در مقاله پیش ، مطرح شد که بحرانی ترین دوران زندگی، کهن سالی است که فرد به لحاظ از دست دادن احترام و منزلت اجتماعی پیشین خود دچار یاس و ناامیدی مفرطی می شود و این ناامیدی و احساس بیهودگی زمانی شدت خواهد گرفت که همزمان با فقدان منزلت اجتماعی و شغلی، نبود دلبستگی های خانوادگی و شخصی بر آن دامن زده و موجبات پریشانی و دلهره فراوان را فراهم سازد.
ازدواج سالمندان
برخی از سالمندان به جهت فوت همسفر جوانی و نبود میوه های زندگی در کنار خود، احساس تنهایی و بی کفایتی می کنند و بدان جهت اندوه و غم مضاعفی را متحمل می شوند که متعاقب آن، زجر گذران این دوران را برای آنان چند صد برابر خواهد نمود و آنها را ناگزیر از تجربه بحران مختص این دوران که همان «آشیانه خالی» است، می نماید.
با اندک تامل و غایت نگری خواهیم دریافت که تنها ماندن در آن آشیانه خالی، حاصلی جز آسیب های روانی و جسمی برای فرد نخواهد داشت. هجوم افکار منفی و ناراحتکننده، حس ناامنی،بیهودگی، یاس و ترس، افسردگی ، ازدست رفتن سلامت و ابتلا به انواع مختلف بیماریها و... را می توان از جمله تظاهرات روانی و جسمی تنهایی سالمندان برشمرد که در خوشبینانه ترین وجه منجر به اندیشه « انتظار کشیدن برای مرگ» و در بدترین شق آن موجب پرورش تفکر انتحاری در آنان می شود.
به تبع ارضای نیاز عاطفی دلیل اصلی تمایل سالمندان به ازدواج است. آنان با ازدواج ارزشمندترین کانون توجه و محبت را بدست خواهند آورد که در نبود همسر سابق و فرزندان متاهل که هر کدام در پی زندگی خود هستند، می تواند اصلی ترین منبع تامین کننده نیاز عاطفی و توجه در این سن ، که بیش از قبل فرد بدان نیازمند است، باشد.
سالمندان با یافتن یک کانون توجه و عاطفه جدید، میتوانند مورد توجه و محبت کسی قرار گیرند و با مورد احترام و عزیز کسی بودن، نه تنها از شدت آلام تنهایی و دوری از فرزندان و هزاران مصائب مختص این دوران بکاهند، بلکه از گذران مابقی عمر خود نهایت رضایت را داشته و مانع مستولی شدن احساس بی کفایتی در خود شوند، چرا که آنها علیرغم کهولت سن، خود را بسان افراد جوانتر از خود قلمداد می کنند و زندگی خود را مشابه دیگر افراد آشنا و مابقی مردم جامعه در سیر طبیعی خود می پندارند اما همراه با مصائب بیشتر.
آنچه که آنان را امیدوارتر به زندگی می سازد آن است که متفاوت از دیگران زندگی نمی کنند؛ که صد البته توجه و مراقبت های فرزندان هر دو سالمند در این مسیر، مولفه ای است که نباید آن را نادیده گرفت
حالا که میتوان به این تنهایی پایان داد؛ چرا که نه؟!
با توجه به مطالب فوق، بی شک این سوال به اذهانمان خطور خواهد کرد که اکنون،با توجه به وجود نگرش های متعصبانه و سر سختانه عرفی و نگرشی، چه باید کرد ؟
ابتدا از خودتان شروع کنید
شما می توانید یکی از متولیان و مبلغان این امر خطیر باشید. ابتدا سخت است، اما اگر خود به آنچه به زبان می آورید ایمان قلبی داشته باشید، اگر واقعا ذهن خود را از نوع اندیشه های متعصبانه پاک کرده باشید، خواهید توانست دیگران را نیز تحت تاثیر اندیشه عاقلانه تان قرار داده و توجیه های مبتنی بر عرف اشتباه آنان را با ادله های منطقی و دل نشین اصلاح نمائید. از قدیم گفته اند: سخنی که از دل بر آید لاجرم بر دل نشیند. تنها سخن نگویید بلکه به سخنان خود نیز عمل بکنید. مثلا ، اگر در اطرافیان خود چنین شخصی را سراغ دارید به ازدواج ترغیبش کنید و یا آستینی برای مادر و پدر تنهای خود بالا ببرید.
فرزندان باید نگران والدین خود باشند
فرزندانی که پدر یا مادری تنها در خانواده دارند، بایستی بیش از گذشته دلواپس درّها ی گران بهای زندگی شان باشند؛
بدان لحاظ که علم به اثبات رسانده است عدم ارضای نیازهای عاطفی و تحت فشار عاطفی قرار گرفتن موجب تضعیف سیستم ایمنی بدن شده و تسریع روند پیری و فاصله گرفتن آنها از سلامت، قطعا از پیامدهای جبران ناپذیر آن خواهد بود که متعاقب این بی توجهی، بیماری و بستری شدن پیش از هنگام دامن گیر آنها و شما خواهد شد که این خود نیز دردسرهای بزرگ و گاها غیر قابل تحملی را به وجود خواهد آورد. لذا مانع و غافل از تامین عاطفه به حق آنها نشوید و خود مشوق و حامی همه جانبه آنان در پیمودن مسیر انتخاب شریک جدید زندگی شان باشید.
نقش فرزندان در ازدواج والدینشان قابل انکار نیست
شما به عنوان یک فرزند خلفی که به ناچار و از ترس زخم زبانهای اطرافیان و امثالهم تسلیم عقاید عرفی جامعه شده اید، اگر در تنهاییتان به حقوق والدین خود با ذهن بازتری فکر کنید، بی گمان مصلحت و خوشبختی والدینتان را بر اندیشه های واهی و بی منطق مردم ترجیح خواهید داد و خود خواهان سر و سامان دادن آنها خواهید شد.البته این منوط برآن است که خود واقف بر آن باشید و ایمان قلبی بر این مهم داشته باشید که ازدواج هر یک از والدینتان و یا ترغیب شما به این امر به منزله فراموش کردن پدر یا مادر از دست رفته نیست و یا جایگزین کردن او با کسی دیگر نمی باشد، بلکه توجه به نیازهای فعلی و عاطفی والد زنده است و تلاش برای جلوگیری از مرگ تدریجی او به موجب خلاء عاطفی موجود و غیر قابل انکار. این نظر گاه کاملا با عقاید رایج جامعه سنخیت ندارد اما کاملا قابل تامل و به لحاظ منطقی قابل پذیرش است.
به جای تمسخر و مضحکه کردن فطرت عاطفه طلب بشر، از ازدواج سالمندان حمایت کنیم.
ترس از دست دادن محبت فرزندان ، واهمه نبود همان دیدارهای هفتگی، ماهانه و حتی سالانه فرزندان ، هراس از ملعبه دست فرزند، عروس ، داماد و نوه ها و هزاران دلهره های فقدان ، والدین را مجبور به تحمل تنهایی و مخالفت با ازدواج می کند. شما باید تسهیلگر باشید و به تامین سلامت عاطفی آنها بیش از حفظ سلامت جسمی والدین بیندیشید.
