فان ساز

مجله تفریحی فرهنگی هنری

فان ساز

مجله تفریحی فرهنگی هنری

پدرِ رضاشاه؛ چهره ای که ناشناخته بود +عکس



پدرِ رضاشاه؛ چهره ای که ناشناخته بود +عکس
به عکس قاتل ناصرالدین شاه یعنی میرزا رضای کرمانی که در صحن شاه عبدالعظیم در شهر ری، ناصرالدین شاه را به گلوله بست، نگاه کنید. این عکس را همه دیده اند. میرزا رضا در حالی که زنجیر شده است، سر زنجیر را یک امنیه سیه چرده به دست دارد.

رضاشاه,پدرِ رضاشاه,قاتل ناصرالدین شاه,میرزا رضای کرمانی,عکس رضا شاه

این امنیه سیه چرده، پدر رضا شاه است که از بادکوبه به ایران مهاجرت کرد و مدت‌ها جزو عساکر قزاق بود. اما بعدها به علت اعتیاد به مواد مخدر (که در آن زمان منع قانونی نداشت و استعمال آن آزاد بود) از سپاه قزاق اخراج شد و به خدمت کامران میرزا نایب السلطنه درآمد. (امنیه دولتی شد)
در تمام دوران خدمت ۱۷ ساله رضا شاه و در طول ۳۷ سال سلطنت محمدرضا شاه هیچ تاریخ نگار و نویسنده‌ای حق نداشت به این مطلب اشاره کند و هیچ عکسی از پدر رضا شاه به چاپ نرسید و هر وقت این عکس معروف به مناسبت‌های تاریخی در نشریات چاپ می‌شد، فقط زیر آن می‌نوشتند: «میرزا رضا کرمانی» قاتل ناصرالدین شاه! و اشاره ای به نام امنیه ای که زنجیر میرزا رضا را در دست داشت نمی‌کردند.

«نقل قول از فرح پهلوی در کتاب دختر یتیم»

منبع:mashreghnews.ir

ارتش هخامنشی چگونه بود؟



,تاریخ هخامنشیان,ارتش هخامنشی چگونه بود,ارتش هخامنشی

ارتش هخامنشی چگونه بود؟
ارتش هخامنشی از لحاظ قومی-فرهنگی،سازمانی آمیخته و مختلط بوده است.این ارتش شامل نیروهای منظم آموزش دیده پیاده و سواره ایرانی،عمدتا مادی و پارسی بوده که با واحدهای منتج از سربازگیری اجباری از ملل تحت فرمان ایران و نیز بکارگیری مزدوران جنگی خارج از امپراتوری ترکیب می شده است.

در حالی که نیروهای دائمی منظم ارتش،مانند یگان های "گارد جاویدان"،به طور همسانی با سازوبرگ رزمی مجهز بوده اند،نیروهای متحد و ائتلافی در خدمت ارتش،تجهیزات خاص خویش را داشته و به شیوه ویژه خودشان می جنگیده اند.

از ویژگی های ارتش ایران هخامنشی،وجود انبوه سواره نظام سبک اسلحه تیرانداز،زوبین اندازان،واحدهای ملازم نارزمی،همسران،همخوابه ها و بردگان بوده است.
سازمان
ارتش ایران هخامنشی،مانند دیگر ارتش های خاورمیانه ای و آسیایی در دوران های پیش و پس از خود،بر اساس بنیادی دهدهی استوار بوده و کلیه واحدها و یگان های رزمی در گروه های ده،صد و هزارتایی سازماندهی شده بودند.در این سامانه،برای هر ده،صد،هزار و ده هزار نفر،یک افسر پاسخگو بوده است.نام و رده سازمانی این نظام به این صورت بوده است:

تعداد نیروها

نام یکان

عنوان فرماندهی یکان

10000

بایواربام

بایوارپاتیش

1000

هزارابام

هزاراپاتیش

100

ستابام

ستاپاتیش

10

دتابام

دتاپاتیش

شاهان هخامنشی از کوروش بزرگ تا داریوش سوم،در بیشتر نبردها خود شخصا فرماندهی کل نیروها را بر عهده داشته اند و گاهی نیز این فرماندهی را به ژنرال های خود واگذار می کرده اند.فرماندهان ارتش ایران هخامنشی توسط شخص شاهنشاه و از میان "ساتراپ" ها یا اشراف غالبا پارسی و مادی تبار که عموما خویشاوندان شاه بودند به مناصب خود گماشته می شدند.

,تاریخ هخامنشیان,ارتش هخامنشی چگونه بود,ارتش هخامنشی

سپاه پیاده
بنا به گفته گزنفون، تاریخ‌نگار یونانی، موقعی که کورش بزرگ فرماندهی ارتش پارس را به عهده گرفت، رسته‌ی اصلی ارتش پیاده بود که بیش‌تر برای رزم از دور بار آمده و به تیر و کمان و زوبین و فلاخن مسلح بود.

