زبان و ادبیات پهلوی
به نظر می رسد روحانیان دانشمند ، از این امکان تازه و پربار داشتن متون مکتوب ، مشتاقانه بهره می جستند . اوستای بزرگ با زند فارسی میانه ی آن همراه بود که اینک ( هر چند هنوز هم به خط ناقص پهلوی و با آن هزوارش ها ) به تمامی نگاشته شده بود . از جمله دیگر کارها در این زمینه این بود که روحانیان چکیده ها و مجموعه هایی از این زند درباره مضامین خاص را برای استفاده ی دیگران و نیز احتمالا بزرگان غیر روحانی فراهم آوردند . مهمترین این آثار ، بندهش ، به معنای آفرینش است که زند آگاهی به معنای آگاهی از زند ، هم خوانده می شود .
سواد آموزی عامه در بین ساسانیان
این اثر در طول نسل ها افزوده هایی یافت و بازنویسی شد ، به طوری که سرانجام اثری مطول با سه مضمون عمده شد : درباره ی چگونگی آفریدگان خاکی ، و کیانیان که نیاکانان ادعایی ساسانیان باشند .
نام فارسی میانه ی این متن ها اندرز بود . یکی از آثار مهم این چنینی که احتمالا در سده ی ششم میلادی نگاشته شده و به نظر میرسد از این نوع باستانی ادبیات پدید آمده باشد . دادستان مینوی خرد است .
در این اثر جوینده ای در پی اثبات حقیقت کیش زرتشتی است و خود از مینوی خرد تعلیم می گیرد که اینگونه اظهار می دارد :
« از نخست ، من که خرد غریزی هستم از مینوان و گیتیان با اهرمزد بودم و آفریدگار اهرمزد ، ایزدان آفریده به مینو و گیتی و دیگر آفریدگان را به قدرت خرد غریزی آفرید و نگاه میدارد و اداره می کند » .
آنگاه مینوی خرد ، جوینده را در باب آموزه های بنیادین این دین روشن می سازد ، و اصولی اخلاقی را تعیین می کند که باید راهنمای زندگی اش باشد و مختصری درباره ی دانش سنتی در برخی حوزاه ها ارائه می کند که از اوستا گرفته شده است .
در سراسر این اثر تاکید زیادی بر ثنویت می شود .
« ایزدان گذشته از نیکی ، هیچ گونه بدی ندهند و اهریمن و دیوان ، گذشته از بدی ، هیچگونه نیکی ندهند »
سفارش میشود که از جمله وظایف بنیادین فرد مومن ، نمازهای سه گانه ی روز است برابر خورشید و مهر ، چون این دو با هم با هم حرکت می کنند . و برگزاری گاهنبارها ، انجام خودده و پرستش ایزدان و پرهیز از دیو پرستی.این چیزها را باید از وسایل حاصل از تلاش سخت به انجام رسانند و از آنها بی پناهان را پناه دهند ، بیچارگان را کمک کنند و نیکان را بهره رسانند .
مخاطب این کتاب که به زبانی روشن و ساده نوشته شده ، آشکارا مردم عادی هستند . از دیگر منابع می توان دریافت که در اواخر دوره ی ساسانی مردمان عادی تحصیل کرده ای هم بودند که به موضوعات دینی علاقه داشتند .
در یک متن کوچک موسوم به خسرو و ریدگ ( خسرو و غلامک ) خسرو از جوانی متعلق به خانواده ای نیک (پدر جوانک از بزرگان و مادرش دختر روحانی ای بلند پایه ای است ) ، به قصد آزمودن شایستگی اش برای ورود به جرگه ی غلامان وی ، درباره ی فضیلت هایش می پرسد . پاسخ های پسرک که نشان می دهند او در زمینه ی خوردنی ها و شراب ، موسیقی و شعر ، عطریات ، گل ها ، زنان ، زنان ، اسبان ، خبره است ، دنیایی سرشار از نعمت و خوشی های بی عش را به طور زنده تصویر می کنند .
ولی جوانک مدعی است دانش وی حاصل آموزش دینی درستی است که دیده است :به هنگام ، به مدرسه ( فرهنگستان ) فرستاده شدم و به فرهنگ آموختن ، سخت بشافتم . و یشت و هادخت و بغان یسن و وندیداد را چون هیربدان از بر آموختم و بند بند زند را گوش فرا دادم . مرا دبیری آنگونه است که خوب نویس و تندنویس ، با انگشتانی هنرمندانه ام .
ظاهرا فرهنگستان ، مدرسه ای عمومی بود ( فرهنگ صرفا یعنی تربیت ) ، به طوری که از هیربدستان و دبیرستان خاص روحانیان و دبیران متمایز بوده است .
مورد دیگر مشابه با اظهارات این غلامک خیالی ، از زندگی واقعی مهرام گشنسب از بزرگان پارسی ، گزارش شده که مسیحی شد و به گفته ی قدیس گیورگیوس ، به سال 614 م در زمان خسروپرویز به شهادت رسید . مهرام گشنسب از سوی پدر با خانواده ی سلطنتی ساسانی خویشاوندی داشت و مادر او هم دختر یکی از روحانیان بلندپایه بود . وی که در جوانی یتیم شده بود ، به دست پدربزرگ پدری اش پرورش یافت که هر چند عامی بود ، ولی ( به گفته ی زندگینانه نویس مسیحی وی ) مهرام گشنسب را از همان سال های نخست در ادبیات پارسی و دین مغان آموزش داده بود ، چندان که پیش از هفت سالگی ، می توانست یسنا بخواند و برسم به دست گیرد گزارش توانایی وی شاهنشاه هرمزد [ چهارم پسر خسرو انوشیروان ] را بر آن داشت که وی را به دربار بخواند و فرمان دهد تا مطالبی از دین مغان را برخواند . وی بی درنگ چنین کرد. شاه خرسند شد و او را به غلامی خویش گماشت . وی بعدها مومنانه پیمان خودده بست و خواهر خویش را به زنی گرفت .
منبع: tebyan.net
بیشتر بخوانید تا بیشتر بدانید
8 نمونه از بدترین بلاهای طبیعی دوران باستان +عکس زنانی که تاریخ ایران را تغییر دادند زندگینامه لطفعلی خان زند معروف ترین گلادیاتورهای تاریخ باستان نخستین زن پادشاه ایران زمین که بود؟!+عکس
لباسها تابلوی فرهنگی مردم خود هستند. تنوع قومیتها در ایران به تنوع پوششها منجر شده و باعث شده هر تکه از ایران به رنگی دربیاید. در این گزارش با برخی پوششهای زنان ایرانی آشنا شوید.
تنوع قومیتها در ایران به تنوع پوششها منجر شده و باعث شده هر تکه از ایران به رنگی دربیاید. تنوع آبهوایی، پیشینه تاریخی و خلق و خو و فرهنگ خاص هر خطه، لباسهای خاص هر منطقه را شکل داده است؛ لباسهایی که این روزها یا به کل خط تولیدشان متوقف شده و در حال انقراض هستند یا کنج کمدها و جالباسیها خاک میخورند. از بین تمام این لباسها، پوشش زنان ایرانی بارزتر است؛ چرا که این لباسها نمادی از فرهنگ و عقیده هستتند. بد نیست اگر سرکی بکشیم به برخی لباسهای سنتی زنان ایرانی.
