داستان عمو نوروز و ننه سرما از افسانههای نمادین گذار سال کهنه به سال نو است
ننه سرما و عمو نوروز
شخصیتهای عمو نوروز و ننه سرما در روایتهای کهن و ادبیات شفاهی، نمادی از تغییر و تحول در طبیعت و احوال آدمیان است که طی آن، ننه سرما به عنوان نماد سکون و انجماد میرود و عمو نوروز به عنوان نماد رویش و تازگی از راه میرسد.
ادبیات کهن فارسی مملو از نشانهها و نمادهای آشنا در زمینه تغییر و تحول فصلها و احوال آدمیان است که در قالب مثلها، متلها و روایتهای کوتاه و بلند سینه به سینه میان نسلهای مختلف گشته و سرانجام شکل امروزیتر آن به نسلهای کنونی رسیده است. به اعتقاد بسیاری از کارشناسان ادبیات، عمو نوروز نماد شخصیت ایرانی و نشانه آمدن بهار است، در مقابل عمو نوروز در روایات کهن ایرانی «ننه سرما» است. زمانی که ننه سرما، سرما را با خود میبرد عمو نوروز خبر آمدن بهار را میدهد و سپس «میر نوروزی» میآید. عمو نوروز در حکایات و مستندات تاریخی نماد یک تغییر فصل است، در ایران باستان وقتی آهنگ هستی ضربان زندگی میگیرد نشانه آمدن عمو نوروز بوده است.
اغلب ما این شخصیت را به طور دقیق میشناسیم ولی منابع و مصادیق درباره آن خیلی کم است، اگر ما بخواهیم داستانهایی که درباره عمو نوروز وجود دارد را بررسی کنیم میبینیم که با منابع بسیار کمی مواجه میشویم.
عمونوروز یکی از نمادهای نوروز است. داستان عمو نوروز، داستانی عاشقانهاست. عمو نوروز منتظر زنی است. آنها میخواهند با هم ازدواج کنند. بر اساس یک باور قدیمی، نامزد عمو نوروز از یک ماه به نوروز مانده، به دارکوبها و چرخریسکها میگوید که از برگ نورس درختان و گل های نوشکفته، قبای زیبایی برای عمو نوروز که در سفر دوازده ماهه است ببافند.
در بعضی از افسانهها ننه سرما و عمو نوروز هیچ گاه همدیگر را مشاهده نمیکنند و زن هیچ وقت در زمان آمدن عمو نوروز بیدار نیست؛ آن قدر خانه را روفته و روبیده و کار کرده که خوابش برده و زن صاحب خانه است و مرد مسافر؛ و این سفر همیشه ادامه دارد. در مورد دیگر تمام موارد مشابه است. با این تفاوت که عمو نوروز و ننه سرما همدیگر را فقط در آخرین لحظات تغییر سال میبینند و شانس با هم بودن را فقط در آن زمان دارند.
عمو نوروز یکی از نمادهای نوروز است که در شب عید نوروز یرای بچهها هدیه می آورد
عمو نوروز هر سال آخرین روز زمستان، اولین روز بهار با کلاه نمدیش زلفهای قرمز حنا بستَه مِثل ریشش با کمرچین آبی و شال خالخالی و شلوار گشاد و گیوهٔ تَختِ از بالای کوه روبروی شهر با لبی خندان دلی شاد با عصای تو دستانش که تکیهگاه پیر مرد خستهٔ لب خندان است یواش یواش پایین میآید. در افسانهها عمو نوروز نماد طبیعت یا شاه یا فرد دیگری که برکت به زندگی مردم می آورد بودهاست و ننه سرما که همسر عمو نوروز است و همیشه منتظر آمدن وی است.
در فرهنگ و ادب مردمی ایران شاید بتوان گفت پرآوازهترین افسانه در پیوند با نوروز همان است که آن را با نام افسانه «عمو نوروز» و یا «بابا نوروز» میشناسیم. از این افسانه در سرودهها و نوشتهها پارسی سخنی نرفته است، پس آن را میباید افسانهای مردمی دانست. افسانهای که همه ایرانیان به گونهای با آن آشنایند، چون در سالیان کودکی آن را از مادران یا دایگان یا دیگر افسانهگویان شنیدهاند. اگر عمیق تر بنگریم، بر پایه افسانه شناسی سنجشی میتوان عمو نوروز را با «بابا نوئل» در فرهنگ غرب سنجید.
