10 زن برجسته ای که چهره ارتش را تغییر دادند! (+عکس)
کمدین معروف ایلیان بوسلیر این طور می گوید: "ما زنانی را در ارتش داریم؛ امّا آنها ما را در خط مقدم قرار نمی دهند. آنها نمی دانند که اگر ما بتوانیم بجنگیم، می توانیم بکُشیم. فکر کنم ما می توانیم. تمام کاری که باید انجام دهیم، رفتن به پیش یک زن و گفتن این جمله می باشد: آیا دشمن را در آن منطقه می بینی؟ آنها خواهند گفت: چقدر در آن لباس ها چاق به نظر می رسند".
برای دهه ها، زنان اجازه ورود به ارتش را نداشتند. در گذشته، زنان باید خانه را حفظ می کردند، نه آنکه در جنگ ها شرکت کرده و مبارزه می کردند. هرچند، زنان امروز می توانند به شاخه نظای ارتش بپیوندند، امّا نه مجاز به کارهای سخت در نیروی دریایی هستند و نه می توانند عازم خط مقدم گردند. با این وجود، امروز 20 درصد از ارتش ایالات متحده آمریکا را زنان تشکیل می دهند. اگرچه، پیشرفت به سمت برابری بیشتر میان زنان و مردان در ارتش ایالات متحده آمریکا در حال انجام است، امّا هنوز هم اختلافات زیادی وجود دارد. در ادامه به ده زن برجسته ای اشاره خواهیم نمود که چهره ارتش را تغییر دادند.
10. ژاندارک
اگرچه او به عنوان دختر دهقان در شرق فرانسه بزرگ شد، امّا امروز از او با نام ژاندارک و به عنوان نماد قدرتی که زنان می توانند، حتّی در ارتش، داشته باشند، شناخته می شود. با وجود این حقیقت که بسیاری در گذشته و حتّی در دوران امروز، نسبت به موفقّیت زنان در حرفه نظامی، با دیده تردید می نگرند. در طول جنگ صد ساله، ارتش فرانسه با رهبری ژاندارک، به پیروزی هایی در چندین جنگ دست یافت. البتّه، ژاندارک مجبور شد تا زندگی مردانه را برای خود برگزیند، که منجر شد تا او موهایش را کوتاه نموده و لباس مردانه بر تن کند. در حالیکه بسیاری باور نداشتند که هدایت الهی از او خواست تا فرانسه به پیروزی هایی دست یابد و سرزمین مادری را از بریتانیا پس بگیرد، امّا در واقع این او بود که سبب موفقیت ارتش فرانسه شد.
در واقع، ژانداک توسط پادشاه چارلز ششم فرستاده شد تا اورلئان را از محاصره نجات دهد، و توانست تنها در 9 روز به این محاصره پایان دهد. او زمانی توانست این کار را انجام دهد که ژنرال ها را متقاعد نموده و بر خودبینی طولانی مدّت آنها مُهر خاموشی زند.
ژاندارک در آغاز بسیار موفق عمل کرد، و در چند جنگ بر علیه بورگاندیانز پیروز شد و حتّی توانست به چینون رفته و با پادشاه صحبت نماید. با این وجود، ژاندارک در 30 می سال 1430 دستگیر شد و به زندانی در روئین فرانسه فرستاده شد. جایی که او محاکمه شد و حکم الحادش صادر گشت. در پایان او محکوم به اعدام با سوزانده شدن در آتش شد. با این وجود، در ژوئن سال 1456، محاکمه دیگری برای او ترتیب داده و او را شهید خواندند و لایق بهشت برین دانستند. امروز، او یک قدیسه، قهرمان و "دوشیزه اورلئان" می باشد.
9. الیزابت سی. نیوکام
اگر همیشه دوست داشتند، زندگی مدرن فردی چون ژاندارک را بخوانید، بهتر است سراغ الیزابت نیوکام بروید. زندگی این دو دختر بسیار شبیه به یکدیگر است. در حالیکه هیچ روح الهی از او نخواسته بود که به جنگ برود، در سپتامبر 1847، نیوکام مسیر خود را برای ورود به جنگ در دژ نظامی لیوین وورث آغاز کرد، برای آنکه در جنگ میان آمریکایی ها- مکزیکی ها شرکت کند. او نیز برای آنکه بتواند وارد جنگ شود، مانند ژاندارک، لباس مردانه بر تن کرد.
نیوکام با موفقیت مثال زدنی به مبارزه با آمریکایی های بومی در شهر داگ پرداخت، هرچند سرانجام ده ماه بعد مشخص شد که او یک زن است. هنگامی که این حقیقت آشکار شد، او را عودت داده و اجازه بازگشت به میدان مبارزه را ندادند.
در جولای 1848، از نیوکام به خاطر رشادت های مثال زدنیش در جنگ تشکر کردند. با تصویب لایحه ای خاص در تاریخ 19 جولای 1848 در کنگره، زمینی 160 هکتاری به نیوکام بخشیده شد. علاوه بر این زمین، به او حقوقی برابر با یک سرباز را که ده ماه در جنگ خدمت کرده است، و همچنین سه ماه اضافی، پرداخت کردند. به دلیل فقدان اسناد دولتی در این رابطه، اطلاعات زیادی درباره نیوکام وجود ندارد (عکس: شهر داگ، کانزاس).
8. اوفا جانسون
اوفا جانسون فرصتی را به دست آورد تا در تاریخ 12 آگوست سال 1918، تاریخ ساز شود. هنگامی که وزیر نیروی دریایی به زنان اجازه داد تا وظایف دفتری داشته باشند و به نیروی دریایی و تفنگدارانش خدمت برسانند. جانسون با شنیدن این خبر، یک ثانیه را هم هدر نداد و روز بعد اسم او در لیست جای گرفت. در طول جنگ جهانی اوّل، تنها 304 زن داوطلب دیگر وجود داشت.
بیشتر این زنان شغل هایی چون آشپزی، نظافت، آموزش برای پرستار شدن و کار به عنوان منشی را بر عهده گرفتند. در آن زمان، زنانی که داوطلب می شدند این عنوان را داشتند: "یک مرد را از میدان نبرد دور کرده است". بسیاری از زنانی که در آن زمان این شغل ها را بر عهده گرفته بودند، فرستادن سربازان بیشتر به فرانسه را مجاز می کردند.
اوفا اوّلین زنی بود که داوطلب اعزام به جبهه های جنگ شد. او پیشاهنگ لیستی 18000 نفری از زنان بود که در طول جنگ جهانی اول در این لیست جای گرفتند. در واقع، زنان نیمی از پرسنل پایگاه های مختلف در سراسر ایالات متحده آمریکا را تشکیل می دادند. این تعداد بیش از تعداد سربازانی بود که برای جنگ با ژاپنی ها به سواحل غرب فرستاده شدند.
7. لورتا والش
لورتا والش در 22 آوریل سال 1896 در فیلادلفیا به دنیا آمد و اوّلین زنی بود که وارد نیروی دریایی ایالات متحده آمریکا شد. در سال 1917، چند سال از جنگ جهانی اول گذشته بود و آلمان از قصد خود برای استفاده مجدد از زیردریایی های خود برای جنگ بر علیه نیروهای متفقین، از جمله کشتی هایی که با پرچم ایالات متحده آمریکا در آبها حرکت می کنند، خبر داده بود. با اعلام این خبر، آلمانی ها به چهار کشتی آمریکایی ها حمله نموده و 15 نفر را کشتند.
به همین دلیل، کشتی های تجاری آمریکا نیز مسلح شده و به آنها دستور داده شد که اگر حمله ای بر علیه شان صورت گرفت، از خود دفاع نمایند. این اتفاق سبب شد تا والش در 17 مارس سال 1917 در لیست داوطلبان قرار گیرد. چند روز بعد، این دختر هجده ساله به اوّلین دفتردار زن در نیروی دریایی ایالات متحده آمریکا تبدیل شد. هنگامی که آتش بس اعلام شد، والش را در رزرو افراد غیر فعّال قرار دادند، امّا هنوز هم کار خود را به عنوان یک دفتردار انجام می داد.
