وقتی پای عشق به میان میآید، حکم قطعی صادر کردن آسان نیست. ساختن یک رابطه و ماندن در آن، بسته به شرایط شما، شخصیت هر دو نفرتان و نیازهایی که دارید میتواند زمین تا آسمان تفاوت پیدا کند. انگار با وارد شدن به دنیای عشق به یک هزارتوی ناشناخته وارد میشوید اما کافی نبودن شناختمان از این رابطه به معنای ناتوانی در پیشبینی کردن آینده آن نیست. روانشناسان میگویند گرچه در چنین مواردی نمیتوانیم حکمی قطعی و صددرصدی ارائه دهیم اما با بودن یا نبودن برخی از معیارها میتوانیم حدسهایی در مورد آینده یک رابطه بزنیم. پس پیشبینیهای ما را در ادامه این صفحه بخوانید و بعد در مورد رابطهای که به آن وارد شدهاید اما نمیتوانید دل از آن بکنید، قضاوتکنید.
قصه از کجا شروع شده است؟
ماجرای اهمیت اختلاف سنی و تاثیرگذار بودنش بر آینده 2 نفر از سالهای دور آغاز شده و هنوز هم ادامه دارد. در آن سالها، مردها نانآور خانه بودند و وارد شدنشان به یک رابطه مستلزم تواناییشان برای اداره خانواده بوده است اما زنها از آنجا که زودتر توانایی مدیریت خانه را به دست میآوردند و از نظر روانی سریعتر بالغ میشدند، میتوانستند در سنی پایینتر به خانه بخت بروند و بر همین اساس، مردها معمولا در طول نسلها از همسرانشان بزرگتر بودند. شاید در قرن حاضر تعریف تازهای از نقشها و مسئولیتها ایجاد شده باشد اما هنوز هم این تفکر تا اندازهای جریان دارد و اختلاف سنی یکی از پیشآگهیهای مهم در ساختن زندگی مشترک است.
از طرف دیگر بررسیهای روانشناسان نشان میدهد زنها زودتر از مردها به بلوغ فکری میرسند و به همین دلیل اگر مرد چند سالی از همسرش بزرگتر باشد، رابطه آنها با تعادل بیشتری ادامه پیدا میکند. البته لازم است بار دیگر تاکید کنیم که این قانون در مورد همه و در هر شرایطی صادق نیست.
فاصله سنی دردسرساز شده؟
اختلاف سنی یکی از موضوعات بحث برانگیز در ازدواج است. معمولا روانشناسان معتقدند فاصله سنی بین 4 تا 8 سال، فاصلهای ایدهآل است و اگر دو طرف بیشتر از 12 سال با هم اختلاف سنی داشته باشند، احتمال بروز اختلافات و چالشها میانشان بیشتر است. بر اساس این نگاه، قرار نیست همه ازدواجهایی که با وجود فاصله سنی کمتر یا بیشتر ایجاد میشوند، محکوم به شکست باشند اما آمارها نشان میدهد احتمال شکست در میان زوجهایی که در این محدوده امن قرار ندارند، بیشتر است و از آنجا که شما هم یک دهه با هم فاصله سنی دارید، ممکن است این تفاوت دلیل ایجاد برخی از مشکلات میانتان باشد.
نکند پشیمان شوید؟
در سنین 18 تا 25 سالگی، تغییرات شخصیتی با سرعت رخ میدهد. در این دوره فرد از نوجوانی به جوانی وارد شده و نیازها و نگرش او دستخوش تحول گستردهای میشود. درحالی که فردی که تازه از نوجوانی گذشته و پا به دنیای جوانانی گذاشته نیازها و اولویتهای دیگری برای زندگی دارد، فردی که در پایان سالهای جوانی و نزدیک به میانسالی بسر میبرد، زندگی را به شکلی دیگر نگاه میکند. همین تفاوت در نگاه و حتی در نیازهای این دو نفر میتواند اختلافاتی را میانشان ایجاد کند. شاید با وجود علاقهای که از آن حرف میزنید، دنیای متفاوت شما باعث شدت گرفتن اختلافاتتان باشد و هیچکدامتان برای بیشتر شدن بحثها و فاصله میانتان واقعا مقصر نباشید. شاید اگر در 30 سالگی این زندگی مشترک را آغاز میکردید، تنشهای کمتری را تجربه میکردید یا در صورت زیاد بودن اختلاف نظرها، زودتر به فکر قطع رابطه میافتادید. شما در سنی که هیجاناتتان در اوج است وارد این رابطه شدهاید و به همین دلیل درحالی که خودتان از مشکلاتتان آگاهید در برابر ندای منطق مقاومت میکنید و حاضر به ترک این رابطه نمیشوید. از یک سو منطقتان میگوید رابطه باید قطع شود اما از سوی دیگر عواطف، شما را به ادامه دادن وادار میکند. اما واقعیت این است که منطق رابطه زندگی را به پیش میبرد و در گذشت سالها، عواطف کمرنگ و کمرنگتر میشوند. پس سعی کنید رابطهتان را روی ستونهای ناپایدار هیجانها و احساساتی که حالا از نظرتان مهار ناپذیرند نسازید و به دنبال دلایلی منطقی برای ماندن در این رابطه یا خارج شدن از آن باشید.
