درس و مدرسه، موضوعات از پیش انتخاب شده و مشخصی هستند که بر پایه رشد عقلانی و روانی هر گروه سنی و با دقت خاصی برگزیده شده اند، اما درس های زندگی در طول زندگی اتفاق می افتند و به دنبال تجربه های تلخ و شیرین حاصل می گردند، بنابراین سلسله مراتب ندارند و با اولویت خاصی آموخته نمی شوند. درس های زندگی حاصل برآیند تجربه های ما و اطرافیان مان است، مسلما پایانی ندارد و در هر سنی قابل یادگیری و تکرار است.
در اینجا چند درس مهم اشاره شده است، شما می توانید درس هایی به آن بیفزایید :
1 - از کاه کوه نسازید
بسیاری مواقع درگیر مسایلی می شویم که به خودی خود چندان اهمیتی ندارد، ولی به خاطر نگاه قضاوت گر و بدبین ما مساله، پیچیده می شود و سختی هایی را برای زمان حال و آینده ایجاد می کند.
2 - زندگی می تواند غیرقابل پیش بینی باشد
آیا تاکنون این ضرب المثل را شنیده اید: « آمد به سرم از آنچه می ترسیدم » گاهی اوقات در طول زندگی خود درگیر مسایلی می شویم که هرگز انتظارشان را نداشته ایم و شاید دیگران را به خاطر آن موضوع مورد شماتت و انتقاد قرار داده باشیم. همیشه، همه چیز آن طور که در تصور ماست پیش نمی رود، پس منتظر غیرمنتظره ها باشیم. این نگاه به ما کمک می کند هنگام مواجهه با مسائل خاص دچار شوک و بهت نشویم و نیز شرایط دیگران را بیشتر درک کنیم.
3 - یکی از نامطلوب ترین کلمات در هر زبانی، کلمه « من » است
داشتن اعتماد به نفس و رضایت از خویشتن بسیار مطلوب است، اما دائما از خود گفتن، از موفقیت های خود صحبت کردن و از خود متشکر بودن، بیشتر مشخصات یک فرد از خود راضی است تا یک فرد با اعتماد به نفس.
4 - روابط انسانی از هر چیزی مهم تر است
داشتن روابط سالم انسانی در زندگی هر فرد از مهم ترین امتیازات محسوب می شود. اگر فردی برای رسیدن به موفقیت و امکانات اقتصادی و موقعیتی روابط انسانی خود را فدا کند، در حقیقت این موفقیت یک موفقیت حقیقی نیست. بدون عشق و حمایت خانواده و دوستان زندگی حتی در شرایط مالی ایده آل، سرد و بی روح است. پیش از حرکت در جاده موفقیت اولویت هایمان را مشخص سازیم تا روابط را فدای موقعیت نکنیم.
5 - هیچ کس نمی تواند موجب شادی شما شود
شاد بودن و آرامش خیال مسوولیت خود شما است نه هیچکس دیگر. هرکدام از ما بایستی بتوانیم با شناخت بهتر خویشتن، نقطه رضایت و تعادل را در خودمان پیدا کنیم. ارتباطات ما کیفیت زندگی ما را ارتقاء می بخشد و آن را غنی تر می سازد اما مستقیما موجب خوشحالی ما نمی شوند بلکه خودمان سبب ساز شادی خود هستیم.
6 - مراقب کلمات و رفتار خود باشید
طرز تفکر، کلمات مورد استفاده و رفتار ما شخصیت ما را می آفریند. همواره فردی باشیم که به خاطر آنچه هستیم از خودمان رضایت داشته باشیم و خانواده و آشنایانمان در کنار ما احساس افتخار کنند.
7 - خودتان، دوستانتان و حتی دشمنانتان را ببخشید
همه ما انسانیم، بنابراین گاهی بیراهه می رویم یا اشتباه می کنیم. چنانچه این اشتباه تکرار نشد و احساس پشیمانی به همراه داشت قابل بخشیدن است. درگیر شدن دائم با خطاهای خودمان و دیگران زندگی را بسیار سخت می سازد.
8 - خنده بر هر دردی دواست
هر روز خود را به شکلی برنامه ریزی کنید که برای شادبودن و پرداختن به طنز جایی وجود داشته باشد.