اگرچه زنان از چند دهه قبل از والش در نیروی دریایی ایالات متحده آمریکا کار می کردند، او اوّلین زنی بود که از حقوق و مزایایی برابر با مردان برخوردار بود. زنان داوطلب پیش از او بیشتر به عنوان پرستار کار می کردند و در جامعه با عنوان شهروند شناخته می شدند و نه پرسنل نظامی. والش اوّلین زن از 13000 زنی بود که داوطلب خدمت در نیروی دریایی شدند. امروز، او بخشی مهمّی از تاریخ زنان و همچنین تاریخ نیروی دریایی را تشکیل می دهد.
6. اویتا کالب هابی
سرهنگ اویتا کالب هابی، اوّلین زنی است که مفتخر به دریافت مدال لیاقت از ارتش ایالات متحده آمریکا شده است. این مدال در تاریخ 1945 به او اهدا شد. او در کیلین تگزاس به دنیا آمد و وارد کالج ماری هاردین بایلور که مخصوص زنان بود و همچنین دانشگاه تگزاس در هیوستون شد تا دو مدرک جداگانه را دریافت نماید. او به زودی با ویلیام هابی که فرماندار سابق ایالت تگزاس و همچنین ناشر هیوستون پست، ازدواج کرد. اویتا به یکی از سردبیران روزنامه تبدیل شد و بر بخش زنان وزارت جنگ تمرکز نمود.
با این وجود، در طول جنگ نیروی انسانی روندی کاهشی به خود گرفت، در نتیجه اویتا تصمیم گرفت تا وارد رسته زنان ارتش شود. پس از پرستاران ارتش، این زنان اوّلین زنانی بودند که لباس نظامی بر تن کردند. او مدارج ترقی را طی نمود و سرهنگ شد. او اوّلین زنی است که مدال لیاقت ارتش ایالات متحده آمریکا را از آن خود کرده است.
اویتا هابی پس از جنگ نیز به فعالیت های سیاسی خود ادامه داد. در آن زمان، آیزنهاور، رئیس جمهور آمریکا، او را به عنوان رئیس آژانس امنیتی فدرال منصوب نمود. او سپس برای چندین آژانس دولتی مختلف کار کرد. پس از آن به عنوان ویراستار کار نمود و سپس از شوهر بیمار خود که در حال مرگ بود مراقبت نمود. شوهرش در سال 1995 از دنیا رفت. اویتا هابی آنقدر مهم است که مدرسه ای در تگزاس به نام او می باشد، و همچنین نقل قولی از او بر روی یادبود جنگ جهانی دوم در واشنگتن دی. سی حکاکی شده است: "زنانی که در این راه قدم گذاردند، به عنوان شهروندان این کشور ارزیابی می شوند و نه به عنوان زن ... این جنگ مردم بود و همه در آن شرکت داشتند".
5. السی اِس. آت
اگرچه بسیاری از زنان حاضر در این لیست پرستار بودند، ستوان السی اِس. آت پرستار تخصصی پرواز بود. آنچه که نقش او را برجسته می سازد، حضور او در اوّلین پرواز بین قارّه ای برای تخلیه در ژانویه 1943 بود. حقیقت جالب در این زمینه آن است که آت هیش آموزش رسمی درباره تخلیه هوایی ندیده بود و پیش از این پرواز، هرگز سوار هواپیما نشده بود.
او در ایستگاه 159 و در بیمارستان کراچی مستقر گشت؛ در 26 ژانویه 1943، از او خواسته شد تا برای مراقبت از پنج بیمار در طول پرواز، آماده شود. آت اجازه نداد که این وظیفه جدید و ناشناخته او را از پای درآورده و شکست دهد. او برای شش روز از این بیماران مراقبت کرد تا آنها به شهر واشنگتن رسیدند. اگر این سفر با کشتی انجام می شد، چند ماه طول می کشید.
با وجودی که او هیچ آموزشی در این زمینه ندیده بود، امّا آت کار خود را به خوبی و با موفقیّت به پایان رساند و به همین دلیل از تلاش های او تقدیر شد. به او مدال درجه یک نیروی هوایی اعطا شد، مدالی که برای اوّلین بار به یک زن اعطا شده بود. همچنین به او این فرصت داده شد تا دوره رسمی پرستاری پرواز را بگذراند. او نه تنها از تک تک بیماران به خوبی مراقبت کرد، بلکه همچنین پول خود را هزینه نمود تا برای آنها غذا بخرد. و همچنین نکاتی را در رابطه با مراقبت از بیماران در پرواز و چگونگی پشتیبانی از آنها یادداشت کرد. برخی از پیشنهادات او شامل کپسول اکسیژن و جعبه کمک های اولیه در هواپیما بود. آت همچنین ایجاد تغییر در لباس پرستاران پرواز را خواستار شد. دامن به نوعی مانع از سرعت عمل آنها در حین انجام وظایف می شد.
4. کوردلیا ای. کوک
یکی از زنان حوزه پزشکی این لیست می باشد. کوردلیا ای. کوک در رسته پرستاران ارتش در طول جنگ جهانی دوم خدمت نمود، و اوّلین زنی است که به خاطر رشادت هایش در طول جنگ، دو جایزه دریافت کرده است: ستاره برنزی و قلب بنفش. کوک در ایتالیا مستقر گشت و توانست وظایف خود را به عنوان پرستار در طول جنگ های سخت این منطقه به خوبی انجام دهد و بسیاری از سربازان زخمی و در حال مرگ را از مرگ حتمی نجات دهد.
ستوان کوردلیا کوک، ابتدا در سال 1943، مفتخر به دریافت ستاره برنزی شد، و او را به اوّلین زنی تبدیل کرد که توانست این جایزه را دریافت کند. مدّت کوتاهی پس از آن، جایزه قلب بنفش به او اعطا شد؛ این جایزه او را به اوّلین زن در تاریخ تبدیل نمود که به خاطر صرف زمان و تلاش های مثال زدنی اش در طول جنگ جهانی دوم، دو جایزه ارزشمند و شایان تعریف را دریافت نموده است.
3. مارگارت کوربین
مارگارت کوربین در جنگ انقلاب آمریکا جنگید؛ با وجود موقعیتی که زنان در آن روزگار داشتند. او زندگی عادی چون سایر زنان داشت تا آنکه در سال 1772 با جان کوربین ازدواج کرد. آنها همراه با صدها مرد دیگر، به جنگ بر علیه نیروهای بریتانیایی پرداختند، بخصوص در دژ واشنگتن در منهتن.
اگرچه جان در اوّلین شرکت توبخانه پنسیلوانیا داوطلب شده بود، امّا مارگارت حضور نداشت و در پشت جبهه خدمت می کرد. کاری که برای زنانی که شوهرانشان در جنگ بودند، کاری عادی تلقی می گشت. نقش اصلی او آشپزی، نظافت، و خدمت رسانی به سربازان بود. او زنی خانه دار در مکانی دور از خانه بود.
هنگامی که شوهر او و دیگر مردان به میدان نبرد می رفتند، مارگارت نیز با آنها می رفت. او به شوهرش در شلیک توپ کمک می کرد تا آنکه شوهرش مجروح شد و جانش را از دست داد.
او پس از این اتفاق، شجاعانه، خودش شلیک توپ را بر عهده گرفت. مارگارت در این میان سالم نماند: فک، قفسه سینه، و بازوی او آسیب دید. و سرانجام به دلیل جراحاتی که بر بدنش وارد آمده بود، تسلیم شد. او سپس در سال 1779 به فیلادلفیا رفت و پولی به او اعطا شد؛ نیمی از حقوق ماهانه یک سرباز حاضر در جنگ. بدین ترتیب، او به اوّلین زنی تبدیل شد که مستمری دریافت کرد. او همچنین اوّلین و تنها سرباز انقلابی بود که در گورستان نقطه غرب به خاک سپرده شد (تصویر بالا؛ هنرمند: هربرت نوتیل).