آن افسانه چنین است که در روزهای پایانی سال عمو نوروز به خانه «ننه سرما» در میآید تنها یک شب را در این خانه میگذراند، بامدادان به راه خود میرود تا سالی دیگر در همان روز بازگردد. پیداست که عمو نوروز پیری است دیرسال با گیسوان و ریشی انبوه و سپید، ننه سرما هم به همان سال پیرزنی است زمان فرسود. این رخداد نشانه آن است که سال کهن و روزگار سرما به پایان میرسد تا سالی نو و روزگار گرما، رستاخیر گیتی، باری دیگر آغاز بشود.
تا به حال روایت های گوناگونی از عمو نوروز و ننه سرما در بین قصه های عامیانه سینه به سینه چرخیده است که دو روایت معروف از آنها را اکنون و در آستانه فرا رسیدن سال نو مرور می کنیم.
* روایت اول درباره عمو نوروز و ننه سرما
یکی بود، یکی نبود. پیر مردی بود به نام عمو نوروز که هر سال روز اول بهار با کلاه نمدی، زلف و ریش حنا بسته، کمرچین قدک آبی، شال خلیل خانی، شلوار قصب و گیوه تخت نازک از کوه راه میافتاد و عصا به دست میآمد به سمت دروازه شهر. بیرون از دروازه شهر پیرزنی زندگی میکرد که دلباخته عمو نوروز بود و روز اول هر بهار، صبح زود پا میشد، جایش را جمع میکرد و بعد از خانه تکانی و آب و جاروی حیاط، خودش را حسابی تر و تمیز میکرد. به سر و دست و پایش حنای مفصلی میگذاشت و هفت قلم، از خط و خال گرفته تا سرمه و سرخاب و زرک آرایش میکرد.
یل ترمه و تنبان قرمز و شلیته پرچین میپوشید و مشک و عنبر به سر و صورت و گیسش میزد و فرشش را میآورد میانداخت رو ایوان، جلو حوضچه فواره دار رو به روی باغچه اش که پر بود از همه جور درخت میوه پر شکوفه و گل رنگارنگ بهاری و در یک سینی قشنگ و پاکیزه سیر، سرکه، سماق، سنجد، سیب، سبزی، و سمنو میچید و در یک سینی دیگر هفت جور میوه خشک و نقل و نبات میریخت. بعد منقل را آتش میکرد و میرفت قلیان میآورد میگذاشت دم دستش. اما، سر قلیان آتش نمیگذاشت و همانجا چشم به راه عمو نوروز مینشست...
ننهسرما شخصیتی افسانهای در فرهنگ ایران است
* روایت دوم درباره عمو نوروز و ننه سرما
یکی بود، یکی نبود. نرسیده به دروازهٔ شهر خونهٔ ننه سرماست که یک دل نه هزار دل عاشق پیره مرده... قصشون قصهٔ امسال و پارسال نیستها... قصهٔ عشقشون هزارسالست نه دوهزارساله شایدم خیلی بیشتر... پیرزنه اول هربهار خورشید درومده، نیومده پا میشه جاشو جم میکنه خونه تکونی میکنه حیاط و آب و جارو میزنه به خودش حسابی میرسه پاهاشو حنا میزاره دستاش قرمز میشن هفت قلم از خط و خال گرفته تا سرمه و سُرخاب و زرک آرایش میکنه... تنبون قرمز و شلیته پرچین میپوشه مشک و عنبر به سر و صورت و گیسِش میزنه... چرا میخندید بی مروتا؟ آخه عاشقه... عاشقی که پیر و جون نداره... داره؟
فرشش رو مییاره میندازه رو ایون جلومنظر باغچه که پر از همه جور درخت میوه پر شکوفه و گلای رنگارنگ بهاری... تو یه سینی خوشگل و تمیز سیر و سرکه و سماق و سنجد و سیب و سبزی و سمنو میچینه تو یه سینیِ دیگه هفت جور میوهٔ خشک و نقل و نبات میریزه. پا میشه سریع منقلُ آتیش میکنه و قلیونُ مییاره دم دستش؛ اما سر قلیونُ آتیش نمیزاره.. چشم به در تا عمو نوروز بیاد و قلیونو آتیش کنه و دیدنش مهیا بشه... تو همین فکرا پیرزنه از خستگی خوابش میبره... عمو نوروز مییاد اما ننه سرما خوابه... چُرتِش پاره میشه... اَی دل غافل عمو نوروز اومد و رفت پیره زنه خوابش برده بود...عمو نوروز رفت تا یه سال دیگه؟... ای پیری پیری پیری...