با هم از چه حرف میزنید؟
گفتیم که بزرگتر بودن مرد از زن احتمال موفقیت در زندگی را بیشتر میکند اما این اختلاف سنی نباید تا آنجا پیش رود که شکافی میان این دو ایجاد کند. روانشناسان معتقدند زن و شوهر نباید یک دوره تحولی کامل با هم فاصله داشته باشند. برای مثال زن نباید در آخر جوانی یا سالهای آخر نوجوانی باشد و مرد در سالهای آخر جوانی یا اوایل میانسالی بسر ببرد. در چنین شرایطی نگاه دو طرف به رابطه و انتظاراتشان از آن بسیار متفاوت خواهد بود و این تفاوتها مایه اختلافات و تنشها در زندگی مشترک خواهد شد. تفاوت دوره زندگی، حتی خاطرات و نیازهای آدمها را متفاوت کرده و زوجی که بیش از یکدهه با هم اختلاف سنی دارند را درگیر تنش میکند.
عشق ساختنی است نه پیدا کردنی
عشق واقعی رسیدن به این احساس خوشایند است که من پاسخ نیازهایم را در این رابطه گرفتهام. در این شرایط فرد میتواند برای ماندنش در زندگی مشترک دلایلی بیاورد، برای مثال بگوید توجهش به من زیاد است چون به موقع به خانه میآید، به من احترام میگذارد چون مرا با اشتیاق و کلمات مناسب به دیگران معرفی میکند و... اگر احساس میکنید در این رابطه به آنچه به دنبالش بودهاید رسیدهاید و برای ادامه دادن میتوانید دلایلی منطقی را فهرست کنید، میتوانید نامتان را در گروه عاشقها وارد کنید اما هرگز نگویید با وجود همه تلخیها و مشکلات دوستش دارم. احساس دوست داشتن قرار است به زندگی شما رنگ تازهای دهد، نه اینکه زندگی را به کامتان تلختر کند.
چرا اینقدر درد میکشید؟
جدا شدن از چنین رابطهای آسان نیست اما اگر درد بیاندازهای که این جدایی در شما ایجاد میکند دلیل ماندنتان است باید موضوع را با دقت بیشتری بررسی کنید. باید ببینید چرا جدا شدن برایتان اینقدر دردناک است و چرا نمیتوانید از مرحله اول رابطه که همان احساس شدید خوش آمدن است کنده شوید. شاید ویژگیهای شخصی شما و زندگی گذشتهتان در این زمینه تاثیرگذار باشد. اما طولانی شدن رابطه هم میتواند کار را برایتان مشکل کند. 4 سال زمان زیادی است و معمولا گفته میشود یک رابطه از نقطه صفر تا زمان ازدواج بهتر است حداکثر 3 سال طول بکشد. تجربه نشان میدهد اگر دو طرف یک رابطه بعد از گذشت سالها به نتیجهای برای آینده رابطه نرسند، ارتباطشان وارد چرخه معکوسی میشود و نهتنها مشکلات میان آنها را بیشتر میکند بلکه توانشان برای مقابله با این مشکلات یا خارج شدن از رابطه را هم پایین میآورد. شاید بهتر باشد با کمک یک روانشناس موضوع را بررسی کنید و ببینید چه عوامل عاطفیای شما را درگیر این رابطه نگه میدارند و چه عوامل منطقی باعث میشوند در کنار او بمانید. یادتان نرود با وارد شدن به یک رابطه عاطفی ما نوعی آزمون و خطا را آغاز میکنیم و اگر نمیتوانید بعد از به خطا رسیدن آزمونتان از چنین رابطهای دل بکنید، بهتر است هرگز به آن وارد نشوید.
منبع:مجله سیب سبز
مطالب بیشتر برای زندگی بهتر
پنج راه برای به تاخیر انداختن پیری چهل نکته برای داشتن یک زندگی متفاوت آیین مادرشوهرداری با زندگی معامله کن تاثیر پول در خوشبختی ! دخترانی در آرزوی پسر بودن !!
شاید برای موفقیت افراد در ازدواج هزاران دلیل وجود داشته باشد، اما یکی از دلایل مهم و در واقع پیشنیاز موفقیت، خودشناسی یا خودآگاهی است.
خودشناسی راز ساده و مهم زوج های خوشبختی است که مسیر رسیدن به تکامل و سعادتمندی را از درون خود شروع کرده اند و پایه های آرامش و عشق را با خودشناسی گذاشته اند.
