اساس قوانین و آیین دادرسی در عصر ساسانی
هر گاه مورخان و پژوهشگران اوضاع ایران عصر اشکانی به ویژه در نیمه دوّم سده دوّم و ربع اوّل سده سوّم میلادی را مورد مطالعه قرار می دهند، به این نتیجه می رسند که یکی از عوامل سقوط دولت اشکانی بروز اغتشاشات و نا امنی در قلمرو آنان بود که اساساً ناشی از عدم اجرای قوانین توسط هیئت حاکمه و عوامل اجرایی کشور و نتیجتاً مردم که خود در پرتو گسترش نارضایتی عمومی در جامعه، به قوانین و موازین احترام نمی گذاشتند.
پیش از زمان فوق در مقاطعی از حکومت اشکانیان حتی در دربار و ساتراپیها نشانه هایی از نافرمانی و تمرّد شاهزادگان و ماموران دولتی مشاهده شده است و برخی از ساتراپیها طلب استقلال و خود مختاری کرده بودند. نمونه های بارز آن در دربار، جنگ ها خانگی در دوره اشک های نوزدهم، بیستم و بیست و یکم یعنی عصر واردان، گودرز و وُنن دوّم مقارن سده یکم میلادی می باشد.
گسترش و تداوم این اغتشاشات در طول سده دوّم میلادی عرصه را بر شاهان اشکانی تنگتر می کرد و نهایتاً به از هم پاشیدگی و اضمحلال امپراطوری شتاب بخشید. با فروپاشی دولت اشکانی و به دست گرفتن زمام حکومت بر ایران و ایرانیان توسط اردشیر بابکان (۲۲۶ تا ۲۴۱ میلادی) وی بر آن شد که ایرانیان را از خطرات عدم حاکمیت قانون در کشور آگاه کند تا بتواند در سایه نظم و کنترل مستمر بر جامعه آسانتر حکومت کند. او در میان سخنرانیهای متعدد خود در بدو حاکمیتش اظهارات زیر را که به او نسبت داده شده است، قاطعیّت خود را جهت اعمال قوانین نشان داده است: ملک نپاید (و به دست نیاید) مگر به سپاه، سپاه گرد نیاید مگر به زر، زر فراهم نشود مگر به زراعت و آبادانی، کشاورزی و آبادانی میسر نشود مگر به داد (یعنی در پناه قانون و عدالت).
کاربرد پیشوند «داذ» یعنی «داد»، حق و «قانون» در زمان ساسانیان به ویژه برای قضات «داذوران» قابل توجه است، مانند داذبه، داذگشنسب، داذویه، داذمهر و داذهرمز (یکی از قضات معروف محاکمه کننده مزدک و یارانش در زمان ۵۲۸ یا بهار ۵۲۹ میلادی همراه با چهار روحانی دیگر ساسانی و دو اسقف * مسیحی) و نیز داذفرخ (نام نخستین مولف کتاب قانونی عصر ساسانی که به کتاب «قانون فرخو یا نامه فرخ معروف بوده است و سپس به مادیگان هزار دادستان» یعنی هزار ماده قانونی تغییر نام یافت.
و نیز وجود داذدبیر یعنی دبیر عدلیه یا دبیر دادگستری در میان دبیران ساسانی، «داذوران» یعنی قضات در ردیف روحانیان طراز اول بوده است. رئیس قضات یا قاضی دولتی را «شهرداذور» و یا «داذوران داذور» (قاضی القضات) و قاضی ویژه رسیدگی به تخلّفات نظامیان و محاکمه خاطیان طبقه لشگری را «سپاه داذور» می نامیده اند.
این گونه به نظر می رسد که رسیدگی به جرائم مقامات عالی لشگری و کشوری در مجمعی صورت می گرفت که متشکل از اشراف و بزرگان کشور تحت ریاست رئیس روحانیان کشور که سرپرست تام الاختیار این طبقه بود. جا دارد که پیشینه این کار در زمان مادها ابتدا بررسی شود. در آن زمان قبیله مغان یکی از شش قبیله تشکیل دهنده دولت ماد در پایان سده هشتم پیش از میلاد بود.
مغان حساس ترین مناصب و مشاغل را در حکومت مادها از جمله مقام قضاوت را در کمار مشاغلی مانند پیشگویی، طبابت، جادوگری و تعبیر خواب و غیره را داشتند. به روایت هردوت مغان تدوین کننده قوانین، موازین حقوقی، سوگند نامه ها** و قراردادها بوده اند.
لازم به یادآوری است که در شرق باستان از جمله در سومر، بابل، آشور و مصر کاهنان معابد این کارها و مسئولیتها را به عهده داشته اند و در معابد بخش های متعدد وجود داشته است که در آنها این کاهنان در هر بخشی به انجام وظیفه های خود مانند برگزاری مراسم مذهبی، قضاوت و درمان بیماری و غیره می پرداخته اند.
کریستیان بارتولومه* مترجم بخشی از کتاب مادگان هزار دادستان در دعاوی حقوقی و اصولاً محاکم قضایی ساسانی تفوق رای رئیس روحانیان را بر دیگران امری قطعی و بلامنازع و غیر قابل تردید دانسته و بر این باور است که رای وی در حقوق جنایی و امور جزایی نیز فائق بوده و فتوای او بیش از سوگند تاثیر داشته و غیر قابل نقض بوده است.
در اینجا می خواهیم به معرفی یکی از روحانیان سرشناس و متنفّذ صدر ساسانی که به کرتیر (ولیعهد) معروف است بپردازیم. زمان تولد کرتیر به درستی معلوم نیست، ولی او نیز مانند سلف خود تنسر (جم اوو) در زمان اشکانیان به دنیا آمده و طفولیّت و نوجوانی خود را در زمان اردوان پنجم پادشاه اشکانی سپری کرده است.