حمایت فرزندان از ازدواج والدینشان، موجب استقبال تدریجی آنان از ازدواج و باعث افزایش توان مقابله آنان با تفکرات تحجری اطرافیان خواهد شد چرا که پشت آنها به حامی استوار و مقاومی چون شما گرم است.
فرزندان دست به کار شوند
فرزندان آگاه و دور اندیش برای آشنایی والد تنهای خود با یک همسر مناسب برنامهریزی می کنند و زمینههای آشنایی والدین خود برای یافتن همسری مناسب فراهم می کنند. مثلا ،
*در مهمانی ها و آمد و شدهای خانوادگی، دوستانه و همسایگان خود اگر مورد خاصی وجود داشت موجبات آشنایی بیشتر را فراهم می آورند.
* آنها را درنهادهای اجتماعی، فرهنگی، ورزشی،هنری ثبتنام می کنند و بدین طریق علاوه بر حفظ سلامت و شادابی آنان منجر به آشنایی های هدفمند می شوند.
نترسید شما می توانید پایه گذار چنین فرهنگی در جامعه باشید.بهتر است فرهنگسازی در ابعاد مختلف صورت گیرد
برای ایجاد زمینه عمل و ریختن قبح اندیشه های غلط و به اشتباه رسوخ یافته در ذهن نیازمند یک فرهنگ سازی عمیقی هستیم تا بستری را برای به اجرا رساندن موارد مطرح شده در فوق، فراهم آوریم. این دست یافتنی خواهد بود اگر متولیان امور فرهنگی من جمله رسانهها دست به کار شوند و جوانان ،بالخص سالمندان را با نوع نیازهای خاص این دوران آشنا سازند و این نگاه منفی به ازدواج سالمندان را به یک نگاه مثبتی که ارجحیت ابعاد معنوی و عاطفی این امر را بیش از ارضای نیاز جنسی در صدر قرار می دهد، تغییر دهند.
از آن پس است که دیگر هیچ سالمندی این نیاز کاملا طبیعی تمایل به ازدواج خود را از کسی مخفی نخواهد کرد و دیگران نیز تمایل به ازدواج آنان را غیر عادی و نابهنجار تلقی نخواهد نمود. اگر چنین فرهنگی شکل بگیرد و در جامعه مرسوم شود، از این پس همه خواهند پرسید که « چرا پدرت/ مادرت تنهاست و ازدواج نمی کند؟»
منبع: تبیان
برای زن ها عشق بر همه چیز مقدم است.چند ماه پیش یکی از دوستان قدیمی که مدت ها بود او را ندیده بودم، به من تلفن زد و گفت مدت شش ماه است که در رابطه جدیدی وارد شده است.
برایان در طول زندگی خود روابط زیادی داشت اما هیچ وقت به طور جدی با کسی درگیر نشده بود. لذا این خبر از جانب او خبر مهمی محسوب می شد. از او پرسیدم که اوضاع از چه قرار است و او پاسخ داد همه چیز عالی است. اما نگرانی های کوچکی درباره نامزدش داشت. از او پرسیدم "از چه نگران هستی؟"
پاسخ داد: "خب، لوری واقعا فوق العاده است. خیلی شیرین و مهربان اما می ترسم مشکلی داشته باشد. منظورم مشکلات روحی و روانی است. به همین خاطر به تو زنگ زدم تا نظر تو را هم بشنوم."
به او گفتم: "چه کار می کند که فکر می کنی ممکن است مشکل روانی داشته باشد؟"
گفت: "اول از همه این که به من می گوید هر بیست و چهار ساعت شبانه روز را به من فکر می کند. هر روز به محل کارم زنگ می زند تا به من بگوید چقدر دلش برای من تنگ شده است. از هفته ها پیش برای هر دویمان برنامه ریزی می کند تا بتوانیم با هم باشیم. مدام در باره خودمان و روابطمان صحبت می کند. بعد هم همین هفته گذشته به من گفت ارتباطش با من مهمترین مساله زندگی اوست!"
از او پرسیدم: "و تو چه نتیجه گیری هایی از این صحبت ها داری؟"
سعی کردم متوجه نشود که خنده ام گرفته است.
گفت: "خب، من فکر می کنم، آنطور که او به من فکر می کند، باید عصبی بوده و تشویش زیادی داشته باشد."
با خنده ای به او گفتم: "نه عزیزم، او عاشق شده است."
دوستم برایان مرد خوبی است. اما بالاخره یک مرد است. او تجربه زیادی در رابطه با روابط دراز مدت نداشت و آن گونه که لوری به او عشق می ورزید برایش ناآشنا و حتی ناسالم و مشکل دار بود. او اولین راز در این باره را که "زن ها که هستند؟" نمی دانست: "دنیای زن، دنیای عشق است."
عشق ورزیدن، فداکاری کردن و محترم شمردن روابط صمیمی و نزدیک، طبیعت ماست.
آنچه زنها دوست دارند مردها بدانند:
برای زنها عشق از هر چیز مهمتر و بر همه چیز مقدم است.
منظورم از این گفته این نیست که زن ها خودآگاهانه انتخاب کرده اند که عشق مهمترین اولویت زندگی شان باشد، بلکه عشق فی الواقع مهمترین اولویت زندگی ماست. ما از قبل تصمیم نگرفته ایم که دل و جان ما بر مرد زندگی مان متمرکز باشد. بلکه طبیعتا، ذاتا و فطرتا این طور هستیم. ما انتخاب نکرده ایم و از قبل تصمیم نگرفته ایم که مدام به این فکر کنیم که چگونه به او نزدیک تر شویم، بلکه این کار را ناخودآگاه می کنیم. ما تصمیم نگرفته ایم که عشق مهم تر باشد. ولی خب هست!
کیک عشق
در زیر تمثیلی آمده است که به خوبی نشانگر ذهنیت و احساسات ما زن ها نسبت به عشق می باشد. من آن را کیک عشق نامیده ام:
دو دایره را تصور کنید. اولی نشانگر دایره خودآگاهی یک مرد و دومی نشانگر خودآگاهی یک زن است. حال تصور کنید که برشی از هر دو دایره حذف شده باشد درست مثل یک برش کیک. در حدود یک دهم کل دایره. در دایره مختص به مرد، برش حذف شده درصد خودآگاهی او از تمرکز و اولویت او بر روی عشق و روابط صمیمی است. مابقی یا به عبارتی نه دهم باقی مانده تمرکز و اولویت او بر روی کار، شغل، علایق، پروژه ها و دیگر فعالیت های اوست.
این در حالی است که در دایره مربوط به زن، وضع دقیقا نقطه مقابل دایره مرد است. بدین معنا که برش نازک تمرکز او بر روی کار، علایق و پروژه هاست و نه دهم باقی مانده تمرکز او بر عشق، زندگی خانوادگی و روابط او.
گرچه کمی اغراق آمیز به نظر می رسد، اما حتما متوجه منظور من شده اید. هر بار که در سمینارهایم کیک عشق را برای حاضران رسم می کنم، زن ها و مردها همگی می خندند.