کورش برای ایجاد و تقویت روح جنگاوری، به سی هزار نفر از سربازان پارسی که مطابق اصول تربیت کشور پارس دارای خصایل سپاهیگری برجسته‌ایی بودند، دستور دادند اسلحه خودشان را به نیزه و شمشیر تبدیل کنند و به مبارزه از نزدیک و رزم تن به تن خو بگیرند.
آن رسته را «پیادگان سنگین اسلحه» می خواندند و سلاح اصلی ایشان عبارت از یک نیزه بلند، یک شمشیر یا تبرزین بود که با دست راست به کار می بردند و یک سپر کوچک که از ترکه‌ی محکم بافته شده بود و در دست چپ می‌گرفتند و به سینه خود هم جوشن می‌بستند. سایر افراد پیاده به تیر وکمان یا فلاخن و زوبین مسلح بودند که در میدان رزم به عنوان دسته های امدادی به کار می‌رفتند.
سواره نظام
بنا به گفته گزنفون، کورش در مدت اقامت در دربار ماد و در نخستین برخورد با سوارهای لیدی در نبرد « پتریوم » تشخیص داد که سواران پارس نسبت به سوارهای مادی و به خصوص سوار نظام معروف لیدی خیلی ضعیف‌اند، به همین جهت تعداد سوارهای پارسی را از دو هزار نفر به ده هزار نفر رسانید و برای تشویق و ترغیب جوانان به سواری و سوارکاری، مقرر داشت هر کسی که از دولت اسب می گیرد باید همیشه سواره حرکت کند و به مرکب خود مأنوس و علاقمند بشود و در حسن نگاهداری آن از جان و دل بکوشد و برای سوارکاران خوب امتیازها و جوایزی قائل گردید که در مسابقه‌ها به آنان اعطاء می‌شد.

,تاریخ هخامنشیان,ارتش هخامنشی چگونه بود,ارتش هخامنشی

نیروی دریایی
در زمان هخامنشی ایران به دستیاری رعایای فینیقی و یونانی خود دارای نیروی دریایی مهمی گردید . این نیروی ایران مرکب از سه گونه کشتی بود:
اول - کشتیهای جنگی که پاروزنان آن در سه ردیف یکی بالای دیگری قرار می گرفتند.
دوم - کشتیهای دراز که برای حمل و نقل اسبها و سواره نظام بکار می رفت.
سوم - کشتیهای کوچکتر که برای حمل و نقل خوار و بار استعمال می شد.
ولی با این حال به پای نیرو ی دریایی سریع یونان نمیرسید واین دلیل شکست در نبر سالامین بود.
در مورد طریقه جنگ با کشتی باید بگویم
اول اینکه از کنار کشتی دشمن رد میشدند به طوری که پارو های دشمنان بشکند سپس با سر کشتی میزدند به وسط کشتی دشمن و آنرا غرق میکردند،یا با تیر اندازان و نیزه دارانی که روی کشتی های خود داشتند مبارزه میکردند،یا با دژکوبی که در قسمت پایینی کشتی بود کشتی دشمن را سوراخ و آب را وارد آن میکردند.
لباس و تدارکات
از نوشته های مورخین یونانی بر می آید که لباس‌های افراد نظامی مختلف و در هر یک از ملت‌ها و طایفه‌های تابع ایران به شکل لباس معمول همان ملت یا طایفه بوده است و به طور عموم عبارت از یک قبای دراز که تا پایین زانو می‌رسیده و روی آن کمربند یا شالی بسته می شده و شلوار که تا ساق پاها را می پوشانیده است. کلاه افراد به طور معمول از نمد مالیده و محکم و به شکل گرد (پارسی‌ها) یا چند ترک (مادی‌ها) یا دراز و نوک تیز ( سکاها ) بوده است.

,تاریخ هخامنشیان,ارتش هخامنشی چگونه بود,ارتش هخامنشی

خبررسانی و ارتباط
از کارهای دیگر دوران پادشاهان هخامنشی که از نظر نظامی شایان اهمیت است، یکی ساختن جاده‌ها برای برقراری ارتباط بین ایالت‌ها و مرکز و بین خود آن‌ها و همچنین برای سهولت نقل و انتقال نیروهای نظامی از پادگان‌های مختلف به جبهه جنگ است که اغلب مورخان یونانی به خصوص هردوت از خوبی این جاده‌ها تعریف می‌کنند.
دیگری ایجاد وسایل خبررسانی از جمله چاپارخانه‌های متعدد شامل تعداد زیادی از اسب‌های بادپا و چابک‌سواران زبردست که حکم‌ها و فرمان‌های نظامی را به سرعت و دست به دست به مقصد می‌رساندند.
هرودوت درباره‌ی سرعت حرکت چاپارهای هخامنشی چنین روایت می کند: «هیچ جنبنده‌ایی را نمی توان فرض نمود که چالاک‌تر و سریع‌تر از این چاپارها طی طریق بنماید.»
در زمان هخامنشیان روی خطوط ارتفاعی که چشم اندازی به یکدیگر داشته چهارطاقی‌ها و برج‌هایی می‌ساختند که اخبار و فرمان‌های فوری را با روشن کردن آتش روی آن‌ها با نشانه‌های مخصوص به یکدیگر مخابره می کردند. چنان که هردوت در چند مورد به مخابره با آتش اشاره می کند، از جمله به مخابره خبر فتح آتن از طریق جزیره‌های سیکلاد به سارد.
امروز هم در بعضی نقاط ایران و بیشتر در نواحی جنوب، خرابه های این چهارطاقی ها و برجها که به نظر می‌رسد برای مخابره با آتش بوده، روی ارتفاعات موجود و نمایان است.
که لباس‌های افراد نظامی مختلف و در هر یک از ملت‌ها و طایفه‌های تابع ایران به شکل لباس معمول همان ملت یا طایفه بوده است.
انضباط
راجع به انضباط ارتش در دوره‌ی هخامنشی نهایت مراقبت و سخت‌گیری به عمل می‌آمد، مجازات‌هایی که برای جرم‌های نظامی به‌خصوص خیانت به شاه و مملکت وضع شده بود به شدت اجرا می شد. در عین حال نسبت به عملیات قضات نیز توجه خاصی داشتند و هر قاضی که بر خلاف عدالت حکم می دادتحت تعقیب قرار می گرفت.