با توجه به اهمیت خودآگاهی، می توان به چند مورد از کاربردهای آن در ازدواج و زندگی اشاره کرد
1- هوش: یکی از عواملی که به داشتن زندگی سعادتمند کمک می کند مسئله هوش است. در هنگام خودشناسی فرد باید از میزان هوش خود آگاهی کامل داشته باشد و این مسئله را در انتخاب همسر ملاک قرار دهد.
به بیان دیگر دختر و پسری که قصد ازدواج با یکدیگر را دارند باید از نظر تفکر و هوش با یکدیگر هم طراز باشند تا در زندگی مشترکشان موفق تر باشند.
مثلاً کسانی که از نظر هوشی ضعیف هستند مسائل را به راحتی نمی فهمند و باید با کلی تمهیدات مسائل را به آنان فهماند. در حالی که افراد باهوش حتی با یک اشاره کوچک خیلی خوب می فهمند و با رمز و اشاره نیز آشنا هستند.
2- سلامتی جسمانی و روانی: یکی دیگر از ابعاد خود شناسی مسئله سلامتی است که از نظر جسمانی و روانی باید مورد بررسی قرار گیرد. شناسایی مشکلات روحی و روانی شامل افسردگی، وسواس عملی و فکری، سوءظن و... میباشد و مشکلات جسمی مثل معلولیت های ذهنی و جسمی، ایدز، سوختگی، سل و... در امر ازدواج بسیار مهم هستند. افراد باید از سلامت جسمی، روحی و روانی خود آگاه بوده و بدانند که در چه وضعیتی قرار دارند تا در انتخاب همسر و زندگی مشترک با مشکل مواجه نشوند.
3- اعتقادی مذهبی: بعد دیگر خودشناسی در امر ازدواج، شناخت خود از نظر اعتقادات مذهبی است. یعنی فرد باید خود را در زمینه اعتقادات کامل بشناسد و تعریف دقیق و جزئی از موارد اعتقادی خود داشته باشد و حتی این مسئله را هم مورد بررسی قرار دهد که میزان و درجه تقید و ایمانش به آن اعتقادات تا چه حدی است. به عبارت دیگر خود را از لحاظ پایبندی به اعتقادات مذهبی مورد ارزیابی قرار دهد، زیرا این مسئله در ازدواج اهمیت فراوانی دارد و افراد در ازدواج باید، در کلیات و جزئیات مسائل اعتقادی همطراز و یا به هم نزدیک باشند. در غیر اینصورت احتمال تداوم این زندگی بسیار کم است.
4- تحصیلات : یکی از عوامل دیگر خودشناسی تحصیل و میزان تحصیلات و هدف انسان از تحصیل است. چه بسا افرادی که دارای مدرک تحصیلی بالایی نیستند ولی از نظر سطح دانایی در رده بالایی قرار دارند. با این وجود میزان تحصیلات بر توقعات فرد تاثیر می گذارد و بعضاً مشاهده شده که همسطح نبودن افراد در تحصیلات باعث عدم تفاهم در میان آنها گردیده است. لذا باید در این زمینه نیز میان زن و مرد تعادل برقرار گردد.
5- اقتصادی : یکی دیگر از ابعاد خودشناسی در امر ازدواج امور اقتصادی وسبک زندگی است که شامل سطح مالی فرد، شغل فرد، مسکن، هزینه های رفاهی و معیشتی، وسایل زندگی و غیره می باشد . این امور به نوبه خود در زندگی نقش مهمی دارند که وجود یا عدم وجود و یا کمبود آنها می تواند مشکل ساز باشد. لذا باید در انتخاب همسر مسئله اختلاف سطح اقتصادی، میزان سازگاری فرد با انواع شرایط اقتصادی مورد بررسی قرار گیرد .
به طور کلی فرد باید در امر خودشناسی قبل از ازدواج و شناسایی مسائل اقتصادی خود، این موارد را مدنظر قرارداده و همسری متناسب با شرایط خود انتخاب کند، مثلاً میزان رفاه اقتصادی خود و خانواده، نوع فعالیتهای اقتصادی که انجام می دهد، در مورد پس انداز کردن، که آیا با پس انداز موافق است یا نه؟ و یا این که پس انداز دارد یا نه؟ صرفه جو و یا ولخرج بودن و تعریف این شخص از این دو. میزان قدرت تطبیق خود با شرایط مالی متوسط و یا پایین و... خود را مشخص کند و بر طبق این شرایط به انتخاب همسر بپردازد.
6- اخلاقی : مشخص کردن خصوصیات اخلاقی خوب و پسندیده در مقابل خصوصیات ناپسند میتواند نقش مهمی در خودشناسی داشته باشد. زیرا اخلاق نیکی چون عفت، نجابت، وظیفه شناسی، خوش زبانی، پاکیزگی، بردباری، کم توقعی و... از مزایای واقعی یک فرد می باشند و در موقع انتخاب همسر باید در خود و فرد مقابل مورد توجه و ارزیابی قرار گیرند.