لباسهای سنتی زنان ایرانی
زنان گیلانی؛ دامنهای پرچین و رنگارنگ
روسری و سربند (لچک) پیراهن یا جمه، جلیقه کت، الجاقبا، دامن، شلیته، شلوار و چادر کمر از بخشهای اصلی لباس محلی زنان گیلان است. آنچه که بیشتر از همه در لباس گیلانی خودنمایی میکند، دامنهای شلیته و پرچین است و جلیقههای پولکدوزی شده است. اغلب زنان گیلان از دو سربند، یکی در زیر (لچک) و دیگری بر روی آن (دستمال) استفاده میکنند.
دستمال در نواحی مختلف گیلان اسامی مختلفی دارد، در تالش به آن «سرا بست»، در ناحیه و سرود «تونه دسمال»، در ماسال «بنشه دسمال» و در گرگان رود و خوشابر اسالم به آن «سر دستمال» میگویند. در جلگههای گیلان نیز دستمال به اسامی زیر خوانده میشود: روسری دستمال، پیله دسمال و سرفود که بر روی لچک بسته میشود و اصولا رنگ آن سفید است.
لباسها تابلوی فرهنگی مردم خود هستند
زنان آذربایجان شرقی؛ چادرا متدوالترین لباس عشایر آذربایجانی
لباس زنان آذربایجان به سه بخش سرپوش، تنپوش و پاپوش تقسیم میشود. فرم و شکل پوشاک زنانه در مناطق عشایری آذربایجان شرقی اکثریت قریب بهاتفاق به شیوه قدیم و شامل پیراهن بلند، دامن چیندار بلند و چارقد(روسری بزرگ) میشود.
عرقچین، روسری کلاغهای، شال و چارقد، چالما – شاماخی(سربند)، چپی(روسری)، آلاچارشاب(چادر رنگی)، اوربند(روبند) و چادرا(چادر) متداولترین سرپوشهای زنان روستایی و عشایر آذربایجان شرقی را تشکیل میداده است.
زنان روستای ابیانه رسمی دارند که در آن روسریهای خود را در مقابل نامحرم کمی پیش میکشند
زنان ابیانه؛ چادرشبهای گلگلی
اصلا ابیانه را لباس زنانش معروف کرده است. لباس محلی زنان ابیانه عبارت است از پیراهن، شلیته، یل، روسری، سربند، چادرشب، جوراب و پاپوش یا گیوه. بانوان ابیانه در مواقعی از چادرشب استفاده میکنند که عبارت است از پارچه ابریشمی شطرنجی و چهارگوش به ابعاد ۲×۲ متر که آن را از قطر تا زده و بهصورت سهگوش به دور کمر میبندند یا روی سر میاندازند.
چادرشب معمولاً توسط بانوان ابیانه بافته و تهیه میشود. این پارچه که در زبان محلی با نام «کجی» خوانده میشود، در میان دختران جوان به رنگ زرد و در میان زنان مسن به رنگ قرمز است. زنان روستای ابیانه رسمی بهعنوان «پیشکشی» دارند که در آن روسریهای خود را در مقابل نامحرم کمی پیش میکشند.
بَلَ، روسری بزرگ خوس دوزی زنان محلی شیراز است
لباس محلی شیراز؛ خوسبافیهای هندی
یکی از لباس محلی زنانه بهویژه لباس عروس در جنوب استان فارس توسط زنان هنرمند شهر «اوز» به نام خوس بافی رونق دارد. برخی بر این باورند که این لباس توسط تعداد اندکی از زنان هنرمند شهر «اوز» دوخته میشود و صنعت خوس بافی را از کشور هندوستان به اوز آوردهاند.
خوس از الیاف نقرهای تشکیل شده که بافته میشود و از آن برای تزئین شلوار، روسری، کلاه، پیراهن، جلیقه زنان و لباس کودکان استفاده میشود. بَلَ، روسری بزرگ خوس دوزی زنان محلی شیراز است.
پوششهای سنتی زنان ایرانی
زنان بلوچ؛ لباسهای رنگرنگ
مهمترین ویژگی لباس زنان بلوچ، رنگارنگ بودن لباسهای آنهاست؛ تا جایی که همین طیف رنگها بسیاری از عکاسان به سیستان و بلوچستان میکشاند. زنان بلوچ همراه با «جامگ» و «پاجامگ» مردانه که برای پوشش ظرافت و سلیقه زنان تغییراتی داشتهاند ، «تکو» (چارقد) و سریگ (روسری) که بزرگتر از چارقد هست به سر میکند.
کفش و جوراب زنان نیز همان نامها را دارد. زنان اهل زیورآلات نیز هستند (گوشواره)، پولک، پولوه، کیگ، پور (سینهریز)، کید، سربند و مِزبری ؛ زیورآلاتی است که میتوانید به همراه زنان بلوچ مشاهده کنید.
زنان در استان بوشهر اغلب با چادر محلی در انظار ظاهر میشوند
زنان بوشهری؛ جامه سیاه زنان جنوبی
بانوان در استان بوشهر پیراهن بلند دورچین به همراه عبای سیاه، مقنعه نازک سیاهرنگ، روبنده نازک، شلوار چیت و نوعی کفش صندل به نام «کوش» میپوشند.
پیراهن رسمی بانوان بوشهر جامه گشادی است که به آن پیراهن عربی میگویند و دارای تزئینات بسیار زیبا و جالب است. زنان در استان بوشهر اغلب با چادر محلی در انظار ظاهر میشوند.
نوعروسان هرمزگانی از چادر سوفن ساده سبزرنگ با تزیینات خوس و گلابتون استفاده میکردند
زنان هرمزگانی؛ چادرهای گلابریشمی
انواع پیراهنهای زنان هرمزگانی: کَندوره، گَوَن، اُشکُم،نُشته، آستین فراخ، کِلوش، عجمی، چینی، گشاد عربی و ساده شلالی. بیشتر نوعروسان هرمزگانی از چادر ویل گلابریشمی سبزرنگ استفاده میکردند. چادر عروسان حاشیه زیبا و پشت آن اشرمه (یک نوع زریدوزی) تزیین میشد.
عروس و نوعروسان علاوه بر چادر گلابریشمی، از چادر سوفن ساده سبزرنگ با تزیینات خوس و گلابتون و پولک بوته دوزی هم استفاده میکردند. در روزها و شبهای عروسی آن را میپوشیدند و در موقع حنابندان تمام بدن به استثنا دستها و پاها آن هم تا مچ در زیر چادر سبز مستور و پوشیده میشد.
معمولا چادر بندری را به دو شیوه میبندند. نیم لا و کول زدن. در یک روش یکگوشه را با دست بر روی دوش میاندازند و طرف دیگر آزاد است و در شیوه دیگر یکطرف چادر را دور سر میپیچیدند و گوشه آن را در ناحیه گوش رها میکنند.
گلونی یکی از سوغاتهای لرستان است
زنان ایلامی و سربندهای هخامنشی
یکی از مهمترین بخشهای پوشش زنان ایلامی، گلونی است. گُلوَنی یا گُل وَنی در زبان لری بهگونهای از سربند یا روسری چهارگوش که معمولا از جنس ابریشم با نقشهای سنتی است، گفته میشود. این پوششی است که زنان لُر به طرز خاصی به سر میکنند و بخشی از پوشش سنتی زنان و مردان لرستان است.
دختران نسل جدید از نوع کوچک آن بهعنوان روسری استفاده میکنند. این روسری یکی از سوغاتهای لرستان است. این سربند در گذشته در لباس مردان هم به کار میرفت و بهطورکلی سربند و دستار از زمان مادها و هخامنشیان در لباس مردان و زنان منطقه ایران استفاده میشد.