به همین جهت مطابق روایات پلوتارک و دیودور قضات از بین رۆسای خانواده‌های درجه اول که در پارس همیشه مورد احترام و ملاحظه بودند، انتخاب می شدند و حتی در شورای نظامی هم از وجود ایشان استفاده می گردید.


منابع : tebyan.net

1- کتاب ایرانشهر 

2- وبلاگ 1993

3- وبلاگ اردشیر



بیشتر بخوانید تا بیشتر بدانید

سیاست اقتصادی هخامنشیان عدالت و قانون در زمان هخامنشیان منشور کوروش حقوق زنان در دوره ی هخامنشی 10 خانواده قدرتمند در طول تاریخ (+عکس) آموزش در ایران باستان

علت مرگ شخصیت های معروف تاریخ



شخصیت های معروف تاریخ,شخصیت های تاریخی,تاریخ و تمدن

علت مرگ شخصیت های معروف تاریخ
روز مرگ همه ما بالاخره یک روز فرا می رسد اما برخی مرگ و میر ها به شکلی جالب و عجیب در طول تاریخ اتفاق افتاده که متوفی را هم به شهرت رسانده است. برخی از این مرگ ها را مرور می کنیم:
آرنولد بنت : داستان نویس انگلیسی- وی برای آنکه ثابت کند آب شهر پاریس از نظر بهداشتی کاملا سالم است، یک لیوان از آن را خورد و در اثر تیفوئید ناشی از آن در گذشت!

----------------------------------------
آگاتوکلس : خودکامه سراکیوز – در اثر قورت دادن خلال دندان خفه شد.

----------------------------------------
آلن پینکرتون : موسس آژانس کارآگاهی آمریکا -هنگام نرمش صبحگاهی به زمین خورد و زبانش لای دندان ماند و زخم شد و در اثر قانقاریای ناشی از این زخم درگذشت.

----------------------------------------
آیزادورا دانکن : رقاص آمریکایی -هنگامی که در اتومبیل بود، شال گردن بلندش به چرخ عقب اتومبیل گیر کرد و گردنش شکست و خفه شد.

----------------------------------------
اسکندر کبیر : پادشاه مقدونی – به دنبال دو روز میگساری و عیاشی در اثر تب درگذشت.

----------------------------------------
الکساندر : پادشاه یونان -یک میمون خانگی گازش گرفت و در اثر عفونت خون در گذشت.

----------------------------------------
تامس آت وی : نمایشنامه نویس انگلیسی -مرد فقیری بود. به دنبال روزها گرسنگی سرانجام یک گیته به دست آورد و با آن یک دست پیچ گوشت خرید و از شدت ولع همان لقمه دهان پرکن اول گلو گیرش شد و خفه اش کرد!

----------------------------------------
جان وینسون : ماجرا جوی بریتانیا -وی در ۷۲ سالگی از اسب به زمین افتاد و میخی وارونه بر زمین افتاده بود، در سرش فرو رفت.

----------------------------------------
جروم ناپلئون بناپارت : آخرین بناپارت آمریکایی – در سنترال پارک نیویورک، پایش به زنجیر سگ زنش گرفت و افتاد و در اثر زخم های حاصله در گذشت.

----------------------------------------
جورج دوک کلارنس : انگلیسی -به دستور برادرش ریچارد سوم در خمره شراب خفه شد.

----------------------------------------
جیمز داگلاس ارل مورتون : – بوسیله دستگاهی شبیه گیوتین که خودش آن را به اسکاتلندیان معرفی کرده بود، سر بریده شد.

----------------------------------------
رودولفونی یرو : ژنرال مکزیکی – اسبش در شن روان گرفتار شد و سنگینی طلاهایی که به همراه داشت باعث فرو رفتن به درون ماسه شد.

----------------------------------------
زئوکسیس : نقاش یونان (قرن پنجم ق.م)- به تصویری که از یک ساحره پیر کشیده بود آنقدر خندید که یکی از رگ هایش پاره شد و مرد!

