فان ساز

مجله تفریحی فرهنگی هنری

فان ساز

مجله تفریحی فرهنگی هنری

نگرش قربانی



 

 

نگرش قربانی

 

 

حتما دیده اید آدم های را که مدام نق می زنند و از زمین و آسمان نالان و شاکی هستند. زندگی کردن با این آدم ها عین مصیبت و دردسر است. این افراد همه رمق و انگیزه شما را برای شروع زندگی، خلاقیت به خرج دادن و حتی ادامه دادن زندگی فعلی می گیرند و در یک کلام آرام و قرارتان را سلب می کنند.


حس تحقیر، بی کفایتی، بدبختی، به بن بست رسیدن و افسردگی دستاوردی است که زندگی با یک مرد یا زن غرغرو و همیشه شاکی برای شما در پی دارد. اما فکر می کنید دلیل این اخلاق چیست؟ اصلا چطور می توان متوجه شد که همسر آینده شما این اخلاق را دارد یا نه؟

 

روان شناسان افراد را از نظر اینکه علل و عوامل به وجود آورنده شرایط و مشکلات را در دورن خود می دانند یا به بیرون نسبت می دهند به دو گروه تقسیم می کنند.

 

- مکان کنترل درونی: افرادی هستند که معتقدند همه چیز تحت کنترل است و آنها قادر به کنترل اوضاع و شرایط زندگی شان هستند. به همین دلیل همیشه مسئولیت اعمال و تصمیماتشان را می پذیرند و علت همه ناکامی ها و شکستهایشان را در خود جستجو می کنند.

 

-مکان کنترل بیرونی: این افراد معتقدند زندگی تحت کنترل آنها نیست و آنها قربانی بی چون و چرای شرایط بیرون از خود هستند. علت اصلی همه ناکامی ها از دید این گروه شرایط نامساعد محیط و دیگران هستند. در اصطلاح گفته می شود که اعضای این گروه دارای نگرش و ذهنیت «قربانی» هستند.

 

چنانکه اشاره شد، گروه های بالا یکی از انواع دسته بندی های شخصیت است که روان شناسان بر آنها تاکید کرده و آنها را یکی از مهمترین مسائلی معرفی می کنند که افراد باید در هنگام ازدواج به آن توجه ویژه ای مبذول دارند.

 

علت این توجه و اهمیت از سوی روان شناسان این است که شخصیت هر فرد، تمام اخلاق، رفتار و روحیات وی را در برگرفته و تحت تاثیر خود قرار می دهد. به همین دلیل شخصیت فرد مکان کنترل بیرونی با فرد مکان کنترل درونی کاملاً متفاوت است و زندگی با هریک از آنها شرایط و روحیات خاص خود را می طلبد. فرد مکان کنترل درونی، شخصی مسئولیت پذیر بوده و همه چیز را تحت کنترل خود قرار می دهد. بر این اساس خود و توانایی هایش را علت اصلی همه شکستهایش می داند. در مقابل فرد مکان کنترل بیرونی، شخصیتی است که به دلیل عدم مسئولیت پذیری اش محیط، اطرافیان و جامعه و... را عامل تمام ناکامی ها و شکست هایش معرفی می کند. او خود را مغلوب همه عالم دانسته و گمان می کند که همه چیز و همه کس در حال ظلم کردن به او هستند.

 

از دید کارشناسان و روانشناسان، ازدواج با فرد مکان کنترل بیرونی یا فردی که دارای نگرش و ذهنیت قربانی است، تا زمانی که این نگرش و ذهنیت منفی اش اصلاح نشده است، ممنوع می باشد. زیرا این افراد در زندگی مشترک نیز نه تنها مسئولیتی نمی پذیرند و بار وظایفشان بر دوش همسرشان می افتد بلکه اگر اتفاقی بیفتد و در برخی از بخش های زندگی با ناکامی مواجه شوند تقصر شکستشان را بر گردن همسرشان می اندازند.


چگونه افراد دارای ذهنیت و نگرش قربانی را بشناسیم؟

 

برای شناخت این افراد، توجه به برخی صحبت ها و رفتارها در مراحل خواستگاری و تحقیق بسیار مفید فایده است.

 

* در مرحله گفتگو پرسیدن برخی سوال ها در زمینه مسئولیت پذیری فرد، شخصیت او را نشان می دهند.