7- ظاهر: نقش ظاهر فرد همچون قد، وزن، رنگ پوست، اندام و زیبایی در شناخت خود و انتخاب همسر خالی از اهمیت نمی باشد. شناخت فرد از عقیده اش نسبت به این قضیه نیز کاملاً مهم است. یعنی افراد باید بداند که معیار ظاهر برای آنها در چه درجه ای از اهمیت قرار دارد و بر طبق این شناخت به انتخاب همسر بپردازند تا در آینده خود و دیگران را به خاطر عدم توجه به این موضوع سرزنش نکنند.
8- فرهنگی: ارزش، هنجار، باور، اخلاقیات، عادات، آداب و رسوم، نحوه زندگی، خانوادگی، مراسم، آئین ها ، سلایق، الگوها، معاشرت ها، نحوه برقراری ارتباطات، اعتقادات و... همگی اجزای تشکیل دهنده فرهنگ هستند و فرد باید در خودشناسی قبل از ازدواج و حتی در انتخاب همسر، تفاهم و نزدیکی در این موارد را مورد توجه قرار دهد.
9- خانواده: ازآنجا که رشد انسان در تمامی ابعاد وجود در خانواده شکل میگیرد، شناخت خانواده در راستای شناخت خود بسیار حائز اهمیت است. افراد میتوانند با استفاده از این روش هم به خودشناسی دست یابند و هم در انتخاب همسر از آن استفاده کنند. یقیناً ما با فردی که درخانواده ای با ویژگی های مشابه با خانواده خودمان زندگی کرده، راحت تر و موفق تر خواهیم بود. مثلاً میزان تشابه خانواده ها در
- تعداد اعضای خانواده
- نگرش مذهبی، اجتماعی و سیاسی
- فرهنگ و اخلاقیات
- میزان پایندی به زندگی زناشویی و...
10- سلیقه ها: یکی از مواردی که در رابطه با خودشناسی باید مورد بررسی قرار گیرد، سلیقه می باشد. به طوری که شخص باید ابتدا سلیقه های خود را در زمینه های گوناگون مثلاً سلیقه در لباس پوشیدن، انتخاب رنگ، غذا و... برای خود مشخص نماید تا در هنگام انتخاب همسر با بررسی و ارزیابی سلیقه های خود و فرد مقابل به تفاهم یا عدم تفاهم شان در این زمینه ها پی ببرد.
11- سیاسی: فرد باید در زندگی از نظر سیاسی جهت گیری خود را مشخص نموده و میزان وابستگی به مسائل سیاسی و میزان تاثیرگذاری این چنین مسائل را در زندگی خود مشخص نماید و در انتخاب همسر این همسویی سیاسی را مورد توجه قرار دهد تا بعضاً از این نظر دچار مشکل نشوند.
منبع: تبیان
دانستنیهای قبل و بعد از ازدواج
تفاوت زندگی مشترک,بادوستی های عاشقانه رابطه دختر و پسر آنچه قبل از ازدواج باید بدانید برای ازدواج هدف داشته باشید خانمها به دنبال چه مردانی هستند؟ نمونه رفتارهایی که باعث اختلاف میشود
قلب انسان، در هر سنی که باشد، رو به قلبی که به روی او باز میشود، باز میشود
«قلب انسان، در هر سنی که باشد، رو به قلبی که به روی او باز میشود، باز میشود.» – ماریا اِجوورث (Maria Edgeworth)
عشق بعنوان موضوع همگانی بشر، یا تقریباً همگانی تعریف میشود و با تجربیات شدید احساسی مثل افزایش انرژی، شادی، فکر کردن وسواسی به معشوق، احساس وابستگی و عطش همراه است. وقتی آدمها عاشق میشوند احساس میکنند معنی زندگی برایشان آشکار شده است. معمولاً میگویند احساس کامل بودن میکنند، انگار زندگیشان هیچ کم و کسری ندارد. امیلی برونته این را به زیبایی در بلندیهای بادگیر تصویر میکند: «من هیثکلیف هستم. همیشه به او فکر میکنم. نه بعنوان لذت، همیشه از خودم هم لذت میبرم. بلکه بعنوان وجود خودم.» هنر پیوسته در تلاش برای توصیف و درک عشق بوده است. کتاب عشق سالهای وبا اثر گابریل گارسیا مارکز نمونهای از داستانی است که قدرت عشق بادوام را نشان میدهد، زوجی که در جوانی عاشق هم بودند در میانسالی هر کدام زندگی خودشان را پیش میبرند و در پیری دوباره به آغوش هم برمیگردند.