لباس سنتی زنان کردی
لباس زنان کرد؛ روسریهای بزرگ ریشدار
جافی،کولنجه، شال، کلاو و کلاکه اجزای اصلی لباس زنان کرد را تشکیل میدهد. کلاکه، روسری یا دستاری است که بجای کلاه مورداستفاده زنهاست. کلاکه دارای رشتههای بلند سیاهوسفید ابریشمی است که روی آن را زردوزی میکنند. لباسهای کردی از آن دسته لباسهایی هستند که هنوز رونق سابق خود را دارند؛ هرچند در مواردی دچار تغییراتی شدهاند.
منبع:bartarinha.ir
شمس العماره اولین آسمان خراش زمان خودش بود.
معروف است ناصرالدین شاه هر روز برای دیدن دارالخلافه اش و بعد هم تماشای کوه و دشت های شمال تهران از طبقات بالای شمس العماره استفاده می کرد. این عمارت قصه های زیادی دارد اما ماجرایی از آن برای شناخت بیشتر فرهنگ اصیل شهرنشینی مردم تهران قابل تامل است.
شمس العماره اولین آسمان خراش زمان خودش بود
مشهور است ناصرالدین شاه هر روز به بالای شمس العماره می رفت و از آنجا شهر را تماشا می کرد. اما شمس العماره اولین بنایی بود که به غیر مسجد، از دیگر خانه های مردم بلندتر بود و به خانه آنها اشراف داشت. همین احساس ناامنی مردم، بلای خوش گذرانی های شاه شد.
مردم دور هم جمع شدند و شکایت خود را پیش امام جمعه بردند و او هم شاه را باخبر کرد.
در خاطرات ناصرالدین شاه آمده است که شکایت مردم باعث شد که بسیار کمتر برای تماشای شهر به شمس العماره برود.
منبع:mashreghnews.ir
بیشتر بخوانید تا بیشتر بدانید
اولین باغ وحش در تهران تصاویری از آیینهای عزاداری محرم در عصر قاجار تصاویری از جواهرات ناصرالدین شاه تصاویری از نقاشی هایی که ناصرالدین شاه کشیده است! خدمتکاری که ملکه ایران شد داستان های عجیب آخوند مظفرالدین شاه (+عکس)
زنان ایران باستان
بی شک وضع اجتماعی زن در هیچ دوره و تاریخی از وضع عمومی آن جامعه مجزا نیست. بدون تردید سرزمین ایران یکی از قدیمی ترین و کهن ترین مراکز زندگی بشر بوده است و اسناد و مدارک در مورد شناسایی وضع زن و همچنین مرد چه در ایران و چه در جاهای دیگر بسیار نارسا و ناچیز است.
به طور کلی بررسی نخستین جوامع بشر و ملت ها و اقوام گوناگون فقط به وسیله آثار و وسایل مکشوفه و آنچه از زندگی بشر این دوره به جا مانده امکان پذیر و قابل بررسی و تجزیه و تحلیل است.در دورانی که شاید بیش از ده هزار سال قبل از میلاد باشد٬ تغییراتی در وضع اقلیمی ایران به وجود آمد. و انسان غارنشین رفته رفته برای خود خانه ساخت. در این دوران کانون خانواده مرکز قدرت قبیله بود.
چون زن هم در خانه و هم در بیرون از خانه با مرد در کار تولید و رفع حوایج زندگی همکاری داشت٬ و از طرفی تولید مثل و بچه زاییدن و استمرار نسل به طور طبیعی بر عهده او بود لذا ارزش و اهمیت زن نسبت به مرد فزونی یافت و تعادل قدرت را به سود زن متمایل ساخت.ویل دورانت درباره این دوران می نویسد: « در این دوران؛ یعنی دوره مادرشاهی؛ حق فرمانروایی؛ حق قضاوت ؛ حق اداره امور خانواده ؛ و توزیع خورد و خوراک و آنچه زندگی بشر وابسته به آن بود ؛ همه در دست زن بوده است؛ مرد به شکار حیوانات می پرداخت؛ و از جنگل ها و مزارع مواد خوراکی به دست می آورد که آن را در اختیار مادرشاه می گذاشت تا بین افراد قبیله توزیع نماید.
اختلاف نیروی بدنی که امروز بین زن و مرد مشهود است در آن رزوگار قابل ملاحظه نبود. این اختلاف نیروی جسمانی بعدها از لحاظ شرایط زندگی و محیط زیست پیدا شد. زن در این دوران از حیث بلندی قامت و نیروی جسمانی نه تنها دست کمی از مرد نداشت؛ بلکه به مقتضای طبیعت موجود کاملا نیرومند بود که می توانست ساعتهای درازی را به کارهای دشوار بپردازد؛ و به هنگام حمله دشمن به خاطر فرزندان و عشیره و قبیله تا سر حد مرگ مبارزه کند.»
دکتر گیرشمن ضمن بحث پیرامون انسانهای ماقبل تاریخ در ایران؛ از نقش زنان در پیدایش تمدن بدوی و ابتدایی آن روزگارسخن می گوید و می نویسد: « در این جامعه ابتدایی وظایف سنگین به عهده زن گذاشته شده بود. در نتیجه عدم تعادلی بین وظایف مرد و زن ایجاد شد و زن دارای مقامی برتر نسبت به مرد گشت و ارزش و اهمیت زن نسبت به مرد فزونی یافت».
نگهبانی خانه ؛ تهیه و پخت غذا ؛ ساختن ظروف سفالی ؛ نگهداری فرزندان باعث اولویت زن نسبت به مرد شد و اداره کارهای قبیله به دست او افتاد. در عین حال سلسله انساب خانواده به نام زن خوانده می شد. این نحوه اولویت و تفوق زن بر مرد به صورت عصر مادر شاهی در فلات ایران شروع شد و همین سیستم که یکی از خصایص ساکنان ایران بود که بعدها در آداب آریاهایی فاتح٬ وارد شد.
علاوه بر رهبری اقتصادی و اجتماعی مقام روحانیت نیز از امتیازات زن بود و ایرانیان مانند همسایگان خود مذهب مادرخدایی داشته اند و در نواحی مختلف ایران پرستش الهه مادر رواج داشت. در میان ابزار و اشیا فراوانی که در لرستان کشف شده مجسمه ای پیدا شده که سر زنی را تمام رخ نشان می دهد. گیرشمن احتمال می دهد که این زن رب النوع اقوام آسیایی بوده است که از آسیای صغیر تا شوش مورد پرستش بوده و احتمال دارد پرستش ایزد بانوی آناهیتا که بعدا در ایران رواج یافت از اینجا سرچشمه گرفته باشد.
چون یکی از کهن ترین تمدن های اولیه بشری تمدن ایلام در غرب فلات ایران است بی مناسبت نیست که از تمدن ایلام نیز سخنی به میان آید. تا قبل از حفریات شوش اطلاعات در مورد تمدن و سوابق تاریخی ایلام بسیار کم بود. مساعی دیولافوآ و دمورگان و سایر مستشرقین موجب کشف و احیای تاریخ و تمدن ایلام گردید.در حدود چهار هزار سال قبل از میلاد در سرزمینی که شامل خوزستان؛ لرستان؛ پشتکوه؛ و کوه های بختیاری است٬ حکومت ایلام رشد و تکامل یافت و روی کار آمد.