منبع : farsnews.com
حقوق زنان در دوره ی هخامنشی
بررسی جایگاه زن در دوره ی هخامنشی که به نوعی دوره آغاز شکل گیری سرزمین آریایی هاست ، نشاندهنده سطح والای فکری مردمان آن روزگار است که در بسیاری موارد ، افسوس را با خود به ارمغان می آورد ، چرا که اگر تحولات ناشی از حکومتهای گوناگون آن زمان تغییری در شرایط زیستی آدمیان ایجاد نمی کرد ، ایران و ایرانی ، هم اکنون بعنوان بزرگترین مدعی حقوق انسانی در دنیا شناخته می شد و این عنوان را زینت نام خود می کرد .
تا پیش از پیدایش حکومت هخامنشی یعنی در زمان مادها دختر و داماد پادشاه می توانستند جزو وارثین وی باشند .
با روی کار آمدن کوروش کبیر و حکومت آن ، هخامنشیان ، و قوانین وضع شده توسط آنها ، وضعیت زنان در حالت ثبات و اعتدالی ارزشمند قرار گرفت ، بطوری که نمونه قوانین آن زمان در میان هیچ یک از ممالک و اقوام یافت نمی شد . اما با اجرای قوانین کوروش کبیر بر سرزمین پارسیان ، زن ازچنان درجه احترامی برخوردار شد که آوازه آن به دیگر اقوام نیز رسید و همین امر باعث پیروی آنان از آداب اصیل ایرانی گشت .
زن در دوره ی هخامنشی به معنای واقعی در هر مکان و زمان به طور برابر در فعالیت های سیستم اجتماعی شریک مرد بود و حتی در جهت قوانین دینی می توانست به مرحله « زوت » برسد ، یعنی درجه ای در مقام بالای مذهبی که لازمه آن ، فراگیری علوم دینی تا بالاترین مرحله آن بود .
روز زن ، یکی از جلوه های ویژه زنان در دوره ی هخامنشی بود . این در حالیست که در آن دوره ، اقوام دیگر مشغول جنگ و جدال در کوهها و بیابان ها بودند و حتی در یونان و روم باستان که ادعای تمدن بالای بشری را داشتند ، کشتن همسر بدست مرد ، امری غیر مجاز شمرده نمی شد . در این گیر و دار بی قانونی بود که ایرانی ، روزی را برای قدردانی از زن اختصاص داده بود . این روز بنا بر گفته عده ای پنجم اسفندماه بوده که به عنوان روز سپاسگزاری از زنان شناخته شده است . در این روزها زنان در خانه ها می نشستند و مردان مسئولیت های آنان را عهده دار می شدند تا به نوعی با وظایف زن و چگونگی آن آشنا گردند .
موقعیت زنان در دوره هخامنشیان
مرد و زن در کنار هم کار کرده و حقوق و دستمزدی یکسان داشتند و گاه حتی کارهای سخت تر بر عهده زنان بوده ، مثل : کشاورزی و سنگ سابی ( گفته شده که به احتمال خیلی زیاد صیقل نهایی نقش برجسته های سنگی همچون نقوش بر جای مانده از تخت جمشید کار زن ها ست که بسیار هم کار سختی بوده) نکته جالب اینکه:
1-زنان پس از به دنیا آوردن فرزند 6 ماه حق زایمان داشتند و مرخصی با حقوق به آنان داده می شد و بعلاوه پاداش تولد یک فرزند به او داده می شد که مقدار آن برای پسران بیشتر از دختران بوده تنها در اینجا ما تفاوت حس می کنیم آن هم بخاطر علاقه داریوش به افزایش پسران بود ( بخاطر افزایش تعداد افراد ارتش ایران تا قدرت نظمی ایران همیشه جاویدان باشد)(طبق مدارک موجود ، این تنها موردی است که میان زن و مرد فرقی دیده می شود)در دربار، کارگاه های خیاطی بیشتر در اشغال زنان بوده و مردها گاه نیز زیر دست زنان
2-در خیاط خانه کار توسط زنان صورت می گرفت و حتی مردان زیر دست آنان کار می کردندتنها لباس شاه را مردان می دوختند که این نشان از احترام به ارزش های خاص ایرانیان دارد.