 

البته این سوال ها نباید به طور مستقیم‌ از فرد مقابل پرسیده شوند. مثلاً نپرسیم: «آیا شما مسئولیت پذیرهستید یا نه؟» بلکه باید سوالات دقیقی را نسبت به زندگی قبلی فرد، شغل، تحصیلات، وظایف دوستی و خانوادگی که به گردن داشته و... طرح کنیم و بر اساس آنها میزان مسئولیت پذیری اش را مورد سنجش قرار دهیم. مثلاً بپرسیم:

 

- شما در چه تاریخی سرباز شدید، کی به سربازی رفتید؟ آیا غیبت هم داشته اید؟

 

- آیا در قبال انجام ندادن کارها در خانواده دچار عذاب وجدان می شوید؟

 

*پرسیدن سوال هایی خاص برای شناخت شخصیت مکان کنترل بیرونی یا درونی فرد مقابل. مثلاً

 

- آیا شما تا به حال در زندگی تان شکست خورده اید؟ مقصر اصلی شکستتان که بود؟

 

* به جملات و عباراتی که بیان می کند توجه نماییم.

 

- اگر مدام در جملاتش از زمین و زمان شکایت کرد و دیگران را به خاطر ناکامی هایشان سرزنش نمود، مکان کنترل بیرونی است.

 

- اگر مدام موج یا تفکر منفی می داد مثلاً می گفت: نمی شود، نمی توانید، نمی توانم و... هم نشان دهنده شخصیت مکان کنترل بیرونی اوست.

منبع: تبیان



مطالب بیشتر برای زندگی بهتر

کلمات مثبت در زندگی آیا دوست دارید شخصیت افراد را بشناسید؟ چطور همسر خسیس‌مان را درمان کنیم؟ تأثیر مشکلات کاری بر روابط خانوادگی دوستیابی اینترنتی راه های موثر برای کنار آمدن با غم و اندوه

8 نشانه ای که می گوید زمان ملاقات با روانشناس فرا رسیده است



روانشناس,ملاقات با روانشناس,,مشکلات روانی

همه ی مردم در مراحلی از زندگی، شرایط دشواری را تجربه می کنند. غم و اندوه، استرس و از دست دادن بخشی از زندگی هر فرد است، در بیشتر موارد ما می توانیم احساسات خود را در این مواقع مدیریت کنیم، با این حال مواردی نیز پیش می آید که صحبت کردن و مشورت کردن با دیگری را انتخاب می کنیم، حال این دیگری می تواند دوست باشد و یا یک فرد متخصص.

اما آیا می دانید چه موقع باید با دوست مشورت کرد و کی بهتر است از کمک یک فرد متخصص بهره بگیرید؟


- آن زمان که شما احساسات را با شدت خیلی زیادی بروز می دهید.
همه ی ما گاهی اوقات خشمگین می شویم و یا غصه می خوریم. اما سوال این است که شما چه موقع و به چه شدتی این احساسات را نشان می دهید؟ اگر کسی هستید که حتی برای فعالیت های روزمره ای که طبق روال پیش نمی رود بیش از حد عصبانی می شوید، باید بدانید با مشکلی اساسی روبرو هستید. یا شاید شما کسی هستید که هر چیز کوچک را به یک فاجعه بدل می کنید. اینها نشانه های اضطراب است. نشانه ی اینکه چیزی درست نیست. بنابراین بهتر است از یک روانشناس برای یادگیری مدیریت بهتر احساسات خود کمک بگیرید.

- شما از یک واقعه ای جان سالم بدر بردید اما نمی توانید فکر کردن در باره آن حادثه یا واقعه را متوقف کنید.
شاید دوستی را از دست داده اید، یا ضرر مالی دیده اید، فکر در رابطه با این موضوعات وقت زیادی را از شما می گیرد و زندگی روزمره شما را مختل کرده است. مردم احساس می کنند احساس غم اندوه به مرور زمان خود به خود بر طرف می شود، اما باید بدانید همیشه اینطور نیست، همیشه زمان به نفع ما کار نمی کند. درد از دست دادن کسی یا کاری می تواند به مرور زمان مشکلات خواب، به هم خوردن روابط و گرایش به الکل و مواد را به همراه داشته باشد. اگر شما کسی هستید که منتظرید دوست یا عضوی از خانواده ی شما با مرور زمان فراموش کند بهتر است از یک فرد متخصص کمک بگیرید تا با بهترین روشها برای متوقف کردن درد و برگشتن هرچه سریعتر به روال عادی زندگی شما را راهنمائی کند.