می پرسید چرا؟ زیرا همه به طرزی غریزی می دانیم که این موضوع صحت دارد و همانگونه که بعدا نیز خواهیم دید، این مطلب منشاء بسیاری از مشکلات موجود میان زن و مرد را توضیح می دهد.
نکته زیر را همواره به یاد داشته باشید، کیک عشق نشانگر مدت زمانی نیست که صرف عشق یا دیگر فعالیت های خود می کنیم، بلکه صرفا تصویری است ذهنی از میزان درون گرایی ما زن ها.
برای نمونه ممکن است زن شاغل باشد- حال چه در داخل و چه در خارج از خانه، و به همان تعداد ساعاتی که شوهرش سر کار است او نیز مشغول شغل خود باشد. بنابراین تمثیل کیک عشق به این معنا نیست که او هم یک دهم وقت خود را صرف کارش کرده است و بقیه را صرف خرید لباس خواب های زنانه، نوشتن شعرهای عاشقانه و خیالبافی درباره شوهرش می کند.
اما می توانید شرط ببندید هنگامی که بر سر کار خود است بیشتر از آن که شوهرش به او فکر می کند او به شوهرش فکر می کند و هر روزه وقوف و آگاهی بیشتری نسبت به تغییرات ریتم روابطشان دارد و در مقایسه با شوهرش بیشتر خواهان ارتباط و نزدیکی و صمیمیت است.
گاهی اوقات هنگامی که تمثیل کیک عشق را برای زن ها به کار می بریم، کاملا آن را درک نمی کنند. اما هنگامی که برای آنان توضیح می دهیم که عشق شامل رسیدگی به بچه ها نیز می شود، فورا با آن ارتباط برقرار می کنند. مادرهای مجرد این نکته را به خوبی می فهمند. زیرا ممکن است با کسی ارتباط نداشته باشند اما قسمت اعظم وقت آنها هنوز صرف عشق و توجه به فرزندانشان می شود. حتی بسیاری از زنان متاهل نیز چنین بیان می کنند که قسمت اعظم کیک عشق آنان به روابط روزمره شان با فرزندان اختصاص دارد تا با شوهرشان. این که آیا الگو سالم و درست است یا خیر، موضوع دیگری است اما نکته ای که وجود دارد این است که خودآگاهی، افکار و احساسات زن ها به طرزی طبیعی و غریزی همگی روی عشق متمرکز هستند.
سفری به افکار زن ها
همواره گفته ام که چنانچه مردها تنها یک روز را در سر زنی که عاشق است سپری می کردند، از این که ما زنها چه قدر به مرد زندگی مان فکر می کنیم و چقدر به آنها توجه داریم، حیرت زده می شدند. تمرینی وجود دارد که گاهی اوقات آن را به زوج هایی توصیه می کنم که برای مشاوره نزد من می آیند. این تمرین به مردها کمک می کند تا این نکته را که عشق برای زنها بر هر چیز مقدم است درک کنند و تصویر ذهنی واضحی از کیک عشق را به دست دهند. تمرین بدین قرار است که از زن می خواهم گزارش دقیقه به دقیقه افکار خود را در طول یک روز و با شرح موقعیت مربوط ثبت کند. سپس آن را به نامزد/ همسرش نشان دهد. بدون استثناء همواره مردها از این حقیقت که ذهن و فکر نامزد/ همسرشان چقدر مشغول آنها بوده است حیرت زده می شوند.
من خواستم این فرصت را در همین جا به خوانندگان مرد خود داده باشم. لذا نمونه ای از این فهرست را که توسط یکی از مراجعه کنندگانم به نام ملیسا در رابطه با نامزدش جوزف ترتیب داده شده است، در این جا آورده ام. ملیسا مدیر اجرایی در یک دستگاه رادیویی است که حدود یک سال است با جوزف آشنا شده است. در این جا فقط نیمی از فهرست او را آورده ام. زیرا فهرست کامل او بسیار طولانی تر بود و صفحه های بیشتری را به خود اختصاص می داد!
گزارش افکار ملیسا
45:6
در حالی که به جوزف فکر می کردم، از خواب بیدار شدم. از این که قرار بود امشب او را ببینم هیجان زده بودم. پیش از این که از رختخواب بیرون بیایم مدتی را به او فکر کردم.
00:7
می خواستم به جوزف زنگ بزنم و به او صبح به خیر بگویم، اما فکر کردم بهتر است صبر کنم تا او این کار را بکند.
10:7
پیش خودم فکر می کنم الان موهایم را بشورم یا صبر کنم تا شب درست پیش از آن که جوزف را ببینم تا موهایم حسابی تمیز باشند.
15:7
تصمیم می گیرم این کار را کمی پیش از آن که جوزف را ببینم انجام دهم. اما توی حمام یادم می افتد لوسیونی را که جوزف از آن خوشش می آمد، جلو چشمم بگذارم تا امشب بعد از این که دوش گرفتم از آن استفاده کنم.
40:7
مشغول خوردن صبحانه هستم و به این فکر می کنم که هفته پیش که صبحانه را با جوزف خوردم چقدر خوش گذشت.
50:7
مشغول تماشای گزارشی تلویزیونی درباره دیدنی ها و جاذبه های توریستی کاراییب هستم. به یاد می آورم که من و جوزف همیشه می خواستیم سفری به آنجا داشته باشیم، لذا قلم و کاغذ برمی دارم و اطلاعات ارائه شده در برنامه را یادداشت می کنم.
55:7
جوزف هنوز زنگ نزده است. پیش خودم فکر می کنم آیا به او زنگ بزنم تا درباره گزارش تلویزیونی با او صحبت کنم یا نه. تصمیم می گیرم ده دقیقه دیگر هم صبر کنم.
5:8
به جوزف زنگ می زنم و چند دقیقه با هم صحبت می کنیم. عجله دارد زودتر برای جلسه مهمی حاضر شود، لذا نمی تواند خوب به مکالمه دل بدهد. اما می گوید که منتظر است هر چه زودتر امشب مرا ببیند. بنابراین خوشحال می شوم.
20:8
در حین این که مشغول آرایش کردن خودم هستم به صحبت های امروز صبح با جوزف فکر می کنم و قسمت های شیرین آن را توی ذهن خودم مرور می کنم.
35:8
کمدم را باز می کنم تا لباسی بپوشم و به سر کار بروم. اما ناگهان به این فکر می کنم که امشب وقتی که با جوزف بیرون می روم چه بپوشم. چند روز پیش یک لباس خوشگل خریدم که جوزف از آن خوشش آمد. آن را یک بار دیگر پرو می کنم تا مطمئن شوم به من می آید.
50:8
رختخواب را مرتب می کنم. تصمیم می گیرم ملافه ها را عوض کنم تا وقتی که جوزف می رسد تمیز باشند.
20:9
مشغول رانندجگی به طرف محل کارم هستم. به رادیو گوش می دهم. آهنگ زیبایی از سانتانا پخش می شود که من و جوزف عاشق آن هستیم. سفری را به یاد می آورم که چند وقت پیش با جوزف به سن دیاگو داشتیم و تمام راه را به آلبوم سانتانا گوش کردیم. لبخندی روی لبهایم نقش می بندد. به یاد می آورم چقدر به ما خوش گذشت.