3-در کارگاه های شاهی همواره سرپرستی و مدیریت با زنان بوده
در دوره ی هخامنشیان تصویر هیچ زنی دیده نمی شود ، به عبارتی ما تصویر زن را در نقوش عمومی نمی بینیم علت این که ما آثار ی از نقش زن در تخت جمشید و سایر بنا ها هخامنشی نمی بینیم بعلت احترام به زنان بوده است . و همچنین بخاطر احترام مردان ایران نسبت به همسر و مادر و دخترانشان بوده است حتی حاضر نشدند کسی انها را در نقوش ببیند به یاد آوریم که زن خشایار شاه که از شاهزادگان ایرانی بود حاضر نشد در جمع مردان دربار حاضر شود و پادشاه او را بخاطر این عمل از ملکه بودن عذل کرد و استر را به همسری گرفت که در تاریخ ثبت شده که این نشان از آن دارد که زنان ایران احترام زیادی برای خود قایل بودند و حتی اگر از ملکه بودن یک کشور می گذشتن حاظر نبودند ارزش های خود را زیر پا بگذارند در تصاویر مهری و نقوش دیگر زنان ایرانی را با پوششی بر سر مشاهده می کنیم اگر درست بنگرید این پوشش چادر است تا اندام انها توسط افراد دیگر دیده نشود بله چادر لباس رسمی ایرانیان بوده و این اعراب بودند که از ایرانیان پوشش را فرا گرفتند زیرا عرب بادیه نشین که زن و دختر خود را زنده به گور می کرد چگونه می توانست احترام به زن را درک کند !!!!
حتی شاهان بزرگ پارس ، احترام ملکه ی مادر را به طور کامل به جا آورده و بر سر سفره زیر دست او می نشستند.
دردوره ی هخامنشی ، زن شخصیت حقوقی داشت و می توانست دارای مال و خواسته باشد و نیز به اندازه ی برابر با برادران خود از ارث برخوردار گردد . زنان علاوه بر برابری حق ارث ، مورد احترام و توجه بی اندازه ی مردان نیز بودند ، چرا که در اوستا کوچک شمردن زن ، کرداری زشت و از روی نادانی دانسته شده و از جمله گناهان بزرگ به شمار می رود .پسران با دیدن مادر خود با احترامی ویژه به پا می ایستادند و تا مادر با نوازش مادری به آنها اجازه ی نشستن نمی داد ، نمی نشستند . حتی شاهان بزرگ پارس ، احترام ملکه ی مادر را به طور کامل به جا آورده و بر سر سفره زیر دست او می نشستند .
منابع:مهر ایران،ایران جاوید
بیشتر بخوانید تا بیشتر بدانید
عدالت و قانون در زمان هخامنشیان واژه «دری وری» حرف زدن از کی باب شد؟! 10 خانواده قدرتمند در طول تاریخ (+عکس) آموزش در ایران باستان بانوان نامور تاریخ ایران زمین خودآرایى و محیط آرایى در ایران باستان
اولین خیابانهای تهران کی ساخته شدند؟
در حالی که امروزه در شهر تهران حجم بیشر ساخت و ساز بر آزادراه ها متمرکز است اما زمانی داشتن یک خیابان بدون گرد و خاک برای اعیان تهران یک آرزو محسوب می شد. تهران در زمان ناصر الدین شاه اولین رشد کالبدی موثرش را تجربه کرد تجربیات ناصر الدین شاه از سفر فرنگ وی را برآن داشت که پایتختی در خور قبله عالم برای خود فراهم کند. حاصل این میل، خیابان کشی ها در تهران بود. تهرانی که تا قبل از آن فقط کوی و برزن داشت.
در بسیاری از شهرهای کهن سال ایران از قبیل اصفهان، خیابان کشی وجود داشته، ولی در پایتخت تا اواسط دوران سلطنت ناصرالدین شاه، که سطح شهر تهران و خانه سازی در آن دچار تحول عظیم گشت، کلمه «خیابان» در میان عناصر معماری در شهرسازی تهران وجود نداشت.