9 - نیروی پشتکار را جدی بگیرید
هیچ وقت تسلیم نشوید، همیشه هدف ها و رویاهایتان را زنده نگه دارید. حفظ انگیزه و استمرار در انجام کارها یکی از شروط موفقیت است. پشتکار در نهایت شما را به همه چیز می رساند.
10 - استفاده طولانی از تلویزیون، کامپیوتر و فضاهای مجازی موجب فرسودگی و آسیب روانی می شود
بخش قابل توجهی از زندگی انسان امروز صرف تماشای تلویزیون و ارتباط با اینترنت می شود. این سبک زندگی اگرچه دستاوردهای مثبتی نیز دارد ولی درصورت استفاده نامناسب مضرات خاص خود را دارد. متاسفانه این روزها، مطالعه کتاب، استفاده از منابع مطالعاتی صحیح و ورزش کردن کمی رنگ باخته است. بیایید دوباره اولویت هایمان را تعریف کنیم.
11 - شکست را بپذیرید
هریک از ما یک یا چندبار در مسیر هدف هایمان شکست خورده ایم. شکست معلمان بزرگی در زندگی هستند و اشتباهاتمان را به ما نشان می دهند و عملکردمان را تصحیح می کنند. توماس ادیسون نگرش بسیار خوبی نسبت به شکست داشت، او می گفت: من شکست نخورده ام بلکه ده هزار راه متفاوت پیدا کرده ام که موثر واقع نمی شود.
12 - از اشتباهات دیگران بیاموزید
ضرب المثلی می گوید: « عاقل آن است که از اشتباهات خود بیاموزد و عاقل تر کسی است که از اشتباهات دیگران نیز می آموزد ». بنابراین همواره و در هر شرایطی آماده و پذیرای یادگرفتن باشید.
13 - به دیگران محبت و عشق بورزید
زندگی کوتاه است بنابراین از اینکه به دیگران بگویید دوستشان دارید، هراسی نداشته باشید. در ارایه و دریافت عشق سخاوتمند باشید. دوست بدارید و دوست داشته شوید.
14 - همواره به گونه ای زندگی کنید که خودتان به وجود خود افتخار کنید
سعی کنید در هر سمتی که هستید بهترینی باشید که می توانید، بهترین همسر، بهترین والد، دوست، رئیس، کارمند، دانشجو و بدین طریق از دنیا، جهان بهتری بسازید.
و در نهایت به خاطر بسپارید که در مدرسه درسی را می آموزید، سپس آزمون می دهید، در حالی که در زندگی ابتدا در آزمون شرکت می کنید و سپس درس را می آموزید، آزمون های زندگی را جدی بگیرید…
15 - راستی چه کسی مقصر است؟
آیا شما هم از آن دسته افرادی هستید که دائما انگشت اشاره خود را به سمت دیگران نشانه گرفته اید و همه کس و همه چیز را مسبب مشکلات خود می دانید؟ آیا استادتان باعث شده در امتحان نمره کم بگیرید؟ آیا دوستان ناباب باعث مشکلات فعلی شما شده اند؟ آیا والدین تان در تربیت شما ضعیف عمل کرده اند؟ راستی چرا عادت کرده ایم دائما دیگران را سرزنش کنیم و آنها را عامل مشکلات خود بدانیم؟ چرا سهم خودمان را در بروز مشکلات نادیده می گیریم؟ دلایل زیادی وجود دارد که ما دوست داریم از سهم خودمان بکاهیم یا حتی نادیده اش بگیریم. در اینجا به چند دلیل عمده اشاره می کنیم :
۱ ) یکی از دلایلی که دائما دنبال مقصر می گردیم این است که حقیقتا هنوز بزرگ نشده ایم. معمولا کودکان وقتی مقصر شمرده می شوند به سرعت دیگری را مقصر اصلی خطاب می کنند. گویی در بعضی مواقع طبق همان عادت دیرینه کودکی خود عمل می کنیم و با مقصر شمردن دیگری بار خود را سبک می کنیم.
۲ ) گاهی این عادت را از اطرافیان خود یاد گرفته ایم و به عبارتی الگو برداری کرده ایم. مثلا ممکن است والدین، معلمین یا بزرگسالانی که در اطراف ما بوده اند هرگز مسوولیت هیچ مشکلی را برعهده نمی گرفته و دائما دیگران یا ما را مقصر شمرده اند. بدین ترتیب ما نیز تابع همین الگو شده ایم و همین رفتار را تکرار می کنیم.