----------------------------------------
 ژراردونرال : نویسنده فرانسوی – با بند پیشبند، خودرا از تیر چراغ برق خیابان حلق آویز کرد.

----------------------------------------
فرانسیس بیکن : براثر گرفتاری در یک سرمای ناگهانی گرفتار شد و درگذشت.

----------------------------------------
فالک فیتز وارن : چهارم بارون انگلیسی – در بازگشت از یک جنگل، اسبش در باتلاق افتاد و فالک که زره پوشیده بود، در درون زره اش خفه شد.

----------------------------------------
کلادیوس اول : امپراتور روم – با یک پر آغشته به سم خفه شد.

----------------------------------------
کنت اریک مگنوس آندرئاس هرس ستنبورگ : این انگلیسی در اثر خشم ناشی از مستی، با سیخ بخاری به دوستش حمله کرد، اما خودش توی بخاری افتاد و سوخت.

----------------------------------------
گریگوری یفیموویچ راسپوتین : وزنه ای به بدنش بستند و در رود نوا غرقش کردند.

----------------------------------------
لایونل جانسن : شاعر انگلیسی از روی چهارپایه پشت بار به زمین افتاد و در اثر زخمهای حاصله در گذشت.

----------------------------------------
لنگی کالیر : کلکسیونر آمریکایی در خانه خود و در تله ای مهلک درگذشت. تله را برای دستگیری دزدان کار گذاشته بود.

----------------------------------------
مارکوس لیسینیوس کراسوس : سیاستمدار رومی – این رهبر بدنام و صراف رمی به دست سربازان پارتی با ریختن طلای مذاب در حلقش درگذشت.

----------------------------------------
هنری اول : پادشاه انگلیسی -در اثر افراط در خوردن مارماهی دچار ناراحتی روده شد و مرد.

----------------------------------------
یوسف اشماعیلو : کشتی گیر ترک – بر اثر سنگینی طلاهایی که به کمرش بسته بود در دریا غرق شد. چون نتوانست به راحتی شنا کند.

----------------------------------------
 تامس می : مورخ انگلیسی – بر اثر بلعیدن غذای زیادی، خفه شد.

منبع:iran-eng.com

 

 



بیشتر بخوانید تا بیشتر بدانید

10 خانواده قدرتمند در طول تاریخ (+عکس)

تاریخچه قدیمی‌ترین تکیه تهران



تکیه,تکیه های تهران,قدیمی ترین تکیه های تهران

قدیمی ترین تکیه تهران در زمان ناصرالدین شاه ساخته شد

 

تاریخچه قدیمی‌ترین تکیه تهران
معلوم نیست که چه هنگام تأسیس جایی مختص، برای تعزیه‌خوانی و نمایش‌های مذهبی به مخیله ناصرالدین ‌شاه افتاد. البته این کار فقط به دست شخصی چون وی امکان‌پذیر بود، زیرا اولین و بزرگ‌ترین اتفاقات دورۀ قاجاری به خواست وی انجام شده است. بلندترین ساختمان طهران یعنی شمس‌العماره، اولین راه‌آهن ایران (ماشین ‌دودی)، چراغ‌ گاز، چراغ‌ برق و ...


به هر حال به سال 1285ق به دستور شاه، معیرالممالک از درباریان نزدیک شاه مأموریت یافت تکیه ‌دولت قدیمی را توسعه دهد. تکیه ‌دولتی که به دستور حاج ‌میرزا آقاسی صدراعظم محمدشاه تأسیس شده بود. تکیه قدیمی، که نمی‌دانیم چه شکلی بود تخریب شد. محبس حکومتی و خانه قدیمی امیرکبیر هم به آن افزوده گشت و بنای چند ضلعی از بیرون و مدوّر از درون شکل گرفت. بنایی در نوع خود بس عظیم که از منظر هوایی چون استادیومی به نظر می‌آمد.


من نمی‌دانم آیا آن زمان در اروپا تئاتری بود که امکان حضور بیست ‌هزار نفر را در خود داشته باشد یا خیر. ولی تکیه ‌دولت این ظرفیت را داشت البته با استاندارد ایرانی و نشستن بر روی زمین! شاید بتوان گفت تا آن زمان بزرگ‌ترین تئاتر شناخته شده جهان بود!

به هر حال امکان حضور همزمان بیست‌ هزار نفر آن هم در شهری دویست‌ هزار نفری اگر غلو نباشد شاهکاری است. کجای دنیا یک دهم جمعیت شهری امکان تماشای تئاتر در یک زمان را دارند؟ (حتی اکنون تالار رودکی دو هزار نفر گنجایش دارد). ساختمان تکیه در سه طبقه بنا گردید. با لژهایی مخصوص شاه و حرمسرا و اعیان و اشراف و گاه مکانی برای حضور فرنگیان مقیم دارالخلافه.