در بررسی نخستین نقشه های تهران و مطابقت آن ها ، این واقعیت بیشتر آشکار می شود. نقشه برزین روسی به سال 1258 قمری ، در عهد محمد شاه از تهران برداشت وتهیه شد و ده سال بعد در مسکو به چاپ رسید.
نقشه موسیو کرشش، معلم دارالفنون در اوایل سلطنت ناصرالدین شاه از سطح شهر برداشت و به سال 1275 قمری، چاپ و منتشرشد. در هر دو نقشه هیچ اثری از نام خیابان مشاهده نمی شود. بلکه تمام معابر با نام های مرسوم آن دوره یعنی کوچه ، گذر ، گذار ، بازارچه بازار، راسته، رسته و ... مشخص شده است .
با گذشت زمان و رسیدن سال های میانی پادشاهی ناصرالدین شاه، تهران ناگهان دچار تحولات وسیعی شد جمعیت افزایش یافت و اراضی چند صد ساله ساخته شد.
در این سال ها به ضرورت و نیاز حصار صفوی را خراب کردند و حصار جدید ناصری را وسیع تر ساختند. سطح شهر گسترش قابل توجهی یافت، معابر جدید بنا شد، گذرگاه های تازه ای احداث کردند که شکل کالبدی آن ها به خیابان های امروزی بیشتر شبیه بود، تا به کوچه باغ های قدیمی. این معابر کما بیش از کوچه ها و گذرهای قدیمی تهران، عریض تر و با کمی اغماض به خط مستقیم کشیده شده بودند، گذرگاه های جدید را خیابان نام نهادند و بدین ترتیب خیابان در معماری و شهرسازی این شهر تولد یافت.
اولین نقشه تهران ترسیمی نجم الدوله (چاپ 1309 قمری ) پس از این دوره برای نخستین بار متضمن نام «خیابان» است. اولین خیابان های پایتخت که در این زمان شکل گرفتند عبارتند از : خیابان های باغ جنت (ولی عصر)، باغ انگوری (ولی عصر) ، جناب وزیر (ولی عصر)، امیریه (ولی عصر)، امیریه (امام خمینی)، باغ شاه (امام خمینی)، جلو قبرستان (مولوی)، دروازه گمرک (مولوی) و ...
کی خیابانها آسفالت شدند؟
نخستین بار بر اساس نوشته روزنامه "وقایع اتفاقیه" در دوران صدارت میرزا تقی خان امیر کبیر برخی از کوچه های ارگ تسطیح و سنگفرش شد. تا آن ها برای عبور کالسکه مناسب و آماده گردد. کالسکه هایی که از فرنگ می آمد و یا در کارخانه معیرالممالک ساخته می شد.
روزنامه وقایع اتفاقیه در شماره 36 به سال 1267 قمری و در دوران صدارت میرزا تقی خان امیر کبیر نوشت که برخی از کوچه های ارگ تسطیح و سنگفرش شد تا آن ها برای عبور کالسکه مناسب و آماده شود. کالسکه هایی که از فرنگ می آمد و یا در کارخانه معیر الممالک ساخته می شد.
بعدها در دهه پایانی سلطنت طولانی ناصرالدین شاه، «شوسه» که طریقی بود برای آماده سازی سطح معابر جهت عبور راحت تر کالسکه، درشکه ، گاری و ... وارد عرصه راه سازی پایتخت شد. اما هنوز خبری از«آسفالت» نبود.
با فرا رسیدن سال 1310 خورشیدی آسفالت برای اولین بار وارد خیابان های تهران شد. در این سال پیش از ورود ملک فیصل پادشاه عربستان به تهران، بلدیه پایتخت به تکاپو افتاد و برای نخستین بار آسفالت را که پدیده جدیدی در صنعت راه سازی به شمار می رفت، وارد خیابان های تهران کرد.
در مدت زمان کمی خیابان کوتاه الماسیه (باب همایون)، میدان توپخانه و اوایل خیابان لاله زار آسفالت شدند. بعدها خیابان باغ شاه (امام خمینی) و خیابان ولی عصر و البته تا حدودی کافه بلدیه (تئاتر شهر امروز) و دیگر خیابان ها آسفالت شد و بدین ترتیب رفته رفته آسفالت نه تنها وارد خیابان ها و معابر تهران که به تمام شهرها و جاده های کشور کشیده شد.