2. آنی جی. فاکس
آنی جی. فاکس در چهارم آگوست سال 1893 به دنیا آمد، و اوّلین زن نظامی بود که موفق به نشان قلب بنفش به خاطر شجاعت ها و رشادت هایش در رسته پرستاران نیروی دریایی آمریکا شد. هرچند این نشان به دلیل تغییرات الزام آور در رابطه با دریافت آن، از او پس گرفته شد؛ زیرا برای درفات این نشان شما باید مجروح شده باشید. او مدال ستاره برنزی را دریافت کرد که به خاطر شجاعت در دوران جنگ به افراد اعطا می گردد. این نشان به خاطر نقش فوق العاده او در طول نبرد بندرگاه مروارید به او اعطا شد. او اوّلین ستوان و سرپرستار در آوهو، هاوایی بود.
او به عنوان پرستار تربیت شده بود تا از سربازان مجروح و در حال مرگ نگهداری نماید. امّا گفته می شود که او شجاعانه به کار خود ادامه می دادف حتّی زمانی که منطقه به شدّت بمباران می شد. او قادر بود به درستی بیهوشی را انجام دهد و حتّی می توانست به پرستاران داوطلب شهری چگونگی تمیز کردن یک زخم را آموزش دهد. فاکس مطمئنا در این شرایط سخت و طاقت فرسا، آرامش خود را به خوبی حفظ می کرد. و به همین دلیل نشان قلب بنفش به او اعطا شد. در طول جنگ جهانی دوم، به 964،409 نفر نشان قلب بنفش اعطا شد. امروز تخمین زده می شود که 287 عدد از این نشان ها، به زن های حاضر در جنگ داده شده است.
1. ماری ای. واکِر
او در نیویورک و در خانه ای که طرفدار الغای بردگی بودند، متولد شد. واکِر امروزه به عنوان اوّلین و تنها زنی در تمام نیروهای ارتشی شناخته می شود که مدال افتخار کنگره را به خاطر اقدامات و کارهایش در طول جنگ داخلی آمریکا، از آن خود کرد. در حالیکه او کار خود را از ارتش آغاز نکرده بود، امّا برای حقوق زنان و اصلاح لباس آنان تلاش می کرد.
پیش از آغاز جنگ داخلی آمریکا، واکِر تنها زن طبقه خود بود که دارای مدرک پزشکی از کالج پزشکی سیراکوس بود. مدّت کوتاهی پس از آنکه او مدرکش را گرفت، جنگ داخلی آمریکا شروع شد و او به عنوان افسر پزشکی داوطلب شد. اما تنها یک جواب قاطع شنید: نه.
اگرچه به خاطر جنسیت او را نپذیرفتند، امّا واکِر با پافشاری هایش به دستیار جراح در ارتش کومبرلند در سال 1863 تبدیل شد. در طول این زمان، او لباس خود را به لباس یک افسر تغییر داد تا بتواند به راحتی با سربازان حرکت نماید. او سپس دستیار جراح پیاده نظام 52 اوهایو شد، امّا توسط متحدان در سال 1864 دستگیر شد و چهار ماه بعد آزاد گشت. او سپس در اسالت تنسی در یک یتیم خانه مشغول به کار شد. در 11 نوامبر سال 1965، او مدال افتخار دریافت کرد. در سال 1917 این مدال از او باز ستانده شد (چون مطابقت با استانداردهای تعیین شده در آن زمان نداشت)، امّا در سال 1977 به او بازگردانده شد.
منبع:seemorgh.com
بیشتر بخوانید تا بیشتر بدانید
10 اختراع زمان باستان که فکر میکردید مربوط به زمان ما هستند!! (+عکس) 10 حقیقت در مورد مومیایی ها! 10 عدد از ترسناکترین شکنجههای قرون وسطی!!+عکس (+18) اعدامهایی شبیه به شکنجه در قرون وسطی!! امپراطوری که از گوشت انسان تغذیه میکرد!! ترسناکترین مردم روی زمین!!
داستان های عجیب آخوند مظفرالدین شاه (+عکس)
استخاره چاره ساز آخوند مقرب مظفرالدین شاه
آخوند مقرب مظفر الدین شاه که بسیار نیز به وی معتقد بوده است. بعضی تاریخ نویسان داستانهای عجیبی را از این روحانی نقل کرده اند که تمییز و تشخیص، درستی از نادرستی این روایات تاریخی مبرهن نیست. ولی یا از روی حسد و کینه نقل شده و یا واقعا این مرد یک روحانی نمای زبردست بوده که توانسته دل از شاه ببرد و از کسوت مقدس روحانیت برای خود دکان درست کرده و ثروتی به هم زند.
داستان نقل شده به شرح زیر است:
«هر وقت هوا بنای رعد و برق را میگذاشت شاه فوراً در قعر اطاق پستوئی که به هیچ جا روزنه نداشت و تاریک بود مخفی شده فورا عقب سید بحرینی و پسرهایش میفرستاد و از ترس زیر عبای سید بحرینی قرار میگرفت و دست به دامان آنها میشد، الله و لبیک میگفت. آنها یاجدا یاجدا میگفتند و شاه مثل همان ابر بهاری گریه میکرد و مشغول نذورات و بخشش میشد».
تاج السلطنه، دختر ناصرالدین شاه در خاطراتش در باره باورهای مظفرالدین شاه و نقش سید حسین بحرینی، روحانی مورد اعتماد شاه قاجار مینویسد:
«این برادر عزیز من از رعد و برق٬ خیلی ترسناک و معتقد به جن و پری و موهومات بوده است و این سید [بحرینی] در زمان انقلاب هوا و تیرگی رعد و برق البته باید در حضور باشد و شروع به خواندن اسم اعظم و آیات نماید و به اصطلاح در مقابل طبیعت واقع باشد. مبادا خدای نخواسته صدمه به وجود مبارک اعلیحضرت همایونی وارد شود و به مناسبت همین خدمت بزرگی که نسبت به اعلیحضرت مینمود فوق العاده دارای مرحمت و حقوق گزافی بود».
مظفرالدین شاه و ترس عجیب و غریب
عین السلطنه، ابعاد جالب و کمتر گفته شده ای را از ترس عجیب و غریب مظفرالدین شاه و بهره مندی سید بحرینی از مرحمت شاهانه و مواهب ملوکانه بازگو میکند: «... خودش میگفت [در سفر اروپا] راه آهن هر وقت از تونل میگذشت، من دَمَر زیر نیمکتها میافتادم و جلوی چشم خودم را با دستمال میگرفتم گوش خود را با انگشت میگرفتم تا رد شود و من نصفه عمر میشدم. وقتی که از پل رودخانه عبور میکرد همین کارم بود.
امان از وقتی که کشتی خواستم بنشینم و انگلیس بروم تمام تنم میلرزید، هوش نداشتم در یکی از اطاقهای کوچک آنقدر دمَر روی زمین افتادم تا کشتی به ساحل رسید.
یک روز در اسب دوانی طهران میان چادر نشسته بود که نظام دفیله میکرد ابری در آسمان پیدا شد و یک غرشی کرد. هنوز هم این مطلب به مردم درست معلوم نشده بود شاه فی الجمله تکانی خورد. صدای دوم شاه تکان شدیدتری به خود داد جمعی که از واقعه مسبوق بودند فوراً گفتند نقلی نیست میگذرد. رنگ از روی شاه پریده بود.
باز آسمان صدا کرد این دفعه شاه از روی صندلی برخاست مثل دیوانهها به این سمت و آن سمت چادر نگاه میکرد تا پناهی بجوید. باز نزدیکش رفته و قدری آرامش کردند. مردم همه به همدیگر نگریسته کم کم مطلب به همه معلوم شد. الحمدلله صدای رعد موقوف شد والا دفیله و سان قشون بالاخره اسب دوانی برهم خورده بود.
هر وقت در طهران رعد و برق میشد یا باد شدید میآمد تمام سکنۀ طهران متذکر شده به هم میگفتند ها بخت رو به سید آورد، چقدر پول بگیرد. دیگری میگفت کاش من یک ساعت جای او بودم. آن یکی میگفت طاقه شال است که حالا میبرد. انگشتر است که حالا میگیرد. برحسب اتفاق یا اقبال سید گفته بود در آن چند سال اول سلطنت شاه بسیار هم در طهران رعد و برق شد بی اندازه هم مهیب و شدید بود».