تصمیم می گیرم به تلفن همراه جوزف زنگ بزنم و به او بگویم که به خاطرات مان در سن دیاگو فکر می کنم. اما یادم می آید که او احتمالا دارد به سر کارش می رود و فکرش مشغول کارهایی است که باید انجام دهد. لذا از این کار منصرف می شوم.
45:10
به عکس جوزف که روی میز کارم قرار دارد نگاه می کنم و پیش خودم فکر می کنم که بهتر است قاب زیبایی برای آن بگیرم.
30:11
به ساعت نگاه می کنم. از خودم می پرسم که آیا جلسه جوزف تمام شده است یا نه. پیش خودم فکر می کنم خدا کند جلسه خوب پیش رفته باشد تا جوزف امشب خوشحال و خوش اخلاق باشد.
50:11
جوزف در راه بازگشت از جلسه به من زنگ کوتاه می زند. خوشحال به نظر می رسد. درباره آهنگ سانتانا که امروز صبح از رادیو پخش شده بود به او می گویم.
57:11
متوجه می شوم از بعد از تلفن جوزف کمی نگران و دلواپس هستم. به یاد می آورم که گفت ممکن است هفته بعد به خاطر کاری از شهر بیرون برود.
30:12
با یکی از مشتریانم برای ناهار به رستوران جدیدی که هرگز قبلا آنجا نرفته ام، می رویم. پیش خودم فکر می کنم جوزف حتما از آن خوشش می آید. لذا تصمیم می گیرم حتما یک روز با جوزف به آنجا برویم.
10:12
از جلوی یک سوپرمارکت رد می شوم. به ناگهان به یاد می آورم که نوشیدنی مورد علاقه جوزف تمام شده است. لذا توقف می کنم تا برایش بخرم. داخل سوپرمارکت چشمم به تمشک می افتد. به یاد می آورم که جوزف خیلی از تمشک خوشش می آید. لذا کمی هم تمشک می خرم.
35:2
وقتی که دفتر کارم برمی گردم، پیغام هایم را چک می کنم. با این که همین چند ساعت پیش با جوزف صحبت کردم از این که پیغامی از او ندارم، ناراحت می شوم. می دانم احمقانه است اما این احساسی است که دارم.
55:2
صندوق پستی ام را باز می کنم و کارت دعوتی را در آن پیدا می کنم که نویسنده ای برای سخنرانی، میهمانی ترتیب داده است. پیش خودم فکر می کنم حتما یادم باشد از جوزف بخواهم او هم با من بیاید.
15:3
به ساعت کامپیوترم نگاهی می اندازم و از این که قرار است تا ظرف کمتر از چهار ساعت جوزف را ببینم هیجان زده می شوم.
درباره گزارش افکار ملیسا چه فکر می کنید؟ هنگامی که این فهرست را به زن ها نشان می دهم می گویند: "اوه، خدای من! این دقیقا همان کارهایی است که من می کنم." شاید محتویات و موضوعات افکار برای زن های متاهل یا زن هایی که بچه دارند متفاوت باشد اما فرکانس و تواتر افکار تا حد زیادی مشابه است. این در حالی است که واکنش مردها در مواجهه با این فهرست کاملا متفاوت است.
بعضی از آنان فکر می کنند که من با این فهرست با آنها شوخی می کنم و نمی توانند آن را باور کنند. برخی دیگر می گویند: "این ملیسا خانم احتمالا مشکل روانی داره" یا: "فکر می کنم این ملیسا باید کمی هم به فکر زندگی خودش باشد!" این گونه مردها شاید متوجه نباشند که نامزد/ همسر خودشان هم دقیقا به همان میزان به آنها فکر می کنند که ملیسا به جوزف فکر می کند.
برای ملیسا مانند بسیاری از زن ها، عشق تم ثابت و همیشگی زندگی شان است. می توان گفت بزرگترین قطعه کیک زندگی شان به عشق اختصاص یافته است. این به ان معنا نیست که ملیسا به شغل یا دیگر نواحی زندگی اش فکر نمی کند. هرگز این طور نیست، او شغلی فعال و برنامه کاری شلوغ و پرمسوولیتی دارد.
برای ملیسا (و تمامی زن ها) داستان تنها از این قرار است که وقتی در رابطه ای صمیمی است دنیا را از پشت عینک عشق می بیند. گویی عینکی بر چشم دارد که لنزهای آن عشق جوزف اند و ادراک او از جهان از طریق این لنزهای عشق صورت می گیرد. از دید او یک گزارش تلویزیونی تنها یک گزارش نیست، بلکه موضوعی است که او بتواند بعدها درباره آن با جوزف صحبت کند. یک ترانه پخش شده از رادیو تنها یک ترانه نیست، بلکه چیزی است که خاطرات او با مرد زندگی اش را زنده می کند. از دید او تمشک فقط تمشک نیست، بلکه میوه ای است که نامزدش دوست دارد.
خطاب به مردها: لطفا به یاد داشته باشید که این فرایند چنان برای زنها طبیعی است و چنان به صورت بخشی از طبیعت مردها درآمده است که در واقع خودشان از آن آگاه نیستند.
در واقع پس از آنکه ملیسا فهرست خود را خواند خود او نیز از این که چقدر به جوزف فکر می کند، متعجب شده بود. به طور معمول این افکار به طرزی ناخودآگاه و خودکار در سر او شناور هستند. اصولا این طریقی است که او روابطش را می بیند و رفتاری است که بدون فکر از او سر می زند و منعکس کننده این اولویت زن ها در رابطه با عشق و زندگی است.
مردها و زن ها به دو طریق کاملا متفاوت عشق می ورزند.
بعد از سال ها تحقیق و تجربه شخصی به این نتیجه رسیده ام که مرد و زن به دو طریق متفاوت عشق را تجربه می کنند.
برای اغلب زن ها عشق واقعیتی بی انقطاع و ممتد است. توجهی مستمر و مداوم که هیچ گاه ناپدید نمی شود، حتی مواقعی که مشغول کار یا انجام وظایفی هستیم که ظاهرا هیچ گونه ارتباطی با عشق ندارند.
از طرف دیگر برای اغلب مردها، عشق کلاسه شده و تفکیک شده است. گویی دیداری است با بخشی از وجودشان آن هم گهگاهی و با تعیین وقت قبلی.
زن ها نیاز ندارند به وضعیت احساسی تغییر وضعیت بدهند، بلکه همیشه یا اکثر اوقات از پیش در آن هستند. حال چه آنرا ابراز کنند و چه نکنند، برعکس مردها می بایست، عامدانه و به طرزی ارادی به این مد درآیند.
بیایید مجددا به داستان برایان، که فکر می کرد احتمالا نامزدش مشکلات روانی داشته باشد، برگردیم. این تفاوت مردها و زنها به خوبی توضیح می دهد که چرا توجه و تمرکز زن به عشق از نظر برایان و بسیاری از مردهای دیگر اضافی و غیرطبیعی است. برایان هرگز نمی تواند تصور کند که به اندازه لوری روی رابطه اش تمرکز داشته باشد. چنانچه بخواهد چنین کند باید بقیه زندگی خود را فراموش کند تا فقط به لوری بپردازد. از نظر او این کار زیادی، نامتعادل، غیرضروری و حتی وسواس گونه است. لذا فرض را بر این می گذارد که چنانچه لوری این گونه به او عشق می ورزد، پس لابد تلاش زیادی را صرف کرده است، بنابراین حتما او غیرطبیعی و نامتعادل است.
