فان ساز

مجله تفریحی فرهنگی هنری

فان ساز

مجله تفریحی فرهنگی هنری

چگونه با فرزندان‌مان مذاکره کنیم؟



 

خانواده به‌عنوان یکی از اساسی‌ترین ارکان جامعه‌ محسوب می‌شود و نقش پدر و مادر در تربیت اصولی و انتقال مهارت‌های ارتباطی و اجتماعی سالم به فرزندان، از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است زیرا فرزندان، اولین تعامل و ارتباط خود را برای تأمین نیازهای زیستی، عاطفی و روانی، با پدر و مادر، شروع و تجربه می‌کنند و چگونگی این تعامل، می‌تواند در شکل‌گیری پایه‌های شخصیتی و موفقیت و یا شکست آنان در اجتماع تأثیر بگذارد.

 

 

بنابراین،‌ ضروری‌ترین مهارتی که ما پدر و مادران باید از آن بهره‌مند شویم تا بتوانیم زمینه‌های ارتباطی سالم را برای فرزندان‌مان در زندگی اجتماعی آماده کنیم، مذاکره‌ی اصولی است چراکه اگر فرزندان‌مان روش حل مسائل و مشکل‌ها را با ما تجربه نکنند، با ورود به جامعه، برای حل مسائل و مشکلات زیستی، عاطفی و روانی خود با دیگران، دچار مشکل خواهند شد.

 

 

مذاکره

 


تعریف مذاکره:

 

مذاکره، ارتباط دوسویه‌ی زیستی، عاطفی و روانی است که بین دو یا چندنفر به‌منظور رسیدن به یک توافق و تفاهم انجام می‌شود یعنی به ازای چیزی که به دیگران می‌دهیم، چیزی دریافت می‌کنیم. به‌عبارتی دیگر، مذاکره‌ی اصولی، ابزاری اکتسابی و آموخته‌شده است که به‌وسیله‌ی آن، یک‌سری نیازهای زیستی، عاطفی و روانی خود با دیگران را به‌گونه‌ای که طرفین از آن خشنود باشند، برطرف می‌کنیم.

 

 

ما همواره خواسته یا ناخواسته د‌ر مورد نیازهای زیستی، عاطفی و روانی‌ با فرزندان‌مان در حال مذاکره هستیم که گریزی از آن نیست. پس چه بخواهیم چه نخواهیم، با انبوهی از سؤال‌ها و خواسته‌ها از جانب فرزندان‌مان مواجه می‌شویم که درصورت مدیریت اصولی آن‌ها، می‌توانیم فرزندان‌مان را با روش اصولی ارضای نیازهای‌شان با دیگران آشنا کنیم. برای نمونه، وقتی ما به فرزندمان می‌گوییم: «دَرست را بخوان.» ممکن است در پاسخ بگوید: «درس‌هایم را بعد می‌خوانم.» ما نیز ممکن است در مقابل پاسخ او، یکی از سه‌روش زیر را در پیش بگیریم:

 

 

1- سریع و بدون بررسی علت و چرایی مسأله بگوییم: «باشه.»

 


2- سریع و با عصبانیت بگوییم: «نه همین حالا شروع کن.»

 


3- از جواب سریع «نه» یا «بله» خودداری کنیم و فرزندمان را برای بررسی مسأله به مذاکره دعوت کنیم.

 

 

همان‌طور که می‌دانیم در سه روش بالا، عمل مذاکره اتفاق افتاده است ولی فقط روش سوم به‌عنوان روش اصولی تلقی می‌شود چون در روش دوم، نتیجه «برنده» یا «بازنده» بوده یا به‌عبارتی، فرزندمان را تسلیم خواسته‌های خود کرده‌ایم و در روش اول، تسلیم خواسته‌های فرزندمان شده‌ایم، در حالی‌که در روش سوم، هدف، تسلیم‌شدن یا تسلیم‌کردن نبوده بلکه تلاش برای توافق بوده است.

 

 

 

مذاکره‌ی اصولی:

 

در این روش مذاکره، افراد و مذاکره‌کنندگان، از مسأله و موضوع مذاکره، جدا درنظر گرفته می‌شوند و به مذاکره‌کنندگان به‌عنوان انسانی نگریسته می‌شود که دارای احساسات و عواطف بوده و درعین حال، غیرقابل پیش‌بینی است.