از دیدگاه علم روانشناسی، روابط با کیفیت از هر نوع ازجمله روابط عاشقانه باکیفیت تاثیری شگرف بر سلامت جسمی و روانی افراد دارد. ولی، کیفیت روابط عاشقانه خیلی مهم است و میتواند شکننده باشد و سوالاتی باید پرسیده شود. چه چیز باعث دوام یک رابطه عاشقانه میشود؟ و در طول زندگی عشق چطور تغییر میکند؟
یک تحقیق که توسط تاکر و آرون (Tucker and Aoron) در سال ۱۹۹۳ انجام گرفت نشان میدهد که رضایت زناشویی در زوجهایی که به تازگی ازدواج کردهاند بالاتر بوده، در میانسالی کاهش یافته و در پیری دوباره بالا میرود. پستی و بلندیهای این رضایت زناشویی با مراحل مختلف زندگی جور است. بعنوان مثال، دوران میانسالی بخاطر تعهداتی مثل کار، مراقبت از بچهها، استرسهای مالی و نگهداری از والدین سالخورده دورهای بسیار پراسترس برای زوجهاست. ولی سنین بالاتر هم خالی از مشکل نیست و افراد با تغییراتی مثل بازنشستگی، آشیانه خالی و مشکلات جسمانی روبهرو میشوند.
در تحقیق دیگری روابط بین عناصر موفقیت روابط عاشقانه در افراد جوانتر و پیرتر ارزیابی شد. نتایج این تحقیق اعجابانگیز بود. ۵ عنصر مهم روابط عاشقانه برای افراد در سنین بالاتر صداقت، ارتباط، همراهی، احترام و گرایش مثبت بوده است درحالیکه ۵ عنصر مهم روابط عاشقانه جوانترها عشق، ارتباط، اعتماد، جذابیت و تفاهم بوده است.
صداقت مهمترین عنصر اساسی موفقیت در روابط افراد سنین بالاتر بوده است
شایانذکر است که صداقت مهمترین عنصر اساسی موفقیت در روابط افراد سنین بالاتر بوده است ولی در زوجهای سنین پایینتر جزو عناصر موفقیت در روابط قلمداد نشده است. افراد مسن، صداقت را قابلیت تکیه کردن به همدیگر به طریقی صادقانه تعریف میکنند. صداقت موضوع جالبی است زیرا شامل افشای خود و ریسکهایی که فرد را در موقعیتهای آسیبپذیر قرار میدهد و بااینحال توانایی داشتن صداقت به طریقی باملاحظه، بااعتماد و حساس میتواند سطح عمیقتری از صمیمیت در رابطه ایجاد کند. علاوه بر این، تحقیقات نشان داده است که اعتمادبهنفس و پذیرشخود با بالا رفتن سن بیشتر میشود و افراد بیشتر خود واقعیشان هستند تا چیزی بین خود واقعی و خود ایدآلشان. این امکان وجود دارد که میزان تجربه در افراد سالخورده این تحقیق با بالا رفتن سن بیشتر شده و آنها بر همین اساس صداقت را عامل بسیار مهمی برای موفقیت روابط عاشقانه در طولانیمدت معرفی کردهاند. برای جوانترها اعتماد و ارتباط محرکهای اساسی موفقیت روابط بوده است. آنها اعتماد را «قابلیت تکیه کردن به همدیگر و حمایت از هم» و «وفادار بودن به همدیگر» توصیف کردهاند.
جالب است بدانید که افراد سالخورده دین را هم یکی از عناصر موفقیت روابط برشمردهاند. آنها باور داشتند که داشتن اعتقادات مذهبی یکسان پایه و اساسی برای رابطه آنها ایجاد کرده است. این عنصر برای قشر جوان جزو عناصر موفقیت روابط تعریف نشده است. قابل ذکر است که تغییرات قابلتوجهی در سالهای اخیر در باورها و اعمال مذهبی افراد ایجاد شده است.دلیل این تفاوت نظر بین قشر جوان و سالخورده ممکن است همین مسئله باشد.
کارهای اجتماعی هم یکی از عناصر مهم برای افراد سالخورده بوده است. برای آنها این فعالیت اجتماعی بیرون رفتن دو نفره و همچنین تنهایی را شامل میشده است. در این دوران، شبکه اجتماعی افراد محدودتر میشود ولی افراد سالخورده معمولاً بیشتر از معاشرت با دوستان و همسایگان خود لذت میبرند و این مسئله به صمیمیت بین دو زوج هم کمک میکند.
زوجهای جوانتر بر اهمیت جذابیت و تفاهم تاکید داشتند درحالیکه زوجهای سالخورده بر معاشرتهای اجتماعی، اعتماد و احترام. این یافتهها با چیزی که ما درمورد پیشرفت روابط عاشقانه میدانیم جور درمیاید. در جوامع غربی حس عشق و شوری که در اوایل روابط وجود دارد به مرور زمان تغییر کرده و به حس دوست داشتن، تعهد و دوستی تبدیل میشود. به همین دلیل عواملی مثل جذابیت دیگر برای افراد سالخورده اهمیت چندانی نخواهد داشت زیرا آنها به درک کاملتری از موفقیت روابط در زندگی دست پیدا کردهاند.