بسیاری از مردها مرتکب این اشتباه می شوند. آن ها این حالت را در زنان مشاهده می کنند و نمی توانند آن را درک کنند. پیش خودشان چنین فکر می کنند که: "چنانچه از اینجا مانده بودم و از آنجا رانده، کار و زندگی هم نداشتم. آن وقت چنین احساسات و رفتاری می داشتم!"
سپس نیز به این نتیجه می رسند که نامزد/ همسرشان از این جا مانده و از آنجا رانده، بی کار و درمانده است که چنین عشق می ورزد و مدام به او فکر می کند.
گر چه زنها نمی دانند که این موضوع حقیقت ندارد. در واقع لوری هیچ تلاشی نمی کند، او عاشق است و توجه و تمرکز او بر روی برایان مانند نفس کشیدن برایش طبیعی و خودکار است. او حتی در آن باره فکر هم نمی کند.
بلکه برایش اتفاق می افتد. ملیسا هم همینطور. او سعی نمی کند تا به جوزف فکر کند.او به این دلیل به جوزف فکر نمی کند که مشکل دارد یا "بی کار و بی عار" یا "عاطل و باطل" است او به این دلیل مدام به او فکر می کند که روش عشق ورزیدن زن ها همین گونه است.
تمثیل کیک عشق، نگرش مردانه و زنانه به عشق را به خوبی به تصویر می کشد. در زیر تمثیل دیگری نیز آورده ام که نشانگر نحوه عملکرد مردها و زن ها در روابطشان است.
فرض کنید دایره خودآگاهی مرد و زن را خانه هایی در نظر بگیریم که هر یک اتاق هایی دارند که به موضوعات مختلف اختصاص داده شده باشند، اتاق کار، اتاق تفریح و استراحت، اتاق بدن و ... برای اغلب زن ها هر یک از اتاق ها اتاق عشق نیز هست. حتی چنانچه به عملکردهای دیگری غیر از عشق اختصاص داده شده باشند. گویی که تمامی فضای ذهنی او مختص عشق است: خانه عشق!
گرچه برای مردها تنها یک اتاق عشق در خانه فکر و ذهن شان وجود دارد. بنابراین چنانچه قرار باشد به عشق بپردازد، باید اتاق های دیگر را ترک کند. تمثیل اتاق عشق بیان کننده پدیده ای است که در روابط خود به کرات آن را تجربه کرده ام و می دانم که زن های دیگر هم همین طورند.
در کنار همسرم هستم و می خواهم به گونه ای رمانتیک با او ارتباط برقرار کنم، اما او پاسخی نمی دهد می دانم مرا دوست دارد. اما نمی توانم درک کنم که چرا از من فاصله می گیرد. وقتی از او می پرسم که آیا اتفاقی افتاده است، پاسخ می دهد: "نه، هیچ اتفاقی نیافتاده است" به تدریج احساس ناراحتی و سرخوردگی می کنم زیرا سعی دارم با او رابطه ای احساسی برقرار کنم اما او همکاری نمی کند.
اتفاقی که در اینجا می افتد بدین قرار است که من در خانه عشق خود هستم که پر از اتاق های عشق است و در این بین سعی می کنم با همسرم ارتباط عاطفی و صمیمی برقرار کنم، اما فکر او مشغول پروژه ای است که باید کامل کند. شاید او در اتاق پول ذهنی خود است و درباره سرمایه گذاری هایش فکر می کند. شاید در اتاق استراحت خود است و مشغول تماشای تلویزیون یا گردش در اینترنت است. ناگهان خواسته من این است که با او ارتباط احساسی برقرار کنم که مستلزم آن است که او به اتاق عشق نقل مکان کند تا بتواند در آنجا با من باشد. اما او نمی خواهد به اتاق عشق بیاید زیرا در اتاقی دیگر از ذهنش کار دارد.
البته، چنانچه مفهوم اتاق عشق را درک نکنم دلیل این را درک نخواهم کرد که چرا در آن لحظه همسرم به لحاظ احساسی در دسترس نیست و چنان به نظر خواهد رسید که او مرا پس زده است.
بدترین قسمت داستان این است که چون همسرم در اتاق عشق خود حضور ندارد، تلاش من مبنی بر ارتباط احساسی با او، به او این احساس را خواهد داد که دارم او را کنترل می کنم یا به او می گویم چه کار بکند یا چکار نکند.
بنابراین هنگامی که از همسرم می پرسم: "چه اتفاقی افتاده است؟" او این سوال مرا چنین ترجمه و تعبیر می کند که به او گفته ام: چرا در اتاق عشق نیستی؟ چرا همین الان همه چیز را ول نمی کنی و به اتاق عشق نمی آیی تا بتوانیم کمی آنجا با هم رمانتیک باشیم؟"
این موضوع توضیح دهنده انواع پاسخ های مختلفی است که از مردها می گیریم: پاسخ هایی از قبیل: ناراحتی جزئی و خفیف، بی حوصلگی و بالاخره هم عصبانیت و قهر کردن.
در چنین مواقعی که سعی داریم لحظاتی رمانتیک خلق کنیم و به او عشق بورزیم، آنچه عملا اتقاق می افتد این است که او احساس می کند سعی داریم او را از یک ناحیه خودآگاهی بیرون ببریم و به زور او را به اتاق عشق بکشانیم!!
اخیرا با همسرم به تعطیلات کوتاهی رفتیم و اوقات بسیار خوب و رمانتیکی داشتیم. روزی که قرار بود برگردیم بسیار احساس نزدیکی می کردیم، در این باره صحبت کردیم که چقدر به ما خوش گذشته است. چند ساعت بعد به فرودگاه رفتیم تا به شهر خودمان برگردیم. بعد از این که چمدان هایمان را تحویل دادیم احساس کردم شوهرم کمی در خودش فرو رفته است و از من فاصله گرفته و دیگر مانند آن روز صبح پیش از این که به راه بیفتیم به من پاسخ نمی دهد.
از او پرسیدم: "آیا اتفاقی افتاده است؟"
پاسخ داد: "نه." من مطمئن بودم که چیزی تغییر کرده است. گرچه نمی دانستم که چه چیزی. کمی مضطرب و نگران شدم. مگر چه اتفاقی افتاده بود؟ از او پرسیدم که مبادا در پرواز اولمان حالش بده شده باشد. یا شاید هم انتظار پرواز برای پرواز بعدی حالش را بد کرده بود. اما هر چه بیشتر تلاش می کردم تا او را به حرف بیاورم از من دورتر و دورتر می شد. هنگامی که نهایتا شب به خانه رسیدیم احساس خیلی بدی داشتم.