 

 

این روش معتقد است در مذاکره باید تا حد امکان به‌دنبال منافع متقابل باشیم، به‌عبارتی باید نتیجه‌ی مذاکره مبتنی بر «برنده- برنده» باشد.

 

 

وقتی می‌خواهیم در مورد موضوعی با فرزندمان گفت‌وگو کنیم، نباید اجازه دهیم موقعیت و نقش‌مان به‌عنوان پدر و مادر در جریان مذاکره‌ تأثیر بگذارد و درنتیجه خواسته‌های خود را به او تحمیل کنیم بلکه او را به‌عنوان انسان مستقل و دارای حقوق مساوی درنظر بگیریم که به لحاظ نگرش و درک، متفاوت از ما می‌باشد.

 

 

مذاکره

 

 

 

برای نمونه، فرض کنیم با فرزندمان توافق می‌کنیم که همیشه اتاقش را مرتب نگه‌دارد و او نیز قول می‌دهد در انجام تعهداتش کوشا باشد ولی بعد از چندروز، متوجه می‌شویم به قولش عمل نکرده و اتاقش هم‌چنان نامرتب است.

 

 

ما نیز بدون آن‌که زود عصبانی یا احساساتی شویم و به شخصیت او حمله کنیم یا به‌عبارتی، خود را در یک موقعیت برتر فرض کنیم و او را محاکمه و محکوم کنیم، در کمال خونسردی و آرامش، تمام فکر خود را به مشکلی که پیش‌آمده متمرکز می‌کنیم و می‌پرسیم: «چه اتفاقی برایت افتاده که نتوانستی اتاقت را مرتب کنی؟!» این رفتار بی‌طرفانه‌ی ما باعث می‌شود فرزندمان، خود را در یک موقعیت برابر احساس کند و بدون احساس ترس و نگرانی، به‌ علت مسأله و چگونگی آن بیندیشد.

 

 

برای نمونه ممکن است بگوید: «فراموش کردم» و یا «کار واجبی پیش‌آمد که ترجیح دادم آن‌را انجام دهم.» سؤال‌های منطقی و بی‌طرفانه، به فرزندان‌مان کمک می‌کند تا در مورد عواملی که باعث انجام ندادن کار شده، بیندیشند و در جهت رفع آن‌ها تلاش کنند.

 

 

 

 

نکته‌هایی که ما پدر و مادران در مذاکره با فرزند‌مان باید توجه داشته باشیم، عبارتند از:

 


- فرزندمان را از مسأله و مذاکره جدا کنیم

 

 

برای نمونه، وقتی دروغی می‌گوید، به‌‌جای این‌که به او بگوییم: «خیلی بچه‌ی بدی هستی» و به شخصیت او حمله کنیم و باعث احساس شرمساری و گناه در او شویم،‌ می‌توانیم چنین بگوییم: «من از عملی که انجام دادی یا دروغی که گفتی، احساس خوبی ندارم و از این مسأله احساس ناراحتی می‌کنم.» این رفتار ما باعث می‌شود فرزندمان، دلیل ناراحتی‌مان را بپرسد. در این‌صورت است که می‌توانیم دلیل‌های اشتباه کارهایش را روشن کنیم و او را در جهت مسیر درست و اصولی راهنمایی کنیم چراکه در غیر این‌صورت، فرزندمان حالت دفاعی به ‌خود می‌گیرد و پیشنهادهای ما را نمی‌پذیرد.

 

 


- عقیده‌ها و احساسات فرزندمان را از نگاه خودِ او ببینیم و درک کنیم نه از نقطه‌نظر خودمان


 

برای نمونه، وقتی فرزندمان احساساتش را بیان می‌کند، ما نباید خود را با او مقایسه کنیم‌ و به احساساتش اعتنایی کنیم چراکه ممکن است از نظر او، موضوعی جالب و قابل توجه باشد و از این‌که از جانب دیگران درک می‌شود، احساس خوبی کند و توجه ما ممکن است به او کمک کند تا همیشه احساساتش را با ما درمیان بگذارد.