- سر درد مداوم که توضیحی برای آن ندارید، درد معده و از دست دادن ایمنی بدن
زمانی که با شرایط عاطفی متفاوتی روبرو می شویم ،بدن هم جسمی و هم روانی به آن مورد واکنش نشان می دهد. مطالعات متعدد نشان می دهد که استرس می تواند با بیماریهای جسمی، اعم از سر درد، مشکلات معده، سرماخوردگی های مکرر و حتی فقدان میل جنسی همراه باشد. بعلاوه عده ای هم از درد عضلانی مکرر شکایت دارند که در واقع می تواند به دلیل مشکلات عاطفی باشد. اگر درد های جسمی شما در شرایطی است که موضوعی عاطفی شما را رنج می دهد، یک روانشناس می تواند به شما کمک کند تا با مشکلات روحی و فشار و استرس ناشی از آن به روشی مناسب مقابله کنید.

- زمانی که می خواهید وابستگی به الکل و مواد را درمان کنید.
اگر شما اغلب مستید و مواد مصرف می کنید، باید بدانید که تلاش می کنید از چیزی فرار کنید، یا شاید در یک مقطع زمانی زیاد غذا می خورید و یا بی اشتها هستید، باز باید بدانید اینها مواردی است که نشان می دهد چیزی غیر عادی در جریان است. اینها می تواند نشان دهنده ی افسردگی و یا استرس مزمن باشد.
منبع: سلامت نیوز

 



مطالب بیشتر برای زندگی بهتر

درمان افسردگی با داروهای گیاهی آیاخنده تاثیری بر سلامت روان دارد؟ تأثیر مشکلات کاری بر روابط خانوادگی دوستیابی اینترنتی راه های موثر برای کنار آمدن با غم و اندوه راهکارهای کاهش اضطراب

این سگ، شادی و امید را گاز می گیرد!



درمان افسردگی

ورزش منظم برای درمان افسردگی خفیف و متوسط، به اندازه داروی ضد افسردگی مؤثر است.

 

هر کدام از ما ممکن است ساعاتی از یک روز یا هفته هایی از یک ماه یا ماه هایی از یک سال، اوضاع و احوال مان ابری باشد.

ذهن و روانمان مثل هوای ابری اندوه بار و کسل باشد اما اگر قرار باشد این ابرهای سیاه جزئی از آسمان ذهن و روان ما باشد و هیچ بادی این ابر ها را پراکنده نکند، در آن صورت می شود گفت که ما دچار افسردگی شده ایم، یک افسردگی ساکن که مثل چتر سیاه بالای سر ماست حتی وقت هایی که خوابیده ایم.

این همان تعریفی است که روانپزشک ها و روان شناس ها روی آن تأکید می کنند که: هر غمگینی ای را نمی شود افسردگی نامید. هر اندوهی و ملالی، افسردگی نیست اما اگر این اندوه، تداوم پیدا کند و زندگی عادی یک فرد را تحت تأثیر قرار دهد و فعالیت های روزمره او را کند یا متوقف کند در آن صورت می شود گفت که فرد دچار افسردگی شده است.

چند وقت پیش در سایتی به یک انیمیشین چند دقیقه ای آموزشی درباره افسردگی برخوردم که بسیار جالب توجه بود.

جالب توجه از این رو که در یک زمان کوتاه چهار دقیقه ای، در گام اول به تشریح نشانه ها و علائم این بیماری به شکل ملموس می پرداخت و در گام دوم، این امیدواری را ایجاد می کرد که آدم های مبتلا به افسردگی می توانند بر این تاریکی و ملال درون غلبه کنند و از چاهی که در آن افتاده اند بیرون بیایند.

عنوان این انیمیشن «سگ سیاه» و موضوع آن افسردگی بود و از طرف سازمان بهداشت جهانی تهیه شده بود.

سگ سیاه در واقع نامی است که فرد مبتلا، به افسردگی اش داده است. کار هوشمندانه ای است. در واقع او با این نامگذاری می خواهد بین خود و افسردگی اش فاصله ای بیندازد و خودش را با بیماری اش یکی تصور نکند.

در واقع گام اول همین جا آغاز می شود؛ اینکه آدمی خود را با نقصان و کمبود و بیماری اش یکی نداند و حساب خودش را از حساب بیماری اش جدا کند. در این صورت است که می تواند با بیماری اش به مثابه یک سوم شخص یا دیگری مواجه شود.