عین السلطنه و سید بحرینی
خاطرات عین السلطنه، اطلاعات جالب دیگری از سید حسین بحرینی، روحانی کوتاه قد و چاقی که با چشمانی ریز و درخشان و چهرهای سبزه و متمایل به زرد، به سرعت توانست به مدد ترس موهوم و خرافه گرایی مظفرالدین شاه، در دستگاه حکومت او جایی برای خود دست و پا کند، به دست میدهد: «سید اصلا بحرانی است و من وقتی که شیراز رفتم معلوم شد.
بحران قریۀ کوچکی است در گرمسیرات فارس. طلبه فقیری بود از گرسنگی طهران آمد و از طهران تبریز رفت. خودش را بحرینی قلمداد و محض آن که غریب بود کسان ولیعهد به او التفاتی کردند و خدمت ولیعهد بردند روضه خوان شد و کم کم ترقی کرد. بعد از سلطنت دیگر برای شاه هم روضه نمیخواند. پسرش میخواند. بسیار هم بدنفس آدمی بود.
کسانی که در شیراز و طهران در ایام فقر و فلاکتش از او کمک و یاری کرده بودند وقتی که نزدش میآمدند و اظهار آشنائی میکردند گردن نمیگرفت و امتناع میکرد. این را هم من در شیراز باز شنیدم در طهران هم هرگز نشد عریضه ای از کسی به شاه بدهد، یا انعامی احسانی از شاه برای فقیری، ضعیفی، درمانده ای بگیرد.
هر وقت شاه به دیگران نذر میکرد، این آدم زن و دختر خودش را میگفت لخت شوند لباس پاره پاره بپوشند و نذورات را به آنها میداد و صبح برای شاه قسم میخورد فلان پول یا فلان پارچه را به کسی دادم که لخت و عریان بود و نان شب نداشت».
«این سید از دولت سر این رعد و برق صاحب یک اعتبار و احترام و جبروتی بود که بازدید علمای بزرگ بزرگ و شاهزادگان و وزرای محترم [نیز] هرگز نمیرفت. به قدری شال، انگشتر، طلا، نقره، خز، سنجاب، پول شاه به او داده بود که خانۀ او صندوقخانۀ او مخزن جواهرات و اشیاء قدیمیشده بود.
قریۀ نهاوند قزوین را به او بخشید که سالی سی هزارتومان منافع میبردند. میرزا ابوالقاسم خان مباشر آنجا [،] حاکم قزوین را نوکر خود حساب نمیکرد. خانه مرحوم حاجی حسین خان را در دروازه دوشان تپه برایش خرید».
«سید سه پسر داشت دو معمم یکی کلاهی، هر کس روزنامه خاطرات شاه را به اروپ [اروپا] خوانده باشد همه جا دیده که پس از بالها، مهمانیها، «آقا سیدحسین روضۀ خیلی خوبی خوانده» ذکر شده است. سیدحسین با کلاه و فکل و کراوات در میان راه آهن روضهها خوانده شاه و امیر بهادر جنگ و متملقین دیگر در حضور مهماندارها و فرنگیها گریهها، نالهها، ندبهها کرده اند که صدای آنها به قول روضه خوانها به کربلا رسیده.
بصیرالسلطنه پسر دیگرش پیشخدمت مخصوص بود. [قریۀ] شادمهان قزوین را به او بخشید. در فوت مظفرالدین شاه علی التحقیق هشتاد هزار تومان پول نقد در بانک داشت سوای جواهرات و اشیاء قیمتی دیگر. سید و پسرانش دارای دو سه کرور ملک و پول و جواهر و سایر چیزها فعلاً هستند».
استخاره چاره ساز سید!
شاید خواندنیترین بخش از نقش سید بحرینی در دربار مظفرالدین شاه، حکایت استخاره معروف سید در بازگرداندن امین السلطان از تبعید قم و تعیین دوباره او به عنوان صدراعظم است.
«امینالسلطان پس از برکناری به حالت تبعید و تحتالحفظ رهسپار قم شد. اما شاه یکسال و نیم پس از برکناری امینالسلطان، امینالدوله را بیکفایت و نالایق تشخیص داد و در تعیین صدراعظم جدید مستاصل گردید. او میان حاج محسن خان مشیرالدوله سفیر سابق ایران در عثمانی که مدتی ریاست شورای وزیران را بر عهده داشت، میرزا عبدالوهاب نظام الملک والی فارس و وزیر عدلیه بعدی و همچنین میرزاعلیاصغر خان امینالسلطان صدراعظم برکنار شده و تبعیدی در شک و تردید بود که کدام یک لایقترند.
در این میان طرفداران امینالسلطان که بسیاری از درباریان نیز از آن جمله بودند به تلاش افتادند تا شاه را به گزینش نامبرده و بازگرداندن وی از قم متقاعد سازند. شاه پذیرفت که میان نظامالملک، مشیرالدوله و امینالسلطان یکی گزینش شوند. او تاکید کرد که طبق رفتارش پدرش (ناصرالدین شاه) باید به استخاره متوسل شود و هیچ کس را برای انجام این مسئولیت دینی لایقتر از «سیدعلی اکبر بحرینی» نمیدانست.
اطرافیان شاه به سرعت با بحرینی تماس گرفته و موضوع درخواست شاه را به اطلاع وی رساندند. آنان سپس در یک تبانی با بحرینی از یکسو و همچنین با تشریفاتچیهائی که همواره پشت سر شاه میایستادند از جانب دیگر، تلاش کردند تا نقشه خود را در جریان استخاره به پیش ببرند.
ترتیب استخاره چنین داده شد که «حکیمالملک» پشت صندلی شاه بایستد، تا اسمی را که شاه داخل قرآن میگذارد، ببیند. سیّد بحرینی هم حین انجام تشریفات استخاره، به بالا بنگرد و از اشارة مثبت و یا منفی حکیمالملک تکلیف را بداند.
روز موعود فرا رسید و مجلس استخاره در نارنجستان بلور که بنایی مستقّل و زیبا و در جنوب غربی دیوانخانه واقع بود، منعقد گردید... شاه بالای صندلی قرار گرفت و گفت تا آقای بحرینی را به حضور بخوانند. او مردی کوتاه قد و سمین (چاق) بود و چشمانی ریز و درخشان و چهرهای سبزه متمایل به زرد داشت. او بسمالله گویان و ذکرکنان با ترتیبی خاصّ به حضور آمد. شاه به او گفت: آقا، بیایید روبروی من بنشینید که امر مهمی در پیش است و از خداوند راه میخواهیم.
سیّد بحرینی برابر شاه روی قالیچه به زمین نشست. شاه نام یکی از افراد مورد نظر را که بر ورقهای جداگانه نوشته و به پشت روی میز گذاشته شده بود برداشته، میان اوراق قرآن قرار داد و به دست آقا سپرد.
سیّدبحرینی با آداب تمام قرآن را بوسیده، به خواندن دعای لازم پرداخت و در پایان ذکر، سر را به آسمان بلند کرد، سوی حکیمالملک نگریست و او سر را با علامت منفی بالا برد. آقا قرآن را گشود و پس از مطالعه سربرآورده، عرض کرد: آیه نهی است و راه نمیدهد.
شاه ورقة دوّم را لای کلامالله نهاد و باز اشاره حکیمالملک کار خود را کرده، آیه نهی آمد. بار سوّم که نام امینالسلطان میان اوراق مقدّس رفت، سر حکیمالملک به علامت اثبات به زیر آمد و سیّدبحرینی گفت: قربان، آیه امر است و بهتر از این نمیشود.
شاه بدون اینکه سخن گوید اوراق را درهم ریخت و بار دیگر نام امینالسلطان را از میان آنها برداشته، لای قرآن نهاد. این مرتبه نیز اشاره حکیمالملک فهماند که باید آیة امیر بیاید و چنین شد.
شاه نفسی برآورده خیالش راحت شد و گفت: معلوم میشود که خداوند اینطور خواسته که باز او بیاید. فیالمجلس امر کرد تا صدراعظم معزول را از گوشة عزلت قم بار دیگر به صدارت بخوانند».
مآخد:
1- شرح حال رجال سیاسی و نظامیمعاصر ایران، باقر عاقلی، جلد دوم، انتشارات گفتار.
2- روزنامه خاطرات عین السلطنه (قهرمان میرزا سالور)، جلد پنجم، به کوشش مسعود سالور، ایرج افشار، چاپ اول 1377، نشر اساطیر ایران، ص 4078.