برخی از پژوهشگران بی گفتگو او را یکی از برجسته ترین چهره های تاریخ ایران سده سوم میلادی می دانند. برخی نیز او را با تنسر یکی دانسته و بر این باورند که تنسر و کرتیر یک شخصیت با دو نام متفاوت می باشند. بدیهی است پس از کشف سنگنبشته کرتیر در نقش رجب به سال ۱۳۰۵ (۱۹۲۶ میلادی) از گمان بالا حمایت و دفاع نشد.
کرتیر از زمان اردشیر یکم ساسانی (بابکان ۲۲۶ تا ۲۴۱ میلادی) تا روزگار نرسی هفتمین شاه این سلسله بیش از هفتاد سال در امور دولتی نفوذ فوق العاده داشته است. او در زمان اردشیر بابکان که در سال ۲۴۱ میلادی در گذشت یکی از پرستار (روحانی مربی) ساده بود. شاپور یکم پسر و جانشین اردشیر (۲۴۱ تا ۲۷۲ میلادی) او را سرپرست انجمن روحانیان (مگوستان، مغوستان، Magavestan) کرد، ولی او کماکان عنوان یا بهتر بگوییم پست هیربذی (مسئول آتش در آتشکده ها) را به عهده داشت.
کرتیر نام واقعی او نیست و نام حقیقی او را به درستی نمی دانیم. «کردر» یا «کرتیر» یا «کردیر» نام مستعار و عنوان شغلی او است. تئوفیلاکت (Theophilactos) مورخ بیزانسی این نام را عنوانی مناسب با منصب این شخصیت روحانی می داند[۱۳]. در منابع قطبی و مانوی او را «کردل» نامیده اند.
نکته اینجاست که در هیچ یک از منابع دینی ایران پیش از اسلام او را معرفی نکرده و از او نامی برده نشده است و پژوهشگران با چنین شخصیتی و بدین نام برخوردار نکرده اند. برای نخستین بار در سال ۱۹۲۶ میلادی در کتیبه کوتاهی در نقش رجب در کنار نقش برجسته اردشیر یکم ساسانی به دست آمده که بر بالای آن چهره کرتیر نقش بسته است.
زبان شناسان در دانش واژه شناسی به ویژه در قلمرو زبانهای ایرانی مانند فارسی باستان و زبان فارسی میانه (پهلوی) در زمینه ریشه شناسی (اتیمولوژی، Etymologie) و پا بردن و به وجه اشتیاق نام کرتیر کوششهای بسیار کرده اند. واژه کرتیر از ریشه کرنا (Kareta) به معنای «کاردر» مشتق شده و به معنای قاطع یا «برنده» می تواند باشد. از سویی وقتی انسان به کلاه کرتیر نگاه می کند، در طرف راست کلاه او نقش یک قیچی را مشاهده می کند که خود رموز قابل توجهی را در بر و به همراه دارد. این رموز دانشمندان و به ویژه زبان شناسان و مورخان را به بررسی های گسترده تری وا داشته و آنان نیز مطالب زیادی را در این باره نوشته اند.
این علامت بی تردید باید نشان افتخار و اقتدار کرتیر باشد و بیانگر قاطعیت و بلامنازع بودن او در امر تصمیم گیری است. کرتیر با نشان قیچی بر روی کلاهش به عنوان بزرگترین قاضی دولت ساسانی در عصر خود قلمداد شده است. پژوهشگران آلمانی مانند پروفسور والتر هینتس مفهوم «مختار و صاحب صلاحیت برای تصمیم گیری» و بلامنازع بودن (Entschidungdvrmoger) را برازنده این روحانی با نق قیچی می دانند. بهرام دوم ساسانی (۲۷۶ تا ۲۸۲ میلادی) این نشان را در سال ۲۸۰ میلادی به عنوان بالاترین نشان دینی و قضایی کشور به او اعطا نموده است.
بهرام دوم در زمان جلوس به تخت سلطنت به روایتی پانزده و به روایت دیگر هجده سال بیشتر نداشت. با دست کرتیر تاج شاهی بر سر او نهاده شد، از این رو آنچه را که بهرام از منصب و عنوان و نشان به کرتیر داد همه نشانه هایی از قدردانی او نسبت به این روحانی قدرتمند به هنگام زمام داریش است. به سخن دیگر بهرام لباس خود را از رهبر و مربی معنوی خود به هر شکل و صورتی که ممکن بود نشان داد.
به نظر کریستن سن هنوز روشن نیست که چرا در زمان شاپور یکم علیرغم حضور کرتیر در صحنه دین، از روی کار آمدن مانی و فعالیت مانویان جلوگیری شد، ولی بلافاصله و بی فوت وقت پس از مرگ شاپور یکم در سال ۲۷۱/۲۷۲ میلادی کرتیر به عنوان رئیس و رهبر روحانیان بی درنگ نسبت به مانویان عکس العمل بسیار شدید از خویشتن نشان داد به گونه ای که مانی و مبلغان طراز اول جامعه مانوی از بیم جان خود ناگریز از فرار از ایران شدند.
