منشور کوروش
استوانهٔ کوروش بزرگ یا منشور حقوق بشر کوروش لوحی از گل پخته است که در سال ۵۳۸ پیش از میلاد به فرمان کوروش بزرگ هخامنشی پادشاه و بنیانگذار شاهنشاهی هخامنشی نگاشته شدهاست.
نیمهٔ نخست این لوح از زبان رویدادنگاران بابلی و نیمهٔ پایانی آن سخنان و دستورهای کورش به زبان و خط میخی اکدی (بابلی نو) نوشته شدهاست. این استوانه در سال ۱۲۵۸ خورشیدی/ ۱۸۷۹ میلادی در نیایشگاه اِسَگیله (معبد مردوک، خدای بزرگ بابلی) در شهر بابل باستانی پیدا شده و در موزه بریتانیا در شهر لندن نگهداری میشود.[۱] این منشور یکی از بزرگترین نشانههای روحیهٔ بردباری در فرهنگ ایرانی است.
پیداسازی منشور کوروش
در سال ۱۲۵۹ خورشیدی/ ۱۸۷۹ میلادی به هنگام کاوشهای باستانشناسی گروه بریتانیایی در محوطهٔ باستانی بابل در بینالنهرین (میانرودان)، هرمزد رسام، باستانشناس بریتانیایی آسوریتبار، استوانهٔ گلیای را یافت که شامل نوشتههایی به خط میخی بود.
جنس این استوانه کوروش از گل رس است، ۲۲٫۵ سانتیمتر طول و ۱۱ سانتیمتر عرض دارد و دور تا دور آن ۴۵ سطر (به جز بخشهای تخریبشده) به خط و زبان اکدی (بابلی نو) نوشته شدهاست. بررسیهای بعدی نشان داد که نوشتههای استوانه در سال ۵۳۸ پیش از میلاد به فرمان کوروش بزرگ پس از شکست دادن نبونید و تصرف کشور بابل، نوشته شدهاست.
این اثر در نیایشگاه اِسَگیله (معبد مردوک) در شهر بابل قرار داده شده بود. در حال حاضر این لوح سفالین استوانهای در بخش «ایران باستان» در موزه بریتانیا نگهداری میشود. از سوی دیگر، در سال ۱۳۷۵ آشکار شد که بخشی از یک لوحه استوانهای که آن را متعلق به نبونید پادشاه بابل میدانستند، در حقیقت پارهای از استوانهٔ کوروش بزرگ، از سطرهای ۳۶ تا ۴۳ است.
پس از این آگاهی، این پاره از لوح استوانهای که در دانشگاه ییل (Yale) در آمریکا نگهداری میشد، به موزه بریتانیا در لندن انتقال داده شد و به استوانهٔ اصلی پیوست گردید. پژوهشهای زبانشناسی روی دو قطعه استخوان فسیل شدهٔ اسب که در موزهٔ شهر ممنوعه در چین نگهداری میشوند، منجر به شناسایی نسخهٔ چینی منشور کورش شد. قدمت این استخوانها به دورهٔ سلطنت هخامنشیان بازمیگردد.
ساخت منشور کوروش
کوروش بزرگ، بنیانگذار پادشاهی ایران و آغازگر سلسلهٔ هخامنشیان، پس از تسخیر بابل، در بابل بر تخت پادشاهی نشست و ادیان بومی را آزاد اعلام کرد. برای جلب محبت مردم میانرودان (بینالنهرین)، مردوک که بزرگترین خدای بابل بود را به رسمیت شناخته، او را نیایش کرد و سپاس گفت. او هیچ گروه انسانی را به بردگی نگرفت و سپاهیانش را از تجاوز به مال و جان رعایا بازداشت.
او تمامی کسانی را که به اسارت به بابل آورده شده بودند گرد هم آورد و منزلگاه آنها را به ایشان بازگرداند. کوروش همچنین قوم یهود را نیز از اسارت و بیگاری در بابل آزاد کرد. به دستور کوروش، شرح وقایع و دستورهای وی روی یک لوح استوانهای سفالین نگاشته شد و در معبد مردوک قرار گرفت.
استوانه کوروش
استوانه کوروش، استوانه ناقص از جنس خاک رس است که با ۳۵ خط حکاکی شده به زبان آکدی توسط هرمزد رسام در حفاری منطقه معبد مردوک در سال ۱۸۷۹ در بابل کشف گردید. تکه دوم که شامل خطهای ۳۶ تا ۴۵ میشود، در کلکسیون بابلی دانشگاه ییل توسط برگر پیدا شد. حکاکی کلی گرچه در آخر ناکامل ماند، شامل ۴۵ خط شد که سه سطر اول تقریباً به طور کامل شکستهاند(قابل خواندن نیستند).
متن حاوی روایتی از فتح بابل توسط کورش در ۵۳۹ پ. م. است و با گفتاری از مردوخ ایزد بابلی در مورد جنایتهای نبونعید، آخرین پادشاه کلدانی، آغاز میشود (سطرهای ۴-۸). در ادامه روایتی از جستجوی مردوخ برای یافتن پادشاه شایسته، انتساب کورش به حکمرانی تمام جهان، و عاملیت او در فتح بابل بدون جنگ آورده میشود (سطرهای ۹-۱۹).
سپس کورش، با لحن اول شخص، القاب و نسب خود را برمیشمرد (سطرهای ۲۰-۲۲) و اعلام میکند که صلح کشور را تضمین کرده (سطرهای ۲۲-۲۶) که به موجب آن او و پسرش کمبوجیه مشمول رحمت مردوخ شدهاند (سطرهای ۲۶-۳۰). او بازسازی معبد، که در دوران زمامداری نبونعید به فراموشی سپرده شده بود، و اجازهاش به تبعیدشدگان مبنی بر بازگشت به میهنشان را توصیف میکند (سطرهای ۳۰-۳۶). در پایان پادشاه بازسازی دفاع شهر بابل را توصیف کرده (سطرهای ۳۶-۴۳) و گزارش میکند که به هنگام بازسازی کتیبهای از آشوربانیپال را دید.(سطرهای ۴۳-۴۵)
در حقیقت متن توسط کاهنان مردوخ با تقلیدی از متون کهن نئو-آشوری، به ویژه کتیبههای آشوربانیپال نوشتهشده در بابل، نوشتهشدهاست. بنابراین، استوانه ساختی به شیوه معمول کتیبههای میانرودان دارد و بهعنوان پی دیوارهای بابل برای یادبود بازسازیهای کورش در آنجا گذاشتهشدهاست.