مردم ایلام دولت خود را آنشان یا انزان می خواندند و خط میخی را که دارای سیصد علامت بود و با خط سومری ها شباهت داشت به کار می بردند. مجسمه ملکه ایلام معرف وضع اجتماعی زن در آن روزگار است. این مجسمه اکنون در موزه لوور پاریس است. به نظر باستان شناسان این ملکه بر اقوام آریایی که در نواحی ایلام و کوه های زاگرس تا حدود کرمانشاه می زیسته اند٬ فرمانروایی داشته است و یکی دیگر از کهن ترین محله های زندگی مردم و تمدن های کشف شده در حدود « سیالک » کاشان است که در حفریات و کشفیات نیز آثار متعددی از تمدن دوران مادرشاهی به دست آمده است.
با به دست آمدن مقدار زیادی دوک نخ ریسی در ناحیه سیالک کاشان معلوم میشود که زنان ایران در حدود چهار هزار سال قبل از میلاد به کار نساجی می پرداخته اند. همچنین با پیدا شدن مقدار زیادی آلات زینتی از قبیل گردن بند و دست بند و انگشتر که از صدف یا گل یا سنگ می باشد محقق شده حس زیباشناسی نیز در زنان آن زمان به شدت رایج بوده .در این دوران که یکی از دوره های درخشان مادرشاهی در ایران است خانه سازی با خشت خام رواج داشت و نقش و نگار روی دیوار به دست زنان انجام می گرفت. در حفاری های باستانی مجسمه هایی از زنان به صورت شاهزاده ؛ ملکه و الهه کشف شده که معرف وضع اجتماعی زن در آن روزگاران است.
در دوران مادها؛ زن به ریاست قبیله و نیز قضاوت می رسید
وضع اجتماعی و حقوقی زن از مهاجرت آریاها به ایران تا دوران هخامنشی
به عقیده دکتر گیرشمن؛ در آغاز هزاره اول قبل از میلاد ؛ دو واقعه مهم و غیر مرتبط روی داد که در حیات اجتماعی ملل آسیای غربی تاثیر فراوان داشت. اول مهاجرت اقوام هندواروپایی به هند و ایران و اروپاست و دیگر کشف و استعمال آهن کوهستان های شمالی و شرقی آسیای میانه که شمال و مشرق و مغرب ایران را در بر میگیرد؛ در دوران ما قبل تاریخ گذرگاه اقوام آریایی به سایر نقاط دنیا بود.
در این ناحیه نژاد آریایی به سر میبرد که قدرت فکری و معنوی خود را بارها نشان داده بود. آریایی های ایران به طوایف و قبایل متعددی تقسیم میشدند که مهمترین آنها مادها در غرب و پارسی ها در جنوب بودند.همچنین پارتها در خاور ایران نیز از نژاد آریایی بودند. قوم ماد روابط نزدیکی با تمدن پیش رفته بین النهرین داشت و فرهنگ و تمدن آنها تا جنوب روسیه و ترکمنستان می رسید.
تا صد سال پیش برای نوشتن تاریخ ماد٬ جز نوشته های مورخین یونانی چیزی در دست نبود. ولی از یک قرن در نتیجه تلاش باستان شناسان هزاران سند کتبی و آثار ارزنده تاریخی از زیر خاک به دست آمده است. با اینکه این آثار مستقیما مربوط به تاریخ ماد نیست و از تاریخ بابل و آشور و دیگر کشورهای شرق نزدیک حکایت میکند اما باز هم کم و بیش در روشن کردن تاریخ ماد تاثیر داشت؛ زیرا مادها تنها قبیله آریایی بودند که در سایه اتحاد٬ امپراتوری بزرگ آشور را برای همیشه شکست دادند و از صفحه روزگار محو کردند و اقوام و قبایل بسیاری را از قید اسارت آنان رهایی بخشیدند.
پس از استقرار سلسله ماد در مغرب ایران اندک اندک رژیم مادر شاهی جای خود را به رژیم پدرشاهی داد. معذلک فعالیت کشاورزی با زنان بود؛ و مردان برای زنان اهمیت ویژه ای قایل بودند. پس از مادها نوبت به سلسله هخامنشی و پارس ها می رسد که بنیانگزار آن کورش بزرگ است. به طوری که می دانیم؛ ملکه ماندانا مادر کوروش و دختر آستیاک؛ آخرین پادشاه ماد تاثیر انکارناپذیری در انتقال قدرت به پسرش کوروش داشت.
در دوران مادها؛ زن به ریاست قبیله و نیز قضاوت می رسید؛ هنوز بقایای از سیستم مادر شاهی وجود داشت.دیاگونف در تاریخ ماد می نویسد دوران مادرشاهی با انقراض سلسله ماد به پایان رسید و در حکومت هخامنشی زن و مرد از حقوقی برابر و یکسان برخوردار بودند. بنا به گفته دیاگونف؛ که او باز از قول کتزیاس؛ مورخ یونانی نقل میکند؛ دختر و داماد پادشاه در حکومت ماد میتوانستند قانونا مانند پسر وارث سلطنت او باشند. در جامعه مادها هنگامی که سیستم پدرشاهی جانشین مادرشاهی گشت؛ مقام اجتماعی زن و حقوق او در خانواده همچنان محفوظ ماند؛ فقط تا حدی از اختیارات فوق العاده زن کاسته شد.
طبق تحقیقات باستان شناسان لباس زن مادی با اختلاف اندکی شبیه پوشاک مردان بوده است و حجاب نداشتند. همانطور که در بالا گفته شد؛ دختر و داماد پادشاه می توانستند وارث تاج و تخت او باشند. چون آستیاک فرزند پسر نداشت؛ قانونا سلطنت ماد حق شاهزاده ماندانا بود؛ و این امر همانطور که گفته شد؛ در انتقال قدرت به کوروش موثر بود. ماندانا مدرسه و گروه های پارس را بنیان نهاد که در آن عده زیادی از پسران پارسی همسن و سال کوروش ؛ تیراندازی ؛ اسب سواری و فنون نبرد را یا میگرفتند.
گذشته از این ماندانا به کوروش آموخت که حق چیست و نا حق کدام است. شاید احترام فوق العاده ای را که کوروش نسبت به مادرش ماندانا رعایت میکرد؛ به پاس داد و عدالتخواهی بود که از او آموخته بود. به طوری که پلوتارک می نویسد مهم ترین عامل پیروزی کوروش بر آستیاک زنان بودند. مسلما تعالیم مزدایی که زنان و مردان را یکسان می نگرد؛ و فرقی بین آنان قائل نیست. در ارتقا مقام و شخصیت زن در ایران باستان اثری انکار ناپذیر داشته است. در دین زرتشت؛ هر انسانی که از دانش و نیکی برخوردار باشد؛ محترم است.
بنا به معتقدات زرتشتی؛ در آغاز آفرینش به خواست اهورامزدا؛ در مهر روز مهرماه دو ساقه ریواس به هم پیچیده از زمین سر براوردند و گیاه کم کم از صورت گیاهی به صورت دو انسان درآمدند که در قامت و صورت شبیه هم بودند؛ یکی مذکر به نام « مشیه» و دیگری مونث به نام «مشیانه».در کتاب « بندهش » فصل ۱۵ آمده است: « آنگاه اهورامزدا روان را که پیش از پیکر آفریده بود در کالبد مشیه و مشیانه بدمید و آنان جاندار گشتند.
پس به آنان گفت شما پدر و مادر مردم جهان هستید. شما را پاک و کامل بیافریدم. هر دو اندیشه و گفتار و کردار نیک به کار بندید؛ و دیوان را پرستش مکنید. پس مشیه و مشیانه از جای خود به حرکت آمدند٬ و خود را شستشو کردند٬ و نخستین سخنی که بر زبان راندند این بود اهورامزدا یگانه است. او آفریننده ماه و خورشید و ستارگان و آسمان و آب و خاک وگیاهان جاندارنست».