 

 

 

مذاکره

 

 


- سعی‌نکنیم به‌سرعت اظهارات (حتی اشتباه) فرزند‌مان را قطع کنیم بلکه اجازه دهیم اظهاراتش‌ را به‌گونه‌ای که هست، بیان کند

 

 

برای نمونه، ممکن است بگوید: «من دیگر به مدرسه نمی‌روم» و ما به‌جای این‌که عصبانی شویم و پیام او را سریع قطع کنیم، می‌توانیم چنین بگوییم: «چه چیز بدی از مدرسه دیده‌ای که تو را آزار می‌دهد و دوست نداری به مدرسه بروی؟» این عمل ما می‌تواند شروع خوبی برای بررسی علت مسأله باشد.

 


- خونسرد باشیم

 

 

برای نمونه اگر رفتار و یا اظهارنظر فرزندمان، ما را عصبانی می‌کند و از حالت کنترل خارج می‌شویم، قبل از این‌که حرفی بزنیم، به اتاق دیگری برویم و وقتی به آرامش رسیدیم، در مورد آن موضوع با فرزندمان صحبت کنیم.

 

 


- سعی‌کنیم وقتی مشکلی برای فرزندمان‌ پیش‌می‌آید، او را برای یافتن راه‌حل‌های منطقی و اصولی دعوت کنیم

 

 

 

برای نمونه، از فرزندمان بخواهیم لیستی از موضوع‌هایی که باعث مشکل شده را به‌صورت شفاف و واقعی روی یک‌ برگ کاغذ بنویسد و یا به ما بگوید و ما نیز باید توجه داشته باشیم که شرایط را ‌طوری آماده کنیم و یا به‌گونه‌ای رفتار کنیم که او به ما اعتماد و اطمینان کامل داشته باشد و صادقانه، مشکل‌هایش را با ما درمیان بگذارد چراکه اگر احساس کند درصورت بیان احساسات واقعی‌اش، مورد‌ مؤاخذه و محاکمه قرارمی‌گیرد، ممکن است از گفتن حقیقت، طفره رود و یا به‌صورت مبهم آن را مطرح کند.

 

 


- نقطه‌نظر و دلیل تصمیم خود را برای فرزندمان توضیح دهیم

 

 

برای نمونه، وقتی به فرزندمان می‌گوییم: «باید بازی را تمام کنیم چون باید ناهار درست کنم.» ممکن است در جواب بگوید: «من ناهار نمی‌خورم» و ما ممکن است بگوییم: «اما من و برادرت گرسنه هستیم.» با این عمل، او را در جریان تصمیم خود قرارداده‌ایم.

 

 


- سعی‌کنیم راه‌حل‌های قابل قبول و مناسبی برای مشکل فرزند‌مان ارائه دهیم

 

 

برای نمونه، ‌اگر «لوبیا» دوست ندارد، بپرسیم: «چه‌چیزی به جای لوبیا دوست داری؟»

 



- سعی‌‌کنیم هدف‌مان از مذاکره، بررسی و چرایی مسأله برای رسیدن به یک توافق باشد نه بحث و جدل


 

 

 

 




آنچه والدین باید بدانند

6 راه جالب برای آموزش مسائل مالی به کودکان آیا فرزند شما مواد مخدر مصرف می کند؟ این 10 مهارت را به کودک بیاموزید با کودکان لوس چگونه برخورد کنیم؟ با کوچولوها چگونه رفتار کنیم؟ تربیت کودکان 3 تا 14 سال

تربیت بچه اول سخت تر است یا آخر؟!



تریت کودک,تعلیم و تربیت کودک,تربیت بچه اول,روانشناسی کودک

 تربیت بچه اول سخت تر است یا آخر؟!
شما هم اگر بیشتر از یک فرزند دارید،حتما  به این نکته توجه کرده‌اید که حساسیت‌هایی که در فرزند اول داشتید در فرزند دوم ندارید یا با خودتان فکر کرده‌اید که بزرگ‌ کردن فرزند دوم راحت‌تر از فرزند اول بوده است. آنچه مسلم است رفتار والدین با اولین فرزند خود با رفتاری که با فرزندان بعدی دارند، متفاوت است. به طور کلی والدین به اولین فرزند خود توجه بیشتری می‌کنند و با او بیشتر حرف می‌زنند، در مقابل از او توقع و انتظارات بیشتری هم دارند.