نخستین بیانیه حقوق بشر
از طرف بسیاری این سند به عنوان نخستین منشور حقوق بشر شناخته میشود در سال ۱۹۷۱ میلادی، سازمان ملل آن را به شش زبان رسمی سازمان منتشر کرد و بدلی از این منشور در مقر سازمان ملل متحد در شهر نیویورک نگهداری میشود.
موزه بریتانیا یا بریتیش میوزیوم این سند را نخستین بیانیه حقوق بشر می خواندو همینطور بان کی مون، دبیر کل سازمان ملل متحد، در جریان سفر به تهران، رسما از استوانه کورش به عنوان نخستین بیانیه حقوق بشر یاد کرد و آن را مایه افتخار ایرانیان دانست.
در این لوح استوانهای، کوروش پس از معرفی خود و دودمانش و شرح مختصر فتح بابل، میگوید که تمام دستاوردهایش را با کمک و رضایت مردوک خدای بابلی به انجام رساندهاست. وی سپس بیان میکند که چگونه آرامش و صلح را برای مردم بابل و سومر و دیگر کشورها به ارمغان آورده، و پیکر خدایانی که نبونید از نیایشگاههای مختلف برداشته و در بابل گردآوری کرده بوده را به نیایشگاههای اصلی آنها برگرداندهاست. پس از آن، کوروش بزرگ میگوید که چگونه نیایشگاههای ویرانشده را از نو ساخته و مردمی را که اسیر پادشاههای بابل بودند به میهنشان برگرداندهاست. در این نوشته اشارهٔ مستقیمی به آزادی قوم یهود از اسارت بابلیان نشده، اما با مطالعه و پژوهش منابع تاریخی مشخص شدهاست که آزادی یهودیان بخشی از سیاست کوروش پس از فتح بابل بودهاست.
منبع:fa.wikipedia.org
بیشتر بخوانید تا بیشتر بدانید
ارتش هخامنشی چگونه بود؟ سیاست اقتصادی هخامنشیان عدالت و قانون در زمان هخامنشیان حقوق زنان در دوره ی هخامنشی 10 خانواده قدرتمند در طول تاریخ (+عکس) آموزش در ایران باستان
در دورهای گوناگون تاریخ ایران بعد از اسلام، هیچگاه زن رسما" در امور سیاسی مملکتی دخالت نداشته است، مگر در مواردی خاص و استثنائی که شامل چند زن پادشاه یا حاکم و یا زنانی که براساس لیاقت و شهامت خاص و دارا بودن هوش و استعداد فوق العاده از پوسته خود بیرون آمده و در عرصه جامعه وسیاست قدم نهاده اند. و از این زنان تا به امروز آثاری زیادی برجا مانده است.
در دوران استیلای عنصر ترک بر ایران که پیش ازهجوم مغول در حدود دو قرن ونیم به طول انجامید، از لحاظ شباهت بیش از حد آداب و رسوم و سنتهای قبیله ای ترک و مغول، جابجا به اهمیت وقدرت سیاسی زن بر می خوریم وهمین خود سبب فراهم کردن زمینه ای موافق ومساعد در ایران برای او در زمان حکومت های بعدی می شود.
در زمانی که مغول به ایران حمله کرد، حدود دو قرن ونیم می گذشت که قبایل ترک آسیای مرکزی بر ایران مسلط شده بودند و حکومتهای کم و بیش بزرگ و مهمی تشکیل داده بودند. هر چند که در این دوره ها ایرانیان تلاش و کوشش زیادی انجام داده بودند که تمدن و فرهنگ، سنن و آداب خود را همچنان دست نخورده و پابرجا نگهدارند و البته تا حدودی هم موفق شدند. که در این میان میتوان به وضع زن در جامعه ایرانی که بنابر سنت قبیله ای آسیای مرکزی حقوقی بالاتر و مقامی والاتر از آنچه داشت دریافت کرد.
ترکها همجون مغولها برای زنان اهمیت واحترامی زیادی قائل بودند و زن ومرد از حقوق مادی و معنوی مساوی برخودار بودند. زنان در کارهای خانه، گردش چرخ اقتصادی، جنگ و همچنین در امور سیاسی و مسائل گوناگون همپای مردانشان مشغول فعالیت بودند. همچنین زنان در این دوره اموال و ثروتهای خاص خویش داشتند و به مقامات مهم نائل می شدند و همچنین در موقع لزوم زمام امور قبیله و یا ایل را در دست می گرفتند.
حال به مقام و اهمیت زن در دوره های مختلف را بطور اجمالی مورد بررسی قرار میدهیم:
دوره غزنوی (351-582):
در این دوره زنان نقش خود را بطور غیر مستقیم و در خلال اقدامات سیاسی، مانند مساله جانشینی سلاطین، سیاست نزدیکی با دولتهای همجوار، عقد معاهدات صلح و نظیر آن ایفا کرده است.
در این دوره ازدواجهای سلاطین با دختران حاکم رواج داشت که بیشتر جنبه سیاسی و مادی داشتند که بمنظور نزدیکی به سلطان و یا تشدید رابطه دوستی با او بوده است
یکی از رایجترین ازدواجها در این دوره ازدواج شاهزاده خانمهای غزنوی با حکام خوارزم (خوارزمشاهیان) میباشد که معروفترین آنان یکی حره کالجی دختر سبکتکین خواهر سلطان محمود است که به همسری ابوالعباس خوارزمشاه در آمد. که این گونه ازدواج ها رواج زیادی داشت.