چنانچه ملاحظه میشود؛ در دین مزدیسنی که معتقدات زرتشتیان بر آن نهاده شده است زن و مرد هر دو از یک ریشه تکوین می یابند با هم از زمین سربر می دارند و یکسان رشد می کنند و اهورامزدا با آنان بیکسان و با یک زبان سخن می راند و دستور واحدی برایشان مقرر می فرماید. آن دو پس از اقرار به یگانگی اهورامزدا نخستین سخنی که به زبان می رانند این است « هر یک از ما باید خشنودی و دلگرمی و محبت و دوستی دیگری را فراهم کند.» از این گفتار برمی آید که در دین زرتشت هیچ یک از زن و مرد را به یکدیگر تفوق و امتیازی نیست٬ و آن دو از نظر آفرینش و خلقت یکسان و برابرند. شخصیت زن در دین زرتشت نه تنها در آغاز جهان با مرد برابر است بلکه در پایان نیز با مرد یکسان و برابر است.
بنا به معتقدات دینی زرتشتیان هنگامی که « سوشیانت» موعود نجات بخش آخرالزمان از شرق ایران و حوالی دریاچه هامون ظهور می کند از هر گوشه ایران پاکان و دینداران به او می پیوندند. تعداد آنان سی هزار نفر است که نیمی از آن مرد و نیمی دیگر زن خواهد بود.عظمت مقام زن را در آیین زرتشت از اینجا می توان دانست که بنا به معتقدات زرتشتی از شش امشاسپند دین زرتشت٬ سه امشاسپند ضمیر مذکر و سه امشاسپند ضمیر مونث دارند. سه امشاسپند مذکر عبارتند از:
۱) بهمن یا وهمن یا وهومن که به معنای خرد کامل است.
۲) اردیبهشت یا اشاوهیشتا که به معنی نظم و بهترین راستی و هنجار و قانون و سامان آفرینش است.
۳) شهریور یا خشتروییریه که به معنی حکومت بر خویش٬ خویشتن داری٬ و شهریاری آسمانی است.
۴) اسفند یا سپندارمزد که مظهر مهر و محبت و عشق و باوری و موکل بر زمین است.
۵) خرداد یا اروتات که نمودار کمال٬ رسایی؛ شادی و خرمی و موکل بر آبهاست
۶) امرداد یا امرتات که مظهر جاودانگی و بی مرگی است؛ همچنین تعدای از ایزدان مذاهب زرتشت که در مرتبه پایین تری از امشاسپندان هستند(امشاسپند ملک؛ و ایزد فرشته) ضمیر مونث دارند. مثلا پس از درگذشت انسان در سپیده صبح چهارم؛ در سر پل چینوت؛ مهر و سروش و رشن از روان درگذشته درباره اعمال و کارهای او پرسش می کنند. مهر ایزد و سروش ایزد از ایزدان مذکر؛ و رشن ایزد از ایزدان مونث است. همچنین ایزد دینا که به معنی وجدان و دین است؛ با رشن ایزد همکاری دارد.
ایزد چیستا که به معنی دانش و خرد است نیز مونث است. زرتشت از این ایزد بارها کمک طلبیده است. دیگر از ایزدان مونث اشی است که فرشته دهش و بخشایش و آسایش است. و زرتشت در گاتها او را چنین ستوده است: « جهان از او راه رسم خداپرستی گرفت و اهریمن راه عزیمت گزید». در ایران باستان زرتشتیان زناشویی را تنها به منظور رفع حوایج جسمانی و جنسی انجام نمی دادند. بلکه برای آن هدف و آرمانی بسیار عالی و مترقی داشتند. این هدف فراهم کردن وسایل پیشرفت معنوی و غلبه نهایی نیکی بر بدی بود.
تعالیم زرتشت بشر را در راه رسیدن به عالیترین مدارج روحانی یعنی فراهم نمودن و تسریع ظهور سوشیانت و غلبه نیکی بر بدی هدایت می کند. هدف از زناشویی مشارکت در نهضت بزرگ روحی است که در بیشتر ادیان الهی به بشر وعده داده شده است.بنابراین؛ زناشویی در دین زرتشت عملی مقدس و ستایش انگیز است که از هر گونه تحقیر و تبعیض و نابرابری به دور است. به قول گیگر از خصوصیات موقعیت حقوقی زن و برابری او با مرد در دین زرتشت آن است که همانطوری که مرد پس از زناشویی به لقب « نمان پیتی » یعنی سرور و کدخدای خانه ملقب می گشت؛ زن نیز از زناشویی به لقب « نمانوپیتی » یعنی نور و فروغ خانه ملقب می گشت به عبارت دیگر مرد کدخدای و زن کدبانوی خانه بود.
به قول همین دانشمند بزرگ آلمانی؛ و نویسنده کتاب « تمدن ایرانیان خاوری» زن پس از ازدواج در صف همسری شوهر قرار می گرفت؛ نه در ردیف اموال و یا از تابعین او. به عبارت دیگر زن کنیز و برده مرد نبود٬ بلکه همسر و همدل و همراه مرد بود و در کلیه حقوق با مرد بربار و در جمیع امور با او شریک به شمار می آمد.کریستن سن؛ خاورشناس بزرگ دانمارکی می گوید: « رفتار مردان نسبت به زنان در ایران باستان همراه با نزاکت بود. زن چه در زندگی خصوصی و چه در زندگی اجتماعی از آزادی کامل برخوردار بود.
در مورد آزادی در ازدواج هیچ چیزی مستندتر و موجه تر از رفتار خود زرتشت نسبت به دختر کوچکش پروچیستا نیست. زرتشت به دختر کوچکش پروچیستا می فرماید: « پروچیستا من جاماسب را که مرد دانشمندی است( وزیر گشتاسب و منجم و ستاره شناس معروف زمان) برای همسری تو برگزیدم؛ تو با خرد مقدس خود مشورت کن و ببین که آیا او را لایق همسری خود می دانی یا نه؟ در بند ۵ گاتها زرتشت خطاب به همه پسران و دختران جوان می گوید « ای دختران شوکننده و ای دامادان اینک شما را می آموزم و آگاه می کنم٬ پندم را به خاطر بسپارید٬ و برابر اندرزم رفتار کنید تا در زندگی سعادتمند نائل گردید.
هر یک از شما باید در پیمودن را زناشویی و مهرورزی و پاکی و نیکی بر دیگری سبقت جویید٬ زیرا تنها بدینوسیله می توان به یک زندگی سراسر شادی رسید.»به طوری که می بینیم در زندگی زنان و مردان پارسا یکسان مورد خطاب قرار میگیرند. پس از مرگ نیز به روان و فروهر هر دوی آنها یکسان درود فرستاده می شود.
در یشت ها آمده است: « فروهر همه مردان و زنان نیک را می ستاییم. در فصل ۳۸ یسنا آمده است: « ای اهورامزدا زنان این سرزمین را می ستاییم و زنانی که آیین راستی و نیکی برخوردارند.» در فروردین یشت؛ که طولانی ترین یشت اوستا است؛ بر فروهر زنان و مردان نیک جهان یکسان درود فرستاده شده است.