۳ ) اگر فرد مسوولیت پذیری نباشیم ممکن است مثل هر کار دیگری بار مشکل خود را نیز بر دوش دیگران بیندازیم و به جای حل مشکل با سرزنش دیگران وقت خود را تلف سازیم.
۴ ) گاهی اوقات هم برای فرار از بار احساس گناه، به خودمان می قبولانیم که ما مقصر نبوده ایم.
16 - چرا باید از سرزنش دیگران دست برداریم؟
هیچ فردی صددرصد درست یا غلط فکر و عمل نمی کند، هر فردی بر اساس ارزش های فردی و باورهای درونی خود روشی خاص برای فکر کردن و عمل کردن دارد. بهتر است به جای اینکه سعی کنیم اشتباهات را پیدا کنیم با هدف حل مساله نگاه عمیقی به موضوع داشته باشیم، در نهایت خودمان مسوول ایم.
حتی اگر فکر می کنید کسی مشکلی در زندگی شما ایجاد کرده است، خود شما در نهایت مسوول اید و به جای تمرکز بر اینکه چه می خواهید بیشتر متمرکز بر اشتباهات و مشکلات موجود می شوید.
17 - چگونه بازی سرزنش را متوقف کنیم
۱ ) با ذهن باز فکر کنید
به مشکلات تکرار شونده یا مسائلی که به اشکال مختلف در موقعیت های متفاوت و با افراد متفاوت در زندگی تان رخ داده است توجه کنید.
۲ ) به قدم بعدی فکر کنید
شما قادر نیستید گذشته را پاک کنید یا افراد را تغییر دهید. پس به جای گرفتار شدن در دام « چرا چرا چرا » به « چگونه » بیندیشید و به فکر قدم بعدی باشید. شما می توانید خودتان را تغییر دهید و با تغییر چیزهایی در زمان حال، آینده متفاوتی را رقم بزنید. کنترل مواردی را که مربوط به شما می شود در دست بگیرید. شما می توانید بر روی نگرش خود کار کنید و تغییرات چشم گیری بر نحوه تفکر و رفتارتان ایجاد کنید.
۳ ) بعضی مسائل را رها کنید
به هر مساله کوچکی گره نخورید، برخی موضوعات ارزش جدی گرفتن را ندارند، دیگران را ببخشید، تجربه بیاموزید و حرکت کنید، توقف در ایستگاه چرا؟ چرا؟ عمرتان را تباه می سازد.
منبع : asriran.com
مطالب بیشتر برای زندگی بهتر
افکاری که زندگی را به چالش می کشد درمان افسردگی با داروهای گیاهی دوستیابی اینترنتی راز شاد زندگی کردن در سالمندی شادی و راههای رسیدن به آن شادی کاذب در دنیای جوانی
به جرات می توان گفت که هر جمله ذیل عصاره نظریات روانشناسی و حاصل تراکم اندیشه های آدمی طی تاریخ است. پس جای دارد که هر سخن به دقت بررسی و در آن تعمق شود. راستی شما در مورد این سخنان چه فکر می کنید؟
کنفوسیوس: به جای اینکه به تاریکی لعنت بفرستید یک شمع روشن کنید.
مثل آلمانی: افتادن در گل و لای ننگ نیست، ننگ در این است که آنجا بمانی .
فلوبر: خوشبختی ، یعنی هماهنگی با حوادث روزگار .
سارنف: داشتن پشتکار، تفاوت ظریف بین شکست و کامیابی است.
لاوسن: وقتی آنچه داریم می بخشیم، آنچه نیازمند آنیم دریافت خواهیم کرد.
ارسطو: عاقل آنچه را که می داند، نمی گوید ولی آنچه را که می گوید ، می داند.
ابوالعلا: باید از بدی کردن بیشتر بترسیم تا بدی دیدن.
منتسکیو: انسان همچون رودخانه است ، هرچه عمیقتر باشد آرام تر و متواضع تر است .
پرمودا باترا: مشکلات خود را بر ماسه ها بنویسید و موفقیت هایتان را بر سنگ مرمر .
اپیکور: کسی که از هیچ چیز کوچکی خوشحال نمی شود، هیچگاه خوشبخت نخواهد شد.
ونیس لومباردی: بردن همه چیز نیست اما تلاش برای بردن چرا.