در این دوره زنانی که در توطئه ها شرکت می کردند و یا بالعکس زنانی که از لحاظ با سوادی، پارسائی، خانه داری وخدمت به دستگاه غزنویان معروفیتی زیادی داشتند. در این دوره حرمسرای شاهان و شاهزادگان پر از زنان گوناگون عقدی و غیر عقدی، نجیب زاده و کنیز بوده که این حرمسراها خود دستگاهی مستقل و مفصل داشته که اشخاص زیادی مشغول به کار می باشند و از اینرو زنانی که نقشهای سیاسی ایفا کرده باشند در این دوره بسیار نادراند.
دوره سلجوقی (429-590)
در این دوره که بتدریج زمینه نفوذ پذیری سنن قبیله ای زیاد شد و مثل گذشته تظاهر و تعصب مذهبی نداشتند زنان از پس پرده بیرون آمدند و قدرت و مقامی را که در سرزمینهای موطن خود داشتند باز یافتند. در این دوره به زنان بسلطنت و حکومت رسیده و یا به زنانی که مستقیم یا غیر مستقیم در کار سلطنت شوهران یا فرزندان خود شریک بودند بسیار فراوان می باشد.
قابل ذکر است که منابع ایرانی مسلمان ما با بی میلی و خشکی از زنان این دوره یاد کرده اند و از ذکر وقایع مربوط به آنان خیلی سریع گذشته اند ولی در میان همین نوشته های کوتاه و خشک آثاری فوق العاده را میتوان پیدا کرد.
از زنان معروف این دوره میتوان ترکان خاتون، همسر ملکشاه دختر طمغاج خان، نوه ایلک خان از آل افراسیاب یا ایلک خانیه است که در کار سلطنت شوهر دخالت مستقیم داشته است و یکی از مهمترین کارهای که انجام شده توسط این ملکه برکناری خواجه نظام الملک وزیر معروف سلجوقی است که بر سر مسائل جانشینی بخصوص با یکدیگر اختلاف داشته اند که گویا تا مدتها این اختلافات حل نشد و ترکان خاتون در این مبارزه پنهانی پیروز گردید.
از زنان دیگر این دوره پادشاه خاتون دختر قتلغ ترکان می باشد که او نیز بر کرمان فرمان رانده است که زنانی فوق العاده مهم و با اصالتی بوده است.
همچنین درباره پادشاه خاتون می گویند که زن عالمه عادله ای بود و در نفس او خیلی خاصیتهای مثبتی بود که هنرمند، خطاط و همچنین شاعر و با دانشمندان و اهل فضل زیاد در تماس بود و در عهده این پادشاه شعر رونقی تمام گرفت و همچنین مدارس علم را برپا کرد و رونقی جدید بخشید و این چند بیت شعر زیر از این پادشاه خاتون شاعر می باشد:
من آن زنم که همه کار من نکو کاریست
بهر که مقنعه ای بخشم از سرم گوید
چه جای مقنعه تاج هزار دیناریست
همانطور که میدانید در زمان حکومت سلجوقی و سپس اتابکان زنان نقش بسیار موثری را در تشکیل و دوام حکومتهای محلی ایران به عهده داشته اند و موفقیتهائی در مقابل ایلخانان به دست آورده اند.
دوره خوارزمشاهی (490-628)
عصر خوارزمشاهیان دوره مهمی از لحاظ حکومت زن بر ایران است. در نتیجه ازدواجها وسیله نزدیکی حکام و سلاطین به یکدیگر می شدند.
از اولین زن مشهور خاندان ترکان خاتون همسر سلطان ایل ارسلان است که یکی از مهمترین و بزرگترین زنان دوره خوارزمشاهی به حساب می آید. وی در زمان شوهر مورد مشورت او و بنا بر سنت ترکان در کار مملکت نظارت مستقیم داشت. وقتی شوهرشان فوت شد ایشان خود به تنهایی زمام امور به دست گرفت که در جنگهای بسیار هم شرکت کرد.
ترکان خاتون که در دوره فرمانروایی سلطان محمد رسما حکومت خوارزمی را بعهده داشت در اداره مملکت هم پایه پسرش بود و در سراسر قلمرو خوازمشاهی هنگامی که از جانب وی و سلطان دوفرمان جداگانه ومختلف در یک قضیه میرسید تنها تاریخ فرمان را نگاه می کردند هر کدام تاریخی موخر داشت آن فرمان را به کار می بستند
ترکان خاتون وزیر مخصوص داشت وهفت تن از دانشمندان مشهور در دیوان انشای او به کار مشغول بودند.
ترکان خاتون زنی ستمکار و سنگدل بود وسبب نابودی بسیاری از خاندان های کهن و اصیل ایرانی شد. همچنین او زنی عیاش و خوشگذران بود و پیوسته درخفا مجالس انس و طرب برپا می کرد.
و سرانجام به حمله مغول ها به ایران توسط چنگیز خان دستگیر شد و تا زمانی که سلطان جلال الدین در قید حیات بود از اخبار ترکان خاتون خبری بدست می آمد ولی پس از مرگ وی دیگر از سرنوشت این خاتون در ایران اطلاعی به دست نیامد.
پس میتوان نتیجه گرفت که مغول سنت احترام و اهمیت نسبت به زن را بر زمینه مطلوب و استواری که در طول دو قرن و نیم در ایران فراهم شده بود، گسترد.
بیشتر بخوانید تا بیشتر بدانید
انتخاب گل برای هدیه به قدمت ماقبل تاریخ! مراسم چولی قزک در فردوس روشهای جالب آرایش در عهد باستان!! واژه «دری وری» حرف زدن از کی باب شد؟! لباس ایرانی از دوره مغول تا روزگار نزدیک پری در فرهنگ و ادبیات ایران
زندگی نامه لطفعلی خان زند
پس از کشته شدن جعفرخان سر جانشینی او بین امرای زند اختلاف بوجود آمد.بالاخره حاجی ابراهیم کلانتر فارس در نهایت فداکاری سپاهی فراهم آورد و لطف علی خان فرزند جعفرخان را که در آن تاریخ در غرب فارس می زیست به شیراز خواست و در ۱۵ شعبان سال ۱۲۰۳ ه. وی را که ۲۲ سال داشت بر تخت نشاند.