 

لرد کرزن که زمانی سفر دور دنیایش را آغاز کرده بود و هنوز لرد نبود، هنگامی که به ایران آمد اولین چیزی که در طهران نظرش را جلب کرد همین بنا بود:
در انتهای باغ گلستان ساختمان گردی هست که من تیرها و میله‌های سقف باز آن را وقتی که به تهران وارد می‌شدم از دور متوجه شده بودم که از بام کوتاه خانه‌های اطراف برتر واقع شده بوده است، این تکیه یا تماشاخانه را برای مراسم سالانه تعزیه ساخته‌اند. من داخل این محل شدم و نظری به اطراف انداختم. بنا به کلی خالی بود. غیر از چند جانور که به زنجیر کشیده بودند که عمل حیرت‌آوری در چنان ساختمان خاص بود و آن شامل محوطۀ عظیم گنبدوار است و صفحة سنگی مدوّری در میان تکیه است که به وسیله پله و راهی سربالا حیواناتی را که در تعزیه به کار می‌برند در آنجا وارد می‌کنند. راهی سرگشاده در پیرامون این صحنه است و بعد از پنج ردیف صندلی که در موقع روضه یا تعزیه از زنان چادری سیاه دیده می‌شود از میان این معابر راهروی است که تعزیه‌خوانها به آنجا وارد می‌شوند.


در یک سمت، منبر سنگی بلندی است مانند سکوی کوچکی که ملا از آنجا کار تعزیه را اداره و یا آنکه مراسم را تعریف می‌کند. بر بالای دو ردیف سنگی سه طبقه طاق نماست که با آجر به طرز جالبی فرش کرده‌اند و طاق سبکی دارد. بعضی از این حجره‌ها که مختص بانوان حرم است پرده سبزی دارد. اصلاَ در نظر بود گنبدی هم بر آن بسازند و گفته‌اند شاه از آلبرت هال لندن نیک خوشش آمده بود و می‌خواست نظیر آن را در تهران بسازد، اما بعد معلوم شد که پایۀ این ساختمان سنگینی گنبد را کافی نیست.

 

از این رو میله‌ها را نصب کردند و هر وقت مراسم تعزیه برگزار می‌شود برای جلوگیری از تابش آفتاب بر آن روپوشی می‌کشند که درست همان کاری است که در آمفی‌تئأترهای روسی می‌کردند، هرگاه نمایش تا شام طولانی شود به وسیله هزاران شمع که در شمعدانهای بلورین بر دیوارها هست روشنایی فراهم می‌شود. یک چندی هم در آنجا نور برق به کار افتاد که بعد انصراف حاصل شد با آنکه شاید درست از عهده این کار برنیامدند.

 

تکیه های تهران,تکیه,قدیمی ترین تکیه های تهران

در سال 1285ق معیرالممالک از درباریان نزدیک شاه مأموریت یافت تکیه ‌دولت قدیمی را توسعه دهد

 

اوج فعالیت تکیه ‌‌دولت در محرم است. با اینکه حدوداً سیصد تکیه دیگر در تهران از قبیل تکیه سیدنصرالدین، تکیه درخونگاه، تکیه رضاقلی‌خان و... بود ولی به علت وابستگی به دربار در تکیه ‌دولت با شکوه‌ترین و عظیم‌ترین نمایشهای مذهبی اجرا می‌شد. و هزاران نفر هر روز 2بار، یک‌بار از سه ساعت به غروب مانده تا غروب و نوبت دوم از دو ساعت از شب گذشته به تماشا می‌نشستند. شاه گاه هر دوبار را در آن شرکت می‌کرد که در خاطراتش به تفصیل به آن اشاره کرده است.

 

ناصرالدین ‌شاه از همه امکانات دربار از قبیل جواهرات، لباس‌های فاخر، غلامان دربار، لشکریان و حتی باغ‌وحش همایونی جهت عظمت بخشیدن به این مراسم استفاده می‌کرد و می‌توان گفت تقریباَ تنها مراسمی بود که با حضور شاه و گدا بدون واسطه و آلایش ده روز ادامه می‌یافت. سفرا و نمایندگان و جهانگردان خارجی توضیح‌های زیادی از این مراسم داشته‌اند. به علت اینکه بسیاری از پرده‌های تعزیه در واقع با روح و دل و جان مردم ممزوج بود و اشک آنان را سرازیر می‌کرد جهانگردان و ناظرین خارجی هم از این همه احساسات به وجد و تعجب و گاه حتی با مردم در بروز احساسات همراهی می‌کردند.

 

زیباترین توضیحها در این زمینه را ارنست ارسل جهانگرد بلژیکی نوشته، آنجایی که می‌نویسد:
بازیگران که همه در ایفای نقش خود مهارت داشتند به روی صحنه حاضر شدند و همگی گفتاری را که می‌بایست بگویند در طوماری نوشته و در دست داشتند. لباس همه‌شان البته لباس عربی بود و هیچ دکور و صحنه‌سازی در کار نبود فقط روی اعلان که به بیرق نصب شده بود محل حادثه هر پرده جهت اطلاع تماشاگران می‌نوشتند. تئاتری که در آن شکسپیر تراژدیهای جاودانی خود را بازی می‌کرد، نباید با این صحنه‌ها فرق زیادی داشته باشد...