3- خاطرات تاج السلطنه (دختر ناصرالدین شاه).
4- روزنامه خاطرات عین السلطنه (قهرمان میرزا سالور)، جلد پنجم، به کوشش مسعود سالور، ایرج افشار، چاپ اول 1377، نشر اساطیر ایران، صص 4079 و 4080.
5- همان، صص 4078 و 4079.
6- همان، ص 4078.
7- همان، ص 4078.
8- هزار و یک حکایت تاریخی، محمود حکیمی، انتشارات قلم، ج 2.
منبع: khabaronline.ir
بیشتر بخوانید تا بیشتر بدانید
حقوق زنان در دوره ی هخامنشی 10 خانواده قدرتمند در طول تاریخ (+عکس) آموزش در ایران باستان ارتش هخامنشی چگونه بود؟ بانوان نامور تاریخ ایران زمین سیاست اقتصادی هخامنشیان
آموزش در ایران باستان
در دوران هخامنشی، آموزش رسمی ویژهٔ روحانیان زرتشتی (موبدان)، شاهزادگان و دولتمردان بود. اما چون در آیین زرتشت آموزش و پرورش به مانند زندگی مهم شمرده شده بود، مردم ایران به پیروی از گفتار حکیمانهٔ زرتشت، یعنی پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک، اخلاق و مهارتهای سودمند را به فرزندان خود آموزش میدادند. در آن زمان آتشکدهها جایگاه رسمی آموزش بودند و موبدان علاوه بر درسها مذهبی، پزشکی، ریاضی و اخترشناسی نیز درس میدادند.
نخستین دانشگاه
در دورهٔ ساسانی فرهنگ و تمدن ایرانی به شرق و غرب گسترش یافت. اما هنوز هم آموزش به گروهی خاص محدود میشد. در این دوران مهمترین مرکز علمی و آموزشی دوران باستان، دانشگاه گندیشاپور، در شهر گندی شاپور به وجود آمد.
این شهر را شاپور ساسانی بنیان نهاد و تا حدود قرن چهارم پس از اسلام آباد بود. در دانشگاه گندی شاپور دانشمندان ایرانی در کنار دانشمندان هندی، یونانی و رومی به فعالیت علمی و بحث و گفت و گو مشغول بودند. وقتی مدرسهٔ آتن در سال ۵۲۹ میلادی بسته شد، بسیاری از دانشمندان یونانی به گندی شاپور مهاجرت کردند. در زمان خسرو انوشیروان بیمارستانی در این شهر ساخته شد و آموزش طب ایرانی، یونانی و هندی رونق گرفت.
آموزش در دوران قاجار
در دوران قاجار جنگهای ایران و روس رخ داد که با شکست ایرانیان و از دست رفتن بخشهای زیادی از ایران همراه بود. البته ان شکست دردناک باعث شد که دولتمردان دلسوز و فرهیختگان جامعهٔ آن روز به علت شکست ایرانیان آگاه شوند که همانا بیخبری از دانش و فن آن روزگار بود.
از این رو، در سال ۱۲۳۱ هجری قمری، ۵ نفر دانشجو به انگلیس فرستاده شد؛ نخستین چاپخانهٔ سربی در ۱۲۲۷ هجری قمری در تبریز به کار افتاد؛ نخستین روزنامه را میرزا صالح، از دانشجویان فرستاده شده به انگلیس، به نام کاغذ اخبار در ۱۲۵۳ هجری قمری منتشر کرد؛ و نخستین مدرسه به شیوهٔ امروزی با همت میرزا حسن خان رشدیه در ۱۲۵۴ هجری قمری در ارومیه و در سال بعد در تبریز کار خود را آغاز کرد.
بنیانگذاری دارالفنون
دارالفنون مرکز آموزشی دانش و فن نوین بود که در سال ۱۲۳۱ هجری شمسی با تلاش میرزا تقیخوان امیرکبیر در تهران بنیانگذاری شد. نخستین معلمان این مدرسه، اروپایی و بیشتر اتریشی بودند. نخست صد نفر فراگیر از میان فرزندان اشراف و بزرگان دولتی برای تحصیل در آن انتخاب شدند که در رشتههای نظامی،پزشکی، داروسازی، معدن و مهندسی به تحصیل مشغول شدند.
دارالفنون آزمایشگاه فیزیک، شیمی و داروسازی و کارخانهٔ شیشه و بلور و شمعسازی و چاپخانه داشت و فراگیران علاوه بر مطالعهٔ نظری، به فعالیتهای عملی نیز میپرداختند. برای مثال، مسیو کرشیش اتریشی، که معلم توپخانه و ریاضی بود، به کمک دانشجویان خود دستگاه فرستندهٔ تلگراف ساخت که آغازی برای گسترش ارتباط از راه دور در کشور بود.
آموزش و پرورش نوین
در بیشتر کشورها، گذراندن دورهٔ مقدماتی برای کودکان پنج و شش ساله و گذراندن دورهٔ متوسطه برای نوجوانان سیزده ساله اجباری است. در بسیاری از کشورها حضور دانشآموزان پس از یازدهسالگی در مدرسهها کم میشود؛ البته، آموزش تا بزرگسالی در دانشکدهها و دانشگاهها و مرکز های آموزش مهارتهای عملی ادامه مییابد.
با وجود این هنوز میلیونها نفر در دنیا از مهارتهای ابتدایی خواندن و نوشتن بیبهرهاند. بر اساس قانون اساسی ایران، آموزش و پرورش برای همهٔ کودکان و نوجوانان ایرانی تا دورهٔ متوسطه رایگان است و دولت وظیفه دارد امکان تحصیل را برای همگان فراهم سازد. نظام آموزشی ایراندارای دورهٔ ابتدایی(پنج سال) دورهی راهنمایی (سه سال) دوره متوسطه( سه سال) و دورهٔ پیش دانشگاهی است.
علاقهمندان به کارهای عملی و فنی نیز میتوانند مهارت های لازم را در مدرسهها و آموزشگاههای کارو دانش بگذرانند. دانشآموختگان دوره پیشدانشگاهی در صورت موفقیت در آزمونهای سراسری، به دانشگاه وارد میشوند.
منبع:Asemoni.com
بیشتر بخوانید تا بیشتر بدانید
حقوق زنان در دوره ی هخامنشی 10 خانواده قدرتمند در طول تاریخ (+عکس) ارتش هخامنشی چگونه بود؟ بانوان نامور تاریخ ایران زمین داستان های عجیب آخوند مظفرالدین شاه (+عکس) سیاست اقتصادی هخامنشیانتاریخ ایران را اصولا به دو بخش کلی قبل از اسلام و بعد از اسلام تقسیم می کنند.
آشنایی با تاریخ ایران
هنگامی که سخن از تاریخ ایران میرود، باید به این نکته توجه داشت که آیا منظور تاریخ اقوام و مردمانی است که از آغاز تاریخ تا کنون در مرزهای سیاسی ایران امروزی زیستهاند یا تاریخ اقوام و مردمانی است که خود را به نحوی از انحاء ایرانی میخواندهاند و در جغرافیایی که دربرگیرندهٔ ایران امروز و سرزمینهایی که از دیدگاه تاریخی بخشی از ایران بزرگ (ایرانشهر) بودهاست زیستهاند. گاه تاریخ ایران را از ورود آریایی ها که نام ایران نیز از ایشان گرفته شدهاست، به فلات ایران آغاز میکنند. ولی این به این معنی نیست که فلات ایران تا پیش از ورود آریایی ها خالی از سکنه یا تمدن بودهاست. پیش از ورود آریاییان به فلات ایران تمدنهای بسیار کهنی در این محل شکفته و پژمرده شده بودند و تعدادی نیز هنوز شکوفا بودند.
تاریخ ایران را اصولا به دو بخش کلی تاریخ ایران قبل از اسلام و تاریخ ایران بعد از اسلام تقسیم می کنند که اینها خود نیز به بخش های کوچکتری تقسیم می شوند.