منبع : khabaronline.ir
بیشتر بخوانید تا بیشتر بدانید
تهران چگونه پایتخت شد؟ طهرانی ها چه شکلی بودند؟
آقا محمدخان قاجار قوانلو، ملقب به کاشف السلطنه
پدر چای ایران که بود؟
لاهیجان مهمترین مرکز کشت و تولید چای ایران به شمار میرود و کلمه چای در ایران با نام این شهر همراه است. قدمت استفاده از چای و کشت و تولید آن در جهان حدود ۵۰۰۰ سال میباشد، اما ایرانیان چای را نخست به عنوان یک ماده دارویی میشناختند و تا حدود قرن۱۱و۱۲ (صفوی تا قاجار) نام آن را در کتابهای پزشکی و داروشناسی فهرست کرده بودند.
البته هنوز هم چای به عنوان یک ماده داروئی مورد استفاده قرار می گیرد. انتقال چای ابتدا از جاده ابریشم توسط چینی ها انجام می شد و به تدریج کشت و تولید آن در هندوستان رونق یافت و از راههای بازرگانی جنوب به ایران نیز وارد می شد. برای اینکه کشت و مصرف چای در همه طبقات عمومی شود سختی ها و محدودیت های زیادی کشیده شد تا سرانجام حاج محمد قوانلو ملقب به کاشف السلطنه به تشویق مظفرالدین شاه قاجار، گام بلندی در این راستا برداشت.
آقا محمدخان قاجار قوانلو، ملقب به کاشف السلطنه و مشهور به چایکار؛ فرزند اسدالله میرزا در 1282 ق (۱۲۴۴ هجری شمسی) در شهرستان تربت حیدریه متولد شد. نسبش به عباس میرزا نایب السلطنه می رسد. او پس از پایان تحصیلات مقدماتی به استخدام وزارت امور خارجه درآمد. دو سال منشی میرزانصرالله خان مشیرالدوله وزیر خارجه وقت بود. در 1298 ق با سمت دبیر دومی به سفارت ایران در فرانسه اعزام شد شد و در رشته حقوق دانشگاه سوربن فرانسه به تحصیل پرداخت.
در سال پنجم اقامت خود در پاریس، به رتبه نایب اولی سفارت ارتقاء یافت. در همین اوان وارد لژ فراماسونری شد. در سفر سوم ناصرالدین شاه به اروپا در 1306 ق به عنوان مترجم دکتر فووریه، طبیب مخصوص شاه برگزیده شد و پس از هشت سال به ایران بازگشت. کاشف السلطنه در 1311 ق از سوی حاکم خراسان ( مؤیدالدوله) نایب الایاله تربت حیدریه گردید. در همین دوران با مخالفان استبداد همصدا شد و به نشر افکار جدید و شبنامه نویسی پرداخت و چون ناصرالدین شاه فرمان دستگیری او را صادر کرد، ابتدا به ملک خود در نیشابور و سپس به روسیه و از آنجا به عثمانی گریخت.
او پس از قتل ناصرالدین شاه به ایران بازگشت و به سمت قنسول ایران در هند انتخاب شد. او هنگام اقامت در هند با صنعت چای و کشت آن، در آن کشور آشنا شد و آن را فراگرفت و هنگامی که به ایران بازگشت مقدار زیادی تخم چای و قلم گیاه آن را با خود آورده کشت چای را در منطقه گیلان آغاز کرد و رونق داد.
او که قبلا موقعیت و حاصلخیزی زمینهای گیلان را بررسی نموده بود و لاهیجان و همچنین تنکابن را مناسب کشت این محصول دیده بود، بذرها و نهال های چای را به این دو شهر منتقل نمود و به این ترتیب نخستین باغهای چای در سال ۱۲۷۹ شمسی در شمال کشور احداث گردید. امروزه کشت چای از تنکابن تا رضوانشهر تالش گسترش یافته است. چند سال بعد اولین کارخانه چای کشور به پیشنهاد کاشف السلطنه در مجلس تصویب شد. او کتابی به عنوان «رساله دستورالعمل زراعت چای» به چاپ رساند و به صورت عملی مراحل کشت و تولید چای، نحوه چیدن برگ چای، انتخاب و درجه بندی چای، و همچنین روش مالش و خشک کردن و چشیدن چای را به کارگران آموخت.