روانشناسان معتقدند، فرزندان اول و دوم از نظر شخصیتی با یکدیگر متفاوتند. برخی از این تفاوت‌ها به‌دلیل روش تربیتی متفاوتی است که والدین درپیش می‌گیرند و بخشی هم به خود بچه‌ها مربوط است. همین تفاوت‌ها باعث می‌شود ویژگی‌های شخصیتی منحصر به فردی را در بچه‌ها شاهد باشیم. بهتر است بیشتر با این تفاوت‌ها آشنا شوید و با علم بر آنها رفتار خود را تنظیم کنید.
 اولین فرزند یک زن و شوهر به طور طبیعی نوعی تجربه برای والدین جدید است، ترکیبی از غریزه و آزمون و خطا
شاید این موضوع باعث شود، والدین در بسیاری از موارد به کتاب‌ مراجعه کنند و براساس قوانین کتاب پیش بروند. به‌همین دلیل این احتمال وجود دارد که کودک بسیار کمال‌گرا بار بیاید و تلاش کند نظر پدر و مادرش را جلب کند. اما زمانی که پدر و مادر تصمیم بگیرند فرزند دوم داشته باشند به دلیل تجارب زیادی که در فرزند اول کسب کرده‌اند روش دیگری اتخاذ می‌کنند.

هرچند این امکان وجود دارد که به فرزند دوم کمتر توجه شود زیرا 2 فرزند در رقابت برای جلب توجه والدین هستند. آنها از فرزند دوم نمی‌خواهند کمال‌گرا باشد اما او ناخودآگاه در رقابت با فرزند بزرگ‌تر در این موضوع قرار می‌گیرد.
فرزند اول مسئولیت‌پذیر است
ویژگی‌های فرزند اول: او مسئولیت‌پذیر، وظیفه‌شناس، منظم‌آگاه، محتاط وکنترل‌گر است
 گاهی در نقش موش آزمایشگاهی است: پدر و مادر در برخورد با اولین فرزند تجربه کافی ندارند و با توجه به ذوق و شوقی که برای به دنیا آوردن او از خود نشان می‌دهند گاهی روش‌های درست تربیتی را برای کودک اجرا نمی‌کنند و بعدها که با مشکلات تربیتی فرزندشان روبه‌رو می‌شوند، سعی می‌کنند روش‌هایی را آموزش دیده و در خانه اجرا کنند.
 می‌خواهد بهترین باشد: او می‌خواهد در هر چیزی بهترین باشد و در به دست آوردن دل بزرگ‌ترها استاد است. او کمتر علاقه‌ای به بازی با همسالانش دارد. اگر تولد 6 سالگی‌اش، 6 نفر از دوستانش را دعوت کنید، احتمالا نیم ساعتی در گوشه‌ای کز می‌کند. درست است که آنها دوستان صمیمی او هستند اما او ماهیت محتاط بودن خود را در درونگرایی موقتش آشکار می‌کند، ولی زمانی که با محیط جدید آشنا شد، احتیاطش فروکش می‌کند.
 وقتی کنترلگر می‌شود: در برخورد با فرزند دوم او احساس می‌کند باید نقش کنترلگر را داشته باشد. او مدام تلاش می‌کند او را در آغوش بگیرد و برایش اسباب‌بازی فراهم کرده و در عوض برخی چیزها را از او دور کند تا جیغش دربیاید. این دقیقا یک عشق- نفرت خواهر برداری است.
زودتر زبان باز می‌کند: تحقیقات مختلف نشان داده،‌ فرزند اول نسبت به فرزندان بعدی زودتر به حرف می‌افتد و در عین حال زودتر راه می‌رود.
 در بزرگسالی هم کمال‌گرا باقی می‌ماند: او در بزرگسالی می‌خواهد بهترین ویراستار باشد یا حتی بهترین همسر که همه اینها به دلیل روحیه رقابت‌جویانه او نیست بلکه به این دلیل است که او کمال‌گراست و می‌خواهد در هر چیزی بهترین باشد.
فرزند وسط حرف گوش نمی‌دهد!
ویژگی‌های فرزند وسط: تاییدطلب، سرکش، داشتن مهارت در ایجاد ارتباط، با دایره وسیع ارتباط اجتماعی و صلح‌طلب
 بلاتکلیف است: فرزند وسط اغلب با خودش فکر می‌کند خب من که بچه اول نیستم،‌ ته‌تغاری هم که نیستم، پس من کی هستم. این مدل سلسله مراتبی باعث می‌شود، بچه‌های وسط بیشتر به سمت گروه همسالان شان علاقه نشان دهند.
 کار خودش را می‌کند: آنها تاحدودی سرکش هستند. مثلا اگر به او بگویید «برو لباس شنا بپوش می‌خواهیم برویم استخر» ممکن است نگاه خنثی به شما کند و بگوید «نه نمیام.» البته اگر فرزند اول پسر و فرزند دوم دختر باشد ممکن است او هم صفات فرزند اول را داشته باشد زیرا درست است که او فرزند دوم است اما اولین فرزند دختر است. برای همین شاید این صحنه را زیاد ببیند که او برای برادر یا خواهر کوچک‌ترش نقش مادر را بازی می‌کند و از او مراقبت می‌کند.
 توجه دیگران را جلب می‌کند: او زمانی که ببیند خواهر و برادر در حال انجام کاری هستند که توجه والدین را به خودشان جلب کرده‌اند، ‌فورا کاری می‌کند که به او توجه نشان دهند ولو اینکه خودش را از روروک بیندازد.
 در بزرگسالی هم سر حرفش می‌ایستد: این سرکشی دوران کودکی در دوران بلوغ نیز دست از سر فرزند وسط برنمی‌دارد و گاهی ممکن است بحث آنقدر بین والدین و فرزند بالا بگیرد که او مجبور به ترک خانه شود. آنها همچنان دوست ندارند کسی به آنها بگوید چه‌کاری را انجام دهند و چه کاری را نه.