روز بعد، همه چیز مجددا خوب و عالی بود. اما من هنوز گیج بودم. مگر دیروز چه اتفاقی افتاده بود که چنان احساس بدی را میان ما تولید کرد؟ سپس ناگهان متوجه موضوع شدم. هنگامی که با همسرم در تعطیلات و در هتل بودیم تمام مدت او در اتاق عشق ذهنش بود. چرا که هیچ کار یا مسوولیتی نداشت. لذا توانسته بود به راحتی به آن بخش از ذهن خود برود. جایی که بتواند احساسی رمانتیک باشد.
سپس در راه برگشت به خانه بدون این که متوجه آن شده باشم اتاق عشق را ترک گفته بود و به اتاق مسافرت نقل مکان کرده بود. جایی که بتواند به تاکسی گرفتن، کارهای مربوط به فرودگاه از جمله بلیط و تحویل چمدان ها و صف های طولانی، پیدا کردن درب های خروج و سالن های انتظار و ... بپردازد.
من نیز مانند او به جزییات سفر توحه داشتم و به آن اتاق رفته بودم اما از آنجایی که زن بودم همچنان در اتاق عشق نیز بودم و در همان حال که منتظر پرواز بعدی بودیم همچنان با او درباره کارهای رمانتیکی که در سفر کرده بودیم صحبت می کردم و سعی داشتم فضای احساسی سفر را همچنان حفظ کنم غافل از اینکه او ساعت ها پیش اتاق عشق را ترک گفته بود! تعجبی نیست که احساس ترک شدگی و تنهایی می کردم. او دیگر در اتاق عشق همراهم نبود. کاملا طبیعی بود که احساس ناراحتی کند زیرا من به این تمایل او مبنی بر تغییر وضعیت احساسی احترامی نگذاشته بودم.
آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:
هنگامی که زنی سعی در برقراری ارتباط احساسی با شما دارد، ممکن است متوجه نباشد که شما در اتاق عشق ذهنی خود نیستید.
راه حل:
هنگامی که نامزد/ همسر شما در اتاق عشق ذهنی شما به دنبال شما می گردد و شما در آن جا حضور ندارید یا سعی می کند تا در آن اتاق حضور به هم رسانید با ملایمت به اطلاع او برسانید که در اتاق دیگری هستید.
هنگامی که زنی در اتاق عشق ذهن شما را می زند دوست دارد شما را در آنجا پیدا کند. هنگامی که اتاق را خالی می بیند سر در گم می شود و می رنجد. گویی که او را بی اطلاع جا گذاشته اید و از آنجا رفته اید. هنگامی که گیج شده است و از شما می پرسد: " آیا اتفاقی افتاده است؟" به خود یادآوری کنید که احتمالا در اتاق عشق نیستید در حالی که او در اتاق عشق خود است. او برای آن که شما آنجا نیستید شما را سرزنش نکرده است یا از شما انتقاد نمی کند. او تنها سعی دارد با شما ارتباط برقرار کند اما شما را آنجا پیدا نمی کند.
در این گونه مواقع یکی از این دو را انتخاب کنید:
1- می توانید سریعا سری کوتاه به اتاق عشق بزنید و در صورت امکان یک دقیقه در وضعیت احساسی قرار بگیرید و او را در آغوش بگیرید و جمله ای محبت آمیز به او بگویید.
2- می توانید به او اطلاع دهید که فعلا در اتاق دیگری هستید و مثلا مشغول فکر کردن به کار خود یا رانندگی یا کار با کامپیوتر خود هستید و این که بعدا او را در اتاق عشق ملاقات خواهید کرد.
این راه حل را به بسیاری از زوج ها توصیه کرده ام و آن ها نتایج فوق العاده ای را گزارش داده اند.
اخیرا مردی به من گفت که روشی سریع از ارتباط کلامی با زنش را به کار می برد که به آنان امکان داده است در اسرع وقت به اطلاع یکدیگر برسانند در کدام وضعیت احساسی قرار دارند. هنگامی که زن تلاش می کند ارتباط احساسی - عاطفی برقرار کند همسرش از او می پرسد: "عزیزم، آیا الان در اتاق عشق هستی؟" تا آنکه زن پاسخ مثبت می دهد و می گوید: "بله" و از قضا مرد در اتاق عشق حضور ندارد لذا با مهربانی می گوید: "اما من الان در اتاق عشق نیستم، از اینکه سری به اینجا زدی از تو متشکرم. بعدا به تو ملحق می شوم!"
این تنها چیزی است که زن نیاز دارد بشنود: این که شوهرش تلاش او مبنی بر ارتباط احساسی و نزدیکی را قدر دانسته است و چنانچه فعلا آن گونه پاسخ نمی دهد که مطلوب اوست، به این دلیل نیست که اتفاقی افتاده یا از چیزی ناراحت است، بلکه تنها از آن روست که در اتاق دیگری مشغول کار دیگری است.
منبع: رازهایی درباره زنان
مطالب بیشتر برای زندگی بهتر
دخترانی در آرزوی پسر بودن !! زنان حسود ترند یا مردان؟ زندگی پس از طلاق تاثیر تفکرات مثبت و منفی بر سلامت 20 درصد مردم، مشکل روانی دارند آیین مادرشوهرداری
این که هر زوجی در کدام یک از سه سبک تصدیقی،پرآشوب ،اجتنابی قرار می گیرند به خلق و خو، پیشینه و شخصیت آنها بستگی دارد...
دعوا
نحوه دعوای زن و شوهرها راه خوبی برای شناخت انواع زوج هاست. هنگام طبقه بندی ازدواج به موارد زیر توجه می شود:
دفعات دعوا حالات چهره و پاسخهای فیزیولوژیک (نبض،تعریق)طرفین در هنگام جر و بحث محتوای سخنان و تن صدای آنها.
با توجه به این عوامل سه نوع زندگی زناشوئی با ثبات بدست خواهد آمد.
ازدوج تصدیقی
این زوج ها دارای خصوصیات زیر می باشند:
آنها اهل گفتگو و تبادل نظرند- آنها به یکدیگر گوش می دهند و دیدگاه ها و هیجانات یکدیگر را درک می کنند- آنها وقتی با یکدیگر اختلاف نظر دارند - به همسر خود حق می دهند - عقاید و هیجاناتش را درست و صحیح بداند حتی اگر با آنها مخالف باشند.این نوع زن و شوهرها علاوه بر گوش دادن به شکایت های همسرشان،نگرانی او را مثل آینه به او باز می گردانند.اما این تصدیق گری الزاما"به معنای موافقت آنها با شکایت همسرشان نیست. بلکه با رفتار خود می گویند خیلی خوب،ادامه بده،احساساتت را درک می کنم.
وقتی زوج های عاقل با هم اختلاف نظر پیدا می کنند از کلماتی چون درسته،می فهمم،بله زیاداستفاده می کنند.آنها علاوه بر خصوصیت تصدیق /امتناع/مصالحه ویژگی های دیگری هم دارند.در این گونه زناشوئی ها نقش های جنسی در حالت تعادل بسر می برند.بعبارت دیگر در اینگونه ازدواج ها طرفین حیطه های نفوذ مشخصی دارند. در این نوع خانواده ها شوهر خودش را فردی تحلیل گر،مسلط و پرجرات و زن خودش را فردی مراقبت کننده،تیمارگر و راحت و ابرازگر می داند. زن و شوهرهای تصدیقی برای یکدیگر دوستان خوبی هستند برای احساس همبستگی خودشان ارزش زیادی قائلند و اهداف و ارزش های یکدیگر را محترم می شمارند. آنها در روابط خودشان به ارتباط،بازگو کردن مسائل،عشق و ابراز محبت،گذراندن اوقات مشترک و انجام فعالیت های مشترک اهمیت زیادی می دهند.