کاشف السلطنه در 1322 ق به عنوان کاردار دولت ایران به سفارت ایران در پاریس اعزام شد. پس از بازگشت به کشور از سوی نخستین دوره مجلس شورای ملی مأمور تأسیس بلدیه به سبک جدید برای تهران شد. از جمله فعالیتهای او در شهرداری، نامگذاری خیابانها و کوچه های تهران، شماره گذاری منازل، روشنایی خیابانها با چراغ برق و برخی کارهای دیگر بود. وی پس از یک سال و اندی از این شغل استعفا داد و به وزارت خارجه بازگشت.
آرامگاه کاشف السلطنه پدر چای ایران در لاهیجان
چند سالی در سفر بود تا اینکه پس از بازگشت در کابینه دوم سپهسالار به سمت معاون رئیس الوزراء منصوب شده با روی کار آمدن رضاخان به ریاست سازمان چای کشور رسید. از این به بعد کاشف السلطنه یکسره به کار چای و چایکاری پرداخت. او مقادیری بذر چای، ماشین آلات کشاورزی و تعدادی کارشناس متخصص از چین وارد کرد و تحولی در صنعت چای کشور ایجاد نمود. در 1307 ش هنگام بازگشت از هندوستان که برای خرید بذر و ماشین آلات چای به آنجا رفته بود، در راه تهران در اثر تصادف درگذشت.
جنازه او بنا به وصیتش در تپه های چای لاهیجان دفن شد که اکنون آرامگاهش به موزه چای تبدیل شده است. بنای موزه تاریخ چای اسکلتی از بتون و سنگ تیشه است که در زیربنایی به مساحت ۵۱۲ متر مربع در انتهای خیابان کاشف شرقی لاهیجان و در دوطبقه واقع شده و در کنار برج، آرامگاه کاشف السلطنه بنا شده است. این مقبره در حال حاضر یکی از دیدنی های شهر لاهیجان است که در کنار موزه تاریخ چای قرار دارد. این موزه در سال ۱۳۷۵ به همت سازمان میراث فرهنگی با شماره ۱۷۶۹ به ثبت رسیده است.
منابع :
mashreghnews.ir
lahijannews.com
روزشمار تاریخ معاصر ایران
اسمی که لرزه بر اندام می افکند!
ساکنان قدیمی و بسیاری از اهالی تهران همچنان نام قدیمی این مکان را به یاد دارند و موقع دادن نشانی اسم آن را به کار میبرند. میدان اعدام، میدانی که روزگاری چوبهدار بر آن برپا بود و مجرمان را به سزای عملشان میرساند.
قدیمیها میگویند این میدان از زمان سلطنت ناصرالدین شاه بنا شده بود. زمانی که شهر تهران بهواسطه زیادی جمعیت نیاز به توسعه پیدا کرده بود، حصار صفوی را که در همان حوالی بود خراب کردند و محل تقاطع خیابان مولوی و خیابان دروازه غار میدان وسیعی درست شد که بساط اعدام را در آن برپا میکردند. اولین شیوه اعدامی که در این میدان استفاده شد سربریدن بود. در وسط میدان تپهای خاکی قرار داشت که در وسط آن ستون آجری کوتاهی ساخته بودند به نام «قاپوق». قاپوق تخته بند با ابزاری بود که به وسیله آن بدن مجرم را محکم به آن میبستند تا تکان نخورد و راحت بتوان سر او را برید. همچنین موقعی که مجرم حکم شلاق داشت از این وسیله برای اجرای حکم استفاده میکردند.
جعفر شهری در کتاب «طهران قدیم» درباره نامگذاری این میدان به میدان اعدام و قاپوق مینویسد: «نام قاپوق از آن روی آمده بود که در وسط آن (محل حوض فعلی) تپهای از خاک قرار داشت که بر بالای آن ستون گرد کوتاهی از آجر ساخته بودند که مجرمان را در پای آن سر میبریدند و با خرابشدن تدریجیاش که جای آن تختگاهی دیواردار ساخته شده به جای ستون آجری تیر چوبی در آن کار گذاشته شد، تا بعدها با پیدایی مشروطه و تمدن و قوانین جدید و آن که سر بریدن علامت توحش و مایه بیآبرویی میگردید، دار و طناب جانشین آن گشته محلش نیز از آنجا به باغشاه و سپس توپخانه رفت تا امروزه که پنهانی و دور از انظار انجام میشود.»