تریت کودک,تعلیم و تربیت کودک,تربیت بچه اول,روانشناسی کودک

فرزند آخر دولت خودمختار
ویژگی‌های فرزند آخر: دوستدار تفریح، ددری، توجه‌طلب و خودمحور

 خواهان کمترین مداخله است: فرزند آخر خانواده تمایل شدیدی به آزادی عمل در همه زمینه‌ها دارد و ترجیح می‌دهد والدین کمترین مداخله را در نگرش‌هایش داشته باشند. او می‌خواهد در کانون توجه باشد. اما در عین حال تا اسم «ددر» می‌آید سر از پا نمی‌شناسد و خود را آماده یک تفریح متفاوت می‌کند.
 وقتی لوس می‌شود: گاهی فرزند آخر به این دلیل که مورد توجه تمام افراد خانواده قرار می‌گیرد به میزان بیش از حد نیاز، توجه مثبت دریافت می‌کند. بدون شک کودکان به توجه مثبت نیاز دارند اما این نکته را فراموش کنید که توجه مثبت به کودک مانند دمای بدن است. گرما برای بدن لازم است، اما اگر دما بالا برود تبدیل به تب می‌شود و پایین بیاید تبدیل به لرز.
  در بزرگسالی، همچنان بدون پیچیدگی: طبیعت ساده و بدون پیچیدگی فرزند آخر در دوران بلوغ نیز با او همراه خواهد بود. اگر دیگران انتظار جشنی بزرگ برای تولدشان داشته باشند، این افراد به یک تبریک نیز قانع هستند.
تمام توجه به تک‌فرزندها!
ویژگی‌های تک فرزندها: نسبت به سن‌شان بالغند، کمال‌گرا، وظیفه‌شناس،‌ سختکوش و رهبر هستند
زود تسلیم نمی‌شوند: تک فرزند بودن یک موقعیت منحصر به فرد در خانواده است. بدون هیچ خواهر و برادری برای رقابت،‌ فرزند به تنهایی تمام توجه پدر و مادر را نه به صورت مقطعی بلکه برای همیشه به خود جلب می‌کند. آنها تمام حمایت و توقعات را از والدین‌شان دریافت می‌کنند.
 شوخی‌طبعی‌شان،‌ متعجب‌تان می‌کند: آنها شوخ طبعی عجیبی دارند و اغلب دوپهلو با همسالان‌شان صحبت می‌کنند. طنزپردازی آنها ممکن است حتی بزرگسالان را هم شگفت‌زده کند. ممکن است وقتی راجع به علت مکیدن انگشت با او صحبت می‌کنید او شروع به کشیدن یک جدول 30 خانه‌ای کند و در آن روزهایی که این کار را نمی‌کند علامت بزند. بعد از یک ماه او دیگر هیچگاه انگشتش را در دهانش قرار نخواهد داد.
 در بزرگسالی همچنان موفقند: آنها وقتی بزرگ می‌شوند ممکن است برای رسـیدن بـه هــدف رنج زیـادی را متحمــل‌شوند و بـه طــرز معنى‌دارى از نظر تحصیلى و شغلى موفق هستند.