ما در دوران تغییرات آماری شگرف هستیم. براساس آمار، جمعیت افراد سالخورده از سال ۱۹۵۰ سهبرابر شده است و طی چهل سال آینده باز سهبرابر خواهد شد. ازآنجا که روابط عاشقانه موفق تاثیر مثبتی بر سلامت جسمی و روحی افراد دارد، اینکه دانستن اینکه میتوان رابطهای موفق داشت، فواید زیادی برای جمعیت سالخورده خواهد داشت. تحقیقات دیگری در این زمینه از زوجدرمانی و یک نظریه طولعمر جدید از موفقیت روابط خبر میدهد. جان گاتمن و همکارانش تلاشهای زیادی در این راستا انجام دادهاند و سعی نمودهاند این تحقیق را به زمینه بالینی بکشانند تا به زوجهایی که مشکل دارند کمک شود.
ما باور داریم که تحقیقات بیشتر در این زمینه یافتههای تحقیقات قبلی را تایید کرده و بینشی جدید درمورد طبیعت روابط عاشقانه در جوانها و سالخوردهها فراهم میکند.
منبع: مردمان
زمانی با شریک زندگی تان قرار بگذارید که ذهن تان درگیر هیچ مسئله دیگری نباشد
گاهی احساس می کنید که زمان با هم بودن واقعا محدود است و فقط می توانید برای دو یا سه ساعت در روز یا حتی هفته او را ببینید. اما نگران نباشید، با به کار بردن چند ترفند، قادر خواهید بود که زمان با هم بودن و به هم نسبت شادی میان تان را افزایش دهید.
اگر در حال تجربه یک رابطه عاطفی هستید، طبیعی است که بخواهید زمان بیشتری را با شریک زندگی تان بگذرانید. اما گاهی احساس می کنید که زمان با هم بودن واقعا محدود است و فقط می توانید برای دو یا سه ساعت در روز یا حتی هفته او را ببینید. اما نگران نباشید، با به کار بردن چند ترفند، قادر خواهید بود که زمان با هم بودن و به هم نسبت شادی میان تان را افزایش دهید.
1. صادق باشید
مسلما اگر شما بخواهید که زمان بیشتری را با عشق زندگی تان بگذرانید، باید با او بیشتر در ارتباط باشید و به طور روشن و واضح خواسته دلتان را پیش او بازگو کنید.
شاید او تصور کند که این زمان برای شما کافی است. پس اگر می خواهید که ارتباط تان بیشتر باشد، باید بیشتر با او در تماس باشید و افکار، نگرانی و راز دلتان را بیان کنید. اگر با او صادق باشید، او نیز از خواسته شما با خبر خواهد شد و برای برآوردن آنها تلاش بیشتری خواهد کرد.
2. برنامه ریزی کنید
اگر می خواهید زمان زیادی را در کنار عشق زندگی تان بگذرانید، باید از قبل برای آن برنامه ریزی کنید. هر کسی برنامه زندگی خود را دارد. اگر شما زمان خالی زیادی دارید، دلیل نمی شود که او نیز مانند شما بیکار باشد. هر کسی شیوه زندگی خود را دارد و اگر می خواهید در یک مسیر حرکت کنید باید از قبل در مورد آن فکر کرده و برنامه ریزی کنید. در این صورت بی هیچ استرسی از کارهای عقب مانده، لحظات هیجان انگیزی را در کنار یکدیگر تجربه خواهید کرد.
فعالیتی انتخاب کنید که هم خود و هم شریک زندگیتان را به هیجان وا دارد
3. تمام و کمال در اختیار او باشید
زمانی با شریک زندگی تان قرار بگذارید که ذهن تان درگیر هیچ مسئله دیگری نباشد. بدین معنی که گوشی موبایل، تبلت و لپ تاپ خود را کنار بگذارید، تلویزیون را خاموش کنید و تمام انرژی تان را وقف او کنید. زمان محدودی که شما با یکدیگر سپری می کنید تنها در صورتی که واقعا متمرکز باشد، ارزش واقعی خود را نشان خواهد داد. در زمان حال زندگی کنید، گذشته و آینده را رها کنید تا زمان برایتان به بهترین شکل ممکن سپری شود، حتی اگر کوتاه باشد.
4. سازگاری کلید هر رابطه ای است
تا زمانی که تنها هستید می توانید هر برنامه ای که خود می پسندید، بچینید و طبق آن عمل کنید اما وقتی پای فرد دیگری نیز در میان می آید، همه چیز تغییر می کند. در این شرایط شما باید انعطاف پذیری بیشتری از خود نشان دهید.
به عنوان مثال باید در مورد مکان، زمان یا نوع قراری که می خواهید با شریک زندگی تان بگذارید، به توافق برسید. اگر او تنها می تواند شما را در یک روز یا یک ساعت معین ببیند، به جای غر زدن در مورد کوتاهی زمانی که با او خواهید گذراند، بهتر است سر سازگاری فرود بیاورید و به جای کمیت، به کیفیت دیدار بیاندیشید تا بتوانید از زمان خود حداکثر استفاده را بکنید. سازگاری کلید موفقیت هر رابطه ای است.