منبع:tebyan.net
برای فراموش کردن گذشته، باید با مرگ ها، طلاق، یا فقدان های مختلف کنار بیایید و در این مقاله توصیه هایی برای روبه رو شدن با شکست هایتان، خداحافظی کردن و گذشتن از آنها معرفی کنیم.
برای فراموش کردن گذشته، باید با مرگ ها، طلاق، یا فقدان های مختلف کنار بیایید و در این مقاله توصیه هایی برای روبه رو شدن با شکست هایتان، خداحافظی کردن و گذشتن از آنها معرفی کنیم.
فراموش کردن گذشته تان، چه ترک یک رابطه اعتیاد آور باشد یا غم از دست دادن یکی از عزیزان، یکی از سخت ترین کارهاست. با اینکه ممکن است بدانید که این رابطه چقدر برایتان دردناک است و برای سلامتی خودتان هم که شده باید آن را کنار بگذارید، اما هنوز برای گفتن خداحافظ مشکل دارید.
آسان نیست اما راه های عملی برای فراموش کردن گذشته تان وجود دارد. قبل از اینکه بخواهید از رابطه خود خداحافظی کنید، لازم است که با خاطرات و تجربیاتتان روبه رو شوید. اگر با اشتباهات خود دست و پنجه نرم می کنید، باید مسئولیت اعمالتان را بپذیرید.
6 قدم برای فراموش کردن گذشته
1. درمورد افکار و خاطراتتان بنویسید، نقاشی بکشید، و درموردشان حرف بزنید. برای فراموش کردن گذشته تان باید به خاطراتتان احترام بگذارید.
2. با دور ریختن احساسات و عواطف مربوط به خاطرات دردناکتان، آنها را فراموش کنید. خواهید دید که بعد از آن چقدر احساس آرامش می کنید.
3. درصورت امکان به عقب برگردید و با کسانیکه در آن خاطرات دخیل بوده اند حرف بزنید. برای فراموش کردن گذشته تان باید به عقب برگردید.
4. احساسات واقعیتان را با کسی در میان بگذارید. اگر صلاح است به آنها اعتراف کنید. برای فراموش کردن گذشته تان باید احساساتتان را بروز دهید. اگر باید با اشتباهاتتان کنار بیایید، باید تقصیر یا گناهتان را گردن بگیرید.
5. معذرت خواهی کرده و طلب بخشش کنید. برای فراموش کردن گذشته تان باید آسیب پذیر باشید.
6. برای کنترل پرخوری ها، اعتیاد یا آسیب رساندن به خودتان به خاطر گذشته دردناکتان کمک بگیرید. برای فراموش کردن گذشته باید غرور را کنار بگذارید.
فراموش کردن عزیزان، چه همسرتان باشد که از او طلاق گرفته اید، چه فرزندتان باشد که فوت کرده، چه خواهر یا برادرتان باشد که از شما دور شده یا هر کس دیگری، بسیار مشکل است. فراموش کردن گذشته نیاز به تلاش و انرژی بسیار دارد. مطمئن باشید که بعد از این گذشته دردناک نه تنها می توانید به زندگیتان ادامه دهید بلکه عاقل تر، آرام تر، و متمرکز تر خواهید بود.
فراموش کردن گذشته یعنی چه؟
فراموش کردن گذشته یعنی قبول کنید که برای تغییر گذشته کاری از دستتان برنمی آید. درمواجهه با شکستتان شما هرچه از دستتان برمی آمده کرده اید. باید بدانید که تا جاییکه می توانسته اید خوب، مهربان و موثر بوده اید. اگر قرار بود به عقب برگردید مطمئناً نمی توانستید کاری بیش از آن انجام دهید. پس باید گذشته را فراموش کنید.
فراموش کردن گذشته یعنی خود را برای اشتباهاتتان ببخشید. فکر کردن دوباره به آنچه که می توانستید یا باید انجام می دانید هیچ اثری ندارد. اگر با اشتباهاتتان درگیر هستید یا شکست خورده اید سعی کنید خودتان را ببخشید.
فراموش کردن گذشته یعنی افکارتان را بشناسید. اگر می بینید که مدام درگیر گذشته هستید، با ملایمت افکارتان را به زمان حال برگردانید. سعی کنید این عادت را کنار بگذارید که مدام به اشتباهات گذشته تان فکر کنید.