زن زرتشتی در قرن اولیه ظهور زرتشت و نیز در زمان هخامنشیان از بیشترین حقوق متعالی برخوردار بود و یکی از درخشان ترین ادوار تاریخی خود را می گذاراند. همانطور که گفته شد نمونه کامل آن ماندانا مادر کورش بود؛ که بارها کوروش به وجود او افتخار کرده است و حضور زنانی از قبیل آتوسا؛ پانته آ؛ رکسانا ؛ آرتمیز؛ و غیره نمودار حضور فعال زن ایرانی در این دوران است و مشارکت همه جانبه زنان در این عصر چشمگیر است.
از حفریات و کشفیات باستان شناسی که در تخت جمشید به عمل آمده٬ الواحی به دست آمد که نشان می دهد در ساختمان تخت جمشید عده زیادی از زنان مانند مردان مشارکت داشته و حقوق و مزایای جنسی از قبیل نان و شراب و غیره؛ مطابق مردان دریافت داشته اند. این الواح هم اکنون در موزه های جهان ضبط است.
یکی از کهن ترین تمدن های اولیه بشری تمدن ایلام در غرب فلات ایران است
پس از شکست هخامنشیان وضع اجتماعی زن ایرانی تغییر کرد و قوس نزولی را پیمود. زیرا در زمان سلوکیدها؛ زنان و دختران زیادی از یونان در ایران زندگی می کردند؛ و چون در یونان زن از تساوی حقوق با مردان برخوردار نبود. لذا در وضعیت و سرنوشت زن ایرانی نیز تاثیر نهاد. می دانیم که در دیانت زرتشت ازدواج بر پایه تک همسری است٬ هیچ مرد زرتشتی حق ندارد با داشتن زن؛ زن دیگر انتخاب بکند. لکن تعداد زیادی از این زنان و دختران یونانی به صورت معشوقه مردان ایرانی درآمدند که به طور قطع از استحکام بنیان خانواده ایرانی کاست.
برخی از این زنان به صورت عقد مهلت دار با مرد ایرانی به سر می بردند و برخی دیگر نیز با روابط آزاد با مردان ایرانی حشر و نشر داشتند. در زمان اشکانیان گرچه زن ایرانی تا حدی موقعیتش تحکیم شد؛ ولی به هر حال حکومت سلوکیدها و تاثیرات ناشی از آن و نفوذ هلنیسم اثر خود را گذاشت. از طرفی در دوران پارتها یا اشکانیان به علت گستردگی قلمرو پارتها طوایف و اقوام و ملل گوناگون در امپراتوری وسیع اشکانیان می زیستند که هر یک آداب و رسوم و سنن مخصوص به خود داشتند و طبیعتا این دگرگونی در وضعیت زن و خانواده ایرانی اثربخش بود.
در زمان ساسانیان که دین زرتشت اهمیت اولیه خود را بازیافت و سیستم حکومت نیز به طریق موبد شاهی اداره می شد؛ زن ایرانی تحت تعالیم مذهب زرتشت باز حقوق و امتیازاتی را به دست آورد. عصر ساسانیان به قول دارمستتر؛ نه تنها از لحاظ تاریخ ایران؛ بلکه برای تمام جهان واجد اهمیت است. از کارنامه اردشیر بابکان اینطور برمی آید که شخصیت زن از همان آغاز کار ساسانیان محترم شمرده می شد؛ و هیچکس حتی پادشاه نمی توانست به میل و دلخواه خود زنی را مورد آزار قرار دهد.
به طوری که از الواح و مدارک و اسناد این دوران برمی آید زن از موقعیت خاصی در دوران ساسانیان برخوردار بوده است. مادر شاپور دوم نزدیک به بیست سال یعنی از پیش از تولد شاپور تا موقعی که او به سن رشد قانونی رسید؛ امور مملکت را با موبدان بزرگ اداره می کرد. در پندنامه آذرباد مهر اسپند به پسر خود اینطور می گوید: « اگر تو را فرزندی است؛ خواه دختر و خواه پسر او را به دبستان بفرست تا با فروغ خرد و دانش آراسته گردد و نیکو زندگی کند».
زن در مذهب زرتشت از لحاظ مذهبی می توانست تا درجه زوت برسد. این امر مسلما مستلزم فراگرفتن علوم بایسته دینی بوده است. در « ماتیکان هزار دادستان» آمده است که روزی چند زن راه را بر یکی از قضات عالیمقام می گیرند؛ و از او مسایلی را سوال می کنند. قاضی مزبور به همه سوالات به جز یکی پاسخ می دهد. بلافاصله یکی از زنان می گوید جواب این سوال در صفحه فلان از فلان کتاب است.
این موضوع می رساند که زن در عهد ساسانیان حتی بر مسایل مشکل حقوقی نیز احاطه داشته است. بارتلمه مستشرق معروف آلمانی که کتاب « حقوق زن در زمان ساسانی» را نگاشته؛ مطابق مندرجات آن؛ دختر در انتخاب همسر آزاد بود و اجباری نداشت مردی را که پدرش برای او در نظر گرفته به همسری قبول کند و پدر حق نداشت او را از ارث محروم نماید؛ و یا تنبیه دیگری درباره اش اعمال دارد.
فصل ۱۹ از کتاب ماتیکان هزار دادستان در بند ۳ و ۴ می گوید: « دختران را بدون رضایت خودشان نمی توان به ازدواج مردی درآورد.» در بند ۲۹ از فصل ۲۸ همین کتاب می گوید: « پسران و دختران پس از ازدواج در پرداخت قروض و دیون پدر و مادر متوفی خود سهیم و شریکند» ؛ و از این فتوا اینطور استنباط می گردد که دختران نه تنها در حقوق بلکه در تکالیف و مسئولیت ها نیز در ردیف پسران خانواده بوده اند. قانون خانواده حق نظارت مرد را در خانواده تعیین کرده بود و مرد وظیفه داشت که همسر و فرزندان خود به خوبی و مهربانی رفتار کند.
پدر و مادر و فرزندان در برابر یکدیگر مسئولیت مشترک داشتند. اگر کسی اموال خود را به اشخاص بیگانه می بخشید و وارثین قانونی خود را محروم می کرد؛ این عمل قانونی نبود؛ و تنفیذ نمی شد. پس از درگذشت پدر خانواده حق ولایت با مادر بود؛ و ریاست خانواده به او تفویض می گشت. در صورتی که بین طرفین طلاق و جدایی صورت میگرفت؛ زن می توانست مهریه مطالبه کند؛ و مادام که شوهر اختیار نکرده و درآمدی از خودش نداشت؛ همسر سایق باید نفقه او را بپردازد.
بارتلمه بر بنیاد کتاب ماتیکان هزار دادستان درباره حد نصاب ارث چنین می نویسد: « تقسیم ارث در حقوق ساسانی پس از درگذشت پدر خانواده به این ترتیب بود که زن و پسران هر یک سهم مساوی از ارث داشتند. دختران در صورتی که ازدواج کرده و از خانه پدر جهیزیه به خانه شوهر برده بودن نصف؛ و در غیر این صورت مطابق برادران ارث می بردند. مطابق قوانین اوستا
۱) زن حق مالکیت داشته و می توانسته دارای خود را مستقلا اداره کند.
۲) زن می توانسته ولی و یا قیم و نگهدار فرزندان خود باشد.
۳) زن می توانسته مطابق قانون از طرف شوهر خود وارد محاکمه شود؛ و به نام او امور را اداره نماید(در صورت بیماری شوهر)
۴) زن می توانسته از شوهر ستمگر و بدرفتار خود به دادستان شکایت کند و سزای او را بخواهد.
۵) شوهر حق نداشته است بدون اجازه زنش دخترخود را شوهر دهد.