در پرده اول آل ‌علی (ع) برای مشاوره دور هم جمع شدند. مذاکرۀ نسبتاَ طولانی آنان بالاخره به اینجا منتهی شد که یکی از میان آنها به همراهی افراد خانواده خود برای انجام مأموریتی اعزام شود. این جنگجوی دلاور بر اسب ترکمن که از اصطبل سلطنتی آورده بودند ... سوار گردید. زنها و پسربچه‌ها با لباس مبدل در تخت روان جای گرفتند. سپاهیان بعضی پیاده و بعضی بر اسبهای زیبای دربار سوار بودند و اسباب و اثاث را بر پشت شترهایی که با پارچه‌های رنگارنگ زینت یافته بود بار نمودند. آنگاه این دار و دستۀ پُر طمطراق به آهنگ موزیکال نظامی سه بار روی سکو گشتی زد و بعد از صحنه خارج شد.


... نتیجۀ اردوکشی تأثرانگیز بود یکی از جنگجویان که توانسته بود از چنگ دشمن جان سالم بدر برد خبر غم‌انگیز جنگ را با نوحۀ گریه‌آوری به طرفداران علی(ع) تعریف می‌نمود. زنها با شیون و زاری به عنوان سوگ و منتهای ناامیدی به سر و روی خود کاه ـ که نشان‌دهنده ریگ بیابان بود می‌پاشیدند لحظه ‌لحظه سخنان این ترامن [در تراژدی معروف «فدر» اثر راسین اسم حاکمی است که در پرده پنجم داستان مرگ قهرمانان را بازگو می‌کند] با گریه ‌زاری تماشاگران قطع می‌گردید و از هر طرف تکیه، لعنت خشم‌آمیزی بر علیه معاویه [!] و یاران او بلند می‌شد.

 

تکیه,تکیه های قدیمی تهران,قدیمی ترین تکیه های تهران

در زمان ناصرالدین شاه، ساختمان تکیه ای در سه طبقه بنا گردید

 

این لعنت و نفرین توأم با هق‌هق گریه‌های دلخراش، و فریاد حسین!حسین! و بالاخره نالۀ همه جانبه «یو ! یو !» بود. حتی خود بازیگر نیز اشک می‌ریخت کسی که بغل دست من نشسته بود با آنکه یک استاد دیرباور و شکاک بود با وجود این صادقانه و به طرز دلسوزی می‌گریست... به گمان من هیچ‌کسی در دنیا قادر نیست ناامیدی و خشم و ترحمی که قلب این جمعیت انبوه را می‌سوزاند توصیف کند... بدون شک چنین اندوهی ساختگی و ظاهری نبود بلکه جوشش قلب و تأثر صادقانه ملتی بود که بر شهادت امامان خود از روی ایمان اشک می‌ریختند،... هیچ‌جا حتی در «پلازا دتوروس» شهر سویل [اسپانیا] من چنین نمایش عجیبی ندیده بودم که انبوه جمعیت این چنین از خود بی خود شوند و وضع روحی‌شان لحظه‌ به ‌لحظه از یک خشم بی‌رحمانه به ناامیدی عمیق و از اندوه بی‌پایان به غضبی وحشتناک تبدیل شود.


تا روز مرگ ناصرالدین‌شاه مراسم با همان شیوه و هزینه‌های زیاد در تکیه اجرا می‌شد ولی با ترور شاه همه چیز و از جمله مراسم تکیه برهم ریخت. شاه جدید علائق و تفنن شاه شهید را نداشت هر چند به رسم هر ساله تعزیه برگزار می‌شد و شاه‌مظفر به لژ پدر می‌رفت ولی کو آن رونق سابق!


ساختمان تکیه هم به علت بی‌مبالاتی در ساخت اولیه و عدم نگهداری ثانویه چند بار دستخوش نشستهای پی و اصلاح طبقات شد. یعنی یک طبقه از روی آن برداشتند. اسکلت چوبی روی بنا که روی آن چادر کشیدند بر چیده شد و به دست متخصصان خارجی اسکلت آن فلزی شد. ولی با همه این مصائب این بنا به هر زحمتی نفسی می‌کشید و سرپا بود. دوره پهلوی دوره رخوت و تعطیلی این بنا بود. آخرین تعزیه، تعزیه قاجار بود. ساختمان مدور این بنا جای مناسبی برای جلسه عزل قاجار و نصب پهلوی تشخیص داده شد.

 

عین‌السلطنه شاهد این آخرین تعزیه بود:
رباب کیخسرو مثل همان معین‌البکاهای (تعزیه‌گردانهای سابق) ایام گذشته ترتیب مجلس می‌داد. به ما گفتند دور تخت باید بایستید. جمعی هم مثل من و مثل عربهایی که در تعزیه درست می‌کردند دور تخت جمع و منتظر جنگ و دعوای امام با مخالفین بودیم. عین‌الدوله و موثق‌الدوله با فرمانفرما بودند. عین‌الدوله پایش درد می‌کرد و خیلی کسل بود. همه تف و لعنت فرستادند که لازم نداشت شما حاضر شوید مخصوصاَ با حال مرض و پادرد. مجدالدوله آمد. همین‌قدر که وضع مجلس را دید زود رفت. موثق‌الدوله هم فرار کرد. اما عین‌الدوله و فرمانفرما ماندند تا آخر مجلس.