کرتیر در سه کتیبه که بر روی صخره ها و بناهای دولتی ساسانی در فارس حک شده از اینکه مسیحیان، مانویان، برهمنان و بودائیان را مورد اذیت و آزار قرار داده است، برخود می بالد. وی به عنوان بزرگترین روحانی که پس از شاپور یکم قدرت و نفوذش افزونی یافت و مدتها پس از شاپور بر سر کار بود در کتیبه هایش در نق رجب و سر در کعبه زرتشت به بیان جزئیاتی درباره اقدام خود که به زور شمشیر برای انتشار دین زرتشت در ادوار مقاطع مختلف نموده است می پردازد و مناسبتهای آن را بر می شمرد.
شرح چگونگی ارتقاء مقام کرتیر از ۲۴۲ تا ۲۹۳ میلادی تا احراز مرتبه ریاست روحانیان کشور که در آخرین کتیبه وی ذکر شده آورده شده است. او بسیاری از مبلغان ادیان بیگانه و ادیان غیر دولتی و غیر رسمی را که ماندن آنها در ایران صلاح نبود، از ایران بیرون کرد، از آن جمله یهودیان، سمناها (رهبانان بودایی).
برهمنان، نصارا یا ناصریها (عمدتاً ایرانیان مسیحی شده) مسیحیان، موکتاکاها (موکتیکها یا نجات یافتگان، هندوها) و زندیکان (زنادقه یا مانویان) از این گروه ها آنان که پس از اقدامات فوق کرتیر در ایران شناسایی شدند و به اعدام و اخراج و تبعید تن دادند.
کرتیر به عنوان عاملی موثر که در تعقیب، کشتار و به سخن دیگر قلع و قمع مانویان دست داشته و بعدها نیز منابع رومی و عربی به تفصیل نظارت او را بر اعمال دین خشونتها گزارش کرده اند، شناخته شده است. همان گونه که پیشتر اشاره شد این روحانی در زمان شاپور یکم به طور قطع فرمانبردار شاه بود و در زمان بهرام دوم به بالاترین مرتبه از قدرت و نفوذ رسیده است.
شاپور دستور داد که یهودیان، مسیحیان و پیروان مذهب دیگر آزاد گذارده شوند و در هر نقطه از ایران در کمال فراغت و بی هیچ بیمی به اجرای مراسم دینی خود بپردازند. سستی بهرام دوم و وابستگی فکری این شاه جوان، کرتیر را به صورت مرد نیرومندی در آورد که تقریباً همه امورات کشوری را در دست داشت. کرتیر همه کتیبه هایش را در زمان بهرام دوم نوشته است و گمان می رود که او در زمان شاپور یکم چنین قدرت نامحدودی نداشته است.
به پاس این خدمات و تفویض اختیارات گسترده و اعطاء نشان قیچی توسط بهرام دوم به کرتیر، این روحانی چنین می گوید: شاه بسیار نیک باید دیندار باشد و تمام و کمال زیر نفوذ عامل دینی خوی قرار گیرد و اندیشه و کردار او بر پایه احکام دینی باشد.
او می کوشید همگان را متقاعد سازد که عنوانهای بزرگ و قدرت نامحدودی که به هنگام سلطنت بهرام دوم به دست آورده است، همه بر پایه اراده و خواست ایزدان بوده است و بهرام (وهرام) به خاطر ایزدان او را در کشور جایگاهی والا و ملک و مال ارزانی داشته است. از دیدگاه کرتیر دولت باید بر مبنای تئوکراسی (اندیشه های دینی- سیاسی) اداره شود و همه امورات دینی به او واگذار گردد.
متن کتیبه کرتیر در نقش رجب حاکی از ممتاز بودن روحانیان و نفوذ گسترده آنها در کارهای دولتی ایران عصر ساسانی است. تاثیرات فکری این روحانی در زمان بهرام دوم بر آثار هنری از جمله در مورد نقوش روی تاج شاهان و نشانه های نظامیان قابل توجه است. اشکال خرس، گراز، سگ بالدار، گاو نر بلند کوهان، اسب و شیر و …. از زمان بهرام دوم در آثار هنری نشان نظامیان که متاثر از نفوذ اندیشه های کرتیر است، به چشم می خورد.
شگفت آور اینکه در آثار هنری و نقوش سلطنتی زمان بهرام دوم از نقش قوچ کوهی مظهر خوره نا، خوره به معنای فرّه ایزدی، نشانی نیست.
نکته ای دیگر که زمینه آن دایر بر یکی بودن تنسر و کرتیر پیشتر داده شد. در اینجا قابل ذکر است: کرتیر را نگارنده نامه تنسر می دانند و نامه تنسر (بهتر است «نام تنسر»)گفته شود) نتیجه اشتباهی است که در خواندن کتیبه ها پدید آمده است. ذیلاً مروری می کنیم بر مشاغل و عناوین کرتیر: پیشتر گفتیم که کرتیر در عهد اردشیر بابکان یک روحانی و مربی ساده ای بیش نبود. شاپور پسر اردشیر در سال ۲۶۰ میلادی در سنگنبشته ای به هنگام بر شمردن بزرگان کشورش نام کرتیر را پس از نام نایب السلطنه (بدخش) و پیش از نام شهربان (خشترویان، شتربان، ساتراپ) بیشاپور و پانزده درباری دیگر آورده است.
کرتیر در زمان هرمزد یکم (۲۷۲ تا ۲۷۳ میلادی) پسر شاپور هرمزد موبد (رایزن ویژه شاه در امور دینی) ترقی کرد. این نخستین بار است که او با عنوان «مگوپت» معرفی شده است. او در این مقام نوین به عنوان فرمانفرمای مغان کشور شناخته شد. افزون بر این وی از هرمزد به دریافت کمر و کلاه نائل شد و منزلت بالاتری در حد بزرگان یافت.