تاریخ ایران قبل از اسلام:
خود به سه بخش تقسیم می شود:
-ایران قبل از آریایی ها
-مهاجرت آریایی ها به ایران
-ایران باستان
تاریخ ایران قبل از آریایی ها
پیش از آریائىها اقوام گوناگونى در قسمتهاى مختلف فلات ایران مىزیسته اند.در تاریخ ایران قبل از آریایی ها تمدنهای شهر سوخته (در سیستان)، تمدن ایلام (در شمال خوزستان)، تمدن جیرفت (در کرمان)، تمدن ساکنان تپه سیلک (در کاشان)، تمدن اورارتو (در آذربایجان)، تپه گیان (در نهاوند) و تمدن کاسیها (در کرمانشاه و لرستان) و تپورها در تبرستان (مازندران) در سرزمین ایران بودند.
بزرگترین تمدن تاریخ ایران دولت عیلام بوده است که سرزمین آنها در جنوب غربى ایران و کمابیش مطابق با خوزستان بوده است. پایتخت عیلام شهر شوش بوده که آثار مربوط به آنها در این شهر پیدا شده است. ظاهراً بخشهاى مختلف در عیلام حکومتهاى جداگانه و هر یک پادشاهان مربوط به خود را داشتهاند.
این چهار منطقه اَوان، اَنشان، سیمش و شوش بودهاند. دولت عیلام غالباً با دولتهاى بیشتر تکامل یافتهٔ بینالنهرین یعنى سومرىها، اکدىها، بابلىها و آشورىها در جنگ بوده است. این دولت در دورهاى از تاریخ ایران از بزرگترین نیروهاى این منطقه شد. از زمان پیدایش امپراتوران ایران (۵۵۰قم) عیلام از ولایات خراجگزار ایران شد. شهر شوش در این زمان نیز شهر ثروتمند و با شکوهى بود. زبان عیلامى یکى از سه زبانى بوده است که متون سلطنتى ایران به آن زبانها نگاشته مىشده است.
مهاجرت آریایىها به ایران
آریایی ها شعبهٔ وسیعى از نژاد سفید هستند که سرزمین اولیهٔ آنها احتمالاً از شمال دریاى سیاه و خزر تا حوالى رودهاى سیحون و جیحون بوده است. آنها بعدها بخشى به اروپا و دستههائى به سمت ایران و هند حرکت کردهاند. در نتیجه به اقوام آسیائى و زبان آنها، هند و اروپائى گفته مىشود. آریائى به معنى شریف است. آریائىهای هند و ایران مدتها با هم مىزیستهاند و پس از مدتها از هم جدا شدند و تا قبل از جدا شدن، افسانهها و سازمان اجتماعى و زبان مشترکى داشتند.
در کتاب های تاریخ ایران زمان آمدن آریایى ها به ایران را برخى ۲۰۰۰ سال قم و بعضى قرن ۱۴ قم تا قرن ۶ قم نوشته اند. آریایى ها هنگامی که به فلات ایران رسیدند، در ابتدا مردمان بومى را قلع و قمع کردند ولى سپس آنها را بهکار گرفتند. آریائىها پس از ورود به ایران به طوایف مختلف تقسیم شدند که مهمترین آنها مادها و پارتها و پارسها هستند. نام ایران از اسم آریایى ها گرفته شده و به معنى سرزمین آریایى است.
تاریخ ایران باستان
تاریخ ایران باستان را دوران تشکیل دولت ماد تا پایان حکومت ساسانیان و حمله اعراب به ایران دانسته اند.
مادها حدود ۷۰۸تا ۵۵۰قم
مادها قومی ایرانی بودند از تبار آریایی که در بخش غربی فلات ایران ساکن شدند. سرزمین مادها دربرگیرنده بخش غربی فلات ایران بود. سرزمین آذربایجان در شمال غربی فلات ایران را با نام ماد کوچک و بقیهٔ ناحیه زاگرس را با نام ماد بزرگ میشناختند. پایتخت ماد هگمتانه است آنها توانستند در اوایل قرن هفتم قبل از میلاد اولین دولت تاریخ ایران را تأسیس کنند. دولت ماد در ۵۵۰ پیش از میلاد به دست کوروش منقرض شد و سلطنت ایران به پارسیها منتقل گشت.
هخامنشیان - ۵۵۰ تا ۳۳۰ قم
هخامنش جدّ این خاندان، قبیلههاى پارس را تحت فرمان خود درآورد. پس از او چیشپش، پسرش در ناحیهٔ انشان (شرق شوشتر) به شاهى رسید. بعدها آنها پاسارگاد را مرکز خود قرار دادند. تا زمان کوروش سوّم (بزرگ)، شش پادشاه از این خاندان حکومت کردند.
تاریخ ایران و دوره های تاریخی آن
سلوکیان
پس از مرگ اسکندر (۳۲۳ ق. م) فتوحاتش بین سردارانش تقسیم شد و بیشتر متصرفات آسیایی او که ایران هسته آن بود به سلوکوس اول رسید. به این ترتیب ایران تحت حکومت سلوکیان (۳۳۰ - ۲۵۰ ق.م.) در آمد. آنها مدت هشتاد سال بربخش بزرگى از غرب ایران سلطنت کردند ولى در قلمرو آنها تقریباً هیچگاه آرامش وجود نداشت. پس از مدتی پارتها نفوذ خود را گسترش دادند و سرانجام توانستند سلوکیان را نابود کنند و چون اولین پادشاه اشکانیان اشک نام داشت نام این سلسله را اشکانیان گذاشتند.
اشکانیان - ۲۵۰ قبل از میلاد تا حدود ۲۲۶ میلادى
اشکانیان تمدن یونانى را که در دورهٔ سلوکیان در ایران بهوجود آمده بود، ارج مىگذاشتند. برخى از پادشاهان اشکانى به خوبى با ادبیات یونانى آشنائى داشتند و برخى نمایشهاى یونانى در دربار پادشاهان اشکانى اجراء مىشد. در آن دوره مجلسى موسوم به مهستان بود که خود مرکب از دو مجلس بود یکى مجلس اشراف و دیگرى مجلس دانایان و مغان که جنبهٔ مشورتى داشت و نفوذ چندانى در امور نداشت.
در این دوره از تاریخ ایران دامپروى و کشاورزى و تجارت رونق بسیار داشت و بردهدارى رشد مىکرد. دین آنها دین زرتشت و نیز پرستش اجداد آنها بود. سایر ادیان نیز آزادى داشتند. اشک ۲۲ (بلاش اوّل) کسى بود که به جمعآورى اوستا پرداخت. زبان آنها پارسى میانه بود که بهعلت تماس زیاد با رومىها، زبان و تمدن رومى نیز در دربار آنها نفوذ داشته است. خط آنها آرامى سریانى بوده و روى برخى سکّهها عبارات یونانى حکّ شده است. از آثار این دوره از تاریخ ایران معبد آناهیتا در کنگاور، خرابهٔ معبد کنگاور، نقوش برجسته از دورهٔ مهرداد و گودرز در بیستون است.
ساسانیان
ساسانیان خاندان شاهنشاهی ایرانی در طول تاریخ ایران هستند که در سالهای ۲۲۴ تا ۶۵۱ میلادی حکومت می کردند. شاهنشاهان ساسانی که اصلیتشان از استان پارس بود بر بخش بزرگی از غرب قارهٔ آسیا چیرگی یافتند. پایتخت ساسانیان شهر تیسفون در نزدیکی بغداد در عراق امروزی بود.
سلسله اشکانی به دست اردشیر اول ساسانی منقرض گردید. وی سلسله ساسانیان را بنا نهاد که تا ۶۵۲ میلادی در ایران ادامه یافت. دولت ساسانی حکومتی ملی و متکی به دین و تمدن ایرانی بود و قدرت بسیار زیادی کسب کرد. در این دوره نیز جنگهای ایران و روم ادامه یافت.
تاریخ ایران بعد از اسلام
پس از استقرار دین اسلام در سرزمین ایران که در نتیجه پیروزی اعراب مسلمان بر ساسانیان و فتح ایران توسط آنها روی داد، تحولات بسیاری در عرصههای اجتماعی، مذهبی و سیاسی در تاریخ ایران به وجود آمد.