منبع:bartarinha.ir

مجله سیب سبز

 



آنچه والدین باید بدانند

برای درمان ترس کودک چه کنیم؟ شیوه های رفتار با کودکان ۳ تا ۵ ساله بهتریـن سن آموزش قانـون به بچـه هـا ۱۰ قانون برای عادت دادن بچه ها به رفتار خوب با کوچولوها چگونه رفتار کنیم؟ به خردسالان خود کنایه نزنید!

فرزندانمان را مستقل بار بیاوریم



 

فرزندانمان را مستقل بار بیاوریم

 

پدرومادر باید بزرگ ترین کمان دنیا باشند و بچه ها را به بزرگ ترین تیر دنیا تبدیل و در زمان مناسب شلیکشان کنند تا به آنها استقلال ببخشند. متاسفانه خیلی از خانواده ها به بهانه حمایت و در پناه گرفتن فرزندان، جامعه را برای آنها به قفس یا زندان تبدیل می کنند. نمی دانم چرا خانواده ها تا این حد از فرزندانشان حمایت می کنند...

 

بچه های این زمانه اگر زمین هم بخورند، یکی فورا دست آنها را می گیرد و خاک را از لباسشان می تکاند ولی بچگی در نسل ما اینگونه نبود. ما حق تجربه کردن را از بچه های خود می گیریم درصورتی که حق و اجازه این کار را نداریم. ما این حق را از آنها می گیریم و به این کارمان افتخار می کنیم. جامعه به پدر و مادرهایی که ازخودگذشتگی می کنند مدال می دهد؛ این معیار را بارها در سریال های تلویزیونی و در واقعیت جامعه درک کرده ایم. به این کار خود افتخار می کنیم اما در قبال آن از بچه هایمان «توقع» داریم. مدام به آنها می گوییم به خاطر تو فلان کار را کردم، به خاطر تو به خودم سختی دادم و...

 

من هرگز چنین رفتاری با بچه هایم نداشته ام و اصلا نمی گذارم هیچ کس این رفتار را با من داشته باشد. هرکس هم بگوید کاری را به خاطر من انجام داده، در لحظه از او تقاضا می کنم چنین کاری نکند. هر لطفی، توقع می آورد و این اصلا درست نیست. ما باید به آزادی افراد احترام بگذاریم. «اوشو» می گوید: «عشق ریشه در آزادی دارد» پس نمی توان به بهانه عشق و دوست داشتن، آزادی کسی را سلب کرد ولی بیشتر پدرومادرها این کار را انجام می دهند. آنها همه عمر فرزندانشان را زیر چتر حمایتی خود می گیرند و در مقابل توقع دارند در دانشگاه رشته مورد علاقه آنها را بخوانند، با کسی که آنها انتخاب می کنند ازدواج کنند و به خاطر آنها بچه دار شوند! چنین بچه هایی چند سال بعد پدر و مادر می شوند و این وابستگی ها تکرار می شود. نمی توان یکباره از پدرها و مادرها توقع داشت این رابطه را قطع کنند؛ هرچند که بسیاری از آنها به هیچ وجه راضی به این کار نیستند. حتی نمی توان گفت پدرها باید این کار را انجام دهند یا مادرها. آقا یا خانمی که خودش هنوز به والدینش وابسته و ورد زبانش این است که اگر یک روز پدر و مادرم را نبینم می میرم، چطور می تواند رفتار دیگری با فرزندش داشته باشد؟ این وابستگی ها باید به مرور زمان کمتر شود تا هم فرزندان و هم والدین بار کمتری به دوش بکشند. این مسوولیت ها زندگی را سخت و مشکل می کند.

بیژن بیرنگ

منبع:روزنامه سلامت




آنچه والدین باید بدانند

تربیت کودکان 3 تا 14 سال تنبیه بدنی نامناسب ترین روش تربیت کودک مامان بگم ساعت چنده !!! مامان جون، دستم اُوخ شده! نقش خانواده در تعلیم و تربیت کودکان دبستانی آیا می دانید محبت کردن بهترین راه تربیت است؟