فراموش کردن گذشته یعنی به ذات زمان اعتماد کنید. زمان می گذرد و شما هم باید از گذشته بگذرید. زخم هایتان به مرور التیام می یابند و فقط جای آن بر جا می ماند.
فراموش کردن گذشته یعنی ارتباطات جدید ایجاد کنید. لازم نیست که حتماً یک گروه دوست تازه پیدا کنید. می توانید یک دوستی جدید را با یکی از همکارانتان شروع کنید یا یکی از همسایه ها را برای شام به خانه تان دعوت کنید. اگر درمورد شکست هایتان با کسی حرف بزنید راحت تر می توانید با آنها کنار بیایید.
فراموش کردن گذشته یعنی در مکالماتتان به دنبال تعادل باشید. خیلی مهم است که دردها و ناراحتی هایتان را با دیگران قسمت کنید اما به همان اندازه مهم است که به زندگیدیگران هم علاقه نشان دهید.
فراموش کردن گذشته یعنی یک دنیای تازه را تجربه کنید. شروع به تحصیل در یک رشته تازه کنید یا یک سرگرمی جدید پیدا کنید. برای فراموش کردن گذشته باید به دنبال جهت های تازه باشید.
فراموش کردن گذشته یعنی زمانتان را در اختیار دیگران قرار دهید. فرصت های بیشمار تازه ای وجود دارد که به شما کمک می کند با گذشته تان خداحافظی کنید. از منطقه امنتان بیرون بیایید. وقتتان را با کسانی بگذرانید که شادتان می کنند و از بودن با آنها لذت می برید.
وقت می خواهید یک رابطه را فراموش کنید باید به طور جدی فکر کنید که آیا عاقلانه است که باز با آن فرد وقت بگذرانید یا باید همه چیز را به طور کل فراموش کنید. شاید هنوز عاشق او باشید یا از شما سوءاستفاده کرده باشد و در افکار و احساساتتان سردرگم شده باشید. ایجاد یک وقفه عاقلانه ترین راه ممکن است. از این طریق می توانید راحت تر فراموش کنید.
مطالب بیشتر برای زندگی بهتر
8 توصیه برای آن هایی که از پیر شدن می ترسند کلمات مثبت در زندگی آیا دوست دارید شخصیت افراد را بشناسید؟ آرامش در خانههای پر نور 20 درصد مردم، مشکل روانی دارند راه های موثر برای کنار آمدن با غم و اندوه
حتما دیده اید آدم های را که مدام نق می زنند و از زمین و آسمان نالان و شاکی هستند. زندگی کردن با این آدم ها عین مصیبت و دردسر است. این افراد همه رمق و انگیزه شما را برای شروع زندگی، خلاقیت به خرج دادن و حتی ادامه دادن زندگی فعلی می گیرند و در یک کلام آرام و قرارتان را سلب می کنند.
حس تحقیر، بی کفایتی، بدبختی، به بن بست رسیدن و افسردگی دستاوردی است که زندگی با یک مرد یا زن غرغرو و همیشه شاکی برای شما در پی دارد. اما فکر می کنید دلیل این اخلاق چیست؟ اصلا چطور می توان متوجه شد که همسر آینده شما این اخلاق را دارد یا نه؟
روان شناسان افراد را از نظر اینکه علل و عوامل به وجود آورنده شرایط و مشکلات را در دورن خود می دانند یا به بیرون نسبت می دهند به دو گروه تقسیم می کنند.
- مکان کنترل درونی: افرادی هستند که معتقدند همه چیز تحت کنترل است و آنها قادر به کنترل اوضاع و شرایط زندگی شان هستند. به همین دلیل همیشه مسئولیت اعمال و تصمیماتشان را می پذیرند و علت همه ناکامی ها و شکستهایشان را در خود جستجو می کنند.
-مکان کنترل بیرونی: این افراد معتقدند زندگی تحت کنترل آنها نیست و آنها قربانی بی چون و چرای شرایط بیرون از خود هستند. علت اصلی همه ناکامی ها از دید این گروه شرایط نامساعد محیط و دیگران هستند. در اصطلاح گفته می شود که اعضای این گروه دارای نگرش و ذهنیت «قربانی» هستند.
چنانکه اشاره شد، گروه های بالا یکی از انواع دسته بندی های شخصیت است که روان شناسان بر آنها تاکید کرده و آنها را یکی از مهمترین مسائلی معرفی می کنند که افراد باید در هنگام ازدواج به آن توجه ویژه ای مبذول دارند.