استیلاء مسلمانان بر ایران به سادگى نبود. شهرها زودتر پذیراى سلطهٔ مسلمانان شدند ولى دهات به سادگى به حکومت ایشان تن ندادند. نقاط شرقى ایران و نیز طبرستان و گیلان دیرتر از نواحى غربى به تصرف مسلمانان درآمدند. آنان مجبور مىشدند که یک محل را بارها فتح کنند.
ایرانیان که از تبعیض طبقاتی موجود در کشورشان ناراضی بودند اسلام را پذیرفتند و در اشاعه آن کوشیدند ولی با این حال هرگز در طول تاریخ ایران مخالفت خویش را با سلطه امویان و عباسیان بر خاک ایران پنهان نکردند و جنبشهای استقلال طلبانهای را به پا ساختند که تشکیل حکومتهایی چون طاهریان (۸۸۱-۸۲۶ م) و صفاریان (۹۰۳-۸۶۶ م) را میتوان از نتایج آنها برشمرد.
طاهریان برای اولین بار پس از ظهور اسلام در طول تاریخ ایران نواحی شرقی ایران همچون خراسان را به استقلال رسانیدند و صفاریان نیز برای اولین بار از زبان خارجی به جای زبان عربی استفاده کردند. از دوره سامانیان (۹۹۹- ۸۱۹ م) نیز خط فارسی نوین پدید آمد و الفبای عربی با زبان فارسی رواج یافت.
حکام آل بویه (۱۰۵۵-۹۴۵ م) پس از فتح شیراز و تأسیس حکومت خویش راهی بغداد شده آن را تصرف نمودند و مقام خلافت را به آلت دست خویش تبدیل نمودند و قدرت واقعی را در دستان خویش گرفتند.
غزنویان (۱۱۸۶-۹۷۷ م) خود را در تاریخ ایران به عنوان غازیان یا جنگجویان مسلمان مطرح ساختند و سرزمینهایی همچون هندوستان را مورد تهاجم خویش قرار دادند.
تاریخ ایران بعد از اسلام
سلجوقیان (۱۱۹۴- ۱۰۳۸ م) با پیروزی بر غزنویان حکومت خویش را تأسیس نمودند و سراسر ایران را تحت سیطره خویش درآوردند و به یاری وزرای بزرگ و دانشمند ایرانی قدرت خود را تثبیت نمودند ولی در نهایت توسط خوارزمشاهیان از میان رفتند.
حکومت خوارزمشاهیان (۱۲۳۱-۱۰۷۷ م) یکی دیگر از حکومتهای تاریخ ایران بود که با تهاجم مغولها به خاک ایران آغاز گردید. نتیجه این تهاجم انقراض حکومت خوارزمشاهیان و غارت شهرها و قتل عام مردم ایران بود که با نابودی اقتصاد و کشاورزی ایران همراه گردید.
مغولها به سرعت خاک ایران را تصرف نمودند و ضمن لشکرکشی به بغداد و به قتل رساندن خلیفه عباسی خلافت اسلامی را از میان بردند (۱۲۲۸ م)
پس از مغولها، تیموریان (۱۵۰۶-۱۳۷۰ م) به خاک ایران هجوم آوردند و بار دیگر سرزمین ایران را عرصه تاخت و تاز و غارت قرار دادند.
از دوره صفوی (۱۷۳۲-۱۵۰۱ م) برای اولین بار در تاریخ ایران مذهب تشیع به عنوان مذهب رسمی ایران معرفی گردید. مذهب تشیع با ویژگیهای سیاسی و اجتماعی خویش باعث اتحاد و استقلال ایران گردید و هویت ملی آن را در برابر تهاجمات و ضربات مهلک امپراتوری عثمانی حفظ نمود و بار دیگر در طول تاریخ ایران توانست به عنوان یک قدرت بزرگ سیاسی و مذهبی قد علم کند.
در دوره شاه عباس کبیر شهر اصفهان به عنوان پایتخت ایران انتخاب گردید و به اوج عظمت و شکوه دست یافت به طوری که یادگارهای بسیاری از آن دوران تا عصر حاضر نیز بر جای ماندهاند. صفویان در نتیجه تهاجم افغانها و تصرف اصفهان توسط آنها از صفحه تاریخ ایران حذف شدند.
نادرشاه افشار افغانها را شکست داد و ضمن تسلط بر تمامی خاک ایران، سلسله افشاریان را تأسیس نمود (۱۷۳۴ م). پس از افشاریان، زندیان (۱۷۹۶-۱۷۵۰ م) بر اریکه قدرت تکیه زدند و در دوره حکومت آنها شهر شیراز به پایتختی انتخاب گردید و به شهری باشکوه و بزرگ تبدیل شد.
دوره قاجاریان (۱۹۲۴-۱۷۷۹ م) از دوره های تاریخ ایران بود که نفوذ قدرتهای استعماری همچون انگلیس و روسیه تزاری در ایران توسعه یافت و این قدرتها با تحمیل عهدنامههایی همچون ترکمانچای، گلستان و پاریس بر دولت ایران سرزمینهای وسیعی در آذربایجان، گرجستان، ارمنستان و خراسان را از خاک ایران جدا کردند. نتیجه این تحولات وقوع جنبشهایی چون قیام تنباکو، مشروطیت، جنبش جنگل و قیام محمد خیابانی در ایران بود.
در سال ۱۹۲۴ میلادی رضاخان به حکومت دست یافت و تاسیس سلسله پهلوی را اعلام نمود. در دوره پهلوی صنعت نفت ایران به رهبری دکتر محمد مصدق ملی شد و همین مسأله زمینهساز قیامهای استقلال خواهانه گردید که در نهایت به انقلاب ایران در سال ۱۳۵۷ ش (۱۹۷۹ میلادی) منجر گردید.
دوره های تاریخی ایران بعد از اسلام
• طاهریان (۸۲۰ - ۸۷۳ م. / ۲۰۵ - ۲۵۹ ه. ق. / ۱۹۹ -۲۵۲ خ.) بنیانگذار طاهر ذوالیمینین
• صفاریان (۸۷۵-۹۰۰ م. / ۲۶۱ - ۲۸۷ ه. ق. / ۲۵۴ - ۲۷۹ خ.) بنیانگذار یعقوب لیث
• سامانیان (۸۷۵-۹۹۹ م. / ۲۶۱ - ۳۸۹ ه. ق. / ۲۵۴ - ۳۷۸ خ.) بنیانگذار نصر یکم شهریاران بزرگ اسماعیل سامانی و نصر بن احمد
• زیاریان (۹۲۸ - ۱۰۷۰ م. / ۳۱۵ - ۴۶۲ ه. ق. / ۳۰۶ - ۴۴۹ خ.) بنیانگذار مرداویج پسر زیار شهریار معروف قابوس بن وشمگیر
• بوییان (۹۳۲ - ۱۰۴۹ م. / ۳۲۰ - ۴۴۰ ه. ق. / ۳۱۱ - ۴۲۸ خ.) بنیانگذار عمادالدوله علی شهریار بزرگ عضدالدوله
• غزنویان (۹۹۸ - ۱۱۶۰ م. / ۳۸۸ - ۵۵۵ ه. ق. / ۳۷۷ - ۵۳۹ خ.) بنیانگذار سلطان محمود غزنوی
• سلجوقیان (۱۰۳۸ - ۱۱۹۴ م. / ۴۲۹ - ۵۹۰ ه. ق. / ۴۱۷ - ۵۷۳ خ.) بنیانگذار طغرل بیک شهریاران بزرگ ملکشاه و سلطان سنجر
• خوارزمشاهیان (۱۰۷۸ - ۱۲۲۰ م. / ۴۷۰ - ۶۱۷ ه. ق. / ۴۵۶ - ۵۹۹ خ.) بنیانگذار (انوشتکین غرجه) شهریار معروف محمد خوارزمشاه
• ایلخانیان (۱۲۵۶ - ۱۳۳۶ م. / ۶۵۴ - ۷۳۶ ه. ق. / ۶۳۵ - ۷۱۴ خ.) بنیانگذار هولاکوخان
• تیموریان (۱۳۷۰ - ۱۴۹۸ م. / ۷۷۱ - ۹۰۳ ه. ق / ۷۴۸ - ۸۷۷ خ.) بنیانگذار تیمور گورکانی
• صفویان (۱۵۰۱ - ۱۷۲۳ م. / ۹۰۶ - ۱۱۳۵ ه. ق. / ۸۷۹ - ۱۱۰۲ خ.) بنیانگذار شاه اسماعیل یکم شهریار بزرگ شاه عباس یکم
• افشاریان (۱۷۳۵ - ۱۷۴۸ م. / ۱۱۴۸ - ۱۱۶۱ ه. ق. / ۱۱۱۴ - ۱۱۲۷ خ.): بنیانگذار نادرشاه
• زندیان (۱۷۵۰ - ۱۷۹۵ م. / ۱۱۶۳ - ۱۲۰۹ ه. ق. / ۱۱۲۹ - ۱۱۷۳ خ.) بنیانگذار کریمخان زند
• قاجاریان (۱۷۹۵ - ۱۹۲۷ م. / ۱۲۰۹ - ۱۳۴۵ ه. ق. / ۱۱۷۳ - ۱۳۰۵ خ.) بنیانگذار آقامحمدخان شهریار بزرگ ناصرالدین شاه
• سلسله پهلوی (۱۹۲۶ - ۱۹۷۹ م. / ۱۳۴۴ - ۱۳۹۹ ه. ق. / ۱۳۰۴ - ۱۳۵۷ خ.) بنیانگذار رضاشاه
• جمهوری اسلامی (آغاز ۱۹۷۹ م. / ۱۳۹۹ ه. ق. / ۱۳۵۷ خ.) بنیانگذار روحالله خمینی
گردآوری: بخش فرهنگ و هنر بیتوته
منابع:
aftabir.com
wikipedia.org
بیشتر بخوانید تا بیشتر بدانید
مهریه دخترها در عهد قجر حقوق زنان در دوره ی هخامنشی آهو نور زن هنرمند ایرانی بانوان نامور تاریخ ایران زمین داستان های عجیب آخوند مظفرالدین شاه (+عکس) عدالت و قانون در زمان هخامنشیان
مهریه دخترها در عهد قجر
در جامعه عهد قاجار، فاصله چندانی بین کودکی و ازدواج دختران وجود نداشت. دختران اغلب از هفت تا سیزده سالگی ازدواج میکردند.