هرمزد یکم بیش از یک سال سلطنت نکرد و جانشین او بهرام یکم (۲۷۳ تا ۲۷۶ میلادی) تنها سه سال پادشاه بود. وی در پنجاه و هشت سالگی به جای برادر خود که در سال ۲۷۳ در سن ۴۲ سالگی در گذشته بود، نشست و به هنگام مرگ شصت و یک ساله بود. آغاز تعقیب مانویان که به زودی به اعدام مانی و کشتار مانویان انجامید، در زمان او آغاز شد و این نشانه ای از نیرومندی کرتیر در اعمال دکترین خود است.
این نیرومندی سیاسی و دینی کرتیر در زمان بهرام دوم قوام بیشتری یافت. کرتیر در زمان بهرام دوم پسر و جانشین بهرام یکم به مقام وزارت دادگستری رسید. به ادعای خود کرتیر در زمان بهرام دوم (۲۷۲ تا ۲۹۳ میلادی) در سراسر کشور یهودیان، شمنها، برهمنان، نصارا، مسیحی و از جمله زندیکان (مانویان) قلع و قمع شدند. افزون بر این کرتبر خود را شکننده سنتها می نامد.
لازم به یادآوری است که در عصر ساسانی کرتیر نخستین دشمن سر سخت عیسویان و مهرنرسه (صدر اعظم ساسانی) از زمان یزدگرد یکم (۳۹۹ تا ۴۲۰ میلادی) و بهرام پنجم ملقب به گور (۴۲۰ تا ۴۳۸ میلادی) پس از او به عنوان دشمن مسیحیان شناخته شده اند. این روحانی متعصب و متنفذ در پایان وصیت نامه اش خود را «کرتیر هیربذ» در زمان شاپور و «کرتیر هرمرذ موبد» در زمان هرمزد «کرتیر بخت روان» یعنی رهاننده روان بهرام می نامد.
پس از اینکه بهرام دوم در سال ۲۹۳ میلادی به سن ۳۴ سالگی در گذشت عموی پنجاه و هشت ساله اش به نام نرسی (نرسه هفتمین شاه ساسانی) پس از به کنار زدن بهرام سوم که طفل خردسالی بود و بیش از چهار ماه پادشاهی نکرد، به سلطنت رسید، آنگاه بود که ستاره نیرومندی و اقبال کرتیر رو به افول نهاد و دیری نپاید که کرتیر نیز در عین کهولت در گذشت.
سیاست دینی نرسی جوان ترین پسر شاپور یکم و عموی بهرام دوم به کلی با عملکرد کرتیر و طبعاً بهرام دوم که از کرتیر پیروی می کرد، متفاوت بود. اکنون این پرسش پیش می آید که اگر کرتیر سالخورده فوت نمی کرد، وضعیت دولت ساسانی به ویژه در عرصه سیاستهای دینی و به ویژه مناسبات خارجی اش به چه صورت در می آید.
البته، بعداً پادشاهی مانند یزدگرد یکم (بزه کار، اثیم ۳۹۹ تا ۴۲۰ میلادی) و کواد (کوات، قباد ۴۸۸ تا ۵۳۱ میلادی) را می بینیم که در مقابل روحانیان ساسانی در اجرای سیاستهای خود ناکام هستند.
منبع : tarikhema.ir
بیشتر بخوانید تا بیشتر بدانید
10 اختراع زمان باستان که فکر میکردید مربوط به زمان ما هستند!! (+عکس) اعدامهایی شبیه به شکنجه در قرون وسطی!! 10 زن برجسته ای که چهره ارتش را تغییر دادند! (+عکس) 10 عدد از ترسناکترین شکنجههای قرون وسطی!!+عکس (+18) امپراطوری که از گوشت انسان تغذیه میکرد!! دانستنی های جالب از بیستون که نمیدانستید!
انیس الدوله مشاور رسمی ناصر الدین شاه بود
نامش فاطمه بود، اما پرده نشینی و همنشینی با صاحبقران انیس سلطانش کرد. دختر نورمحمد گرجی امامه ای که برای همراهی سوگلی محبوب به دربار آمد و خودش سوگلی شد. زنی که در بیست سال پایانی سلطنت ناصرالدین شاه بدون آن که عقد دائم شاه باشد بانوی اول و قدرتمندترین زن ایران بود.
درست که تاریخ ایران، تاریخی مردسالار است و مهمترین رویدادهای آن با قلمی مردانه نوشته شده، اما زنانی در همین تاریخ زندگی کردند که حضور و زندگی شان آن قدر پررنگ بود که تاریخ نتوانسته در مقابل نامشان سکوت کند. یکی از این زنان بی تردید انیس الدوله است.
دختری گمنام از امامه در نگاه آن هایی که از او نوشتند ملکه بی تاج و تخت دربار ناصرالدین شاه قاجار بود. او در روزگاری که مردان جرات نگاه کردن در چشم های ناصرالدین شاه را نداشتند، در مقابل او ایستاد در حرمخانه سلطنتی نیز انیس الدوله سوگلی و ملکه قدرتمند حرمسرای شهی قلیانها را جمع کرد. هنگامی که شاه مطلع شد و علت آن را پرسید، انیس الدوله گفت : به دلیل آنکه حرام شده آن را جمع کردیم. شاه متغیر شد و گفت چه کسی حرام کرد؟. انیس الدوله گفت : همان کسی که ما را بر تو حلال کرده است! شاه متغیر شده و چیزی نگفت و برگشت و به فاصله چند روز امتیاز رژی را ملغی نمود. بدین ترتیب انیس الدوله ملکه و سوگلی ناصرالدین شاه با وجود قرار گرفتن در محیط بسته حرمسرا از همراهی و همکاری با مردم خودداری ننمود و به ایفای نقش مهمی در پیروزی نهضت تنباکو پرداخت.