علت این توجه و اهمیت از سوی روان شناسان این است که شخصیت هر فرد، تمام اخلاق، رفتار و روحیات وی را در برگرفته و تحت تاثیر خود قرار می دهد. به همین دلیل شخصیت فرد مکان کنترل بیرونی با فرد مکان کنترل درونی کاملاً متفاوت است و زندگی با هریک از آنها شرایط و روحیات خاص خود را می طلبد. فرد مکان کنترل درونی، شخصی مسئولیت پذیر بوده و همه چیز را تحت کنترل خود قرار می دهد. بر این اساس خود و توانایی هایش را علت اصلی همه شکستهایش می داند. در مقابل فرد مکان کنترل بیرونی، شخصیتی است که به دلیل عدم مسئولیت پذیری اش محیط، اطرافیان و جامعه و... را عامل تمام ناکامی ها و شکست هایش معرفی می کند. او خود را مغلوب همه عالم دانسته و گمان می کند که همه چیز و همه کس در حال ظلم کردن به او هستند.
از دید کارشناسان و روانشناسان، ازدواج با فرد مکان کنترل بیرونی یا فردی که دارای نگرش و ذهنیت قربانی است، تا زمانی که این نگرش و ذهنیت منفی اش اصلاح نشده است، ممنوع می باشد. زیرا این افراد در زندگی مشترک نیز نه تنها مسئولیتی نمی پذیرند و بار وظایفشان بر دوش همسرشان می افتد بلکه اگر اتفاقی بیفتد و در برخی از بخش های زندگی با ناکامی مواجه شوند تقصر شکستشان را بر گردن همسرشان می اندازند.
چگونه افراد دارای ذهنیت و نگرش قربانی را بشناسیم؟
برای شناخت این افراد، توجه به برخی صحبت ها و رفتارها در مراحل خواستگاری و تحقیق بسیار مفید فایده است.
* در مرحله گفتگو پرسیدن برخی سوال ها در زمینه مسئولیت پذیری فرد، شخصیت او را نشان می دهند.
البته این سوال ها نباید به طور مستقیم از فرد مقابل پرسیده شوند. مثلاً نپرسیم: «آیا شما مسئولیت پذیرهستید یا نه؟» بلکه باید سوالات دقیقی را نسبت به زندگی قبلی فرد، شغل، تحصیلات، وظایف دوستی و خانوادگی که به گردن داشته و... طرح کنیم و بر اساس آنها میزان مسئولیت پذیری اش را مورد سنجش قرار دهیم. مثلاً بپرسیم:
- شما در چه تاریخی سرباز شدید، کی به سربازی رفتید؟ آیا غیبت هم داشته اید؟
- آیا در قبال انجام ندادن کارها در خانواده دچار عذاب وجدان می شوید؟
*پرسیدن سوال هایی خاص برای شناخت شخصیت مکان کنترل بیرونی یا درونی فرد مقابل. مثلاً
- آیا شما تا به حال در زندگی تان شکست خورده اید؟ مقصر اصلی شکستتان که بود؟
* به جملات و عباراتی که بیان می کند توجه نماییم.
- اگر مدام در جملاتش از زمین و زمان شکایت کرد و دیگران را به خاطر ناکامی هایشان سرزنش نمود، مکان کنترل بیرونی است.
- اگر مدام موج یا تفکر منفی می داد مثلاً می گفت: نمی شود، نمی توانید، نمی توانم و... هم نشان دهنده شخصیت مکان کنترل بیرونی اوست.
منبع: تبیان
مطالب بیشتر برای زندگی بهتر
کلمات مثبت در زندگی آیا دوست دارید شخصیت افراد را بشناسید؟ چطور همسر خسیسمان را درمان کنیم؟ تأثیر مشکلات کاری بر روابط خانوادگی دوستیابی اینترنتی راه های موثر برای کنار آمدن با غم و اندوه
بسیاری از ما و اطرافیانمان گاه و بیگاه دچار اضطراب و دلشوره میشویم. اما چنین اضطرابهایی تا کجا طبیعیاند؟ این اضطرابها از کی نیازمند بررسیهای روانپزشکی هستند؟
این پرسشها را از دکتر مریم رسولیان، روانپزشک و استادیار دانشگاه علوم پزشکی ایران، پرسیدهایم و ماحصل، گفتگویی شد که میخوانید.