تا این زمان این میدان به اسم قاپوق شناخته میشد، اما بعد از مشروطیت اوضاع تغییر کرد. ظاهرا بعد از مشروطیت و روی کار آمدن نظام جدید سیاسی، مجازات سربریدن عملی غیرانسانی تلقی شد. بنابراین به فکر چاره افتادند. تپه خاکی به مرور زمان تخریب شد و قاپوق وسط میدان هم به همین ترتیب. از این رو، تختگاهی دیوار دار ساخته شد که روی آن تیرکی چوبی قرار داشت و طناب دار را روی آن نصب کردند.
مراسم اعدام از همان ابتدا تماشاچی داشت. مردم از دور و نزدیک برای دیدن صحنه گردنزنی یا دارزدن مجرمان به حوالی میدان میآمدند و با تغییر شرایط صحنه، تماشاچیان خود را از دست نداد. میرغضبان هم برای خود بروبیایی داشتند. از یک سو با برگزاری مراسم مجازات و اجرای حکم مجرمان ترسی از خود در میان مردم به جا میگذاشتند و از سوی دیگر، کسب و کاری هم برای خود پیشه میکردند به این صورت که قبل از اجرای حکم، مجرمان را پیاده در معابر و میدانهای معتبر و قبرستانهای شهر میگرداندند و به زور از آنان میخواستند تا از مردم گدایی کنند.
اگر میدیدند تلاش مجرمان برای گرفتن پول از مردم به جایی نمیرسید به جان مجرمان بدبخت میافتادند و آنها را روی زمین با غل و زنجیر میغلطاندند تا دل اهالی برای آنان به رحم بیاید و پولی در دامن آنان بریزند. این نحوه گدایی، بعدها «حق تیغ» نامیده شد.
بعد از وقوع انقلاب مشروطه و تدوین قانون اساسی و تغییر شیوه اعدام، رفتار میرغضبها نیز با مجرمان رویهای دیگر پیدا کرده بود. این بار دیگر مجرمان برای گدایی در شهر گردانده نمیشدند و میرغضبان هم برای اجرای حکم اعدام، انعام خود را از دولت میگرفتند. ماموران نظمیه هم رفتار بهتری با مجرمان و محکومان داشتند.
شب قبل از اعدام هر مجرم، غذای مفصلی که عمدتا شامل چلوکباب بود برای او تهیه میشد و همان شب از او میخواستند تا اگر وصیتی دارد بگوید یا بنویسد تا به خانواده او داده شود. موقعی که مجرم را برای اجرای اعدام مهیا میکردند قبل از این که طنابدار را به گردن او بیاویزند سیگاری به او میدادند تا دم آخر، پکی بزند و بعد اعدام را اجرا میکردند. گفته شده است این سیگارچون از سوی یکی از رئیسهای اداره نظمیه به نام ادیبالسلطنه سمیعی برای اولینبار به یک مجرم داده شده بود به نام سیگار «ادیبالسلطنهای» معروف شد.
به مرور زمان و بعد از گسترش شهر تهران، دیگر امکان اعدام در آن محل وجود نداشت، چون باعث تجمع مردم و مزاحمت در کار و کسب میشد. از این رو، بساط طناب دار را جمع کردند و به محل باغشاه تقاطع خیابان سپه بردند. در زمان محمد شاه، در همان حوالی دروازه نو ساخته شد و بهواسطه نزدیکی این محل با میدان اعدام گاهی اوقاتها به میدان اعدام، میدان محمدیه نیز میگفتند.
بعدها با بازسازی این منطقه، میدان محمدیه رنگ آرامش یافت. فضای سبز شهری گسترش پیدا کرد و حمل و نقل و تردد برای اهالی آن محل آسان شد. دیگر کسی در آن میدان رنگ اعدام را ندید و صحنه به دار آویختن و گردنزنی به خاطرهها سپرده شد، اما سال 84 بار دیگر این میدان بر سر زبانها افتاد. ماجرا از این قرار بود که باند هفت نفرهای اطراف این میدان با استفاده از نقشه در پی یافتن گنج بودند. این عده، در هفت ماه، تونلی یک کیلومتری در عمق ده متری حفر کردند و تنها ثمری که از این همه تلاش بدست آوردند، یک قطعه ظرف آب خوری سفالی و یک تکه لوله آبرسانی مربوط به دوران قاجار بود.
منبع:ayam.jamejamonline.ir