۶) در دادگاه گواهی زن پذیرفته می شد.
۷) زن می توانسته است داور یا وکیل شود.
۸) زن می توانسته وصی قرار گیرد و تمام اموال خود را وصیت کند.
همچنین اوستا برای دختر و پسر از حیث تعلیم و تربیت هیچ فرقی قایل نیست و در هوسپرم نسک آمده: « رای اهورامزدا٬ به من فرزندی عطا کن که بتواند از عهده انجام وظایفش برآید و مسئولیت خود را درباره خانه و خانواده و شهر و کشور احساس کند( دختر یا پسر مطرح نیست).آینه تمام نمای خصایص و روحیات و اعمال و نحوه زندگی و شخصیت باطنی و آرزوهای مردم ایران باستان است و می تواند ما را در این راه رهنمون باشد.
همانطور که در صحنه های پر حادثه و حماسه ساز آن مردان بزرگی چون کاوه٬ و رستم و اسفندیار و سیاوش و سهراب و کیخسرو را می بینیم٬ با زنان دانا و خردمنی چون فرانک و سیندخت و گردآفرید و رودابه و تهمینه و کتایون و فرنگیس و کردیه و پوراندخت و آزرمیدخت و ..… روبرو می شویم که با کیاست و فراست و خرد و چاره گری کارهای بزرگ و خلاقه ای را انجام داده ؛ و حتی گاهی چراغی فرا راه مردان بوده اند.آنچه فردوسی در شاهنامه به نظم آورده است؛ تخیلات و رویاهای شاعرانه نیست.
بلکه تمام روایات و اخبار تاریخ کهن ایران است که سینه به سینه حفظ شده و یا کتابت گردیده و سرانجام به دست فردوسی رسیده؛ و این حماسه سرای بزرگ علیرغم محدویت و قضاوت نادرست و افکار کوته بینانه ای که در قرون سوم و چهارم هجری در مورد زنان معمول یا درایت و امانت داری ستایش انگیزی همان اخبار و روایت و شنیده ها را که درباره زن عهد باستان به دستش رسیده و نمودار ارج و اهمیت زن ایرانی در آن دوران است؛ با زبان شعر بازگو نموده؛ و نقش اجتماعی و موقعیت زن را آنچنان که در ایران قبل از اسلام بوده ؛ معرفی کرده است.
منبع:tamadonema.ir
بیشتر بخوانید تا بیشتر بدانید
زبانزدی حجاب زنان ایران باستان معنای واژه ها در ایران باستان آتش جشن سده، آتش مهر وطن است اشکال خانواده و جامعه در ایران باستان چگونه بود؟ خط و زبان در ایران باستان نژاد و دین ساکنان ایران قبل از ورود آریایی ها
پیش از ورود هیات باستانشناسی «هلمز» به محوطه «سرخ دُم» لرستان، کمتر کسی تصور میکرد که اجداد سوارکاران و جنگاوران کنارهی زاگرس هنرمندانی تا به این حد چیرهدست و قهار بوده باشند. اما وقتی در سال 1317 خورشیدی پای نخستین هیأت باستانشناس به کوهها، درهها و دشتهای سرسبز زاگرس شمالی باز شد. دنیای شگفتانگیز تندیسهای مفرغینی کشف شد که نشان میداد دلاوران لرستان در مقابل دشمنانشان علاوه بر سینهای ستبر، گنجینههای غرورآفرینی هم در چنته دارند.
مصنوعات ظریف مفرغین یکی پس از دیگری از دل خاک حاصلخیز منطقه بیرون آمدند و کمکم چهره شناخته شده اقوام باستانی شمال زاگرس تغییر کرد. تولیدات مفرغین این منطقه که عموماً زادهی هزاره دوم و اول پیش از میلاد مسیح هستند، علاوه بر نمایش مهارت و زبردستی سازندگانشان، دنیای انسان آن روزگار را به تصویر میکشند. دنیایی پر از موجودات خیالی با توانی فوق بشری که جهانی رویایی را رقم میزدند.
این مفرغهای ظریف و پرکار که امروزه به نام «مفرغهای لرستان» شناخته میشود، خیالانگیزترین و هنرمندانهترین اشیاء مفرغینی هستند که تا امروز به دست بشر ساخته و پرداخته شدهاند. مجسمههای ریز نقشی که کاربردشان چندان روشن نیست. ادوات جنگی که اصلاً قرار نبوده خونی بر زمین بریزند. ساغرها و جامهایی که فقط به کار برگزاری آداب و رسوم مذهبی میآمدند و سنجاقهای بزرگی که بیشتر نذر و نیازی را نمایندگانی میکردند.
همه اینها به علاوه تیردانهایی که در دستان زمخت و تنومند دلاوران ایرانی معنا پیدا میکردند و لگامهایی که زیرسر مردگان قرار میگرفتند. مجموعهای از هنرمندانهترین تولیدات فلزی هزارههای دوم و اول پیش از میلاد مسیح هستند. موجودات ظریف، سیاه و یشمی رنگ مفرغی سالهاست ناظرانشان را متحیر میکنند و سازندگانشان را سربلند.
مینیاتورهای مفرغی
بز، یکی از نخستین حیواناتی بود که به دست انسان اهلی شد. بز کوهی همانطور که نقش مهمی در زندگی شبانان ساکن زاگرس غربی داشت، سهم چشمگیری هم در دست ساختههای این مردمان به عهده گرفته است. بز کوهی در هنر ایران زمین نماد زایش، رویش و فراوانی است و بخاطر چابکیاش نماد تلاش برای یافتن حقیقت است. مجسمههای مینیاتوری لرستان که قامت 3 - 4 سانتیمتری دارند بیشتر به قصد آویزان کردن از اسب، کمربند و یا لباس کودکان ساخته میشدند. نقش و نگارهای این بزکوهی چنان ظریف و پرکار است و تناسباتش آن چنان به جاست که حتی اگر چند ده برابر هم بزرگ شود، همچنان خوش نقش و ظریف میماند.
مفرغهای تاریخی لرستان، نمونهای از هنر دست ایرانیان باستان است
تبرهایی در نقش عصا
تبرهای مفرغی هم در پیکار و هم برای شکستن هیزم به کار ساکنان باستانی لرستان میآمدند اما چنین کارهایی معمولاً کار تبرهای دوسرفلزی بود. نقش و نگارهای این سرتبر کار را برای یک هیزم شکن یا یک جنگجو سخت میکند. این سرتبرها که وزن زیادی دارند، معمولاً در مراسم مذهبی به عنوان عصا از آنها استفاده میشده است. مرد کلاه به سر مفرغی روی تیغه که ماهی بزرگ لیز و لغزنده را دو دستی چسبیده است. احتمالاً «ائا» خدای بزرگ عقل و خرد است که از سرزمینهای بین النهرین خود را تا کوهستانهای زاگرس رسانده است و بر این تیغهی مفرغی ظهور کرده است.
مفرغهای ظریف و پرکار لرستان
سرتبرهای تکرارنشدنی
سرتبرهای مفرغین لرستان با وجود تعداد بسیارشان، منحصر به فرد و تکرار نشدنی هستند. فلزکاران لرستان با پایانکار ریختهگری، قالبهای سنگی و گلی را می شکستند تا سر تبرهایشان یک اثر یگانه و بینظیر بمانند و ارزششان چندین و چند برابر شود. تعداد بیشمار مفرغهای گران قیمت لرستان، نشان از ثروت مردمان این سرزمین دارد. فراوانی این آثار که بیشتر در مراسم و آئینهای مذهبی از آنها استفاده میشد. حکایت از جامعه به شدت مقید و مذهبی ساکن این منطقه دارد.