خانم دکتر! در برخوردهایمان با دوستان و آشنایان، افرادی را میشناسیم که خیلی زود نگران میشوند و در ذهنشان همیشه بدترین حالت ممکن را تصور میکنند. اگر فرزندشان 10 دقیقه دیرتر به خانه برسد، چنان دچار اضطراب میشوند که انگار واقعا تصادف کرده. این را میتوان یک اختلال روانی دانست؟
زود نگران شدن را روانپزشکان، اضطراب مینامند. افرادی که در مورد مسایل روزمره زندگی زود نگران میشوند و همواره درباره کارهای معمول زندگی پیشبینی منفی دارند، افرادی مضطرب هستند اما احساس اضطراب لزوما غیرطبیعی نیست و حتی در مواردی سبب افزایش کارایی افراد میشود. بهعنوان نمونه، بیشتر دانشآموزان و دانشجویان در ایام امتحان دچار اضطراب میشوند و بهتر و بیشتر درس میخوانند؛
یعنی نسبت به روزهای معمول سال، توانایی بیشتری برای درس خواندن پیدا میکنند، کمتر میخوابند و دیرتر خسته میشوند؛ در حالی که افرادی که اضطراب بیمارگونه دارند، اگرچه کمتر میخوابند و نگران درسشان هم هستند اما به دلیل شدت اضطراب دچار کاهش تمرکز میشوند و افت عملکرد پیدا میکنند. این مقایسه در زمان امتحان هم صدق میکند؛ یعنی افراد مضطرب با وجود اینکه درس را بلد هستند، به دلیل شدت اضطراب نتیجه مطلوبی کسب نمیکنند.
پس اضطراب هم خوب و بد دارد؟
بله؛ اضطراب، احساسی ناخوشایند و فراگیر است که همه انسانها آن را تجربه میکنند. وقتی اتفاق ناخوشایندی در زندگی فردی یا اجتماعی از افراد پیش میآید، اضطراب یک تجربه قابلانتظار و بهنجار به حساب میآید و به عبارتی لزوما تجربه اضطراب یک تجربه نابهنجار نیست. اگر فردی بعد از فهمیدن اینکه مبتلا به یک بیماری صعبالعلاج شده، اضطراب را تجربه کند؛
این یک واکنش بهنجار و انطباقی است اما اگر در برابر یک سرماخوردگی هم طوری مضطرب شود که انگار مبتلا به یک بیماری وخیم شده، این یک تجربه بیمارگونه است. ابتلا به بیماری بدخیم یا وقوع حوادث ناگوار در زندگی هر فردی محتمل است.
افراد مضطرب در زندگی به این احتمال اهمیت زیادی میدهند و با روبهرو شدن با هر واقعه غیرقابلانتظار، ناخوشایندترین واقعه را حدس میزنند. وقتی فرزندتان 10 دقیقه دیرتر به منزل میرسد، اولین فکری که به ذهن شما بهعنوان یک والد غیرمضطرب میرسد، این است که راه شلوغ بوده یا فرزندتان سر راه رفته است خرید یا با دوستش حرف میزند یا چیزی از این قبیل؛ اما والدین مضطرب فکر میکنند که فرزندشان تصادف کرده یا دزدیده شده یا چیزی از این قبیل.
این مقایسه نشان میدهد که ارتباط مستقیمی بین افکار و احساسهای افراد وجود دارد اما نمیتوان بهطور قطع گفت که احساس اضطراب فکر بد را به دنبال دارد یا فکر بد احساس اضطراب را به همراه خود میآورد اما هر کدام که باشد، غیرطبیعی است و برای خود فرد و اطرافیان آزاردهنده است.
این اضطراب در چه جنسی و در چه گروه سنی رایجتر است؟
اضطراب و بیماریهای اضطرابی در زنان و جوانان بیشتر دیده میشود. اصولا خانمها تجربههای هیجانی بیشتری دارند و اختلال اضطراب منتشر و فوبیا (هراس) در زنان بیشتر دیده میشود اما در مورد وسواس، شیوع آن بین زنان و مردان تفاوت بارزی ندارد.