او جوانی فوق العاده خوش سیما بود. چهره ای جذاب، قامتی کشیده و اندامی باریک و قوی و چالاک داشت. وی در سواری و تیراندازی و شمشیربازی و سایر فنون سپاهیگری بی مانند و بسیار شجاع و متهور و بی باک بود. او به مناسبت جوانی و زیبایی و دلیزی و سخاوت در شیراز خیلی محبوبیت داشت.
لطف علی خان به همه کرم می کرد و هر کس برای حاجتی به او مراجعه می نمود بدون نصیب نمی ماند.با توجه به این فضایل اخلاقی و علاقه ی شدیدی که مردم فارس به سلطنت خاندان زند داشتند چنین به نظر می رسید که لطف علی خان عظمت و اقتدار زمان کریم خان را بار دیگر تجدید خواهد کرد اما با وجود حریف سرسختی چون آقا محمدخان قاجار و حوادث غیرمنتظره ای که در دوران سلطنت او روی داد این امید به یأس مبدل گردید.
او اولین کار بزرگی که پیش گرفت این بود که سه جاده شوسه بین شیراز و بوشهر و شیراز و بندرعباس و شیراز و بندرلنگه احداث کند. احداث این سه جاده در آن عصر یکی از کارهای بزرگ عمرانی بود که سلاطین سلف نکرده بودند و دومین کار بزرگی که در صدد بود انجام دهد ساختن سدی روی رودخانه ی موند بود تا آب آن رودخانه را بر اراضی طرفین رودخانه سوار کند.
رودخانه موند رودی است که از کوههای فارس سرچشمه می گیرد و در گذشته بدون استفاده به خلیج فارس می ریخت. اگر آن سد ساخته می شد قسمت وسیعی از فارس که استفاده نشده بود یکی از حاصل خیزترین مناطق دنیا می گردید و اگر سه جاده را که می خواست احداث نماید به اتمام می رسید بسیار در توسعه ی آبادی و بازرگانی فارس مؤثر می گردید.
اما جنگ های لطف علی خان با آقا محمدخان قاجار مانع از آن شد که آن جوان روشن فکر بتواند آن کارها را انجام دهد. اما نیت او نشان داد که استعداد زمام داری وی خیلی بیش از معاصرینش می باشد و از لحاظ داشتن لیاقت برای زمام داری با وجود جوانی دو قرن از معاصرینش برتری داشت و سد سازی برای آبادی کشور و
از فرمول های امروزی است نه ۲۰۰ سال قبل در ایران. او با این که جوانی دلیرو سلحشور بود، ذوق ادبی داشت وشعر می گفت و چند شعر که از وی باقی مانده نشان می دهد که یک شاعر با استعداد و خوب بوده است.
وی علاوه بر اقدامات عمرانی در اولین سال سلطنت خود یک کار ادبی هم کرد و عده ای از شعرا و فضلای شیراز را مأمور نمود که با همکاری، اشعار حافظ را مورد مطالعه قرار دهند و آن قسمت از اشعار وی را که به طور حتم از او نبود را جدا نمایند.
در ابتدا ممکن است که این کار ساده جلوه کند و به نظر رسد که لطف علی خان کاری جالب توجه نکرده است ولی از نظر معنوی دارای اهمیت می باشد و نشان می دهد که لطف علی خان زند بیش از تناسب سن خود دارای ذوق و اطلاع ادبی بوده است. تصور می شد که بیشتر دشمنی آقا محمد خان قاجار به لطفعلی به خاطر زیبایی او بوده است یعنی لطف علی به خاطر زیبایی خود محسود او شده بود.
هنگامی که حاج ابراهیم کلانتر به او خیانت کرد در حالی که لطف علی به او اطمینان داشت و دروازه های شیراز را به رویش بست و او را در مقابل دشمن تنها گذاشت لطف علی نه تنها عصبانی شد و شکیبایی خود را ازدست نداد بلکه لبخند زد و بیتی از حافظ را خواند. پیر پیمانه شکن من که روانش خوش باد گفت پرهیز کن از محبت پیمانه شکن.
لطف علی خان زند مردی بود راستگو، جوانمرد و صریح الهجه و دارای اراده ی قوی بود. لطف علی خان همانند کریم خان زند خوش خلق و دادگستر و سخی و نیک فطرت و با ترحم و نوع پرور بود و می گفت نمی توانم یک قیافه ی اندوهگین را ببینم و نمی توانم تحمل کنم که من سیر باشم وهم نوعم گرسنه وهنگامی که در شیراز بود بعضی از شب ها لباس مبدل می پوشید تا این که بتواند به طور ناشناس به کسانی که فکر می کرد نیازمند هستند کمک نماید.
شاید در مشرق زمین اولین کسی بود که به فکر تأسیس بیمه ی اجتماعی افتاد و اگر عمرش کفاف می داد و آن را به وجود می آورد و گرچه آن چه می خواست به وجود آورد عنوان بیمه ی اجتماعی نداشت اما نتیجه ای که در آن به دست می آمد همانند آن بود.
.درحالیکه روشنایی عصر زمستان دقیقه به دقیقه کم تر می شد محمدعلی خان قاجار، چشم از صحنه ی پیکار بر نمی داشت و یک مرتبه دید که شمشیر از دست لطف علی خان بر زمین افتاد.
علت این که او نتوانست شمشیر را نگاه دارد این بود که یک ضربت شمشیر از عقب بر شانه ی راست او زدند و دست راستش مثل دست چپ از کار افتاد .
همین که خان زند، از فرط درد، شمشیر را رها کرد محمدعلی خان فریاد زد او را نکشید.
.. خان زند حرکتی کرد که شمشیر خود را از زمین که مستور از خون بود بر دارد ولی نتوانست و از شدت درد و خستگی زانو بر زمین زد. همین که به او رسیدند و خواستند دستانش را از عقب ببندند از فرط دردی که از دو شانه ی مجروحش بود فریادی زد و از هوش رفت.
هنگامی که او را به پیش آقا محمدخان قاجار می بردند پالهنگ بر گردنش بستند و یک زنجیربه وزن ۱۵ کیلو دارای دو قفل که یکی به دست ها و دیگری به پاها قفل می شد به دست ها و پاهایش بستند. زنجیری که به دو پای او بسته بودند مانع از گام برداشتن نمی شد ولی اسیر نمی توانست که با سرعت گام بردارد. گو این که اگر بر پای او زنجیر نمی بستند باز هم به مناسبت ضعف نمی توانست با سرعت حرکت کند. وقتی که پیش آقامحمدخان قاجار رسید به او گفت که به خاک بیفت و سجده کن .