درباره تاریخ تولد انیس الدوله اطلاع زیادی در دسترس نیست. او در خانواده ای گرجی تبار در روستای امامه به دنیا آمد. پدرش نورمحمد، از تبار گرجیانی بود که در زمان صفویه، از گرجستان به سمت مازندران کوچ کرده بودند. پشت قرآن خانوادگی نامش را فاطمه گذاشتند. پدرش زمانی که هنوز خردسال بود درگذشت و فاطمه را به عمه اش سپردند که ارتباطاتی با دربار داشت.
درباره ورود فاطمه خانم به دربار البته روایت های مختلفی وجود دارد. تاج السلطنه دختر ناصرالدین شاه که علاقه زیادی به انیس الدوله داشت نوشته او توسط عمه اش برای همراهی و خدمت جیران فروغ السلطنه به حرم آمد و در همان جا ماندگار شد. او تا زمانی که جیران زنده بود خدمتش را کرد و جزو نزدیکان سوگلی محبوب شاه بود و تا لحظه مرگ او را رها نکرد. برای همین نیز بعد از مرگ ناگهانی سوگلی اول همه اموالش از جمله محبت سلطان به فاطمه رسید.
البته روایت دیگری هم هست که از قول معیرالممالک و مونس الدوله ندیمه حرم آمده که شاه در سفری که به سلطانیه رفت فاطمه را دید و او را صیغه خود کرد و به او لقب انیس الدوله را داد. هر کدام از این دو روایت درست باشد انیس الدوله بعد از مرگ جیران جای او را در حرم سلطنتی گرفت.
محبوب سلطان
شاه علاقه زیادی به انیس الدوله داشت و همین علاقه برای او امتیازاتی را برایش به همراه داشت. او زنی باهوش بود و می دانست که اگر قرار است در دربار ایران رشد کند باید خودش را از زیر سایه بلند حرمسرا خارج کند. نخستین قدم سواد داشتن و کتاب خواندن بود. او با کمک معلمانی که در حرم بودند سواد خواندن و نوشتن را آموخت و شروع به خواندن کتاب هایی کرد که برای شاه ترجمه کرده بودند.
این باعث شده تا بیشتر مورد توجه شاه قرار گیرد. محل اقامت اصلی شاه قاجار اقامتگاه انیس الدوله بود. معیرالممالک که نوه ناصرالدین شاه است در یادداشت هایی از زندگی خصوصی خود می نویسد که شاه در شب با هر چند زنی که می خوابید در نهایت به اتاق انیس الدوله می رفت و شب را در کنار او به صبح می رساند. انیس الدوله با آن که هیچ گاه صاحب فرزندی نشد اما برای ناصرالدین شاه بعد از مهدعلیا مادری کرد.
انیس الدوله خیلی زود توانست با رمزهای سیاست و کشورداری آشنا شود، به نظر می رسد که الگوی انیس الدوله در این راه مهدعلیا مادر ناصرالدین شاه بود. زنی باکفایت که توانست 45 روز میان مرگ محمدشاه تا ورود ولیعهد به تهران و تاجگذاری، حکومت ایران را بدون هیچ شورشی اداره کند. البته انیس الدوله دو تفاوت عمده با مادر شاه داشت. اول این که او هیچ گاه زن عقدی ناصرالدین شاه نبود و برخلاف مهدعلیا که جایگاهی در دربار محمدشاه نداشت، در نزد شاه با وجود آن که هیچ گاه صاحب فرزندی نشد اعتبار زیادی داشت.
انیس الدوله تا زمانی که مهدعلیا زنده بود در کنار او قرار داشت و نامش در حد یک زن حرم فراتر نرفت. اما با مرگ مادر شاه او بلافاصله در جایگاه مهدعلیا نشست و اداره امور حرمسرای ناصرالدین شاه را به دست گرفت.
تدبیر انیس الدوله در اداره حرم آن چنان چشمگیر بود که حتی فرد منتقدی چون اعتمادالسلطنه نیز به آن اعتراف کرده است و بارها در خاطراتش از کاردانی و کفایت او می نویسد و این که شاه چندین بار از انیس درخواست می کند تا همسر عقدی اش بشود، اما انیس الدوله با زرنگی زنانه این درخواست را به بهانه ای که ساعت سعد زناشویی را از دست بدهد، رد می کرد.
اعتمادالسلطنه در جایی از خاطراتش با اشاره به بیماری انیس می نویسد که شخصاً دعا می کند تا این زن سلامت بماند تا اساس سلطنت بر هم نریزد: «...انیس الدوله ناخوش است... حرمخانه شاه منحصر به این زن است،... این که من به این زن دعا می کنم بیشتر برای خاطر شاه است که اگر خدای نکرده این زن بمیرد کلیه وضع حرمخانه به هم می خورد.»
تاج السلطنه فراتر از این او را زنی دوست داشتنی و محترم می دانست. نزدیکی تاج السلطنه با انیس الدوله شاید به خاطر این بود که او زمانی قرار بود به عقد ملیجک در بیاید، اتفاقی که دختر سرکش ناصرالدین شاه با آن مخالفت داشت. این انیس الدوله بود که مقابل ناصرالدین شاه ایستاد و او را از چنین کاری منصرف کرد.