چقدر این حالت به تیپ شخصیتی افراد بستگی دارد؟
بین تجربه اضطراب و ویژگیهای شخصیتی افراد، ارتباط تنگاتنگی وجود دارد. اگرچه اصولا بین شخصیت و بیماری باید تفکیک قایل شد، بعضی از تیپهای شخصیتی مانند شخصیتهای وسواسی، وابسته، اجتنابی یا مرزی، زمینه تجربه اضطراب را بیشتر از سایر شخصیتها دارند.
آیا همه افراد به یک صورت اضطراب را تجربه میکنند؟
نه! بعضی از افراد اضطراب را بیشتر به صورت نشانههای جسمی مانند تپش قلب، تعریق، لرزش، تکررادرار، اسهال، سوزش سردل یا احساس گیر کردن لقمه در گلو تجربه میکنند اما در گروهی دیگر، افکار اضطرابی و نگرانی فکری نشانه غالب است و به عبارتی، بعضی اضطراب را با علایم جسمی و بعضی با علایم روانی تجربه میکنند.
اصولا اگر اضطراب گسترده بدون یک زمینه مشخص تجربه شود و نگرانی فرد در مورد مسایل روزمره زندگی و در اکثر امور دیده شود، به آن اضطراب منتشرگفته میشود. اختلالهای اضطرابی شامل این موارد است:اضطراب منتشر، حمله هراس (پانیک)، ترس مرضی (فوبیا)، وسواس و اختلال استرس پس از حادثه (که بین مردم به نام موج انفجار رایج است). اگر اضطراب گسترده و نامحدود باشد، اضطراب منتشر است.
اگر نشانههای اضطرابی به صورت حاد، شدید و دورهای تجربه شود، حمله هراس نامیده میشود. فوبیا به تجربه اضطراب در مواجهه با یک موقعیت یا شیء ترسناک گفته میشود. وسواس، افکار تکراری و مزاحمی است که در اکثر موارد فرد برای کاهش اضطراب ناشی از این افکار مزاحم مجبور به انجام کارهای تکراری میشود.
مثلا فکر مزاحم یک نفر درباره اینکه بدنش نجس است، او را مجبور میکند که مکررا اقدام به شستوشو کند یا فکر میکند که در شمردن پول یا بستن در اشتباه کرده است و در نتیجه این کارها را مکررا تکرار میکند تا مطمئن شود. فرد وسواسی میداند که افکارش نادرست است اما وقتی فکر به ذهنش خطور میکند قادر به نادیده گرفتن فکرش نیست. در اکثر موارد فرق افراد وسواسی با افراد بهنجار در این است که افراد بهنجار هم افکاری مشابه افراد وسواسی به فکرشان میرسد اما فکر سریع از ذهنشان عبور میکند و آنها بر آن متمرکز نمیشوند.
مرز اضطراب و وسواس فکری کجاست؟
افکار اضطرابی، زمینه گستردهای دارند و به یک موضوع خاص اختصاص ندارند اما معمولا وسواس به یک فکر یا رفتار خاص محدود میشود؛ مانند شستوشو، شمردن و افکار مزاحم مشخص. به عبارتی هر فرد وسواسی اضطراب هم دارد اما هر فرد اضطرابی وسواس ندارد.
کی باید نگران این رفتارها باشیم؟
وقتی این رفتارها برای فرد یا اطرافیان سبب آزار و محدودیت شود، اختلال به حساب میآید و نیاز به مداخله دارویی یا رواندرمانی دارد.
میتوان این رفتار را اصلاح کرد؟
مسلما مانند همه اختلالهای دیگر، این اختلال هم درمان دارویی و رواندرمانی دارد که بسته به نوع تشخیص روانپزشک بر مبنای ویژگیهای شخصیتی یا تشخیص نوع اختلال، نوع درمان مشخص میشود و درمانها بیش از 50 درصد موثر هستند. این بهبودی تاثیر بسیار واضحی بر کیفیت زندگی فرد و اطرافیان او دارد و کاهش اضطراب، حتی به میزان 10 درصد نیز در کیفیت زندگی اثر مثبتی خواهد داشت.
منبع : salamatiran.com
مطالب بیشتر برای زندگی بهتر
آیا دوست دارید شخصیت افراد را بشناسید؟ آیامی دانید چگونه می توان خوش بین بود؟ اضطراب امتحان تمرین 15دقیقه ای برای رفع استرس راه های موثر برای کنار آمدن با غم و اندوه روانشناسی جالبی درباره ی خواب دیدن