سگ سیاه حافظه ام را گاز گرفته بود
اما انیمیشن این طور روایت می شود: من یک سگ سیاه داشتم که اسمش افسردگی بود. هر وقت این سگ سیاه ظاهر می شد، من احساس تهی بودن می کردم و زندگی به نظرم بسیار کند می آمد. او در هر زمان و مکانی ممکن بود بی دلیل ظاهر شود.

سگ سیاه مرا به لحاظ ظاهری و احساسی، پیر تر از سن و سال ام کرده بود. انگار همه دنیا در حال لذت بردن از زندگی بودند اما من تنها می توانستم زندگی را از دریچه سگ سیاه ببینم. فعالیت هایی که قبلاً برایم شادی آور بودند، ناگهان همگی با حضور این موجود، لذتشان را از دست داده بودند.

بزرگترین ترس من این بود که مردم وضعیت مرا بفهمند و مرا قضاوت کنند. به خاطر شرمی که از انگ سگ سیاه داشتم، مدام نگران این بودم که کسی ببیندش، به خاطر همین انرژی زیادی صرف مخفی کردنش می کردم.

مخفی نگه داشتن و دروغ، حسی بسیار سخت است. سگ سیاه باعث می شد فکر ها و حرف هایم همه منفی باشد. او مرا کج خلق می کرد و باعث می شد بودن در کنارم برای دیگران سخت شود.

سگ سیاه می خواست اشتهایم را کور کند. او حافظه و قدرت تمرکزم را خراب کرده بود. انجام دادن هر کاری و رفتن به هر جایی با وجود سگ سیاه، نیازمند قدرتی فراانسانی بود. در موقعیت های اجتماعی به شدت اعتماد به نفسم را از من می گرفت.

این موجود، احساس عشق را در من به کلی نابود کرده بود. او بیشتر از همه دلش می خواست مرا هر روز با افکار منفی تکراری بیدار کند. او همان اول صبح به من یادآوری می کرد قرار است چه روز سخت و خسته کننده ای در پیش رو داشته باشم.

البته داشتن یک سگ سیاه در زندگی به معنای کمی غمگین بودن، بی حوصله بودن و ملال های گذرا نیست، بلکه بسیار بد تر و مجموعه ای از همه این حس هاست.

اما هرچه سنم بالا تر می رفت، سگ سیاه بزرگ و بزرگ تر می شد و بتدریج دیگر همیشه با من بود. من با هر آنچه که از دستم برمی آمد سعی می کردم تا او را از خودم دور کنم اما او بر من غلبه می کرد و هر بار، مغلوب شدن در مقابل او از تلاش برای غلبه کردن بر او راحت تر می شد.

درمان حس افسردگی

هر غمگینی ای را نمی شود افسردگی نامید.

 

پذیرفتم که با افسردگی ام روبه رو شوم
اما ادامه انیمیشن به اینجا می رسد که فرد افسرده برای اینکه بتواند بر این ملال همیشگی غلبه کند بهتر است بگوییم این ملال را از یاد ببرد یا پنهانش کند رو می آورد به الکل، اما الکل نه تنها کمکی به او نمی کند بلکه او را منزوی تر و گوشه گیر تر می کند.

اینجاست که دوباره از سگ سیاه یاد می کند و می گوید: او موفق شده بود زندگی ام را از من بگیرد. وقتی تمام لذت های زندگی را از دست می دهی کم کم سؤالی در ذهنت ایجاد می شود که اصلاً زندگی چه فایده ای دارد؟

اینجا در واقع بالا ترین نقطه سربالایی این روایت است و از این نقطه به بعد سرازیری های انیمیشن و روایت آغاز می شود. چالش، زمانی شروع به حل شدن می کند که فرد افسرده می پذیرد که با آن سگ سیاه رودررو شود.

تا اینجا، او همواره پشت به سگ سیاه قرار داشت، به طوری که از بیماری خود فرار می کرد بنابراین ارزیابی او در برابر این سگ سیاه یک ارزیابی وهم آلود بود، اما در یک نقطه او تصمیم می گیرد از یک کمک تخصصی در این زمینه استفاده کند.

در این باره می گوید: خوشبختانه این نقطه زمانی بود که من از کمک تخصصی استفاده کردم. این نخستین قدم بهبود و نقطه عطف بزرگی برای تغییر من در زندگی بود.

من یاد گرفتم که مهم نیست که باشی. سگ سیاه میلیون ها نفر را دچار مشکل می کند و احتمال دچار شدن به این مشکل برای همه یکسان است.