عواملی چون دستیابی به استقلال اقتصادی، رشد سریع دختران در آن روز و پایین بودن میانگین عمر به دلیل شیوع بیماری در افزایش این ازدواجهای زودرس موثر بود. دختران و پسران هیچگونه اختیاری در برگزیدن همسر آینده خود نداشتند. رایجترین شکل ازدواج عقد دائم بود.
از دیگر شیوههای رایج ازدواج، ازدواج موقت یا صیغهکردن دختران و زنان براساس قرارداد و توافق بود. فقر مالی نیز سبب میشد تا خانوادهها به ازدواج موقت دختران خویش رضایت دهند.
صیغهکردن زنان در عرف جامعه کاملاً قابل قبول بود و زنهای صیغهای پس از به پایان رسیدن دوره قرارداد به آسانی به عقد دائمی اشخاص دیگر در میآمدند.
شکل دیگر ازدواج شامل دختران یا زنانی میشد که از طریق جنگها و یا دزدیده شدن و یا تجارت برده، اسیر و فروخته میشدند.
نظام چند زنی در شهرها، معمولا مختص به اشراف بوده است؛ ولی در ایالات نیز رواج داشت. در بین ایلات بلوچ حتی مردان کم بضاعت نیز گاه تا 8 زن میگرفتند و این نیز به این دلیل بود که زن در ایلات نه تنها هزینهای برای شوهر نداشت؛ بلکه نیروی تولیدی کارآمدتری نسبت به شوهر به حساب میآمد.
اما مهریه ای که در دوره قاجر رسم بوده چیست؟
از اواسط عهد قجر خانواده های ایرانی ترجیح دادند به جای شیربهای نقد، مهر دخترشان را بالا ببرند. این که یکی از اهمیت شیربها کم و مهریه در ایران خیلی مهم شد را باید در تاریخ دوره قاجار پیدا کرد.
دورهای که مردم از دو جهت در حال تغییر بودند؛ یکی آشنایی بیشتر با اصل دین به دلیل گسترش سواد و زیاد شدن تعداد روحانیون مطلع و دوم آشنایی ایرانیان با فرهنگهای غیرایرانی و ارتباط با مردمان عثمانی، عراق عرب و حتی غرب.
فکر میکنید مهریه یک عروس خانم از طبقه معمولی و متوسط شهری حدود 100 سال پیش چه قدر بوده؟ چشمها را ببندید و خودتان را در یک خانه با نردههای چوبی تصور کنید؛ خانهای که دیوارهای حیاطش هم کاهگلی است و داخل خانه پر از مهمان است. امروز بلهبران دارند.
حرفها تمام شده و سر همه چیز به توافق رسیدهاند. حالا وقت نوشتن قرارداد مهریه است. خانواده عروس فرستادهاند تا حاج آقا محمدعلی آقای اصفهانی بیاید که هم عروس و داماد را به هم محرم کند و هم چون تنها سواددار محله است، متن قرارداد را بنویسد؛
آقا محمدعلی مینویسد: «بسمه تعالی/ با یاد خدا و صلوات بر پیغمبر خاتم (صلیالله) و خاندان گرامی او و با تاییدات ولیعصر (عجلالله تعالی فرجه) این کاغذ قراردادی است که میان طرفین جناب کربلایی رضاقلی گیوهدوز، پدر عروس محترم مکرمه [آن موقع رسم نبود اسم عروس را در قرارداد بنویسند] از یک طرف و جناب حاج رضا بزازباشی، پدر داماد آقا جعفرعلی بزازباشی منعقد شده.
مهریه قبول شده از این قرار است که: « یک جلد کلامالله مجید، آینه یک جام، لاله یک زوج، لباس سه دست، یک عقیق پنج تن، یک شمایل مرتضی علی(علیهالسلام) و 100 تومان پول بر ذمه میباشد. خدا مبارک فرماید انشاءالله؛ شوال 1329 قمری»
البته این مهریه یک عروس از طبقه متوسط جامعه در عهد قجر است که هم خانواده خودش و هم خانواده آقاداماد دستشان به دهنشان میرسیده وگرنه مهریه یک عروس خانم که مثلا پدر کارگر یا باربر داشت، خیلی کم تر از این چیزی میشد که در این قراردادها مینوشتند. حالا این که چه طور روزگار چرخیده و فرهنگ و تعاریف چرا اینقدر عوض شده که این روزها گاهی مهریه دختر یک کارمند ساده از مهریه یک دختر کارخانهدار بیشتر میشود، از آن چیزهایی است که جامعهشناسان باید جوابشان را پیدا کنند.
امامهریه دختران طبقه ثروتمند چه قدر بوده است ؟
سه پارچه آبادی در یزد، یک کمربند طلا که با سکههای اشرفی تزئین شده بود، یک نیمتاج مرصع و غرق در جواهر و ده دست لباس فرنگی (این آخری خیلی مورد توجه عروسخانم قرار گرفته بوده). در ضمن آقای داماد قبول کرده بود که 6هزار تومان هم شیربها بدهد.
از اواسط عهد قجر خانواده های ایرانی ترجیح دادند به جای شیربهای نقد، مهر دخترشان را بالا ببرند. این که یکی از اهمیت شیربها کم و مهریه در ایران خیلی مهم شد را باید در تاریخ دوره قاجار پیدا کرد
طلاق
در دوره قاجار در صورتی که زن در مورد خاصی چون عدم دریافت نفقه از مرد، انحرافات اخلاقی و یا ناتوانی جنسی مرد، میتوانست درخواست طلاق نمایدو در صورت طلاق وظیفه نگهداری کودکان از سوی مردان و مشکل پرداخت مهریه نیز مردان معمولی جامعه را نیز از فکر طلاق زنانشان منصرف میکرد.
pajoohe.com
بیشتر بخوانید تا بیشتر بدانید
حقوق زنان در دوره ی هخامنشی آموزش در ایران باستان آهو نور زن هنرمند ایرانی بانوان نامور تاریخ ایران زمین داستان های عجیب آخوند مظفرالدین شاه (+عکس) عدالت و قانون در زمان هخامنشیان