تاج السلطنه در خاطراتش انیس را این گونه تصویر می کند: «به قدری این زن عاقله [و] با اخلاق بود که با وجود نداشتن صورت خوبی، برای سیرت خوب، او زن اول محترم بود. در این تاریخ که من مذاکره می کنم، او تقریباً سی ساله، قدی متوسء خیلی ساده، آرام، باوقار، سبزه، با صورت معمولی بلکه یک قدری هم زشت، لیکن خیلی با اقتدار.
تمام زن های سفرای خارجه به منزل او پذیرفته شده، در اعیاد و مواقع رسمی به حضور می رفتند. و این خانم بزرگ محترم اولاد نداشت و مرا برای خود اولاد خطاب کرده، مهر مخصوص نسبت به من داشت. و همین قسم، جمیع خانواده های محترم و نجیب و زن های وزرا و امرا به منزل او پذیرفته می شدند و تمام عرایض اغلب به توسط او انجام گرفته در حضور سلطان عرض و قبول می شد.»
دکتر فووریه پزشک مخصوص ناصرالدین شاه که یکی از معدود مردانی بود که از درهای بسته حرم شاهی گذر و با سوگلی شاه از نزدیک دیدار و صحبت کرده بود در کتابش انیس الدوله را ملکه ایران خوانده و می نویسد: «می گویند زنی خیرخواه و زیرک است، به هرحال در لطف و خوش صحبتی او حرفی نمی رود و همه وقت تبسم و خوش احوال است.»
در خلوت شاهی
ناصرالدین شاه روزی که به تیر غیب میرزا رضا کرمانی کشته شد به روایت نوه اش دوستعلی خان معیرالممالک 4 همسر عقدی و 81 همسر صیغه ای داشت که در حرمسرای شاهی در کاخ های سلطنتی بخصوص کاخ گلستان زندگی می کردند و بیشترشان برای خود دم و دستگاهی داشته و نوکر و کلفت هایی برای گذران امور خود و فرزندانشان داشتند.
این یعنی که طول و عرض حرمسرای ناصرالدین شاهی کم از پدر پدربزرگش فتحعلی شاه نداشت و اداره کردن بی دردسر آن تدبیری می خواست که از پس خود شاه با آن همه امورات مملکتی و سفرهای فرنگی و باقی ماجراها برنمی آمد. تا زمانی که مهدعلیا زنده بود اداره حرم شاهی وظیفه او بود و کسی هم جرات حرف زدن روی حرف مادر شاه را نداشت. اما با مرگ مهدعلیا همه منتظر آشوبی بزرگ در حرمخانه سلطنتی بودند. اما این انیس الدوله بود که نگذاشت این آشوب به پا شود و اداره امور حرم سلطنتی را از لحظه ای که مرگ مادر شاه اعلام شد به دست گرفت.
انیس الدوله در مراسم مذهبی مانند عید و محرم برنامه های مخصوص به خودش را داشت و شخصاً برنامه هایی را برگزار می کرد. یکی از این جشن های مذهبی جشن تولد شاه بود که باشکوه ترین مهمانی را انیس برگزار می کرد: «انیس الدوله از بانوان سفرا و دیگر بانوان اروپایی مقیم تهران و همسران وزرا و اعیان و اشراف دعوت می کرد و خود حمایل بر سینه و نیم تاج بر فرق، غرق در نشان هایی که شاهان کشورهای خارجی برایش فرستاده بودند از میهمانان پذیرایی می کرد.»
به روایت معیرالممالک
انیس الدوله برخلاف بسیاری از زنان حرمسرا در آن زمان به شیوه مهدعلیا در امور تشریفاتی نیز وارد شد و از آن جایی که مراودات دربار ناصرالدین شاه با سایر کشورها بیشتر شده بود و مهمانان زیادی به ایران می آمدند این انیس بود که وظیفه پذیرایی رسمی و بخصوص همراهی با زنان فرنگی را برعهده می گرفت. او نخستین زنی است که در منابع فرنگی با عنوان ملکه یاد می کنند.
کارلا سرنا که در 10 ساله آخر سلطنت ناصرالدین شاه به ایران سفر کرده بود رسماً از انیس الدوله به عنوان ملکه ایران نام می برد و او را زنی خوش برخورد می داند که برگزاری مراسم مهم بر عهده اش است. خانم سرنا به عنوان مهمان رسمی شاه به همراه انیس الدوله به مراسم تعزیه خوانی رفته بود.
انیس الدوله برای خداحافظی فرنگی هایی مانند سفرا نیز جشنی می گرفت. س. ج. بنجامین سفیر آمریکا در خاطراتش نوشته است: «هنگامی که در سال 1885 من به آمریکا احضار شدم و قرار شد تهران را ترک نمایم انیس الدوله خانم و دختر مرا دعوت کرد که در ضیافت کوچکی که به افتخار آن ها در اندرون برپا می شود شرکت کنند و همانجا مراسم خداحافظی به عمل آید.»
مونس الدوله که ندیمه دربار بود در کتابش ماجرایی را تعریف می کند که به نظر می آید دلیل اطلاق نام ملکه رسمی ایران به صیغه مشهور ناصرالدین شاه مربوط به آن است. او نوشته: «در آن موقع ملکه انگلیس یک گردن بند الماس توسط وزیر مختار انگلیس به تهران فرستاد که به زن سوگلی شاه بدهند. وزیر مختار از صدراعظم پرسید: زن سوگلی شاه کدام یکی است؟ صدراعظم این سوال را نزد شاه مطرح کرد و شاه گفت: آن گردن بند الماس را برای انیس الدوله بیاورند. زن وزیر مختار انگلیس با تشریفات پر طول و تفصیل به اندرون شاهی رفت و گردن بند ملکه انگلیس را به گردن انیس الدوله انداخت.