همچنین من یاد گرفتم که هیچ قرص و داروی جادویی وجود ندارد. دارو درمانی می تواند تا حدی کمک کننده باشد و برخی هم در کنار آن نیازمند رویکردهای روان درمانی دیگری هستند.

من همچنین یاد گرفتم که باز و صادق بودن با اطرافیان درباره احساساتم می تواند در تغییر این روند بسیار کمک کننده باشد.

از همه مهم تر من یاد گرفتم که از سگ سیاه نترسم و مهارت هایی را به او بیاموزم. هرچقدر ذهن شما خسته تر و بیشتر تحت فشار باشد، توانایی شما کمتر می شود. پس من آموختم که چطور ذهنم را آرام کنم.

می توانم بگویم از بابت وجود سگ سیاه خوشحالم، اما او برایم موجود بی نظیری بود. او مرا مجبور کرد که زندگی ام را دوباره ارزیابی و از نو ساده کنم.

من آموختم که به جای فرار کردن از مشکلاتم بهتر است با آنها مواجه شوم. سگ سیاه ممکن است همواره بخشی از زندگی من بماند اما دیگر هرگز آن هیولای سابق نخواهد بود. ما با هم کنار آمده ایم.

افسردگی، زلزله خوشایندی در وجودم بود
روایت فرد افسرده از فراز و فرودهای درمان افسردگی اش این گونه پایان می پذیرد: از نظر بالینی اثبات شده که ورزش منظم برای درمان افسردگی خفیف و متوسط، به اندازه داروی ضد افسردگی مؤثر است.

پس قدم بزنید، بدوید و بگذارید سگ سیاه از شما عقب تر بماند. برای خود دفترچه ای تهیه کنید. نوشتن افکار روی کاغذ، موجب تخلیه و همین طور اغلب باعث به دست آوردن بینش می شود. همچنین مواردی که می توانید به خاطرشان خوشحال و قدردان باشید را ثبت کنید.

مهم ترین موضوعی که باید به خاطر داشته باشید این است که هر چقدر هم اوضاع بد شود، اگر مسیر درستی در پیش بگیرید و با افراد درستی مشورت کنید، روزهای سیاه سگی خواهند گذشت.

نمی توانم بگویم از بابت وجود سگ سیاه خوشحالم، اما او برایم موجود بی نظیری بود. او مرا مجبور کرد که زندگی ام را دوباره ارزیابی و از نو ساده کنم. من آموختم که به جای فرار کردن از مشکلاتم بهتر است با آنها مواجه شوم.

سگ سیاه ممکن است همواره بخشی از زندگی من بماند اما دیگر هرگز آن هیولای سابق نخواهد بود. ما با هم کنار آمده ایم. با آگاهی، صبر، نظم و شوخ طبعی می توان بد ترین سگ های سیاه را درمان کرد.

اگر دچار مشکل هستید هرگز از کمک خواستن نهراسید. کمک خواستن به هیچ وجه مایه خجالت نیست، تنها چیزی که مایه خجالت است از دست دادن یک زندگی است.

ناله هایی که حالمان را بد تر می کند
از این سوراخ بار ها گزیده شده ایم اما باز هم امتحانش می کنیم؛ شاید این بار اگر ناله کنم وضعم بهتر شود. اما ناله هرگز جواب نداده است. در واقع ما با هر بار ناله در برابر خودمان و دیگران کوچک تر می شویم.

ناله کردن نه تنها وضعیت یک افسرده را بهتر نمی کند بلکه بیشتر به او صدمه می زند. البته سخن گفتن درباره یک چالش فکری با ناله کردن درباره آن بسیار متفاوت است. فرض کنید یک پیچ باز نمی شود. ممکن است شما بروید سراغ یک ابزار و اهرم قوی تر. ممکن است به این فکر کنید که پیچ هرز شده است.

ممکن است پیچ را روغن کاری کنید تا آن حالت زنگ زدگی از بین برود. اما اگر کسی در برابر پیچ زانو بزند و به او بگوید خواهش می کنم باز شو! التماس می کنم باز شو! حتی شروع کند به گریه یا اینکه به پیچ فحش و بد و بیراه بگوید، پیچ باز نخواهد شد.

نه تنها آن پیچ باز نخواهد شد، بلکه فرد بیشتر باور خوشبینانه اش نسبت به باز شدن پیچ را از دست خواهد داد.

من یک دانای کل هستم
یکی از آفات فکری ما خودمتخصص پنداری در همه امور است که به ما اجازه نمی دهد از کمک تخصصی افراد خبره در این زمینه بهره بگیریم.