خان زند جواب داد من فقط مقابل خداوند سجده می کنم. بر سرش زد و باو گفت بتو می گویم به خاک بیفت. لطف علی خان گفت اگر من دست داشتم تو جرئت نمی کردی بر سرم بزنی و بتو گفتم که من فقط مقابل خداوند سجده می کنم.
ولی محمد خان قاجار آن قدر بر اسیر مجروح و ناتوان فشار آورد تا این که او را بر زمین انداخت و سرش را به خاک مالید. صدای آقامحمد خان قاجار ریز بود و هرگز فریاد نمی زد اما در آن هنگام که دشمن را مقابل خود دید صدا را بلند کرد و گفت ای لطف علی می بینم که هنوز نخوت داری و غرور تو از بین نرفته است ولی من هم اکنون کاری می کنم که دیگر تو نتوانی سر را بلند نمایی.
آن وقت خواجه ی دانشمند و متدین قاجار فرمان داد که عده ای از اصطبل بیایند. انسان حیران می شود که چگونه مردی چون اقا محمد خان که فاضل بود و برای اجرای احکام دین اسلام تعصب داشت و نماز او هیچ موقع قضا نمی شدیک چنان فرمان ننگین و بی شرمانه ای را داد. او به مناسب خواجه بودن عقده دائمی داشت و اطرافیانش خوب از آن موضوع آگاه بودند و هر موقع که صحبت از زن به میان می آمد طوری صحبت می کردند که گویی خواجه ی قاجار یک مرد عادی است.
عقده دائمی خواجه قاجار، بر اثر مشاهده ی جوانی و زیبایی و لطف علی خان زند منفجر شد و آن دستور ننگین را صادر کرد. کیست که نداند در آن روز لطف علی خان زند آن قدر ناتوان بود که بدون زنجیر و پالهنگ قدرت راه رفتن نداشت تا چه رسد به این که او را مقید به زنجیر نمایند و پالهنگ بر گردنش ببندند.
کیست که نداند در آن روز لطف علی خان از دو شانه به شدت مجروح بود نمی توانست دست های خود را تکان بدهد تا چه رسد به این که دو دستش را با زنجیر ببندند. لطف علی خان زند نشان داده بود که مردی دلیر است و در آن روز، دلیری خود را به یک تعبیر مسجل کرد. زیرا با این که مجروح و خسته و ناتوان بود و او را مقید به زنجیر و پالهنگ کرده بودند و می دانست که هر گاه ابراز شهامت نماید دچار شکنجه های هولناک خواهد شد دلیری خود را نشان داد و حاضر نشد مقابل خواجه قاجار به خاک بیفتد و گفت که من جز در مقابل خداوند سجده نمی کنم.
یک مورخ اروپایی نمی تواند خود را قائل کند که در آن روز آقا محمدخان هم چون دستوری صادر کرده بود. دستوری که او صادر کرد آن قدر قبیح بود که وجدان یک مورخ اروپائی نمی تواند آن را بپذیرد و به خود می گوید که این اتهام است و دشمنان آقامحمدخان این تهمت را بر او زده اند ولی متأسفانه مورخین مغرب زمین، در کتاب های خود با اشاره، این موضوع را نوشته اند.
لطف علی خان زند که دیگر مشرق زمین شمشیرزنی چون او به وجود نخواهد آورد و خلق و خوی و لیاقت زمام داری اش او را محبوب هم کرده بود نامی درخشان از خود در تاریخ شرق باقی گذاشت ولی فجایعی که آقامحمدخان در مورد او مرتکب شد مرتبه اش را در تاریخ شرق حتی تا مرتبه ی یک شهید بالا برد. لطف علی خان زند را در اصطبل جا دادند بدون این که زنجیر از دست و پاهایش بگشایند و پالهنگ از گردنش بردارند. خان زند در آتش تب می سوخت وگاهی ناله بر می آورد و اظهار تشنگی می کرد.
ولی کارکنان اصطبل از بیم آقا محمدخان نمی توانستند آب به او بدهند و اسیر بدبخت و مریض که مقید به زنجیر و پالهنگ بود تا بامداد آن روز نالید. روز بعد آقامحمد خان قاجار دستور داد که لطف علی خان زند را به حضورش بیاورند. خان زند قدرت راه رفتن نداشت و دو نفر از دو طرف بازوهایش را گرفتند و او را مجبور می کردند که قدم بردارد و همین که رهایش می نمودند بر زمین می افتاد.عاقبت او را نزدیک آقامحمد خان قاجار بردند.
خواجه قاجار گفت لطف علی، بگو بدانم آیا هنوز هم غرور داری یا نه؟ سر لطف علی خان زند، بر اثر ضعف و تب روی پالهنگ خم شده بود و نمی توانست پلک دیدگان را باز کند. ولی بعد از این که آن را شنید سر را بلند کرد و پلک دیدگان را گشود و آب دهان را به طرف صورت او پرتاب کرد و گفت ای اخته ی فرومایه من از تو نمی ترسم. خان زند، بزرگترین ناسزایی را که ممکن بود به آقا محمدخان قاجار بگویند به او گفت چون خواجه ی قاجار از خواجگی خود رنج می برد و آن ناسزا با حضور تمام سرداران و بردگان به آقا محمدخان قاجار گفته شد.
آقا محمد خان لحظه ای سکوت کرد وبعد جلاد را احضار نمود و به او گفت دو تخم چشم لطف علی بیرون بیاورد. جلاد خان زند را به زمین انداخت و دست و پاهایش را که در زنجیر بود طوری با طناب بست که نتواند آن ها را تکان بدهد و بعد سه انگشت را زیر پلک چشم راستش قرار داد و تا آن جا که در بازوی خود زور داشت فشار آورد چشمی که روزی در زیبایی در بین چشمهای جوانان ایرانی نظیر نداشت از کاسه بیرون آمد وجلاد آن قدر فشار داد تا این که تخم چشم بکلی از کاسه خارج گردید.
