف نمودند و مقام خلافت را به آلت دست خویش تبدیل نمودند و قدرت واقعی را در دستان خویش گرفتند.
غزنویان (۱۱۸۶-۹۷۷ م) خود را در تاریخ ایران به عنوان غازیان یا جنگجویان مسلمان مطرح ساختند و سرزمینهایی همچون هندوستان را مورد تهاجم خویش قرار دادند.
تاریخ ایران بعد از اسلام
سلجوقیان (۱۱۹۴- ۱۰۳۸ م) با پیروزی بر غزنویان حکومت خویش را تأسیس نمودند و سراسر ایران را تحت سیطره خویش درآوردند و به یاری وزرای بزرگ و دانشمند ایرانی قدرت خود را تثبیت نمودند ولی در نهایت توسط خوارزمشاهیان از میان رفتند.
حکومت خوارزمشاهیان (۱۲۳۱-۱۰۷۷ م) یکی دیگر از حکومتهای تاریخ ایران بود که با تهاجم مغولها به خاک ایران آغاز گردید. نتیجه این تهاجم انقراض حکومت خوارزمشاهیان و غارت شهرها و قتل عام مردم ایران بود که با نابودی اقتصاد و کشاورزی ایران همراه گردید.
مغولها به سرعت خاک ایران را تصرف نمودند و ضمن لشکرکشی به بغداد و به قتل رساندن خلیفه عباسی خلافت اسلامی را از میان بردند (۱۲۲۸ م)
پس از مغولها، تیموریان (۱۵۰۶-۱۳۷۰ م) به خاک ایران هجوم آوردند و بار دیگر سرزمین ایران را عرصه تاخت و تاز و غارت قرار دادند.
از دوره صفوی (۱۷۳۲-۱۵۰۱ م) برای اولین بار در تاریخ ایران مذهب تشیع به عنوان مذهب رسمی ایران معرفی گردید. مذهب تشیع با ویژگیهای سیاسی و اجتماعی خویش باعث اتحاد و استقلال ایران گردید و هویت ملی آن را در برابر تهاجمات و ضربات مهلک امپراتوری عثمانی حفظ نمود و بار دیگر در طول تاریخ ایران توانست به عنوان یک قدرت بزرگ سیاسی و مذهبی قد علم کند.
در دوره شاه عباس کبیر شهر اصفهان به عنوان پایتخت ایران انتخاب گردید و به اوج عظمت و شکوه دست یافت به طوری که یادگارهای بسیاری از آن دوران تا عصر حاضر نیز بر جای ماندهاند. صفویان در نتیجه تهاجم افغانها و تصرف اصفهان توسط آنها از صفحه تاریخ ایران حذف شدند.
نادرشاه افشار افغانها را شکست داد و ضمن تسلط بر تمامی خاک ایران، سلسله افشاریان را تأسیس نمود (۱۷۳۴ م). پس از افشاریان، زندیان (۱۷۹۶-۱۷۵۰ م) بر اریکه قدرت تکیه زدند و در دوره حکومت آنها شهر شیراز به پایتختی انتخاب گردید و به شهری باشکوه و بزرگ تبدیل شد.
دوره قاجاریان (۱۹۲۴-۱۷۷۹ م) از دوره های تاریخ ایران بود که نفوذ قدرتهای استعماری همچون انگلیس و روسیه تزاری در ایران توسعه یافت و این قدرتها با تحمیل عهدنامههایی همچون ترکمانچای، گلستان و پاریس بر دولت ایران سرزمینهای وسیعی در آذربایجان، گرجستان، ارمنستان و خراسان را از خاک ایران جدا کردند. نتیجه این تحولات وقوع جنبشهایی چون قیام تنباکو، مشروطیت، جنبش جنگل و قیام محمد خیابانی در ایران بود.
در سال ۱۹۲۴ میلادی رضاخان به حکومت دست یافت و تاسیس سلسله پهلوی را اعلام نمود. در دوره پهلوی صنعت نفت ایران به رهبری دکتر محمد مصدق ملی شد و همین مسأله زمینهساز قیامهای استقلال خواهانه گردید که در نهایت به انقلاب ایران در سال ۱۳۵۷ ش (۱۹۷۹ میلادی) منجر گردید.