اینکه جوشانده ها چقدر خوب است، جای خود، اینکه عسل به درمان برخی از بیماری ها کمک یا دامنه بیماری را محدود می کند، درست، اما واقعیت آن است که نمی شود با جوشانده و عسل، بیماری پارانویا یا اسکیزوفرنی یا افسردگی شدید را درمان کرد چون بیشتر ملال ها و افسردگی های ما جنبه شناختی دارند.

یعنی تا زمانی که آن گره و چالش شناختی برای فرد حل و فصل نشود، در آن صورت خیمه آن ملال و اندوه درونی هم برچیده نخواهد شد.

سرِ چشمه شاید گرفتن به بیل...
افسردگی های کوچک می تواند مقدمه ای برای ملال های طولانی تر باشد. به تعبیر سعدی در گلستان: « سر چشمه شاید گرفتن به بیل / چو پر شد نشاید گذشتن به پیل» این چکه های کوچک ملال و غصه، آرام آرام می تواند قلب و ذهن ما را مسموم کند.

مولانا در مثنوی معنوی ماجرای مردی را تعریف می کند که در مسیر راه آدم ها خار کاشته بود. آدمیانی که از این گذر عبور می کردند او را ملامت و سرزنش می کردند که این چه کار است تو کرده ای. پاهای ما در این گذر از دست خارهای تو در امان نیست و لباسمان به این خار ها می گیرد و پاره می شود.

اما او مدام امروز و فردا می کرد که حتماً فردا این خار ها را از ریشه خواهم کند. هر هفته وعده شنبه دیگری را می داد اما به وعده خود عمل نمی کرد غافل از اینکه این امروز و فردا کردن ها اتفاق موازی ناخوشایندی را با خود به همراه دارد. آن اتفاق این بود:

خاربُن در قوت و برخاستن
خارکن در پیری و در کاستن
خاربُن هر روز و هر دم سبز و تر
خارکن هر روز زار و خشک تر
او جوان تر می شود تو پیر تر
زود باش و روزگار خود مبر
خاربن دان هر یکی خوی بدت
بار ها در پای خار آخر زدت
بار ها از خوی خود خسته شدی
حس نداری سخت بی حس آمدی

همچنان که عادت مولانا در روایت حکایت هاست، در بخش دوم حکایت معنای بطنی و درونی تر را تشریح می کند که در واقع خاربُن و خارکن یکی است. آن خار ها، عادت ها و پندار ها و اندیشه های ناصواب و ملال آوری است که آدمی در درون و بطن خود می کارد.

لحظه ای که آدمی این خار ها را در قلب و ذهن خود می پرورد آن فکر ها در مرحله نوزایی و ضعف هستند، مثل علفی که ریشه عمیقی ندارد و می توان آن را با اندک تکانی از خاک بیرون کشید، اما اگر آن فکر ها و عادت ها در درون آدمی بمانند و تغذیه شوند، در آن صورت ریشه دار تر می شوند و به راحتی نمی شود آنها را از فکر و درون آدمی بیرون کشید.

چطور بر افسردگی ام غلبه کنم؟
همه چیز در درون و ذهن ما در جریان است. اگر ما خود را در درون خود کم و بی مقدار پیدا کنیم، در بیرون هم کم و بی مقدار رفتار خواهیم کرد.

اگر کسی از درون دچار بهجت و گشایش باشد، این بهجت و گشایش در صورت او هم پدیدار خواهد شد، بنابراین بزرگ ترین چالش در درمان افسردگی آنجاست که ما می خواهیم با افکارمان دربیفتیم چون این فکر ها و اندیشه ها هستند که می توانند حال ما را خوب یا بد کنند.

حال برای نمونه چند فکر را با هم مرور می کنیم. هر کسی می تواند در درون خود بگردد و ببیند که چرا احساس ملال و اندوه می کند؟ یافتن ریشه های این ملال و اندوه می تواند به او در درمان حس افسردگی کمک کند.