سرتبرهای مفرغین لرستان
مورد نادر
کمتر شی مفرغینی از کوهستانهای غرب زاگرس به دست آمده، که نقوش آئینی، تزئینی و تشریفاتی نداشته باشد. یکی از این موارد نادر همین موبند عاری از تزئینات است که ظاهراً فقط برای دسته کردن گیسوان صاحبش ساخته شده و بس، ظروف ساده، دکمه و ابزارآلات از دیگر نمونههای اشیاء کاربردی مفرغین بودند که با سرآمدن عمرشان دوباره راهی کورههای ذوب میشدند تا اثر جدیدی خلق شود.
مفرغهای گران قیمت لرستان
نبرد همیشگی
نبرد پهلوان ایرانی و شیرهای شرزهای که به زور بازوی او گرفتار شدهاند، موضوع مورد علاقه مفرغکاران لرستان است چرا که داستان آن را بر روی سر سنجاقهای نذری، لگام اسب، تیردان و در سر علمها بارها تکرار کرده و ظاهراً این داستان به این راحتی فکر و خیال آنها را رها نخواهند کرد. روایت این نبرد، به این زودیها از هنر ایرانی بیرون نخواهد رفت و در حجاریهای هخامنشی دوباره سروکلهاش پیدا خواهد شد.
لگامهای تشریفاتی
باستانشناسان این لگامهای مفرغین را معمولاً از زیر کاسه سر اجساد مردمان زاگرس نشین برداشتهاند و به موزهها آوردهاند. به همین مناسبت است که لرها به این ابزار «زیرسری» میگویند. داستان نگارههای این لگام در هنر ایران، داستان آشنایی است. پهلوان افسانهای زورمندی که به زوربازویش دو شیر مفرغین را مهار کرده است. بارها در هنر عیلام و آشور ظاهر شده است. از آنجا که بر تن لگامهای مفرغینی که از گورهای لرستان به دست آمده است کمتر خطو خشی دیده شده است، میتوان نتیجه گرفت که از این دهنهها در مراسم رسمی استفاده میشده است و بیشتر جنبه تشریفاتی داشته تا کاربردی.
مفرغ های لرستان
نشان لیاقت
شیرهای نحیف ایستاده بر روی دوپا، زوجی هستند که برای نصب بر سر بیرق ساخته شدهاند. فلزکاران لرستان از چنین ترکیبی برای جاشمعیهای آئینی هم بهره بردهاند. شیر که نشان پادشاهی ایران است حضوری مستمر و همیشگی در هنر دوران باستان ایران زمین دارد. شیر در هنر زاگرسنشینان هم بسیار دیده شده است، چه در این سر بیرق مفرغی و چه بر سر گور بزرگان لر و در هیبتی سنگی، شیر برای لرها نماد دلاوری، شجاعت و لیاقت است.
نشانی در انگشت
باستان شناسان و حفاران غیرمجاز با زیرورو کردن قبور زنان منطقه زاگرس شمالی زیورآلات مفرغین بسیاری به دست آوردهاند. دستبند، گردنبند، سنجاق سر، پیشانیبند، دکمه، گوشواره و البته انگشترهای مفرغین منقوش، از جمله زیورآلاتی بوده است که زنان منطقه از آنها استفاده کردهاند. انگشترهای مفرغی با نقوش برجسته البته به جز پر کردن انگشتها، نقش مهر و نشان را هم بازی کردهاند.
انگشترهای مفرغی با نقوش برجسته
شمشهای مفرغین
حلقههای ناتمام مفرغین بنا بر اندازهشان میتوانند مچبند، بازوبند یا پابند باشند. این حلقهها جدا از نقش تزئینیشان در واقع نوعی طلسم هستند برای دفع ارواح شرور، دو سر این حلقهها گاهی به سادگی رها میشود و گاه مانند این حلقه به سر دو حیوان ختم میشد. تعداد این حلقههای مفرغین، چنان زیاد است که بعید به نظر میرسد فقط به عنوان دستبند یا پابند مورد استفاده قرار میگرفتهاند. بعضی از این حلقهها که پهنتر و سنگین تر از دیگر نمونهها هستند. احتمالاً شمشهایی بودهاند که به جای مسکوکات در مبادلات تجاری دست به دست میشدند.
وسواس یک فلزکار
قلم و چکش فلزکار باستانی بر تمام گردی این سرسنجاق نذری لغزیده تا هیچ فضایی خالی از نقش نماند. بخشهای برجستهتر سرسنجاقها، از جمله صورت میانی این سرسنجاق، با ریختهگری ایجاد شدهاند. سپس هنرمند مفرغکار قلم و چکش دست گرفته است و نقشهای ریزتر و جزئیات و اجرای نگارهها را با وسواس، بر تن سرسنجاق مفرغی خراشیده است. شیر دالهایی که در کمال صلابت و با تمام جزئیات بر صفحه مدور این سنجاق نقش شدهاند. از امپراتوری عیلام آمدهاند و در تمام فلات ایران تکثیر و ماندگار شدهاند.
نقوش تزیینی مفرغ لرستان
سنجاقهای نذری
سنجاقهای پرنقشونگار لرستان از میان جزر معابد این منطقه بیرون کشیده شدهاند. این سنجاق نذری که پیش از هر چیزی مهارت و چیرهدستی سازندهاش را نمایش میدهد، در میان دیوارهای معبد «سرخ دُم» گذاشته شده بود تا پیشکشی باشد به ایزدی که قرار بود حاجتی را روا کند. اینکه آن ایزد از پس برآوردن حاجت برآمده یا نه، مشخص نیست اما سازنده این سنجاق تمام ذوق و همت خود را برای ساختن سنجاق نذری به کار برده است. هنرمندان فلزکار ساکن زاگرس شمالی در ابتدای هزاره اول پیش از میلاد به سختی مشغول ساخت چنین سنجاقهای نذری بودند.
سنجاقهای پرنقشونگار لرستان
جنگافزارهایی برای نجنگیدن
مطمئناً نخستین انتظاری که ساکنان باستانی لرستان، از فلزکاران همعصرشان داشتند. ساخت جنگافزارها و ابزار و ادواتی بود که در زندگی روزمره به کارشان بیاید. اما فلزکار گمنام زاگرسی، قطعاً این سرگرز منقوش مفرغین را برای استفاده در یک پیکار تن به تن نساخته است. ممکن است سرگرزی چنین ظریف که به یک اثر هنری تمام عیار میماند، به پاس دلاوریهای سرداری سلحشور به او هدیه داده شده باشد و یا در دستان یک روحانی، نقش یکی از ابزار اجرای یک آئین مذهبی را بازی کرده باشند.
سرسنجاق مهاجر
زنان ساکن زاگرس شمالی برای سنجاق کردن لباسهایشان از چنین میلههای مفرغین نوکتیزی استفاده میکردند. این میلهها معمولاً به بالا تنه یک بز کوهی یا یک گربهسان منتهی میشد و نشستن یک مرغابی بر انتهای این سنجاق خیلی اتفاق معمولی نبود. مرغابی پرندهای است که کمتر در هنر ایران باستان دیده شده است و لابد از منطقهای در همسایگی زاگرس شمالی به این ناحیه مهاجرت کرده است. با ابداع سنجاق قفلی در غرب زاگرس، ساخت سنجاقهای میلهای مفرغین متوقف شد.
سنجاقهای میلهای مفرغین
منبع: rasekhoon.net