5. انتظارات معقولانه داشته باشید
زمان آن است از خودتان بپرسید که آیا واقعا انتظاراتی که از شریک زندگی تان دارید، معقولانه است یا خیر. برای مثال، اگر که او هر روز به سر کار می رود و مجبور است صبح های زود بیدار شود، اما دلش می خواهد که جمعه ها تا ظهر بخوابد، نباید او را سرزنش کنید و مدام دم گوشش بگویید که علاقه ای به دیدار شما ندارد.
آیا این خواسته ای که از او دارید واقعا از نظر شما منطقی است؟ یادتان باشد که برای دیدار، نه تنها شما بلکه طرف مقابل تان نیز باید شرایط لازم را داشته باشد. پس بهتر است آنچه ممکن و البته منطقی است را انتخاب کنید تا هیچ کس در این میان آسیب نبیند.
6. به دنبال فعالیت های مشترک باشید
اگر می خواهید شریک زندگی تان از ساعات با هم بودن نهایت لذت را ببرد، طوری که دلش بخواهد زمان بیشتری را به شما سپری کند، باید به دنبال فالیت هایی باشید که هر دوی شما را خشنود کند. به عنوان مثال اگر شما از اسب سواری لذت می برید اما طرف مقابل تان از اسب می ترسد، بهتر است برنامه دیگری بچینید یا اگر که پیاده روی برای او کسل کننده است، فعالیتی انتخاب کنید که هر دویتان را به هیجان وا دارد، می خواهد شام خوردن در یک رستوران باشد یا نشستن لب دریا. مهم کیفیت زمانی است که با هم سپری می کنید.
منبع: برترینها
دانستنیهای قبل و بعد از ازدواج
روش تشخیص نشانه های عشق حقیقی چگونه آهسته آهسته عاشق شویم؟ تفاوت زندگی مشترک,بادوستی های عاشقانه خانمها به دنبال چه مردانی هستند؟ سو تفاهمی به نام عشق غلبه برفشار های قبل ازدواج
عاشق شدن، دوست داشتن نیست
کسانیکه به دیگران عشق می ورزند، با عشق ورزیدن، زندگی دیگران را با شادی، سرزندگی و فهم یا درک که بخشی از وجود آنهاست، پر می کنند. زمانی که همه این چیزهای خوب، زندگی فرد را در برگرفت، آن احساسات را بروز می دهد، شادی تولدی نو می بخشد که می تواند بین هر دو آنها تقسیم شود. بنابراین با عشق ورزیدن، مردم به طور غیرارادی عشق را دریافت می کنند، ولو اینکه آنها با این قصد و غرض عشق نورزیده باشند.
عشق از نظر بیولوژی
فردی ممکن است روابط جنسی با شریکش داشته باشد و یک کشش قوی نسبت به او احساس کند. اما این کشش عشق نیست بلکه نتیجه ترشحات هورمون های جنسی در بدن اوست. در موارد زیادی یکی یا هر دو طرف در یافتن عشق ثابت و با دوام اشتباه می کنند. بی شک می دانیم که چنین اشتباهاتی چه بهای گزافی دارد. در مقاله ای در سربرم، یک مغزشناس به نام دانافرم سه سیستم مرتبط با همسر، تولیدمثل و والدین را توضیح می دهد. این سیستمها شهوت، کشش و وابستگی نامیده شده است.
شهوت: راهی غریزی است که آنقدر مرد و زن تحریک می کند. تا عمل جنسی بین آنها انجام شود.
کشش: این سیستم دو شریک را بطور شهوت آمیزی متمرکز می کند تا تلقیح انجام گیرد. فیشر متوجه شد فرضیه سیستم کشش بعنوان راهی فردی است تا بهترین شریک را انتخاب و این تمرکز را ادامه دهد. افراد که فکر می کردند بطور ژنتیکی برترند ، و هنوز هم هستند، می توانند شریک زناشویی مطلوبی باشند.
وابستگی: این روش عاطفی (اصطلاح «عشق مهربان») بوجود آمده است تا زاد و ولد و حیات نسل ضمانت شود. منظور اصلی از افزایش سطح هورمونهای واسوپرسین و اکسی توسین حفظ زندگی مشترک والدین است، حداقل تا زمانی که فرزند توانایی مراقبت از خود را داشته باشد.
عاشق شدن، دوست داشتن نیست.
بسیاری از مردم با کشش و جذبه به همدیگر مواجه شدند اما از آن به بعد شادتر زندگی نمی کنند چرا؟ چون بیشتر آنها کشش را با معنی عشق اشتباه گرفتند.