همین که جلاد خواست شروع به کار بکند آقا محمد خان از جا برخاست و به محکوم نزدیک گردید که با دو چشم خود، خروج تخم های چشم خان زند را از کاسه ها ببیند و شاید بهمین مناسبت است که بعضی نوشته اند که او با دو دست خویش تخم چشم های خان زند را از کاسه بیرون آورد.
بعد از این که تخم چشم راست لطفعلی خان زند از کاسه خارج شد ، جلاد، کارد که بدندان گرفته بود به دست گرفت و الیافی را که وسیله ی اتصال تخم چشم به کاسه بودبرید و تخم چشم از کاسه به کلی جدا شد و دژخیم تخم چشم را بر زمین انداخت و انگشتان را به زیر چشم خان زند برد و در حالیکه آقا محمد خان هم چنان می نگریست آن تخم را هم از کاسه جدا کرد.
وقتی تخم چشم راست او از کاسه بیرون آمد آن جوان قدری تکان خورد و نالید ولی هنگامی که تخم چشم چپش را بیرون می آورند آن جوان تکان نخورد وصدایی از وی شنیده نشد.
وقتی هر دو تخم چشم لطف علی خان زند بر زمین افتاد خواجه ی قاجار گفت حالا نوبت من است که آب دهان به صورتت بیندازم و برخسار محکوم نابینا آب دهان انداخت ولی لطف علی خان زند که آب دهان بر صورتش انداختند و صدای خواجه ی قاجار را نشنید زیرا از هوش رفته بود.
همان روز که خان زند را کورد کردند آقا محمدخان قاجار گفت من نمی خواهم که این مرد بمیرد بلکه می خواهم زنده بماند و افسار بر سرش بزنند و او را در سفرها پیاده راه وادارند. ولی حال لطف علی خان طوری وخیم بود که به او گفتند که اگر مورد مداوا قرار نگیرد خواهد مرد.
خواجه قاجار دستور که زخم های دو شانه و دوچشمش را مداوا کنند تا این که زنده بماند و وی بتواند پیوسته او را مورد تحقیر قرار بدهند خواجه ی قاجار شتاب داشت که لطف علی خان زودتر مداوا شود تا این که وی بتواند آن جوان نابینا را کنار اسب خود بدواند ولی با این که زخم چشم او مداوا یافت زخم دو شانه اش معالجه نمی گردید و بیم آن می رفت که آن دو زخم، خان زند را از پای درآورد.
بعد از این که زخم های لطف علی خان بهبود یافت، باز خیلی ضعیف بود زیرا که غذای کافی به او نمی دادند و او را در مکان راحت نمی خوابانیدند. مردان کرمان که همه کور بودند ولی زن ها برخی در شب های جمعه برای او قدری غذا می بردند. ولی مأمورین آقامحمدخان قاجار نمی پذیرفتد و می گفتند که اگر غیر از نان و آب به او بدهند آقا محمدخان آن ها را خواهد کشت یا کور خواهدکرد. دیگر لطف علی خان زند زیبا نبود و هرگز سر را بلند نمی کرد زیرا کسی که چشم ندارد تا این که دنیا را نگاه کند برای چه سررا بلند نماید.
گاهی خان زند برای اینکه آتش درون را تخفیف بدهد اشعار شیخ محمود شبستری را با آهنگ سوزناک می خواند و آهنگ های او که بیشتر نغمه های فارسی بود طوری در مستحفظین اثر می کرد که بی اختیار هنگامی که از خان زند دور بودند آن را زمزمه می کردند.
از اشعار عرفانی شبستری گذشته خان زند به خواندن اشعار باباطاهر علاقه داشت با این که خان زند نابینا بود باز خواجه ی قاجار از سکونت آن جوان در جنوب ایران می ترسید و دستور داد که وی را به تهران منتقل کنند. اما در پایتخت نیز نسبت به خان زند حس کنجکاوی و ترحم به وجود آمد و مردم می گفتند که وارث کریم خان آمده است وبرخی اظهار می نمودند که کوری لطف علی خان زند مانع از سلطنت او نیست هم چنان که شاهرخ کور است ولی در خراسان سلطنت می کند.
این اظهارات آقامحمدخان قاجار را متوحش کرد و هنگامی که در چمن (سلطانیه) بود برای حاکم تهران دستورحکم فرستاد که لطف علی خان زند را به هلاکت برسانند و دژخیم باتفاق دو نفر وارد زندان خان زند شدند و یک مرتبه دیگر دست های آن جوان تیره روز را بستند و دهانش را گشودند و جلاد دستمالی که گلوله کرده بود در حلقوم او نهاد و بعد یک چوب دراز روی دستمال نهاد و با یک چکش بر چوب زد تا این که دستمال در گلوی خان زند فرو برد و بعداز چند دقیقه روح از کالبد لطف علی خان جدا شد و آن جوان نابینا از مشقات زندگی رهایی یافت.
وقی جسد او را برای شستن به غسال خانه واقع در نزدیک (چهل تن) در تهران بردند به اسکلتی شباهت داشت که پوستی روی آن کشیده باشند وکسی که آن جسد را می دید فکر نمی کرد که کالبد بزرگترین شمشیرزن شرق است و دیگر روزگار شمشیرزنی چون او تربیت نخواهد کرد. پس از این این که جسد شسته شد به امامزاده زید واقع در (بازار) تهران بردند و آن جا دفن کردند بدون اینکه اثری روی قبر بگذارند. چنین مرد، شهریار زند و زمام دار روشنفکر جنوب ایران که هرگز تبسم از لبانش دور نمی شد و از لحاظ صورت و سیرت فرشته بود و هر کس که او را می دید محبتش را در دل می پرورانید.