منبع:ایران آنلاین



مطالب بیشتر برای زندگی بهتر

درمان افسردگی با داروهای گیاهی راهکارهای کاهش اضطراب چگونه می توان به یک فرد افسرده کمک کرد؟ چرا همیشه خسته ایم؟ تأثیر مشکلات کاری بر روابط خانوادگی دوستیابی اینترنتی

حرف هایی که نباید به یک فرد افسرده بزنید



درمان افسردگی

یادتان باشد جملاتی که به کار می برید، به طور مستقیم روی روح و روان فرد افسرده تاثیر دارد‎

 

ما نمی توانیم به درستی درک کنیم در وجود یک فرد مبتلا به افسردگی چه می گذرد. بنابراین نباید وضعیت وی را زیر سئوال ببریم و یا تلاش کنیم بیماری او را کم اهمیت جلوه دهیم. گاهی بهتر است به جای گفتن بعضی حرف ها، از فرد افسرده دور باشیم، چون ممکن است شرایط وی را بدتر کنیم. در واقع نباید دلسوزی بیجای ما در مورد یک فرد افسرده، به قول معروف دوستی خاله خرسه باشد.

باید یادتان باشد جملاتی که به کار می برید، به طور مستقیم روی روح و روان فرد افسرده تاثیر دارد. فردی که تصور کند شرایطش از جانب اطرافیان درک نمی شود، وضعیت بدتری پیدا می کند. می دانیم که زندگی کردن و مراقبت از یک فرد افسرده کار بسیار سختی است. اما شما در گام اول نیاز به آگاهی دارید. بنابراین بهتر است جمله های زیر را به زبان نیاورید.


چرا نمی تونی مثل همه آدما خوشحال باشی؟
افسردگی حالتی است که باعث می شود ذهن فرد همه چیز را به نوع دیگری ببیند و درک کند. در واقع این حالت روحی، فرد را در احساسات منفی و غم بزرگی فرو می برد. صحبت کردن از شادی با یک فرد افسرده باعث می شود که به طور کامل به هم بریزد، چون نمی تواند چیزی به نام شادی را درک کند، بفهمد و دریافت کند. یادتان باشد هیچ راه حل سریعی برای برطرف کردن و درمان افسردگی وجود ندارد. اینکه فرد افسرده را مجبور کنید که با سرعت تغییر کند، می تواند منجر به تشدید بیماری وی شود.


تو فقط تلاش کن زودتر خوب بشی
افرادی که افسرده نیستند نمی توانند تاثیر فقدان انرژی جسمی و روحی که افسردگی به فرد تحمیل می کند را به خوبی درک کنند. خیلی از افرادی که با یک فرد افسرده زندگی می کنند، برای اینکه او را از رختخواب جدا کرده و به مسافرت و تفریح بفرستند، خیلی تلاش می کنند. درست است که تصور می کنید این کار مفید است، اما همین کارها می تواند ناامیدی فرد افسرده را بیشتر کند. فرد افسرده بیش از هر کس می خواهد از شرایط به وجود آمده خلاص شود، اما نمی داند به چه شکلی.


یادتان باشد که شرایط روحی، افکار و رفتار یک فرد افسرده تحت کنترل خودش نیست. هر چه افسردگی فرد بیشتر باشد، این مشکلات نیز بیشتر می شود.

بنابراین اعمال فشار برای مجبور کردن وی به تفریح یا مسافرت و غیره، در حالیکه انرژی کافی برای این کار را ندارد، نمی تواند کارساز باشد.


اوضاع تو چندان بد نیست، بقیه شرایط بدتری دارند
هیچ کس دلش نمی خواهد با فردی که بیماری صعب العلاجی دارد و یا با افرادی که در شرایط بسیار وحشتناک زندگی می کنند مقایسه شود. بنابراین نباید یک فرد افسرده را با بقیه مقایسه کنید. آیا تصور می کنید صحبت کردن از بدبختی و مشکلات دیگران می تواند به این فرد کمک کند؟

افرادی که از افسردگی رنج می برند، دچار افکار روان پریش و نامعقولی هستند. اگر تلاش کنید که آنها را با افراد دیگری که در شرایط بدی هستند مقایسه کنید، وضعیت آنها را بدتر خواهید کرد. اگرچه تلاش تان برای روحیه دادن به فرد افسرده قابل تحسین است، اما متاسفانه چنین تلاشی کمکی به وی نخواهد کرد.

 

راههای درمان افسردگی

ما نمی توانیم به درستی درک کنیم در وجود یک فرد مبتلا به افسردگی چه می گذرد

 

فردا حالت بهتر می شود
افسردگی مسئله ای نیست که امروز و فردا قابل حل باشد. این قبیل امیدواری دادن ممکن است فرد را بیشتر اذیت کند. فقط افرادی که پیش از این یک دوره افسردگی را پشت سر گذاشته اند، می توانند به معنای واقعی درد و رنج عمیق افراد افسرده را درک کنند. در دنیای یک فرد افسرده همه چیز رنج و ناامیدی است و فقط با کمک پزشک متخصص می شود این وضعیت رنج آور را به پایان رساند. این مسئله نیز نیاز به زمان دارد. گفتن اینکه فردا پس فردا خوب می شوی نه تنها کمکی به فرد مبتلا نمی کند، بلکه با مشاهده عدم تغییر در وضعیتش حالات وی را بدتر خواهد کرد.