بعد هم به دستور ناصرالدین شاه حاجی طوطی خانم، که همان مادام عباس فرانسوی باشد، یک نامه به زبان فرانسوی از قول انیس الدوله برای ملکه انگلیس نوشت و یک کاسه بشقاب خیلی قیمتی فیروزه با چند قالیچه ابریشمی از طرف انیس الدوله برای ملکه انگلیس فرستاد.»
اگر بپذیریم این زنی که از سوی انیس الدوله نامه ای به ملکه ویکتوریا فرستاد همان مادام حاجی عباس گلساز است، این اتفاق باید بین سال های 1290 تا 1295 یعنی یکی دو سال بعد از مرگ مهدعلیا رخ داده باشد که مادام همنشین مادر شاه بعد از مرگ او به سمت معلم و مترجم انیس الدوله در حرم سلطنتی زندگی می کرد. مدیریت او بر حرم سلطنتی آن چنان با قدرت بود که شاه نیز در مقابل دستوراتش حرفی نمی زد.
به گفته معیرالممالک او بود که بعد از بست نشینی چند نفر از زنان حرم به خانه حاج ملاعلی کنی و زاویه مقدسه عبدالعظیم از شاه خواست تا درخت چناری را انتخاب کند تا زنان به جای خروج از ارگ همان جا بست بنشیند. این همان داستان چنار معروف عباسعلی است که تا مرگ ناصرالدین شاه محل بست نشینی حرم نشینان بود.
انیس الدوله سوگلی ناصرالدین شاه
مشاور رسمی شاه
انیس الدوله بعد از آن که قدرتش را در حرمخانه سلطنتی گسترش داد و رقبایی چون امین اقدس و زنان عقدی چون شکوه السلطنه مادر ولیعهد را به حاشیه راند دایره فعالیتش را از حرم گستراند و خیلی زود مانند مهدعلیا وارد جریان سیاسی شد و جریان خودش را تشکیل داد. او که کتاب بسیار می خواند از رموز سیاسی آگاه بود و قواعد بازی را می دانست. شاه هم از او حرف شنوی داشت و در برخی از کارهایش با او مشورت می کرد.
همین باعث شد تا جریان های سیاسی آن دوران او را به سمت خود بکشند. این قدرت سیاسی با بخشیدن اموالی توسط ناصرالدین شاه به انیس بیشتر هم می شد. او به عنوان یکی از ثروتمندترین زنان ایران اعمال نفوذ می کرد. او لباسی بر تن می کرد که به گفته مونس الدوله تصویری از سربازان تفنگ به دوش روی دامنش گلدوزی شده بود. او به شاه درباره علت این کار گفته بود: «قربانت گردم! این ها با تفنگی که در دست دارند، ناموس قبله عالم را نگهبانی می کنند!»
انیس الدوله حتی در موضوع عزل و نصب حاکمان نیز دخالت می کرد. مخبرالسلطنه در کتاب «خاطرات و خطرات» نامه ای از انیس منتشر کرده که اهمیت زیادی دارد و نفوذ این زن را روی شاه نشان می دهد. او بعد از تغییر حاکم شیراز به ناصرالدین شاه در رعایت حق رعیت نوشت: «قربان خاک پای مبارک گردم، جواب عریضه نواب رکن الدوله را مرحمت نفرموده اید، آدمش طلب می کند. دستخط و عریضه مزین التفات فرمایید. باری شنیدم که حکومت شیراز را باز تغییر داده اید، و اللَّه خیلی تعجب است. بیچاره رکن الدوله هفت ماه است نرفته، با آن همه خسارت، اگر برای پیشکشی است از خود شاهزاده بگیرید. این طورها پدر رعیت بیچاره در می آید، رعیت این طور تمام می شود. حاکم از خودش نمی دهد. دور از مروت است، از همه جهت بیچاره ها تمام شده اند، عریضه را به دست کسی ندهید، محرمانه ملاحظه فرموده پس بدهید خواجه بیاورد.»
این تنها بخشی از دخالت انیس الدوله در عزل و نصب هاست. او که نخستین زنی بود که قصد داشت به همراه ناصرالدین شاه به سفرهای فرنگی برود با مخالفت میرزا حسین خان سپهسالار صدراعظم از روسیه به تهران بازگشت. ماجرایی که در نهایت به ضرر سپهسالار منتهی شد و بعد از بازگشت انیس الدوله به تلافی این ماجرا با همدستی علما حکم به عزل سپهسالار دادند. این واقعه را اعتمادالسلطنه هم روایت کرده است.
البته به نظر می رسد که ناصرالدین شاه از این که انیس الدوله به تهران برگردد خیلی هم راضی نبود و از خشم او می ترسید. او در نامه های متعدد از فرنگ سعی می کرد دل انیسش را به دست بیاورد: «جای شما حقیقتاً خالی است که تماشای وضع زن ها و مردهای اینجا را بکنید... اگر هوای تهران گرم است، چند روزی مختصراً بروید به صاحبقرانیه. البته بروید. آغامحراب، آغارضی، آغاعلی چه می کنند؟ معصومه کجاست؟ چه می کند؟ احوال بدرالدوله را بپرسید. سوغات های شما را انشاالله پاریس حاضر می کنم.»