بعد از پایان مجلس مؤسسان تغییر سلطنت، این ساختمان به علت مخالفتهای علنی رضاشاه با تعزیه و عزاداری گردشگه باد شد. تا اینکه پس از سالها استواری به سال 1325 شمسی به دستور نامیمون عبدالحسین هژیر خراب شد. به جای آن بنای زمخت و زشت بانک ملی شعبه بازار سر برآورد که آدم را یاد فرهنگ رسمی و خشک آلمانی می‌اندازد. آن کاشیهای زیبای رنگی کجا و این مرمرهای کثیف کجا. یاد تکیه ‌دولت را زنده می‌کنیم با تماشای تصاویری از دوران ابهت آن.

 

-----------------------------------------------------

منابع:
 1. روزنامه خاطرات عین‌السلطنه، به کوشش ایرج افشار. تهران، اساطیر، 1379، ج 9 .
2. ارنست ارسل، سفرنامه ارسل. ترجمه علی‌اصغر سعیدی. تهران، زوار، 1353 .
3. لرد کرزن. ایران و قضیه ایران. ترجمه وحید مازندرانی. تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1349، ج 1 .

farhangnews.ir

کفن و دفن در ایران باستان



روش خاک‌سپاری مردگان در ایران باستان,نحوه دفن مردگان در ایران باستان,تاریخ و تمدن

 کفن و دفن در ایران باستان
ایرانیان در دوره‏‌های باستان گاه جسد را با موم می‏ پوشاندند و آن‏گاه آن را دفن می‏کردند چنانکه در جنوب ایران متداول بود. گاه جسد را می‏‌سوزاندند و این عمل به دلیل فراوانی چوب و وجود جنگل بیشتر در جنوب دریای مازندران و دیگر مناطق پرجنگل انجام می‏شد. گاهی نیز اجساد را در دخمه‌‏هایی می‌‏گذاردند تا طعمه ی لاشخورها شوند.

 

گاه نیز اموات را در تابوت‌‏ها یا کوزه‏‌های سفالین دفن می‏‌کردند. پس از فراگیری دین زرتشت و هنگامی که این دین به صورت دین رسمی ایرانیان درآمد، سوزاندن، غرق کردن و به خاک سپردن جسد گناه بزرگی شمرده شد.

 

در آیین زرتشت آتش و آب و خاک مقدس هستند اگر جسد را مدفون کنند خاک را آلوده ساخته‌اند و اگر در آب غرق کنند آب را ناپاک نموده‌اند و اگر در آتش بسوزانند با آلوده ساختن این فروغ آسمانی بزرگترین معاصی صورت گرفته‌است.

به عقیده ی پیروان مزدیسنا باید جسد را در دسترس مرغان و جانوران لاشه‌خور قرار داد و یا بالای برج های خاموشی یا دخمه در معرض نابودی گذاشت.

تعدادی از این دخمه ها قدیمی و کهنه بوده و برخی دیگر توسط روانشاد فرزانه "مانکجی لیمجی هاتریا "که حدود سال 1233 خورشیدی از سوی پارسیان بمبئی برای بهبود وضع اجتماعی و دینی زرتشتیان به ایران آمده بود، ساخته شد که مدتی هم این دخمه ها مورد استفاده قرار می گرفتند. پس از آن در تهران از میانه دهه 1310 و در کرمان پس از دهه 1320 و در یزد پس از دهه 1340 دخمه ها تبدیل به آرامگاه ها شدند.


دخمه، دیوار دایره ای و ضخیمی به شکل برج است که بر بالای صخره ها و کوه های نه چندان بلند از خشت و گل ساخته شده است و پلکانی زمین هموار را به درب دخمه متصل می کند.

 

دخمه، 2 طبقه و دارای چندین اتاق می باشد که یکی از این اتاقها ویژه “آتش سوزها”‌ بوده است. فاصله دخمه از اتاق آتش سوزها حدود 150 تا 200 متر می باشد؛ وظیفه آتش سوزها که معمولا 2 نفر بوده اند این بوده است که از روزی که تن درگذشته را به داخل دخمه می سپردند، از سر شب تا بامداد، در آن اتاق که یک پنجره رو به دخمه داشته آتش روشن کنند و این آیین از آنجا سرچشمه می گیرد که بنابر باور زرتشتیان، روان درگذشته تا 3 شبانه روز در اطراف و بالای تن درگذشته در پرواز است و پس از شب سوم به آسمانه پرواز می کند و در مدت 3 شب نخست پس از مرگ، روان نباید از تاریکی و تنهایی بهراسد.

 

خاک‌سپاری
اعتقاد به روح و روان و زندگی پس از مرگ به اشکال گوناگون در سراسر نقاط و مراکز جهان باستان از جمله ایران وجود داشته‌است. بر اساس و مبنای همین اعتقاد در گور مردگان اسباب و لوازم زندگی و خوراک و پوشاک قرار می‌دادند.