تقصیر خودت است
همه ما بر اساس ارزش های شخصی دست به قضاوت افراد می زنیم. اما در اغلب موارد اطلاعات اندکی در خصوص افسردگی داریم و آن را بیشتر ادا می دانیم. در حالیکه ممکن است نظر ما اشتباه باشد. بنابراین هیچ گاه یک فرد افسرده را ملامت نکنید. افسردگی معمولا از یک گناه یا تقصیر ناشی می شود.

این وضعیت و تصور اینکه چوب خدا بوده است، رنج عمیقی برای فرد ایجاد می کند. متاسفانه خیلی از افراد نیز مراعات حال فرد افسرده را نکرده و تمام تقصیرات، اشتباهات و بی صدا بودن چوب خدا را به رخ وی می کشند. این حرف ها اثرات بد و منفی روی وضعیت فرد افسرده به جا می گذارد.


آنقدر منفی باف نباش
زندگی کرن با یک فرد افسرده اگر سخت تر از افسرده بودن نباشد، راحت تر نیز نیست. بی حالی و افکار منفی وی می تواند روی بقیه نیز تاثیر بگذارد. در نتیجه ممکن است از طرف بقیه ترد شود. به جای اینکه مستقیما به وی بگویید از افکار منفی خود دست بردار، بهتر است کاری کنید که احساس کند تمام قد در کنارش هستید. از وی حمایت و مراقبت کنید تا بتواند انرژی و توان لازم را برای غلبه بر شرایط فعلی اش به دست بیاورد.


توصیه های مفید
افسردگی صرفا یک مشکل روحی ساده نیست و نمی توان انتظار داشت در یک بازه زمانی مشخص بهبود پیدا کند. علاوه بر این هیچ دلیل قطعی برای بروز آن وجود ندارد. افرادی که دچار این شرایط می شوند معنای زندگی را از دست می دهند.

عوامل متعددی مانند مشکلات خانوادگی، مرگ عزیزان یا شکست های کاری و عاطفی و غیره در بروز این شرایط دخالت دارند. افسردگی یک نبرد روزانه است که فرد مبتلا باید هر روز آن را ادامه دهد. یادتان باشد، نباید این افراد را تحت فشار قرار دهید و آنها را مجبور به انجام کاری کنید.

مصرف دارو و مراجعه به پزشک متخصص برای این افراد ضروری است. معمولا افراد افسرده از کمک گرفتن طفره می روند. آنها می ترسند از آنچه احساس می کنند حرف بزنند، چون در جوامع امروزی همه، افراد کامل و به اصطلاح «سوپراستار» را می پسندند و حرف زدن از احساسات واقعی و نشان دادن ابعاد تاریک ذهن چندان جلوه خوبی ندارد.

مصرف دارو نیز یکی دیگر از ترس هایی است که باعث می شود افراد افسرده از مراجعه به پزشک خودداری کنند، چون هنوز مراجعه به روانپزشک یا روانکار و مصرف دارو به خاطر مشکلات روحی روانی جزو تابوها محسوب می شود و از طرف دیگر خطر اعتیاد به این داروها و عوارض جانبی آنها نیز کماکان استرس زا است.

تمام این مسائل باعث می شود فرد افسرده از کمک خواستن خودداری کند که متاسفانه به سلامتی روحی  و جسمی وی بیشتر و بیشتر آسیب می رساند. بهتر است تحت درمان بودن را به فرد افسرده گوشزد کنید، اما هرگز وی را مجبور به این کار نکنید. یادتان باشد فرد افسرده برای انجام هر کاری نیاز به زمان دارد تا دست به انتخاب بزند.

 

منبع: تبیان

 



مطالب بیشتر برای زندگی بهتر

درمان افسردگی با داروهای گیاهی چگونه می توان به یک فرد افسرده کمک کرد؟ راهکارهای کاهش اضطراب چرا همیشه خسته ایم؟ تأثیر مشکلات کاری بر روابط خانوادگی دوستیابی اینترنتی