این زن و شوهرها در خانه حریم یا محدوده های شخصی ندارند. وقتی این زن و شوهر با هم بحث می کنند سعی می کنند بین امیال شخصی خود و نیازمشترکشان به زندگی زناشوئی تعادل ایجاد کنند
با این وجود ،ازدواجهای تصدیقی ،ازدواجهای محکم و بادوام هستند و خیلی از آنها به مصالحه و توافق می رسند.
ازدواج پرآشوب
این زن وشوهر ها باهم خوب دعوا می کنند و هم خیلی خوب دعواهای خود را جبران می کنند. در روابط پرآشوب به ویژه در هنگام بحث اثری از کناره گیری یا عدم درگیری دیده نمی شود. در گرماگرم بحث علاقه چندانی به شنیدن نقطه نظرهای یکدیگر ندارند. در واقع این نوع زن و شوهرها از اولین مرحله بحث های زن و شوهرهای تصدیقی عبور نمی کنند یعنی سعی نمی کنند همسر خود را درک کنند و با او همدلی نمایند.بلکه از همان ابتدا وارد مرحله دوم می شوند یعنی سعی می کنند یکدیگر را قانع کنند. زوج های تصدیقی وقت زیادی را صرف قانع کردن یکدیگر نمی کننددر حالیکه زن و شوهرهای پرآشوب به پیروزی در بحث و قانع کردن یکدیگر خیلی اهمیت می دهند .این نوع زن و شوهرها هم از لحاظ عصبانیت و هم از لحاظ ابراز محبت بالاتر از زن و شوهرهای تصدیقی قرار می گیرند و در مقایسه با آنها،هم هیجانات منفی بیشتری ابراز می کنند و هم هیجانات بیشتری .
این نوع زن و شوهرهابه همان اندازه که جنگ و دعواهای شدیدی دارند،به همان اندازه هم شادی هایشان شدید است. زندگی پرآشوب با درامها و مخاطرات بیشتری مواجهند. این نوع زن و شوهر ها،حد و مرزها را گم می کنند و به ورطه جدایی کشیده می شوند.
زن و شوهرهای پرآشوب از اذیت کردن و به بازی گرفتن یکدیگر لذت می برند. گاهی اذیت و آزارهای بازیگوشانه آنها به نقطه حساسی اصابت می کند و احساسات طرف مقابل را جریحه دار می کند.
ازدواج اجتنابی
ظاهرا"بین این نوع زن و شوهرها اتفاق خاصی نمی افتد،یک نام بهتر برای این زوج ها،زوج های کاهنده تعارض است چون بجای حل اختلاف نظرها سعی می کنند از اختلاف نظرها بکاهند. زن و شوهرهای تصدیقی بیش از قانع کردن یکدیگر به محبت های طرف مقابل گوش می دهند در حالی که زن و شوهر های پرآشوب برای دفاع از نظر خودشان ناگهان وارد بحث می شوند.
اما زن و شوهرهای اجتنابی با مطرح کردن مشکل به راه حل نمی رسند.اختلاف این نوع زن و شوهرها به توافق بر سر عدم توافق ختم می شود.یعنی از بحث هایی که به بن بست کشیده می شوند اجتناب می کنند. این نوع زن و شوهرها می دانند که اختلاف نظر دارند،اما نمی توانند ماهیت هیجانی اختلاف نظرشان را کشف کنند. در این گونه روابط،نادیده گرفتن اختلافات را همان حل مساله می دانند و یکی از طرفین سعی می کند رفتاری مشابه به طرف مقابل داشته باشند. این گونه زن و شوهرها بجای حل اختلافشان،غرق فلسفه مشترکات زندگی هستند. این نوع زن و شوهرها،ثبات زناشوئی را منوط به بیان ماهرانه مسائل می دانند و معتقدند بدون حل اختلاف نظرها نیز می توان زندگی زناشوئی را ادامه داد.
در این سبک زناشوئی،زن و شوهرها برداشت دیگری از ما بودن دارند.
زن و شوهرهای پرآشوب از اذیت کردن و به بازی گرفتن یکدیگر لذت می برند. گاهی اذیت و آزارهای بازیگوشانه آنها به نقطه حساسی اصابت می کند و احساسات طرف مقابل را جریحه دار می کند
در این سبک زناشوئی ها میزان همدلی و اشتراک نظر طرفین کم است.اگرچه کمتر از زوج های پرآشوب و تصدیقی شور و شوق دارند اما در روابط زناشوئی خود با خطرات کمتری روبرو هستند.از جمله مشخصه های این سبک آن است که درون نگری و تعمقات روان شناختی در آن کم است.
بنابراین گاهی زن و شوهرهایی تصور می کنند طرف مقابلشان آنها را نمی شناسند و یا او را درک نمی کنند این حالت وقتی پیش می آید که هیچ کدام از آنها شناخت عمیقی از مبانی هیجانی ناراحتی های خود ندارند.در واقع آنها مدام از یکدیگر غافل می شوند و بشدت از یکدیگر فاصله می گیرند.
این که هر زوجی در کدام یک از سه سبک تصدیقی،پرآشوب ،اجتنابی قرار می گیرند به خلق و خو، پیشینه و شخصیت آنها بستگی دارد.
منبع: تبیان
زنان و دختران روزهایی از ماه عصبی و بد اخلاق میشوند و در واقع آنقدر تحریکپذیر هستند یا بقدری افسرده که بیدلیل در هر فرصتی، های های گریه میکنند، اما آیا تا به حال با خود فکر کردهاید که چرا ناگهان این حالات در خانمها بروز میکند؟
تنها شما نیستید که از سندرم پیش از قاعدگی رنج میبرید
این مساله یک ویژگی اخلاقی نیست و یک دلیل کاملا علمی و واقعی دارد. این علائم ناشی از شایعترین بیماری زنان است و این فقط زنان اطراف یا حتی خود شما نیستید که از این مشکل در عذاب هستید. جالب است بدانید که بسیاری از اوقات هیچکس حتی خود فرد از نوع مشکل خبر ندارد و نمیداند که همه این مسائل به سندرم PMS باز میگردد.
PMS یا سندرم پیش از قاعدگی در واقع مجموعهای از علائم است و یک مشکل بسیار شایع زنان محسوب میشود. این علائم معمولا یک یا 2 هفته قبل از قاعدگی تا چند روز پس از آن بروز میکند و گاه تمام زندگی فرد را مختل میکند. این سندرم بقدری شایع است که تقریبا هیچ زنی نیست که در طول عمر خود حداقل یک بار یکی از این علائم را تجربه نکرده باشد.