در ادواری قدیم‌تر بر اساس شغل متوفا ابزار پیشه‌اش را نیز پهلوی دستش قرار می‌دادند. اغلب مردگان را در عمق کمی که گاهی از 20 سانتیمتر نیز تجاوز نمی‌کرد، دفن می‌کردند. شکل اسکلت‌هایی که باقی مانده به شکل خمیده و منحنی است. برخی اوقات مرده را طوری خمیده دفن می‌کردند که تمام اعضای بدنش به جانب شکم کشیده شده باشد.


با پیدایش و کشف فلزات، زینت مردگان با اشیا ی طلا و نقره و سنگ‌های گران‌بها رسم و شایع شد. این رسم خدمت مهمی به فهم هنر و دانستنی‌های دیگر باستان‌شناسان کرده‌است زیرا که تقریباً تمامی جواهراتی که از زمان‌های باستان به دست ما رسیده‌است از مقابر و گورها یافت شده‌است.


رنگ‌کردن مردگان در ادوار قدیم
 جسد مرده را با رنگ قرمزی می‌پوشانیده‌اند که از اکسید آهن به دست می‌آمده و در فلات ایران فراوان بوده‌است. این نظر هم وجود دارد که ممکن است زندگان بدن خود را به دلایلی با همین ترتیب رنگ می‌کردند و چون فوت می‌شدند، اثر این رنگ بر بدنشان باقی می‌مانده‌است. در دوران های متأخرتر بجای اکسید آهن بر استخوان‌بندی متوفا با رنگی سرخ فام، با گِلِ اُخرا نقش هایی ایجاد می کردند.

 

روش خاک‌سپاری مردگان در ایران باستان,نحوه دفن مردگان در ایران باستان,تاریخ و تمدن

 خاک‌سپاری در منازل دفن
مردگان از ایران باستان تا امروز در بعضی موارد تفاوت پیدا کرده و آن این است که گاهی در آن زمان مردگان را کف خانه خود متوفی دفن می کردند. به این ترتیب که کف گلین خانه را در حاشیه دیوارها می کندند و مرده را در آن قرار می دادند. در خانه های اشرافی تر و محکم تر به جای کف حیاط کف اتاق را می شکافتند.

 

شیوه ساده تدفین پیچیدن مرده در کفن و خاک کردن آن بود. نوع تجملی تر این بود که مرده را در کندوی گلی ذخیره آذوقه جای می دادند و سپس در گودالی می گذاردند. ظاهرا برای این کار از کندوهای لب پریده و گاهی شکسته هم استفاده می شده است. برای کودکان خردسال از تشت و لگن و خمره های گلی استفاده می شد.


افراد ثروتمند و متمول ترها می توانستند از تابوت شخصی که خود سفارش می داده اند استفاده کنند.این تابوت ها معمولاً از گل بود و سرپوشی از تخته داشت . معمولاًشکل تابوت های تجملی ایرانی ها در قسمت پا مثلثی و در قسمت سر به صورت دایره بود.تابوت های مسین بسیارگران قیمت تری هم  به شکل تابوت های گلی ساخته می شد دونمونه کاملا سالم از این گونه تابوت ها در اور پیدا شده است که از ابزار و آلات درونشان پیداست که از دوران هخامنشیان است.

 

در داخل یکی از این دو تابوت ، تابوت چوبی دیگری به همان شکل تابوت مسیجای داشت این یکی نیز از چوب بود.روی تابوت مسی دیگر قوسی از آجر زده بود.
اعتقاد به روح و روان و زندگی پس از مرگ به اشکال گوناگون در سراسر نقاط و مراکز جهان باستان از جمله ایران وجود داشته‌است. بر اساس و مبنای همین اعتقاد در گور مردگان اسباب و لوازم زندگی و خوراک و پوشاک قرار می‌دادند.


نوارهایی از برنز که مانند کمربند میان تابوت را گرفته ، از زیبایی خاصی برخوردار است.در این نوارها نقش قوچ و گل کنده شده است.تابوت مسینی که در زیویه به دست آمده نیز شباهت زیادی به این تابوت دارد.تابوت مسی که در شوش پیدا شده است بیش تر شبیه به یک وان بیضی شکل است که لبه دارد و در قسمت پایین گرد نیست.

 

در نزدیکی تخت جمشید گورستانی با ویژگی های خاصی پیدا شده است.تابوت ها از سفال و قسمت پایینشان گرد است ، البته قسمت پایین باریک تر از قسمت های بالای تابوت است.سرپوش این تابوت ها هم از سفال و کمی محدب است.به عقیده باستان شناسان از این گورستان در زمان هخامنشیان متأخر و همچنین در زمان اشکانیان استفاده می شده است.


البته در آن زمان هم بین اشراف و فقرا تفاوت وجود داشته مانند امروز که یکی پیدا می شود در قبر چند میلیونی می خوابد و مرده دیگر در قبر 35 هزار تومانی.
منبع:tebyan.net