منبع:aftabir.com
بیشتر بخوانید تا بیشتر بدانید
حقوق زنان در دوره ی هخامنشی 8 نمونه از بدترین بلاهای طبیعی دوران باستان +عکس آموزش در ایران باستان بانوان نامور تاریخ ایران زمین داستان های عجیب آخوند مظفرالدین شاه (+عکس) عدالت و قانون در زمان هخامنشیان
احمدشاه, آخرین شاه قاجار از تبعید تا مرگ
11 آبان 1304 روزی بود که احمد شاه، آخرین پادشاه قاجار بعد از خلع از حکومت در 9 آبان همان سال برای آخرین بار ایران را نه برای تفریح بلکه برای تبعید به مقصد اروپا ترک کرد. هر چند که وی نه اولین پادشاه ایران بود که تاج و تخت و کشورش را به اجبار ترک می کرد نه آخرین پادشاه.
پدر بزرگش مظفرالدین شاه "امضا کننده فرمان مشروطیت" در ایران مرد و در کربلا به خاک سپرده شد. پدرش محمد علی شاه بعد از مخالفت با مشروطه و به توپ بستن مجلس با کمک کلنل لیاخوف روسی، از مشروطه خواهان شکست خورد و در بندر ساوونا ایتالیا در تبعید مرد و در کربلا دفن شد.
احمد شاه در تاریخ 25 تیر 1275 در شهر تبریز متولد شد و به تاریخ 22 تیر 1288 در سن دوازده سالگی، پس از فتح تهران توسط قوای مشروطه خواهان و خلع تحقیر آمیز پدرش از سلطنت، توسط مجلس عالی رجال و بزرگان مملکت به پادشاهی رسید. وی در تیر ماه 1293 بعد از رسیدن به سن بلوغ تاجگذاری کرد. تا زمان تاج گذاری احمد شاه دو نفر از سران ایل قاجار نایب السلطه ایران بودند. اولین ازدواج از پنج ازدواج وی در سن 17 سالگی صورت گرفت. وی در مجموع دارای سه فرزند دختر و یک فرزند پسر شد.
تاجگذاری وی مصادف با شروع جنگ جهانی اول شده بود. دولت وقت موضع ایران را در این جنگ بی طرفی اعلام کرد ولی بی طرفی ایران توسط دولت های متخاصم روسیه تزاری، انگلیس و عثمانی نادیده گرفته شد و قوای این سه کشور از شمال، غرب و جنوب وارد ایران شدند. قوای روسیه تا نزدیکی تهران پیش آمدند ولی از براندازی حکومت قاجار منصرف شدند.
در زمان سلطنت وی قرار داد معروف به 1919به تاریخ مرداد 1298 ( 9 اوت 1919 ) میان دولت های ایران و بریتانیا با امضای وثوق الدوله و سر پرسی کاکس ببسته شد. احمدشاه در میهمانی شام لرد کرزن وزیر امور خارجه انگلستان در لندن به صراحت قرارداد 1919 را تایید میکند و نوشیدنی خود را به سلامتی لرد کرزن و همسرش مینوشد.
در تاریخ سوم اسفند 1299 کودتایی توسط رضا خان میر پنج با همکاری سید ضیاءالدین طباطبایی و طرح ریزی ژنرال آیرونساید افسر عالی رتبه انگلیس اجرا شد. طی این کودتا مقاومت چندانی از سوی نیروهای محافظ تهران دیده نشد و تنها تلفات نیرو های کودتا چند نفر از نیروهای قزاق بود. بعد از این کودتا احمد شاه مجبور به امضای حکم وزیر الوزرایی سیدضیاء شد ولی یک سال بعد موفق به عزل او با کمک رضا خان میرپنج شد. بعد از کابینه سیدضیاء کابینه قوام، مشیر الدوله، کابینه دوم قوام، مستوفی الممالک و کابینه آخر مشیرالدوله از سوی احمد شاه روی کار آمدند. احمد شاه به اجبار در آبان 1302 رضاخان سپه سالار را به نخست وزیری انتخاب کرد. در فروردین 1303 سعی در عزل کردن رضاخان کرد ولی به علت عدم حمایت مجلس از خودش مجبور به انتخاب مجدد رضاخان به عنوان نخست وزیر شد.
در آخر احمدشاه با رای مثبت مجلس شورای ملی در تاریخ 9 آبان 1304 از سلطنت خلع شد. به متعاقب این امر با تشکیل مجلس موسسان رضا خان با نام رضا شاه پهلوی پادشاه ایران شد. احمد شاه آخرین پادشاه سلسله قاجار، در 11 آبان سال 1304 ایران را برای آخرین بار ترک کرد و در نهم اسفند 1308 در پاریس در گذشت و در کربلا دفن شد.
احمد شاه در نه سالگی
احمد شاه در کنار پدرش "محمد علی شاه"
احمد شاه در سن 13 سالگی
احمد شاه با الماس دریای نور بر روی کلاهش
مردم ارومیه به استقبال احمد شاه آمده اند
احمد شاه به اتفاق پرنس آرتور، پرنس ادوارد، لرد کرزن در ضیافتی در لندن. (1919)
احمد شاه به همراه سردار سپه
احمد شاه در پاریس. (حوالی 1925)
منبع:fararu.com
بیشتر بخوانید تا بیشتر بدانید
داستان های عجیب آخوند مظفرالدین شاه (+عکس) حقوق زنان در دوره ی هخامنشی 10 خانواده قدرتمند در طول تاریخ (+عکس) آموزش در ایران باستان بانوان نامور تاریخ ایران زمین سیاست اقتصادی هخامنشیانحقوق زنان در دوره ی هخامنشی
بررسی جایگاه زن در دوره ی هخامنشی که به نوعی دوره آغاز شکل گیری سرزمین آریایی هاست ، نشاندهنده سطح والای فکری مردمان آن روزگار است که در بسیاری موارد ، افسوس را با خود به ارمغان می آورد ، چرا که اگر تحولات ناشی از حکومتهای گوناگون آن زمان تغییری در شرایط زیستی آدمیان ایجاد نمی کرد ، ایران و ایرانی ، هم اکنون بعنوان بزرگترین مدعی حقوق انسانی در دنیا شناخته می شد و این عنوان را زینت نام خود می کرد .
تا پیش از پیدایش حکومت هخامنشی یعنی در زمان مادها دختر و داماد پادشاه می توانستند جزو وارثین وی باشند .