وقتی کسی را دوست دارید ارزش زیادی برای آن شخص قائلید چون انتخابی کرده اید و برای افزایش این علاقه و عشق راههایی را پیشنهاد می کنید. همچنین آسایش و پیشرفت را در بالاترین الویت انتخاب دوست و عشقتان قرار می دهید. زمانی که عشق می ورزید زندگی و شادی را بالقوه تجربه می کنید.
زمانی که عشق می ورزید زندگی و شادی را بالقوه تجربه می کنید
چرا ما به عشق نیاز داریم؟
از لحظه ای که متولد شده ایم و حتی قبل از آن، طبیعت برای ما زمینه عشق ورزی مادر را فراهم آورده است. بدون آن عشق، زنده ماندن ما غیر ممکن بنظر می رسد. عشق مادر مترادف مراقبت، حمایت و پرورش کودک است. ارتباط ما با «مادر» اولین درک ما از عشق است. همانطور که در جریان زندگی پیشرفت می کنیم یاد می گیریم که عشق به معنی حفظ و مراقبت از آسایش خودمان است.
نیازهاى انسان به طور کلى دو دسته است: نیازهاى مادّى و نیازهاى معنوى. این نیازها، منشأ انگیزه ها است و انسان پس از احساس نیازدر پی پاسخ برمی آید. پاسخ به نیازها، زمینه رشد و شکوفایى انسان را فراهم آورده، او را به سوى مرزهاى شکوفایى و کمال رهنمون مى شود. یکى از مهمترین نیازهاى انسان، رسیدن به کمال مطلق است. همه تلاش و کوششها و بى قرارى هاى انسان، براى رسیدن به این نقطه اوج است و تا این وصال تحقق نیابد، فریاد نیاز انسان خاموش نمى شود. بنابراین، اگر انسان دریابد چیزى یا کسى نیاز کمال طلبىاش را ارضا مى کند یا وسیله دستیابى به آن حقیقت مطلق است، آن را دوست مىدارد و بدان عشق مى ورزد؛ بنایراین محبت و عشق حالتى است که در دل یک موجود با شعور نسبت به چیزى که با وجود و تمایلات و نیازهایش تناسب دارد، به وجود مىآید.
از لحظه ای که متولد شده ایم و حتی قبل از آن، طبیعت برای ما زمینه عشق ورزی مادر را فراهم آورده است. بدون آن عشق، زنده ماندن ما غیر ممکن بنظر می رسد. عشق مادر مترادف مراقبت، حمایت و پرورش کودک است. ارتباط ما با «مادر» اولین درک ما از عشق است. همانطور که در جریان زندگی پیشرفت می کنیم یاد می گیریم که عشق به معنی حفظ و مراقبت از آسایش خودمان است.
عشق خالص مادر نشانه ای از عشق زیستن است، عشقی که هدفی جز زنده ماندن ندارد. بعضی مردم می خواهند که از این نوع عشق در روابط و مراحل دیگر زندگی خود مثل سنین بلوغ نیز داشته باشند. عشق مادر ذاتاً یک طرفه است، گذشته از دریافتهای جانبی که دارد، ولی عشق بخشیدن او یک طرفه است. اما در تصور متعارف از عشق، طرفین متقابل، بخشیدن و دریافت عشق را تقسیم می کنند. همه می دانیم در روابط بهره برداری، هر دو شریک به همدیگر نیاز دارند، «بهره بردار» نیاز به کسی دارد که از او بهره برداری کند و «وابسته» نیاز به بهره برداری دارد. در چنین روابطی وابستگی متقابل تا وقتی که طرفین وجود داشته باشند، ادامه می یابد. برخلاف روابط مادر و بچه که این روابط نابرابر است.
همراهی و یاری
بدیهی است که همراهی نیاز اساسی در زندگی است، انسانها همیشه نیاز به همراه و یاور را ابراز می کنند. افراد حداقل نیاز به یک فردی دارند که صمیمیت و ارزشهای مهم زندگی را با آنها تقسیم کنند.
همچنین مردم نیاز به دریافت چیزهایی دارند که به افراد ارزش می دهد، چیزهایی که خوشی و شادی ببخشد، چیزهایی که بتوانند دوست داشته باشند و در نهایت دلیلی برای زندگی به افراد دهد. دیده ایم افرادی که کسی را برای دوست داشتن ندارند و حقیقتاً خود را تنها می بینند، حیوانات یا گیاهانی را در منزل خود نگه داری می کنند.
عشق یک نهاد زنده است، اگر خاموش و متوقف شود می میرد. سرزنده بودن به معنی حرکت به سمت جلو ست و رفتن به جایی که سفر زندگی شما را می برد.عشق تنها وقتی می میرد که دوباره در شکل متفاوتی متولد شود.
منبع: تبیان
مطالب بیشتر برای زندگی بهتر
10 حقیقت جالب درباره مغز 8 توصیه برای آن هایی که از پیر شدن می ترسند آیین مادرشوهرداری آیا دوست دارید شخصیت افراد را بشناسید؟ افسردگی چیست؟ توصیه هایی جهت تقویت نیمکره های مغز