PMSمیتواند تمام سیستمهای بدن را تحت تاثیر قرار دهد و علائم آن به قدری متنوع هستند که آن را بیماری هزار چهره میدانند و متخصصان نزدیک به 100 تا 150 علامت را برای آن برشمردهاند. این علائم در هر فرد میتواند با الگوی خاصی بروز کند و وقتی این علائم به طور دورهای تکرار شوند، تشخیص این سندرم مشخص میشود. شایعترین این علائم شامل مواردی مثل ناپایداری خلقی، تحریکپذیری، زود رنجی، عصبانیت و تنشهای عصبی، بدگمانی، ناامیدی، گریه و خشونت، انواع سردردها، میل شدید به شیرینیجات، افزایش اشتها، ورم دست و پا، احساس ورم و نفخ در شکم، مشکلات چشمی، گرفتگیهای عضلانی و بروز مشکلات در دستگاه شنوایی، ادراری و گوارشی هستند. بسیاری از مشکلات حوالی بلوغ دختران جوان مثل بدخلقی، سرکشی در برابر والدین، فرار از منزل و عدم حضور در کلاسهای درس میتواند به دلیل این سندرم و عواقب روحی و روانی آن باشد که اگر به آن توجه نشود تا سنین بالا تشخیص داده نمیشود.
به این ترتیب سیستمی از بدن نیست که این سندرم آن را درگیر نکند. بیشتر علائم به صورت پایدار نیست و در زمانهای گوناگونی بروز پیدا میکند ولی گاهی ممکن است فقط 5 روز در ماه این علائم محو شوند که این خود یعنی 60 روز در سال میتوان از این سندرم در امان بود و حدود 300 روز از یک سال در معرض این مشکلات بودن چیز کمی نیست البته خوشبختانه در واقع این میزان از شدت کمتری برخوردار است ولی آگاهی داشتن از وجود چنین اختلالی به شما کمک میکند تا در صورت بروز به خوبی با آن برخورد کنید.
PMS چطور ایجاد میشود؟
با وجود اینکه PMS علت اصلی سندرم پیش از قاعدگی شناخته نشده است، ولی برخی از صاحبنظران علت اصلی آن را به هم خوردن تعادل هورمونهای زنانه یعنی استروژن و پروژسترون میدانند. این سندرم فقط در افرادی دیده میشود که تخمکگذاری دارند، بنابراین میتوان سندرم پیش از قاعدگی را به وقایع ناشی از تخمکگذاری دانست. خیلی وقت نیست که پروستاگلندینها شناخته شدهاند ولی اثرات آنها روی کل سیستمهای بدن در حال کشف است. این مواد روی همه جای بدن اثر دارند: رگهای خونی، مغز و سیستم ادراری ـ تناسلی از آن جملهاند. این مواد علاوه بر اثرات مثبت فراوان خود، میتوانند ایجادکننده حس درد نیز باشند. به همین علت در بسیاری از مشکلات از جمله دردهای قاعدگی از مواد ضد پروستاگلندین استفاده میشود.
پیشگیری و درمان سندرم پیش از قاعدگی
برای تشخیص سندرم پیش از قاعدگی جداولی وجود دارد که شما برای استفاده از آنها باید علائم روزانه را علامت بزنید و برگه را نزد پزشک خود ببرید تا به این وسیله پزشک بتواند مشکل شما را بخوبی تشخیص دهد.
اولین اقدامی که پس از تشخیص PMS ضرورت دارد و هیچ اقدامی نمیتواند به این اندازه اثر داشته باشد، در میان گذاشتن آن با همسر و در صورت امکان با خانواده، دوستان و همکارانتان است. چرا که برای به حداقل رساندن این علائم هیچ چیز به اندازه آگاهی، حمایت و همدلی نزدیکان و بویژه همسر اثربخش نخواهد بود. اطرافیان با دانستن این مساله بهتر شما را درک میکنند و میتوانند به شما در مسیر درمان کمک کنند.
خوشبختانه سندرم پیش از قاعدگی با ایجاد آرامش روحی و عمل به توصیههای تغذیهای حتی بدون درمان دارویی تا حد زیادی بهبود مییابد.
در بروز این مشکل افت قند خون بسیار شایع است و تغییر در هورمونهای بدن، زمینه را برای بروز واکنشهای مربوط به کاهش قند خون مساعد میسازد. این واکنشها میتوانند به صورت غیر متعارف مثل زودرنجی، میگرن، وحشت، گریه و عصبانیت شدید بروز کنند. بنابراین به هیچ عنوان بیش از 5 ـ 4 ساعت گرسنه نمانید، سعی کنید از چربی تا حد امکان کمتر استفاده کنید و مصرف کربوهیدراتهای پیچیده مثل غلات را افزایش دهید. تا میتوانید قند ساده و آبنبات و چیزهایی از این قبیل را کمتر مصرف کنید، نمک را از رژیم غذایی خود حذف کنید تا از احتباس آب و ورم جلوگیری کنید، سعی کنید تنشها و استرس زندگی خود را بسیار محدود کنید و به ورزش منظم بپردازید و ویتامینهایی نظیر ویتامینهای گروه B بخصوص B6 میتواند باعث کاهش افسردگی و ورم و کاهش میل شدید به قند شود.
مصرف روزانه یک عدد قرص ب کمپلکس میتواند کمککننده باشد. سعی کنید کافئین رژیم غذایی خود را به حداقل برسانید و از نوشیدنیهای گازدار و آماده که حاوی شکر زیادی هستند خودداری کنید.
در نهایت در صورتی که علائم شما با این روشها بهتر نشد حتما با پزشک خود مشورت کنید.
دردسرهای قاعدگی دردناک
یکی از مشکلاتی که میتواند به تنهایی یا همراه علائم PMS رخ دهد، قاعدگی دردناک است. حدود 50 تا 70 درصد خانمها با این مشکل دست و پنجه نرم میکنند. پزشکان دلیل بروز این دردها را آزادسازی پروستاگلندینها در بدن میدانند. این درد معمولا یکی دو روز قبل از قاعدگی شروع میشوند و در روز اول قاعدگی به اوج خود میرسد. این درد میتواند همراه بروز تهوع و استفراغ، تکرر ادرار، بیحالی و ضعف و سردرد باشد. دیسمنوره 2 نوع اولیه و ثانویه دارد و معمولا 2 تا 3 سال پس از شروع اولین دوره قاعدگی بروز مییابد. قاعدگی دردناک معمولا در مواقعی رخ میدهد که تخمکگذاری صورت بگیرد و در غیر این صورت باید به دنبال دلایلی باشیم که به طور ثانویه باعث بروز این دردها میشود. به عنوان مثال وقتی مشکلی در لگن باشد میتواند به طور ثانویه دردهایی همراه با قاعدگی بدهد.
افرادی که چاق هستند، دخانیات مصرف میکنند، بچهدار نشدهاند، سابقه این دردها را در مادر یا خواهر خود ذکر میکنند یا تحت استرس و فشارهای عصبی زیادی هستند، بیشتر دچار دیسمنوره میشوند. داروهایی که معمولا توسط پزشک تجویز میشود مثل داروهای ضد پروستاگلندین و گرم کردن موضعی، میتواند درد را کاهش دهد. به علاوه توصیههایی که در مورد سندرم پیش از قاعدگی گفته شد نیز در کاهش این مورد موثر هستند.
منبع : jamejamonline.ir