او نخستین ملکه ایران است که تا اروپا مسافرت کرد. او با شاه تا مسکو همراه بود ولی حضور دختران اشراف زاده روسی و مراسم غربی در جریان خوش آمدگویی از آن ها باعث برخورد فرهنگی شد و ناصرالدین شاه انیس الدوله را به تهران برگرداند. ماجرا چنین بود که به محض اینکه شهردار مسکو از ورود انیس الدوله اطلاع یافت، تا دروازه شهر رفت و تلاش کرد تا دسته گلی تقدیمش کند، برای گریز از چنین دردسرهایی، مشیرالدوله به شاه توصیه کرد تا انیس الدوله را به تهران بازگرداند.ولی کار به همین جا ختم نشد. انیس الدوله در مسکو سوگند یاد کرد تا انتقام کارشکنی مشیرالدوله را بگیرد.او موفق شد روحانیون و درباریان را بر علیه مشیرالدوله بشوراند. با بازگشت شاه به کشور، مقصود انیس الدوله برآمد.
ملکه ای نیکوکار
هرچند از نفوذ و نقشی سیاسی انیس الدوله نمی شد گذشت اما او بیشتر از این به عنوان زنی خیر و متدین معرفی می شود. او از دریای اموالی که شاه داده بود بخشش می کرد و در هر فرصتی مراسم های مذهبی برگزار می کرد. ناصرالدین شاه عادت داشت هر روز لباس تازه ای بپوشد و انیس الدوله لباس دیروزی را به سادات فقیر می بخشید.
او بخش قابل توجهی از مال و ثروت خود را به شرح زیر به آستانه های مقدسه امام حسین(ع) و امام رضا(ع) بخشید. اگر در زیارت حرم امام رضا(ع) نگاهتان به بالای ضریح اصلی افتاده باشد ویترینی را می بییند که مربوط به انیس الدوله است و شمشیر و نیم تاج طلای او در آنجا به نمایش در آمده است.
از دیگر موقوفات انیس الدوله می توان به وقف تاج الماس به روضه امیرالمومنین(ع)، ضریح نقره ای برای شهدای کربلا(ع)، پرده ای مروارید نشان برای آستان امام رضا(ع)، تعمیر در نقره ای طلاکوب مسجد گوهرشاد، وقف ده باب مغازه برای روضه خوانی امام رضا(ع)، وقف کاشانک برای شاهزاده حسین در روستای امامه، بنای پل در ناصرآباد لواسان و چاپ و توزیع رایگان کتاب ناسخ التواریخ، جلد حضرت صدیقه طاهره(س) و... اشاره کرد. همچنین به دستور او رساله عملیه فارسی زینه العباد، اثر شیخ زین العابدین مازندرانی حائری منتشر شد. در حال حاضر یکی از سراهای بازار تهران که به سه دالان ملک معروف است از موقوفات انیس الدوله است که عایداتش برای مصارف خیریه استفاده می شود.
بانوی آلامد
انیس الدوله به دلیل نزدیکی به شاه و مطالعات زیادی که داشت تغییراتی هم در وضعیت دربار و پوشش زنان حرم داد. او نخستین زنی بود که شلیته به تن کرد و زنان دیگر به تاسی از او دامن های بلندشان را با دامن های چتری عوض کردند. او همین طور چارقدهای قالبی را با چارقدهای ململ عوض کرد.
با آن که ناصرالدین شاه در سال های آخر عمرش سوگلی های زیادی به درباره آورده بود اما هیچ کدام جایگاه انیس را پیش او نگرفتند. انیس الدوله یکی از زنانی بود که از چند ماه مانده به جشن قران در حالی که مقدمات جشن را می چیند نگران سلطان بود و از او می خواست مواظب باشد تا مبادا پیشگویی مشهور به حقیقت بپیوندند.
صبح روز 17 ذی قعده که ناصرالدین شاه در زاویه مقدسه ترور شد به او التماس کرد که آن روز را در حرم بماند. اما شاه به حرف او گوش نکرد و هنوز خبر نیامده انیس الدوله می دانست اتفاق ناگواری افتاده است. بعد از کشته شدن شاه دیگر کسی انیس الدوله را روی پای خود ندید. او که بعد از رسیدن پسر شکوه السلطنه به عنوان شاه تازه حرم را ترک کرده و به خانه اش در نزدیک دروازه قزوین رفت یک سال تاب دوری آورد.
معیرالممالک نوشته است که انیس الدوله چند ماه بعد از مرگ ناصرالدین شاه دوام آورد و روزی که برایش پیشکش اسکناس های 10 تومانی با تصویر شاه بردند، او با دیدن تصویر شاه شهید آن قدر به سر و سینه زد که از حال رفت و چند روز بعد درگذشت. تاج السلطنه نیز نوشت که این زن باوفا بعد از مرگ شاه بابا طاقت نیاورد و خیلی زود درگذشت.
اما منابع تاریخی می نویسند که او بعد از مرگ ناصرالدین شاه بیمار شد و در نهایت نیز چند روز مانده به سالروز کشته شدن ناصرالدین شاه در سن 41 سالگی با ابتلا به بیماری یرقان در خانه اش که در کنار موقوفات از او در خیابان ولی عصر باقی مانده است درگذشت. خانه ای که به شماره ثبت ملی 10403 روبه روی مهدیه تهران امروز در اختیار اتحادیه گوشت فروشان تهران است.
این چنین پرونده یکی از زنان قدرتمند تاریخ معاصر در فراق شاهی بسته شد که در حدود 20 سال ملکه بی تاج و تخت یکی از مقتدرترین پادشاهان تاریخ ایران بود.
منبع:tarikh.tebyan.net
بیشتر بخوانید تا بیشتر بدانید
داستان های عجیب آخوند مظفرالدین شاه (+عکس) حقوق زنان در دوره ی هخامنشی 10 خانواده قدرتمند در طول تاریخ (+عکس) آموزش در ایران باستان بانوان نامور تاریخ ایران زمین سیاست اقتصادی هخامنشیان