دوره های تاریخی ایران بعد از اسلام
• طاهریان (۸۲۰ - ۸۷۳ م. / ۲۰۵ - ۲۵۹ ه. ق. / ۱۹۹ -۲۵۲ خ.) بنیانگذار طاهر ذوالیمینین
• صفاریان (۸۷۵-۹۰۰ م. / ۲۶۱ - ۲۸۷ ه. ق. / ۲۵۴ - ۲۷۹ خ.) بنیانگذار یعقوب لیث
• سامانیان (۸۷۵-۹۹۹ م. / ۲۶۱ - ۳۸۹ ه. ق. / ۲۵۴ - ۳۷۸ خ.) بنیانگذار نصر یکم شهریاران بزرگ اسماعیل سامانی و نصر بن احمد
• زیاریان (۹۲۸ - ۱۰۷۰ م. / ۳۱۵ - ۴۶۲ ه. ق. / ۳۰۶ - ۴۴۹ خ.) بنیانگذار مرداویج پسر زیار شهریار معروف قابوس بن وشمگیر
• بوییان (۹۳۲ - ۱۰۴۹ م. / ۳۲۰ - ۴۴۰ ه. ق. / ۳۱۱ - ۴۲۸ خ.) بنیانگذار عمادالدوله علی شهریار بزرگ عضدالدوله
• غزنویان (۹۹۸ - ۱۱۶۰ م. / ۳۸۸ - ۵۵۵ ه. ق. / ۳۷۷ - ۵۳۹ خ.) بنیانگذار سلطان محمود غزنوی
• سلجوقیان (۱۰۳۸ - ۱۱۹۴ م. / ۴۲۹ - ۵۹۰ ه. ق. / ۴۱۷ - ۵۷۳ خ.) بنیانگذار طغرل بیک شهریاران بزرگ ملکشاه و سلطان سنجر
• خوارزمشاهیان (۱۰۷۸ - ۱۲۲۰ م. / ۴۷۰ - ۶۱۷ ه. ق. / ۴۵۶ - ۵۹۹ خ.) بنیانگذار (انوشتکین غرجه) شهریار معروف محمد خوارزمشاه
• ایلخانیان (۱۲۵۶ - ۱۳۳۶ م. / ۶۵۴ - ۷۳۶ ه. ق. / ۶۳۵ - ۷۱۴ خ.) بنیانگذار هولاکوخان
• تیموریان (۱۳۷۰ - ۱۴۹۸ م. / ۷۷۱ - ۹۰۳ ه. ق / ۷۴۸ - ۸۷۷ خ.) بنیانگذار تیمور گورکانی
• صفویان (۱۵۰۱ - ۱۷۲۳ م. / ۹۰۶ - ۱۱۳۵ ه. ق. / ۸۷۹ - ۱۱۰۲ خ.) بنیانگذار شاه اسماعیل یکم شهریار بزرگ شاه عباس یکم
• افشاریان (۱۷۳۵ - ۱۷۴۸ م. / ۱۱۴۸ - ۱۱۶۱ ه. ق. / ۱۱۱۴ - ۱۱۲۷ خ.): بنیانگذار نادرشاه
• زندیان (۱۷۵۰ - ۱۷۹۵ م. / ۱۱۶۳ - ۱۲۰۹ ه. ق. / ۱۱۲۹ - ۱۱۷۳ خ.) بنیانگذار کریمخان زند
• قاجاریان (۱۷۹۵ - ۱۹۲۷ م. / ۱۲۰۹ - ۱۳۴۵ ه. ق. / ۱۱۷۳ - ۱۳۰۵ خ.) بنیانگذار آقامحمدخان شهریار بزرگ ناصرالدین شاه
• سلسله پهلوی (۱۹۲۶ - ۱۹۷۹ م. / ۱۳۴۴ - ۱۳۹۹ ه. ق. / ۱۳۰۴ - ۱۳۵۷ خ.) بنیانگذار رضاشاه
• جمهوری اسلامی (آغاز ۱۹۷۹ م. / ۱۳۹۹ ه. ق. / ۱۳۵۷ خ.) بنیانگذار روحالله خمینی
گردآوری: بخش فرهنگ و هنر بیتوته
منابع:
aftabir.com
wikipedia.org
بیشتر بخوانید تا بیشتر بدانید
مهریه دخترها در عهد قجر حقوق زنان در دوره ی هخامنشی آهو نور زن هنرمند ایرانی بانوان نامور تاریخ ایران زمین داستان های عجیب آخوند مظفرالدین شاه (+عکس) عدالت و قانون در زمان هخامنشیان