با روی کار آمدن کوروش کبیر و حکومت آن ، هخامنشیان ، و قوانین وضع شده توسط آنها ، وضعیت زنان در حالت ثبات و اعتدالی ارزشمند قرار گرفت ، بطوری که نمونه قوانین آن زمان در میان هیچ یک از ممالک و اقوام یافت نمی شد . اما با اجرای قوانین کوروش کبیر بر سرزمین پارسیان ، زن ازچنان درجه احترامی برخوردار شد که آوازه آن به دیگر اقوام نیز رسید و همین امر باعث پیروی آنان از آداب اصیل ایرانی گشت .
زن در دوره ی هخامنشی به معنای واقعی در هر مکان و زمان به طور برابر در فعالیت های سیستم اجتماعی شریک مرد بود و حتی در جهت قوانین دینی می توانست به مرحله « زوت » برسد ، یعنی درجه ای در مقام بالای مذهبی که لازمه آن ، فراگیری علوم دینی تا بالاترین مرحله آن بود .
روز زن ، یکی از جلوه های ویژه زنان در دوره ی هخامنشی بود . این در حالیست که در آن دوره ، اقوام دیگر مشغول جنگ و جدال در کوهها و بیابان ها بودند و حتی در یونان و روم باستان که ادعای تمدن بالای بشری را داشتند ، کشتن همسر بدست مرد ، امری غیر مجاز شمرده نمی شد . در این گیر و دار بی قانونی بود که ایرانی ، روزی را برای قدردانی از زن اختصاص داده بود . این روز بنا بر گفته عده ای پنجم اسفندماه بوده که به عنوان روز سپاسگزاری از زنان شناخته شده است . در این روزها زنان در خانه ها می نشستند و مردان مسئولیت های آنان را عهده دار می شدند تا به نوعی با وظایف زن و چگونگی آن آشنا گردند .
موقعیت زنان در دوره هخامنشیان
مرد و زن در کنار هم کار کرده و حقوق و دستمزدی یکسان داشتند و گاه حتی کارهای سخت تر بر عهده زنان بوده ، مثل : کشاورزی و سنگ سابی ( گفته شده که به احتمال خیلی زیاد صیقل نهایی نقش برجسته های سنگی همچون نقوش بر جای مانده از تخت جمشید کار زن ها ست که بسیار هم کار سختی بوده) نکته جالب اینکه:
1-زنان پس از به دنیا آوردن فرزند 6 ماه حق زایمان داشتند و مرخصی با حقوق به آنان داده می شد و بعلاوه پاداش تولد یک فرزند به او داده می شد که مقدار آن برای پسران بیشتر از دختران بوده تنها در اینجا ما تفاوت حس می کنیم آن هم بخاطر علاقه داریوش به افزایش پسران بود ( بخاطر افزایش تعداد افراد ارتش ایران تا قدرت نظمی ایران همیشه جاویدان باشد)(طبق مدارک موجود ، این تنها موردی است که میان زن و مرد فرقی دیده می شود)در دربار، کارگاه های خیاطی بیشتر در اشغال زنان بوده و مردها گاه نیز زیر دست زنان
2-در خیاط خانه کار توسط زنان صورت می گرفت و حتی مردان زیر دست آنان کار می کردندتنها لباس شاه را مردان می دوختند که این نشان از احترام به ارزش های خاص ایرانیان دارد.
3-در کارگاه های شاهی همواره سرپرستی و مدیریت با زنان بوده
در دوره ی هخامنشیان تصویر هیچ زنی دیده نمی شود ، به عبارتی ما تصویر زن را در نقوش عمومی نمی بینیم علت این که ما آثار ی از نقش زن در تخت جمشید و سایر بنا ها هخامنشی نمی بینیم بعلت احترام به زنان بوده است . و همچنین بخاطر احترام مردان ایران نسبت به همسر و مادر و دخترانشان بوده است حتی حاضر نشدند کسی انها را در نقوش ببیند به یاد آوریم که زن خشایار شاه که از شاهزادگان ایرانی بود حاضر نشد در جمع مردان دربار حاضر شود و پادشاه او را بخاطر این عمل از ملکه بودن عذل کرد و استر را به همسری گرفت که در تاریخ ثبت شده که این نشان از آن دارد که زنان ایران احترام زیادی برای خود قایل بودند و حتی اگر از ملکه بودن یک کشور می گذشتن حاظر نبودند ارزش های خود را زیر پا بگذارند در تصاویر مهری و نقوش دیگر زنان ایرانی را با پوششی بر سر مشاهده می کنیم اگر درست بنگرید این پوشش چادر است تا اندام انها توسط افراد دیگر دیده نشود بله چادر لباس رسمی ایرانیان بوده و این اعراب بودند که از ایرانیان پوشش را فرا گرفتند زیرا عرب بادیه نشین که زن و دختر خود را زنده به گور می کرد چگونه می توانست احترام به زن را درک کند !!!!
حتی شاهان بزرگ پارس ، احترام ملکه ی مادر را به طور کامل به جا آورده و بر سر سفره زیر دست او می نشستند.
دردوره ی هخامنشی ، زن شخصیت حقوقی داشت و می توانست دارای مال و خواسته باشد و نیز به اندازه ی برابر با برادران خود از ارث برخوردار گردد . زنان علاوه بر برابری حق ارث ، مورد احترام و توجه بی اندازه ی مردان نیز بودند ، چرا که در اوستا کوچک شمردن زن ، کرداری زشت و از روی نادانی دانسته شده و از جمله گناهان بزرگ به شمار می رود .پسران با دیدن مادر خود با احترامی ویژه به پا می ایستادند و تا مادر با نوازش مادری به آنها اجازه ی نشستن نمی داد ، نمی نشستند . حتی شاهان بزرگ پارس ، احترام ملکه ی مادر را به طور کامل به جا آورده و بر سر سفره زیر دست او می نشستند .
منابع:مهر ایران،ایران جاوید
بیشتر بخوانید تا بیشتر بدانید
عدالت و قانون در زمان هخامنشیان واژه «دری وری» حرف زدن از کی باب شد؟! 10 خانواده قدرتمند در طول تاریخ (+عکس) آموزش در ایران باستان بانوان نامور تاریخ ایران زمین خودآرایى و محیط آرایى در ایران باستان